دريافت جايزه مىشود، به سراغ او رفت و در حال نماز او را كشت و انگشتر و شمشيرش را براى على (عليه السلام) آورد. حضرت ناراحت شد و در جمله مهمى درباره شمشير او فرمود: «هَذَا السَّيْفُ ظالِماً فَرَجَ الْكَربَ عَنْ وَجْهِ الرَّسُولِ اللهِ; اين شمشيرى است كه بارها اندوه را از صورت پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) برطرف ساخت.»
بعضى گفته اند كه حضرت، به ابن جرموز، اجازه ملاقات نداد و به آن كس كه براى گرفتن اجازه نزدش آمده بود، فرمود: بَشِّرْ قاتِلَ ابْنِ صَفْيةِ بِالنّارِ; «قاتل زبير، را به آتش دوزخ بشارت ده!»
بعضى گفته اند «ابن جرموز» با شنيدن اين سخن، از شدّت ناراحتى; خودكشى كرد.
در بعضى از اسناد تاريخى، اين مطلب به خوبى تبيين شده كه پيمان شكنى طلحه و زبير به تحريك معاويه بوده است. (1)
سرگذشت فشرده بالا ـ كه درباره طلحه و زبير نقل شد ـ ضمن اين كه بحثهاى خطبه ما را تكميل و به فهم محتوايى كمك مىكند، درس عبرتى است براى همگان كه چگونه ممكن است انسانى كه قسمت عمده عمر خود را در راه حق سپرى كرده، مجاهدتها كرده، جوايز معنوى گرفته و نام نيكى در تاريخ براى خود گذارده، به خاطر حبّ دنيا و جاه طلبى و عشق به مال يا مقام كارش به جايى رسد كه سرنوشت دردناك او مايه تأسّف همگان گردد. اَللّهُمَّ! اجْعَلُ عاقِبَةَ أَمرنا خيراً.
در سخن بالا اشاره به يكى از شرايط مهم امر به معروف و نهى از منكر شده است و آن احتمال تأثير است. حضرت مىفرمايد: «با طلحة ملاقات مكن! كه مردى سركش و نفوذ ناپذير است، ولى با زبير ملاقات كن كه انسانى نرمخو و طبعاً
1 ـ اسد الغابة، جلد 2، صفحه 196; سفينة البحار، از ماده «طلحه»; ابن ابى الحديد، در شرح نهج البلاغه، داستان نامه تحريك آميز معاويه به زبير را نقل مىكند: شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، جلد 1، صفحه 231.