خالد كابلى.(1)
در چنين وضعى، امكان قيام براى امام سجّاد(عليه السلام) منتفى بود; زيرا با رعب و اختناق شديدى كه در جامعه حكمفرما شده بود و با تسلّط شديدى كه حكومت جبّار اموى برقرار ساخته بود، هرگونه جنبش و حركت مسلّحانه پيشاپيش محكوم به شكست بود و كوچك ترين حركت از ديد جاسوسان حكومت اموى پنهان نمى ماند; چنان كه روزى جاسوسان عبدالملك در مدينه به وى گزارش دادند كه على بن الحسين(عليه السلام)كنيزى داشته، او را آزاد كرده و سپس وى را به ازدواج خود در آورده است. عبدالملك طى نامه اى كه به امام نوشت، آن كار را براى آن حضرت نقص شمرد و اعتراض كرد كه چرا حضرت با يكى از افراد هم شأن خود از قريش ازدواج نكرده است. امام در پاسخ وى نوشتند:
بزرگ تر و بالاتر از پيامبر(صلى الله عليه وآله) كسى نبود; او كنيز و زن مطلّقه برده خود را به همسرى گرفت. خداوند هر پستى را با اسلام بالا برد و هر نقصى را با آن كامل ساخت و هر لئيمى را در پرتو آن كريم ساخت. پس هيچ فرد مسلمانى پست نيست، و پستى اى جز پستى جاهليت نمى باشد.(2)
عبدالملك با اين كار مى خواست به امام هشدار دهد كه همه كارهاى وى، حتى امور شخصى و خصوصى ايشان، را زير نظر دارد.
در عهد اموى، وضع مالى اهل بيت(عليهم السلام) نيز تحت فشار حاكمان به صورتى در آمده بود كه حاكم عراق در باره ايشان نوشت: «اهل اين طايفه از
1 . شيخ طوسى، (ابوجعفر محمد بن حسن بن على) اختيار معرفة الرجال، ج 1، ص 332. 2 . ابن سعد، الطبقات الكبرى، ج 5 ، ص 165 ; ابن شهر آشوب، (ابوجعفر محمد بن على)، ص 162.