نگاهى تحليلى به شركت پيامبر در جنگها فجار
درسهايى از تاريخ تحليلى اسلام جلد اول صفحه 299
رسولى محلاتى
اين داستان در روايت ابن هشام اين گونه آمده كه گويد:
«چون رسول خدا به سن چهارده سالگى و يا پانزده سالگى رسيدچنانچه ابو عبيده نحوى از ابى عمرو بن علاء حديث كرده استجنگ فجار ميان قريش و كنانه از يكسو و قبيله قيس عيلان ازسوى ديگر در گرفت...و سپس انگيزه اين درگيرى و جنگ راذكر كرده تا آنجا كه گويد:
«....رسول خدا(ص)نيز در برخى از روزها در جنگ حاضرمىشد و عموهاى آنحضرت او را بهمراه خود ميبردند،و خودآنحضرت فرموده:كه من چوبههاى تيرى را كه بطرف عموهايم پرتاب مىكردند بر مىگرداندم....»
و بالاخره در پايان حديث از ابن اسحاق نقل كرده كه گفتهاست:
«رسول خدا در آنروز بيستسال از عمر شريفش گذشته بود» (1) و ابن سعد نيز در كتاب«الطبقات الكبرى»پس از آنكهبتفصيل داستان فجار را ذكر كرده در پايان از رسول خدا(ص)
روايت كرده كه فرمود:
«...من نيز با عموهايم در آن جنگ حاضر شدم و تيرهائى نيززدم و دوست هم ندارم كه نكرده باشم....»
و در پايان گويد:عمر آنحضرت در آنروز بيستسال بود.
و سپس از حكيم بن حزام روايت كرده كه گويد:من رسولخدا را ديدم كه در جنگ فجار شركت كرده بود (2) و يعقوبى درتاريخ خود در اينباره بيش از ديگران مطلب نقل كرده ولىپراكنده و مختلف و ترديد آميز،زيرا در آغاز فصل گويد:
«و شهد رسول الله الفجار و له سبع عشرة سنة،و قيل عشرون سنة».
يعنى-رسول خدا در فجار حضور داشت و در آنوقت هفده سال داشت و برخى گفتهاند بيستسال داشته و سپس داستانجنگ فجار را نقل كرده و آنگاه گويد:
...«آنها در ماه رجب مقاتله و كارزار كردند و جنگ دراثناء آن ماه نزد آنها حرام بود كه خونريزى نمىكردند و از اينجهت آنرا فجار ناميدند زيرا حرمت ماه حرام را شكستند و هرقبيلهاى را سركردهاى بود و سر كرده بنى هاشم زبير بنعبد المطلب بود....»
و بدنبال آن گويد:
«و در روايتى آمده كه ابو طالب مانع شد از اينكه احدى ازبنى هاشم در اين جنگ شركت كنند و علت آنرا نيز اينگونه بيانكرده فرمود:
«هذا ظلم و عدوان و قطيعة و استحلال للشهر الحرام و لا احضرهو لا احد من اهلي فاخرج الزبير بن عبد المطلب مستكرها..»
اين ستمگرى و تجاوز و قطع رحم و شكستن حرمت ماه حراماست و نه من و نه هيچيك از خاندانم در آن حاضر نخواهيم شد،ولى بالاخره زبير بن عبد المطلب را اجبارا و اكراها به جنگبردند.و علت اين اجبار و اكراه را نيز اينگونه ذكر كرده كهگويد:
عبد الله بن جدعان تيمى و حرب بن اميه گفتند:كارى كه بنى هاشم در آن حضور نداشته باشند ما هم حاضر نمىشويم وبدينجهت زبير از روى ناچارى شركت كرد...
و سپس قول ديگرى نقل مىكند كه ابو طالب روزها درجنگ حاضر مىشد و رسول خدا نيز با وى حضور مىيافت، وهرگاه آنحضرت در جنگ حاضر مىشد قبيله كنانه بر قبيله قيسپيروز مىشد،و آنها دانستند كه اين پيروزى از ركتحضورآنحضرت است و از اينرو به آنحضرت گفتند:
«يابن مطعم الطير و ساقي الحجيج لا تغب عنا فانا نرى معحضورك الظفر و الغلبة»
-اى پسر غذا دهنده پرندگان و سيرآب كننده حاجيان،مارا از حضور خود در جنگ محروم مكن كه ما ببركتحضور توشاهد پيروزى و ظفر بر دشمن خواهيم بود.
و رسول خدا در پاسخشان فرمود:
«فاجتنبوا الظلم و العدوان و القطيعة و البهتان فاني لا اغيبعنكم»
شما نيز از ستم و تجاوز و قطع رحم و بهتان خوددارى كنيد تامن نيز در كنار شما باشم!
و آنها چنين قولى دادند،و رسول خدا پيوسته با ايشان بود تابر دشمن پيروز شدند يعقوبى گويد:و در روايت ديگرى از رسول خدا(ص)
روايتشده كه فرمود:
«شهدت الفجار مع عمي ابي طالب و انا غلام»من در جنگ فجار بهمراه عمويم ابو طالب حاضر شدم و درآنوقت پسركى بودم و در پايان گويد:
«و روى بعضهم انه شهد الفجار و هو ابن عشرين سنة،و طعنابا براء ملاعب الاسنة فاراده عن فرسه و جاء الفتح من قبله»و برخى روايت كردهاند كه آنحضرت در فجار شركت كرد ودر آنوقتبيستساله بود،و نيزهاى بر ابو براء«ملاعب الاسنه»زد و او را از اسب بر زمين افكند،و همان سبب پيروزى ايشانگرديد (3) .
نظر تحقيقى در اينباره
نگارنده گويد:براى آنكه ما وقت زيادى از خود و شما رانگيريم بطور اجمال مىگوئيم:
داستانى كه روايت معتبرى در باره آن نرسيده....و آنها نيز كهبما رسيده از جهاتى مختلف است:
1-از نظر سن رسول خدا در آن روز كه يكى 14 ساله و جاىديگر 15 ساله،و در حديث ديگر 17 ساله،و در چند جا 20ساله آمده بود و در يك جا نيز به تعبير«غلام»آمده كه معمولا بهسنين 7 تا 14 سال اطلاق مىشود...
2-از نظر شركت و عدم شركتبنى هاشم،و در نتيجهشركت و عدم شركت رسول خدا(ص)كه در برخى اثبات شده ودر برخى نفى شده...
3-و از نظر شركتساير افراد و قبائل نيز مانند حرب بناميه و ديگران در اين روايات اختلاف زيادى ديده مىشود.
4-و از نظر سال وقوع اين جنگ كه در برخى آمده بيستسال پس از داستان فيل و در برخى 14 سال ذكر شده....و ازاينها گذشته اين داستان در بسيارى از كتب قديم و جديدتاريخى و حديثى ذكر نشده و بحثى از آن بميان نيامده،مانندتاريخ طبرى و كامل ابن اثير و كتابهاى شيعه و ديگران....
و با توجه به اينكه بگفته خود اينان،اين جنگ در ماه حرامواقع شد و اين گناه بزرگى بود كه موجب ظلم و عدوان وقطع رحم گرديد و بدان خاطر آنرا«فجار»گفتند....و از آنسوما در قسمتهاى گذشته گفتيم كه رسول خدا از كودكى با اعمالخلاف و فسق و فجور و گناهان مردم زمان جاهليت مبارزه مىكرد،و هر جا كه مىتوانست مخالفتخود را با كارهاىناشايست ايشان ابراز مىنمود و ابو طالب عموى آنحضرت نيزصرفنظر از مقام والا و سيادتى كه بر بنى هاشم داشت طبقرواياتى كه به برخى از آنها قبلا اشاره كرديم،و در صفحاتآينده نيز شايد روايات بيشترى در اينباره نقل كنيم، از اوصياءپيمبران الهى و تابع دين حنيف ابراهيم عليه السلام بود،و داراىمقام وصايت و حامل اسرار پيمبران الهى بوده...و چگونهمىتوان پذيرفت كه رسول خدا و عمويش ابو طالب در چنينجنگى شركت جسته و حتى كمك به جنگجويان قريش وكنانه كنند....
بنابر اين اصل پذيرفتن اين داستان مشكل و دليل معتبرى برآن نداريم.
پىنوشتها:
1-سيره ابن هشام ج 1 ص 184-186.
2-الطبقات الكبرى ج 1 ص 126-128.
3-تاريخ يعقوبى ج 2 ص 9-10.