هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (ع)

محمدرضا رمزی اوحدی

نسخه متنی -صفحه : 356/ 110
نمايش فراداده

انتقال اسرار الهى

ام سلمه مى گويد: روزى كه نوبت من بود رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به حجره من آيد با على "عليه السلام" وارد حجره من شد و در حالى كه دست به دست هم داده بودند، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم دست بر دوش على "عليه السلام" گذاشت و به من فرمود: اى ام سلمه! لحظه اى از حجره بيرون برو و خانه را براى ما خلوت كن، ام سلمه مى گويد: من بيرون رفتم و آنها داخل حجره شدند و نزد هم نشستند و با هم آهسته صحبت آغاز كردند و من صداى آنها را مى شنيدم ولى سخن آنها را نمى فهميدم تا اينكه روز به نيمه رسيد پس من به در حجره رفتم و سلام كردم حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: به مكان اول خود بازگرد، من بازگشتم و آنها را تنها گذاشتم بعد از مدتى بار ديگر همين كار را كردم رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم همان جواب را به من داد بار ديگر من رفتم بر در حجره كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم همان فرمود: داخل شو، على "عليه السلام" دست خود را به زانوى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم گذشته بود و با يكديگر صحبت مى كردند به محض ورود من كلام را قطع كردند حضرت امير "عليه السلام" برخاست و رفت. رسول خدا به من فرمود: كه اى ام سلمه! جبرئيل از طرف خدا نازل شده بود و به من دستور داد كه چون بعد از تو على جانشين و وصى تو است بگو به او آنچه را كه بعد از تو تا روز قيامت واقع خواهد شد، آگاه باش خداى تعالى براى امتى پيغمبرى انتخاب نمود و براى هر پيغمبرى وصى معين فرمود پيغمبر اين امت من هستم و على "عليه السلام" وصى من مى باشد [ گوهر مراد]

شفاء رسول خدا

روايت است روز رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مريض شده بود اميرالمؤمنين على "عليه السلام" بر بالين فرمود: ياام ملدم اخرجى عن رسول الله؛ اى تب از بدن رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بيرون برو كه در همان لحظه تب از بدن رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بيرون رفت و آن حضرت برخاست و نشست. [ بحارالانوار جلد 41]

اهل بهشت

على بن ابيطالب "عليه السلام" روايت كرده است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در روز فتح خيبر فرمود: اگر انديشه نمى كردم از اينكه مردم امت من در حق تو آنچه را كه نصارى در حق عيسى بن مريم گفتند بگويند بگويند هر آينه امروز در فضل تو سخنى مى گفتم كه بر هيچ گروهى از مسلمانان نگذرى مگر اينكه به خاك كفش تو تبرك جويند و به آب وضوى تو استشفاء نمايند، لكن در فضل تو كافى است كه تو از من باشى و من از تو... و تو اول كسى هستى كه وارد حوض من مى شوى و اول كسى هستى كه داخل بهشت مى شوى از امت من، و شيعه تو بر منبرهائى از نور مى باشند همه سيراب و خوشحال با رويهاى سفيد بر دور من هستند و من از آنها شفاعت مى كنم... خداوند مرا امر فرموده است كه ترا بشارت دهم به اينكه تو و عترت تو در بهشت خواهند بود و دشمن تو در جهنم است و دشمن تو وارد حوض من نشود... على "عليه السلام" فرمود: من به سجده افتادم و خداى را حمد كردم به آنچه به من احسان فرموده از اسلام و قرآن و از اينكه مرا دوست خاتم النبيين صلى الله عليه و آله و سلم گردانيد [ مناقب خوارزمى ص 75]

از على اطاعت كنيد

پس از آنكه پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم از سفر مكه و حجة الوداع به مدينه بازگشت به منزل ام سلمه وارد شد و در حدود يكماه در منزل بود و بيشتر ايام خود را با على "عليه السلام" خلوت مى ساخت و منزل ساير زوجات خود نمى رفت. عايشه و حفصه به پدران خود شكايت كردند و گفتند: كه علت اعراض رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم را نمى دانيم چيست، پدران آنها گفتند: شما بهتر مى توانيد اين راز را كشف كنيد.

عايشه به منزل ام سلمه آمد پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم را ديد كه با على "عليه السلام" هر دو در يك اتاق هستند. پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم از عايشه پرسيد براى چه كارى آمديد؟ عايشه علت اعراض و دورى كردن از ساير "زوجات در صورتى كه خلافى از آنان سرنزده است" را سؤال كرد؟ پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم در جواب او گفت: اگر راست مى گويى پس چرا امرى كه بتو گفته بودم و سفارش در كتمان و مخفى داشتن آن را به تو كردم بر خلاف دستور من رفتار كردى، بدان و باخبر باش كه هم تو از زمره هلاك شدگان و زيان كاران هستى و هم كسانى كه در اين كار تصميمى گرفته اند.

بعد از آمدن عايشه به منزل ام سلمه پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم به ام سلمه گفت: كه ساير زنان را خبر كند تا در اين منزل جمع شوند وقتى همه زوجات پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در خانه حاضر شدند، رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به آنان گفت: كه گوش دهيد و حرفهاى مرا همگى بشنويد و اطاعت كنيد.

اين شخص على بن ابيطالب "عليه السلام" برادر و وصى و قائم بر شما و امت من است بعد از من بايد از على "عليه السلام" اطاعت كنيد و مخالفت او را نكنيد و هر كس با او مخالفت كند هلاك خواهد شد، سپس د به على "عليه السلام" فرمود: يا على! اين زنان را به تو مى سپارم و بايد از آنان محافظت و نگهدارى كنى و هر گاه يكى از آنان با تو مخالفت كرد فورا او را از خود دور كن. بعد از صحبت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم عايشه سخن گفت و عرض كرد: تاكنون در كدام يك از امور مخالفت با تو كرده ايم پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم به او گفت: كه اول مخالفت را تو نمودى و آن راز را كه سفارش كتمان كردن آن را به تو كرده بودم فاش كردى، بخدا قسم! كه بعد از من تو مخالفت از دستور من خواهى كرد و از خانه من بيرون خواهى رفت در صورتى كه يك عده از مخالفين را دور خود جمع نموده و در صدد مخالفت با من و گفته هاى خداوند بر خواهى آمد. [ على مع الحق، جلد 2]