و قد تواترت عليه الأخبار باستيلاءِ أصحاب معاوية على البلاد، و قدم عليه عاملاه على اليمن ـ و هما عبيدالله بن عباس و سعيد بن نَمْران ـ لمّا غلب عليهما بُسْربن أبى أَرْطاة فقام (عليه السلام) على المنبر ضجراً بتثاقل أَصحابه عن الجهاد، و مخالفتهم له في الرأي، فقال:
مَا هِيَ إِلاَّ الْكُوفَةُ، أَقْبِضُهَا وَ أَبْسُطُهَا، إنْ لَمْ تَكُوني إِلاَّ أَنْتِ، تَهُبُّ أَعَاصِيرُكِ، فَقَبَّحَكِ اَللهُ! و تمثّل بقول الشاعر:
مرحوم سيّد رضى در آغاز اين خطبه مىگويد: اخبار متواترى از گوشه و كنار به امام (عليه السلام) رسيد كه اصحاب معاويه، بر پاره اى از بلاد استيلا يافته اند و عبيدالله بن عباس و سعيد بن نمران، فرمانداران امام (عليه السلام) در يمن، پس از غلبه بُسْربن اَبى اَرْطَارة بر آنجا، نزد امام (عليه السلام) بازگشتند. امام (عليه السلام) براى توبيخ و سرزنش اصحابش به خاطر مسامحه در جهاد و تخلّف از دستوراتش، بر منبر ايستاد و اين سخن را ايراد فرمود.
براى حكومت من، جز كوفه كه آن را جمع مىكنم و يا مىگشايم، باقى نمانده.
1 ـ در مصادر «نهج البلاغه»، آمده است كه قبل از مرحوم سيّد رضى، مسعودى در مروج الذهب، اين خطبه را با مختصر تفاوتى، آورده است. سپس مىگويد كه عقد الفريد و ابن عساكر در تاريخ دمشق نيز به آن اشاره كرده اند.