مدیریت زبان از نگاه امام چهارم(ع)

عبدالکریم اقدمی

نسخه متنی
نمايش فراداده

مديريت زبان از نگاه امام چهارم(ع)

عبدالكريم اقدمى بنابى

«و اما حق اللسان فاكرامه عن الخناء و تعويده على الخير وحمله على الادب و اجمامه الا لموضع الحاجه و اعفائه عن الفضول. الشنعه القليله الفائده التى لايومن ضررها مع قله عائدتها.

و يعد شاهد العقل و الدليل عليه و تزين العاقل بعقله و حسن‏سيرته فى لسانه و لا قوه الا بالله العلى العظيم.»

اما حق زبان اين است كه آن را با سخن ياوه نگفتن گرامى‏بدارى.(و نيز)به نيكى عادت دهى. به ادب و نزاكت وادارى. جز درمورد نياز جلويش را بگيرى. از زياده گويى‏هاى زننده، بيهوده وكم فايده كه نفعى ناچيز دارند و مفسده‏انگيز و زيان آورند. دورش سازى.

زبان شاهد و دليل عقل است. آراستگى و زيبائى عاقل را بايد درعقلش جستجو كرد; و حسن منش عاقل را بايد از زبان و كلامش فهميد; و هيچ نيرويى نيست مگر از خداى على و عظيم.

خداوند زبان را براى بيان معانى، مقاصد و اغراض درونى وپنهانى به انسان داده است.

وقتى آفريدگار حكيم مقرر داشت انسان در اين جهان پر از نياززندگى كند، اسباب و ابزار رفع نياز را نيز در اختيارش گذاشت. يكى از چيزهايى كه انسان در اين جهان بدان نياز دارد، وسيله‏ى‏تفهيم مقاصد درونى به ديگران يعنى زبان است.

ارزش هر نعمت‏به شكل و نوع و شيوه استفاده از آن نعمت وموهبت وابسته است. اگر نعمت و موهبتى طبق اصول و ضابطه‏هاى معقول و به اصطلاح كماهو حقه مورد استفاده قرار گيرد، قيمت و اهميت آن فزونتر وموقعيت آن بهتر خواهد بود.

زمينهاى كشاورزى و زراعى فراوان و آبهاى وحشى و بدون كنترل‏وقتى ارزشمند و داراى اهميت است. كه بتوانيم مطابق ضابطه‏ها وروشهاى معقول آنها را به ثمر دهى برسانيم. اگر چنين نباشد، آن همه زمين و آب براى ما داراى اهميت وارزش نخواهد بود.

دست انسان را كه يكى از موهبتهاى خدا است. ملاحظه كنيد; اهميت آن تنها در بودنش نيست. اهميت آن بسته به اين است كه‏ببينيم چگونه بايد از آن استفاده كنيم، در چه چيز و در كجا آن‏را به كار اندازيم و آن را ابزار كدام كار قرار دهيم؟

در سخن جامع، اهميت دست تنها در بودنش نيست; دست‏با اهميت،دست عمل كننده و شاغل است و اهميت ست‏شاغل هم به نوع و كيفيت‏كارى كه انجام مى‏دهد، بستگى دارد. اگر دست‏به كار بهتر ونافعتر و پربهاتر پردازد، اهميت و ارزش بيش‏تر دارد.

چيستى كار زبان و كيفيت مطلوب در كار زبان

امام چهارم، حضرت امام زين العابدين(ع)، در رساله حقوقى‏اش‏درباره شيوه استفاده درست، منطقى و مشروع از زبان مى‏فرمايد:

1- با زبان خود سخن ناهنجار و ياوه نگوييد; دور كردن زبان‏از سخن ياوه، احترام كردن به زبان و ارزشمند شمردن آن است.

2- زبان را به نيكى و خير عادت دهيد.

از كلمه عادت دادن، استفاده مى‏شود كه:

الف- بايد همواره مراقب زبان باشيم تا با استمرار و مراقبت،«سخن خوب گفتن‏» عادت زبان شود.

ب- انسان در طبيعت‏خود در مورد زبانش موجودى بى بند و باراست و به طبيعت‏خود، جلو فساد و خلاف زبانش را نمى‏گيرد، پس بايدانسان در مورد زبان خود به اعمال روش بپردازد. و آن را در جهت‏خير و نيكى كاناليزه كند. البته اين امر امكان‏پذير نيست مگر به‏وسيله انديشيدن در عواقب سوء آزادگذاشتن زبان و عادت دادن آن‏به خير و نيكى; به عبارت روشن‏تر، اصلاح زبان كارى تخصصى است وبرنامه و طرح و دستور مى‏خواهد نه يك كار طبيعى كه به طورخودكار انجام شود.

تجربه ثابت كرده كه نفوذ عادت در انسان، مانند تقليد و تعصب،از نفوذ عمل و قانون و مذهب و علم بيشتر است. بر اين اساس،بايد از نفوذ عادت در راه جلوگيرى از ناهنجار گويى زبان‏استفاده كرد.

ادعاى ما به آسانى قابل اثبات است:

بسيارى، در روزنامه يا مجله، درباره زيانهاى بهداشتى تماسهاى‏آلوده جنسى، سيگار، مواد مخدر، مشروبات الكلى، ربا، قمار واحتكار مطالعه مى‏كنند; ولى بعد از مطالعه بلافاصله سيگارى آتش‏مى‏زنند يا به مواد مخدر و ... روى مى‏آورند.

مى‏دانيد چرا به نداى عقل، دانش، روزنامه و مجله گوش نمى‏دهند؟ سببش قدرت عادت است. آگاهى آنان در باره آن امور زيانبار به‏اندازه‏اى نيست كه در مقابل يك عادت عميق و ريشه دار مقاومت‏كند.

تاثير و نفوذ عادت خوب هم همين طور است; يعنى اگر به چندين‏دليل، خوبى گفتار را به اثبات برسانى، همه دلايل شما نمى‏تواندكسى را كه به گفتار نيك عادت كرده، از سخن زيبا گفتن باز دارد.

بر اين اساس، امام چهارم(ع)عادت دادن زبان به سخن خوب گفتن‏را يكى از حقوق زبان و يكى از وظايف انسانى ما در برابر نعمت‏زبان معرفى مى‏فرمايد.

3- حق‏سوم زبان‏اين است‏كه آن‏را به‏ادب وادارى. مراد(ادب لفظى كه به جنبه‏هاى ادبى سخن گفتن مربوط مى‏شود. نيست، بلكه منظور مراعات ادب معنوى است; يعنى همراه بودن مضمون‏كلام با ادب و احترام; براى مثال اگر بستانكار به بدهكار بگويد: «اگر امكان داريد; لطفا سند بدهى خود را از ما بگيريد.» دراينجا طلبكار جمله‏اى به كار گرفته كه مضمونى مودبانه واحترام‏آميز دارد; يعنى جمله بار ادب معنوى دارد، نه بار ادب‏لفظى.

اگر در مقام مطالبه، به جاى جمله اول، بگويد: «چرا چنين‏مردمى هستيد؟، چرا در دادن طلب ما مسامحه مى‏كنيد؟، چرا به موقع‏نيامدى؟ شما قابل ترحم نيستيد.» نه از ادب لفظى پيروى كرده ونه از ادب معنوى و مضمونى.

و اگر در همان مورد بگويد: «سند بدهى خود را كه همواره‏مانند سايه مرگ شما را دنبال مى‏كند و مثل عقاب بر پيكر نحيف‏شما پنجه انداخته و مثل سرطان در اعماق جان و جسم شما ريشه‏دوانيده است. از ما بگيريد و آرامش فكرى را به روح خودتان بازگردانيد.» از ادب لفظى و معنوى هر دو پيروى كرده است.

از كلمه وادار كردن استنباط مى‏شود كه زبان از يك طغيان وسركشى ويژه اطاعت مى‏كند، طبع فرمانبرى ندارد و عبد الشيطان‏است; پس بايد او را به عبوديت وادار كرد.

اغلب قدرتمندان و زورمداران جهان زبانهاى جلف و بى مهابا ودريده‏اى دارند و زبانهايشان هم مثل خودشان بى شرم و حيااست.

4- حق چهارم زبان اين است كه جلوى آن را، جز در جايى كه نفع‏مادى و معنوى دارد و گفتن مورد نياز است، بگيرى.

پس سخن گفتن وقتى منطقى و قابل توجيه است كه متضمن نفع مادى،معنوى يا هر دو باشد.

5- حق پنجم زبان اين است كه آن را از زياده گوييهاى زننده وبيهوده كه نفعى ناچيز دارند و مفسده‏انگيز و زيان آورند. دورسازى; يعنى آنجا كه سخن گفتن متضمن ده درصد نفع و نود درصدزيان است، بايد زبان را از سخن بازدارى. در حديث آمده است:

وقتى مى‏خواهيد صبح زود از خانه بيرون بياييد، تمامى اعضا وجوارح شما با التماس و خواهش زياد زبان شما را مورد خطاب قرارداده، مى‏گويند:

اى زبان! ما(اعضا و جوارح)از شما مى‏خواهيم و انتظار داريم‏وقتى كه با مردم حرف مى‏زنيد مواظب حرفهايتان باشيد و فحش،ناروا و دروغ نگوييد; زيرا خطر اينها دامنگير ما اعضا و جوارح‏خواهد شد; پس التماس ما را بپذير.