هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (ع)

محمدرضا رمزی اوحدی

نسخه متنی -صفحه : 356/ 135
نمايش فراداده

جايگاه صلوات

رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم يك روز به على "عليه السلام" فرمود: اى على! جان به تو مژدهاى بدهم؟ عرض كرد: چرا، پدر و مادرم به فدايت، تو هميشه مژده دهنده اى به هر چيزى، حضرت فرمود: اخيرا به من خبر شگفت آورى داد، على "عليه السلام" عرض كرد: يا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم جبرئيل چه خبرى به شما داده است؟

حضرت فرمود: به من خبر داد كه هر كدام از امتم بر من صلوات بفرستند و دنبالش بر خاندانم نيز صلوات بفرستد درهاى آسمان برويش گشوده شود و فرشته ها هفتاد صلوات بر او فرستند اگر چه گنهكار و خطاكار باشد سپس گناهانش مثل برگهاى درخت در فصل پائيز بريزد، و خداى متعال به او مى فرمايد:لبيك عبدى و سعد يك و خداوند به فرشتگان مى فرمايد: اى فرشتگانم! شما بر او هفتاد صلوات فرستاديد من هفتصد صلوات بر او مى فرستم. [ امالى شيخ صدوق]

روز شمار عمر على

روزى فاطمه زهرا "عليه السلام" خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم رسيد و از ضعف حال خود سخن گفت: پيغمبر: به او فرمود: تو نمى دانى على "عليه السلام" چه مقامى در نزد من دارد.

12 سال داشت كه كارهاى مرا اداره مى كرد.

16 سال داشت كه در برابرم شمشير مى زد.

19 سال داشت كه پهلوانها را مى كشت

20 سال داشت كه غمهاى مرا بر طرف كرد.

22 سال داشت كه در قلعه خيبر را از جا كند در حالى كه 50 مرد نمى توانستند آن را بردارند.

چهره حضرت فاطمه "عليه السلام" از شادى برافروخت و سرپايش قرا نداشت، تا اينكه نزد على "عليه السلام" برگشت و به او فرمايش رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم را گزارش داد. على "عليه السلام" فرمود: چه حالى مى داشتى اگر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم همه تفضلات خدا بر من را برايت بيان مى فرمود. [ امالى شيخ صدوق] يعنى اين همه الطاف الهى نيست مختصرى بود كه شنيدى.