احمد آكوچكيان
گفته بوديم كه برآنيم تا الگوى مطلوب زن و زنانگى را به مدد تعاليم و سنت و زندگانى فاطمه زهرا(س) و زينب كبرى(س) و هم نمونه ها و الگوهاى ديگر, به تصوير بكشيم. بهره ها و دستاوردهاى اين الگو از جمله اين است كه:
1 ـ بينش منقح هستى شناختى و فلسفى, كلامى خويش را ـ برحذر از گرايش مردانگارانه يا فمينيستى (زن انگارانه) ـ درباره ساختار آفرينشى و نقش و رسالت وى و ديگر موضوعات داراى جنبه عقلانى و تجريدى, معلوم مى كنيم و به دست مى دهيم.
2 ـ نظام تربيتى مطلوب براى زن مسلمان و ساختار تربيتى زن الگو را در ابعاد گوناگون فكرى, روحى و رفتارى پيشنهاد مى كنيم.
3 ـ الگوى حضور بايسته زن در مناسبات و معادلات اجتماعى و وجهه و شخصيت اجتماعى, فرهنگى, سياسى و اقتصادى زن الگو نيز استنباط و تبيين و تفسير مى شود.
4 ـ و برپايه الگوى مطلوب تربيتى ـ اجتماعى, شاخصه هاى اصلى نقادى و چارچوبه عمومى تحليل وضعيت موجود زنان در جامعه امروز, تعيين و طراحى مى گردد.
5 ـ و در راستاى بينش شكل گرفته از الگوى مطلوب تربيتى ـ اجتماعى و شاخصه ها و قانونمنديهاى عام و ثابت اين الگو و با توجه به شرايط موجود زنان در جامعه و ساختار نظام در گذشته و حال در برخورد با مسإله زنان, شاخصه هاى متغير و غيرثابت روزآمد و الگوى كاربردى و عملى توسعه امروز زنان, تدوين و ارائه مى گردد.
6 ـ و هم مبانى و اصول سياستها, خطمشيها و معيارهاى ارزشداوريهاGudgement value و ارزشيابى سياستها و برنامه هاى توسعه اى زنان را در راستا و چارچوبه بهره هاى پيشين, به دست داد;
7 ـ و نيز نظام عمومى فكرى جامع حوزه انديشه هاى سياسى, اقتصادى و فرهنگى و اجتماعى مربوط به امور زنان مى تواند طراحى و تعريف گردد و ارائه شود و علوم و معارف بيرون دينى و درون دينى حاضر در اين نظام فكرى و شناختى با بازسازيهاى محتوايى بعضى از اين علوم كه به نوعى تفسيرى نادرست, غير علمى, غير عادلانه, غير واقع بينانه و غير روشن بينانه و ناهماهنگ با نص تعاليم و نظام اعتقادى دين و خلاف وجدان يافته اند, جايگاه سزاوار خود را مى يابند;
8 ـ و اولويتهاى مطالعاتى و حوزه هاى اصلى مطالعاتى مربوط به زنان, مورد شناسايى و بازبينى, قرار مى گيرند و نظام تحقيقاتى و طرحهاى عمومى تحقيقاتى در اولويتها و حوزه هاى يادشده, تعريف مى شوند.
در مكتوبات پيشين به فصل دوم از بخش اول تحقيق رسيديم. بنابرآن گذارده شده بود كه در بخش اول وجهه فردى و تربيتى زن الگو مورد بررسى و تبيين قرار گيرد. فصل اول نمايى گذرا از كليت زندگانى دو بانوى بزرگ داشت و فصل دوم به اولين وجهه فردى و تربيتى زن الگو يعنى بعد فكرى و معرفتى پرداخت. در اين فصل ابتدا در حال مرور بر عناصر درونى بعد فكرى و معرفتى هستيم تا بتوان به مدد اين مجموعه عناصر, نظام فكرى پيشنهادى براى وجهه فردى زن الگو را, طراحى كرد و چارچوبه و محتواى آن را به دست داد. عناصر يادشده يعنى شناختهاى مربوط به خداوند, انسان, نبوت, وصايت و امامت, جهان, جامعه, تاريخ و قيامت و ..., را ابتدا با تعاليم حضرت صديقه طاهره(س) مرور كرديم و اينك نوبت به مرور بر عناصر شناختى پيشنهادى زينب كبرى(س), رسيده است.
زينب كبرى(س), مانند زنان ديگر ـ بجز فاطمه زهرا(س) ـ از معصومين نيست, تا زنان, دختران و بانوان ما منزلت انسانى را كه او در رسيد ـ به دليل برداشت نادرستى كه بسيارى از مقام عصمت داريم ـ دور از دسترس خويش بپندارند و سر خويش گيرند و آن بزرگ را در لاهوت نشانند و خود در ناسوت در زمين و در متن واقعيات ملموس زندگانى بشرى بىآموزگار و پيشوا و همراه بپندارند و با اين تعبير توجيه كننده كوتاهيهاى خويش اين طور گمان بزنند كه: ((ما كجا و آن بزرگ كجا)) بلى و البته انديشه و روح و رفتار و شخصيت زينب(س) در مدرسه اوصيإ و اوليإ شكل گرفت و تربيت شد, ليكن ما نيز همان مجال و امكان و توانمندى را داريم تا شاگردى وحى و نبوت و ولايت و امامت و عصمت را داشته باشيم كه او داشت و البته اينك و در اين زمان در عصر گسترش علوم و فنون و تجربيات بشرى, اندازه هاى بزرگترى را در كميت و حجم گسترش شخصيت و حضور اجتماعى در اين عصر, مى توان انتظار برد.
تاريخ همه سخنان و همه رخدادهاى عمروى راوسلوك وزندگانى او را در دوران عمر باطراوات وسراسر درس و تعليم و حيات و سرافرازى و عفت و صلابت و عزتش ثبت نكرده است, اما آنچه هست از سخنان او و از سيره و سلوك او, مشتى از خروارهاست كه با همين درسها نگاهى به وجهه شناختى و تعاليم معرفتى شخصيت آن راهبر و مرشد مى افكنيم.
آنچه از خداشناسى و جهان بينى و جهان شناسى و انسان بينى و قيامت شناسى و نبوت شناسى و امام شناسى و جامعه بينى و جامعه شناسى و تاريخ شناسى و واقعيت شناسى و حقيقت بينى و آن تفسيرها و تحليلها و آموزه ها و تعاليم از سخن و كلام زينب كبرى(س) درمى يابيم, سخنان يك فيلسوف و متكلم تماشاگر عالم يا اهل دانش و سوادى نيست كه چه بسا اين آموزه ها و درسها با جان و روح و سلوك و زندگانى او ـ ولو اندك ـ فاصله اى داشته باشد. درسهاى او درسهايى على رغم ناباورى, دردشناسيهايى از سر سيرى و يا تفسيرها و تحليلهايى جداى از واقعيات ملموس و جارى حيات عينى طبيعت و هستى و انسان و جامعه و تاريخ, نيست, همه اين درسها و تعاليم, نمودى از روح و انديشه و جان و وجود و زندگانى اويند كه با سلوك و زندگى و جان خود و عزيزانش و با صدق و قلب و باور و شهود و عقيده اش درآميخته اند و در هنگامه هايى بيان شده اند ـ همچون هنگامه عاشورا و كربلا ـ كه بجز از سر صدق و قلب و شهودوباوروحقيقت جان وروان وحيات خويش نمى توان تحليل و تفسير و تبيين كرد و سخن گفت. اين درسها پاكيزه از شوب جدايى علم از عمل, انديشه از رفتار و سخن از جان و روان است. در اين مجال برخى از نمونه بينشها وانديشه هاى زن الگورابافرازهايى از تعاليم آن بزرگ, مىآوريم.
خداوندگار جهان, مدار انديشه ها و باورها و گرايشها و جهان و زمان و هستى و دنيا و آخرت و حيات است, او, خود منظر و ديدگاه و چشم انداز شناخت و تحليل و تفسير انسان, هستى, ولايت, رسالت, شهادت, قيامت, جامعه و تاريخ و ... است. با او, همه عالم و آدم, هدفدار و جهت دار رو به غايت و جهت نهايى عالم, رو به حقيقت و ((من نهايى)) هستى, ديده و شناخته و تفسير مى شوند.
بر مدار آن ديدگاه به هستى و شناخت خداوند, بينش به توحيد در آدمى شكل مى گيرد. توحيد, حضور مطلق خداوند را در عرصه هستى و جهان و طبيعت و جامعه و انسان و تاريخ و دنيا و آخرت و ماده و معنا و فرد و اجتماع و در انديشه و احساس و سلوك و فرهنگ و سياست و اقتصاد, پذيرفتن و گردنگذاردن است. اين ديدگاه, بينش و نگرش به رسالت و وصايت و ولايت و امامت و نقش و رسالت انسان در كليت هستى و جامعه و تاريخ و در ارتباط با خود را به همراه مىآورد و نقطه نظر و گرايش معرفتى خاصى را محتوا و حقيقت حيات در پى خواهد داشت. در اين ديدگاه, بينش به انسان و زمان در پيوند با مذهب و به زندگانى پاكيزه فردى و اجتماعى توضيح مى گيرند و تربيت و سياست بر مدار هدايت تفسير مى شوند.
در كاخ ابن زياد, زينب(س) ـ آنچنان كه هيچ اتفاقى نيفتاده و نه برادر و كسانش كشته شده اند و نه او و خويشان و بازماندگان و ديگر ياران عاشورا را دست و گردن بسته پيش روى آنهايى كه با آدميت و انسانيت به تمامى بيگانه اند به اسارت آورده اند ـ ديدگاه تحليلى خود را از خدا و پيامبر و رسالت به دست مى دهد و نشان مى دهد كه چگونه اين بينش توحيدى, فراخوان آدمى به گزينش راه درست و راست آدميت و رستگارى است و راهبر آدمى تا مرحله اى است كه حتى مرگ را نيز داده و نعمتى خدادادى تفسير مى كند كه انسان سالك آن را برمى گزيند تا با انتخاب مرگش نيز دانا و شاهد و گواه باشد.
ابن زياد با ديد تحريفى خود مى گويد: ((خدا را شكر! ديديد خدا چگونه شما را رسوا كرد و دروغ گفته هاتان را آشكار ساخت؟))
و زينب بينش و ديدگاه خود را صريح و روشن بيان مى كند: ((سپاس خداى را كه ما را به محمد(ص) گرامى داشت. فاسقان دروغ مى گويند و بدكاران رسوا مى شوند و آنان ما نيستيم ديگرانند!))
پسر زياد مى گويد: ديدى خدا با برادرت چه كرد؟!
و زينب سربلند پاسخ مى دهد: از خدا جز خوبى نديديم! برادرم با ياران خود به راهى رفتند كه خدا مى خواست. آنان شهادت را برگزيدند و با افتخار بدين نعمت رسيدند! اما تو ستمكار به پاسخ آنچه كردى گرفتار خواهى بود!(1)
بينش و ديد اجتماعى ـ تاريخى زينب(س), يكى از فرازهاى برجسته انديشه ها و ديدگاههاى اوست و آموزگار ما است تا نشان دهد چگونه بينش درست و واقع بينانه در باره جامعه و تاريخ بر پايه جهان بينى الهى به داورى و نقد و موضعگيرى روشن بينانه و صحيح اجتماعى ـ سياسى مى انجامد.
تحليلى معرفت شناسانه درباره اين تصويرها و توصيفها و نقدهايى كه زينب(س) و يا صديقه طاهره(س) از شرايط اجتماعى و تاريخى جامعه عصر خويش دارند, نشان مى دهد كه چگونه يك شناخت اجتماعى ـ تاريخى درواقع, مجموع شناختهايى تإليف يافته از انواع انديشه هاى اجتماعى, تربيتى, ارزشى, فرهنگى, سياسى و اقتصادى است كه خود اين, مجموعه نظام يافته, از ديدگاههاى خداشناختى, انسان شناختى و هستى شناختى آدمى برمى خيزد. نوع بينش و شناخت آدمى از خداوند, هستى و انسان و حيات و آخرت, خاستگاه نحوه بينش اجتماعى ـ تاريخى اوست. در اندرون هر شناخت اجتماعى و تحليل على تاريخى اين بينشها و شناختهاى پايه جارى است. زينب كبرى(س) در فرازهاى گوناگون انديشه هايش اين بينش اجتماعى ـ تاريخى را ارائه مى دهد; پس از رخداد عاشورا به وقت درآمدن با اسيران به بازار كوفه با مردم كوفه اين گونه سخن مى راند كه: پس از حمد خدا مى گويد:
مردم كوفه! مردم مكار فريبكار! مردم خوار و بيمقدار. بگرييد كه هميشه ديده هاتان گريان و سينه هاتان بريان باد! زنى رشته باف را مانيد كه آنچه را استوار بافته است از هم جدا سازد. پيمانهاى شما دروغ است و چراغ ايمانتان بى فروغ. مردمى هستيد لاف زن و بلندپرواز! خودنما و حيلت ساز! دوست كش و دشمن نواز! چون سبزه پارگين, درون سو گنده و برون سو سبز و رنگين, نابكار! چون سنگ گور نقرهآگين.
چه زشت كارى كرديد! خشم خدا را خريديد, و در آتش دوزخ جاويد خزيديد. مى گرييد؟! بگرييد كه سزاوار گريستنيد نه درخور شادمان زيستن. داغ ننگى به خود نهاديد كه روزگاران برآيد و آن ننگ نزدايد!(2)
زينب(س) در برابر يزيد جمع بند تحليل اجتماعى ـ تاريخى خود را با اين آيه شريفه نشان مى دهد كه:(3)
پس پايان كسانى كه بد مى كردند, بدتر (دوزخ) بود. چه آنان آيتهاى خدا را دروغ خواندند و بدان فسوس كردند.(4)
بينش به قيامت و از اين ديدگاه بينش به انسان,جامعه, تاريخ, مرگ, شهادت و ... با زينب كبرى(س)
پيش روى آدمى در هر لحظه از زندگيش دو انتخاب براى دو زندگى نشسته است. زندگى بر مدار بصيرت و ايمان و تقوى و عبوديت خداوندى و حيات پاكيزه(5) و زندگى بر مدار طغيان و سركشى و ظلم و فسق و فجور, كه دو فرجام و دو سرنوشت را رقم مى زنند و مى سازند.(6) فرجامى كه تجسم و تبلور و نمود انتخابى است كه آدمى خود در دنيا داشته است. آنكه رشد و رستگارى را خواهان است خود تقوا را برمى گزيند و راه خدا و رسول را در جاىجاى زندگيش پيشه مى كند. انسان آگاه و روشن بين و دانا وقتى به ديد و شناخت از قيامت رسيد و اين دورويكرد و دو زندگى را دريافت, راه و مسير درست را درمى يابد. با اين بينش زندگيها, انتخابها, انسانها, جامعه ها, مى توانند موضوع شناخت براى فهم كانونى ترين حقيقت حيات انسانى و اجتماعى يعنى اصل انتخاب و آزادى در گزينش جهت و فرجام زندگى باشند. اين بينش آخرت شناسانه موضع اجتماعى سياسى معينى را نيز شكل مى دهد و زينب(س) آموزگار همه اينهاست:
پس پايان كسانى كه بدى كردند, بدتر (دوزخ) بود. چه آنان آيتهاى خدا را دروغ خواندند,و بدان فسوس كردند.
يزيد! پندارى اكنون كه زمين و آسمان بر ما تنگ است, و چون اسيران شهر به شهرمان مى برند, در پيشگاه خدا ما را ننگ است؟ و تو را بزرگوارى است و آنچه كردى نشانه سالارى؟ به خود مى بالى و از كرده خويش خوشحالى كه جهان تو را به كام است و كارهايت به نظام.
نه چنين است. اين شادى تو را عزاست. و اين مهلت براى تو بلاست و اين گفته خدا است: ((آنانكه كافر شدند مى پندارند مهلتى كه بدانها مى دهيم برايشان خوبست, همانا مهلتشان مى دهيم تا بر گناهان بيفزايند و برايشان عذابى دردناك است.))
پسر آزاد شدگان. اين آيين داد است كه زنان و كنيزانت را در پرده نشانى و دختران پيغمبر را از اين سو بدان سو برانى؟حريم حرمتشان شكسته! و نفسهاشان در سينه بسته! نژند بر پشت اشتران! و شتربانان آنان دشمنان؟ از سويى به سويى, و هر روز به كويى; نه تيمارخوارى دارند, نه يارى. نه پناه و نه غمگسارى. دور و نزديك به آنان چشم دوخته و دل كسى به حالشان نسوخته؟
آنكه ما را خوار مى شمرد, و به چشم كينه و حسد در ما مى نگرد نه شگفت اگر دشمنى ما را از ياد نبرد. با چوبدستى به دندان جگرگوشه پيغمبر مى زنى؟! و جاى كشتگانت را در بدر, خالى مى كنى؟ كه كاش بودند و مرا مى ستودند! آنچه را كردى خرد مى شمارى؟ و خود را بى گناه مى پندارى؟
چرا شاد نباشى؟ كه دل ما را خستى. و از رنج سوزش درون رستى. و آنچه ريختى خون جوانان عبدالمطلب بود, ستارگان زمين و فرزندان رسول رب العالمين.
و بزودى بر آنان خواهى درآمد, در پيشگاه خداى متعال. و دوست خواهى داشت كه كاش كور بودى و لال. و نمى گفتى ((چه خوش بود كه كشتگان من در بدر, اينجا بودند و مرا خوش باش مى گفتند و شادى مى نمودند.))
خدايا حق ما را بستان! و كسانى را كه بر ما ستم كردند به كيفر رسان! يزيد! به خدا جز پوست خود را ندريدى! و جز گوشت خويش را نبريدى! و به زودى و به ناخواست بر رسول خدا درمىآيى! روزى كه خويشان و كسان او در بهشت غنوده اند و خدايشان در كنار هم آورده است و از بيم پريشانى آسوده اند. اين گفته خداى بزرگ است كه: ((مپندار آنان كه در راه خدا كشته شده اند مرده اند كه آنان نزد پروردگار خود زنده اند و روزى خورده اند.))
بزودىآنكه تورابر اين مسند نشانده و گردن مسلمانان را زيرفرمان توكشانده,خواهددانست كه زيانكاركيست وخوار وبى يارچه كسى است. آن روزداورخداودادخواه مصطفى و گواه بر تو دست و پاى توست. اما اى دشمن و دشمن زاده خدا,من هم اكنون توراخوارمى دارم و سرزنش تو را به چيزى نمى شمارم اما چه كنم كه ديده ها گريانست و سينه ها بريان.
و دردى كه از كشته شدن حسين به دل داريم بى درمان. سپاه شيطان ما را به جمع سفيهان مى فرستد تا مال خدا به پاداش هتك حرمت خدا بدو دهند. اين دست جنايت است كه به خون ما مىآلايند. و گوشت ماست كه زير دندان مى خايند. و پيكر پاك شهيدان است كه گرگان بيابان از هم مى ربايند. اگر ما را به غنيمت مى گيرى غرامت خود را مى گيريم. در آن روز جز كرده زشت چيزى ندارى.
تو پسر مرجانه را به فرياد مى خواهى! و او از تو يارى مى خواهد. با يارانت در كنار ميزان ايستاده چون سگان بر آنان بانگ مى زنى و آنان به روى تو بانگ مى زنند. و مى بينى كه نيكوترين توشه اى كه معاويه براى تو ساخت كشتن فرزندان پيغمبر بود كه به گردنت انداخت. به خدا كه جز از خدا نمى ترسم و جز بدو شكوه نمى برم. هر حيله اى دارى به كاردار. و از هر كوشش كه توانى دست مدار. و دست دشمنى از آستين برآر كه به خدا اين عار به روزگار از تو شسته نشود.
سپاس خداى را كه پايان كار سادات جوانان بهشت را سعادت و آمرزش مقرر داشت و بهشت را براى آنان واجب انگاشت.
از خدا مى خواهم كه پايه قدر آنان را والا و فضل فراوان خويش به ايشان عطا فرمايد كه او مددكار تواناست.(7)
چه زشت كارى كرديد! خشم خدا را خريديد, و در آتش دوزخ جاويد خزيديد. مى گرييد؟ بگرييد! كه سزاوار گريستنيد نه درخور شادمان زيستن. داغ ننگى بر خود نهاديد كه روزگاران برآيد و آن ننگ نزدايد!
اين ننگ را چگونه مى شوييد؟ و پاسخ كشتن فرزند پيغمبر را چه مى گوييد؟ سيد جوانان بهشت. و چراغ راه شما مردم زشت كه در سختى يارتان بود و در بلاها غمخوار. نيست و نابود شويد اى مردم غدار.
هر آينه باد در دست داريد, و در معامله اى كه كرديد زيانكار! و به خشم خدا گرفتار, و خوارى و مذلت بر شما باد. كارى سخت زشت كرديد كه بيم مى رود آسمانها شكافته شود و زمين كوفته و كوهها از هم گداخته.
مى دانيد چگونه جگر رسول خدا را خستيد؟ و حرمت او را شكستيد! و چه خونى ريختيد؟ و چه خاكى بر سر بيختيد؟ زشت و نابخردانه كارى كرديد كه زمين و آسمان از
شر آن لبريز است; و شگفت مداريد كه چشم فلك خونريز است. همانا عذاب آخرت سخت تر است و زيانكاران را نه يار و ياور است.
اين مهلت شما را فريفته نگرداند! كه خدا گناهكاران را زودا زود به كيفر نمى رساند و سرانجام خون مظلوم را مى ستاند. اما مراقب ما و شماست و گناهكار را به دوزخ مى كشاند.(8)
اصل انتخاب كانونى ترين حقيقت حيات آدميان است. اين ديد را با بينش به قيامت مى توان به دست آورد و با آن, زندگى و انسان و جامعه و تاريخ را, تحليل درست كرد.
مجموعه تعاليم شناختى حضرت زينب(س) همان گونه كه پيشتر درباره تعاليم معرفتى فاطمه زهرا(س) نيز گفتيم مى تواند در قالب يك الگوى عمدى شناخت و مديريت تحول فردى و اجتماعى جاى گيرد:
ـ بخشى از اين تعاليم, انديشه هاى هستى شناسانه اند, درباره خدا, انسان, هستى, جهان, قيامت, نبوت, ولايت و ... و در واقع جهان بينى انسان الگو را نشان مى دهند;
ـ بخشى از اين تعاليم بر پايه انديشه هاى هستى شناسانه ياد شده, تعاليم و انديشه هاى ارزشى و حقوقى اند كه مى توانند به ضميمه انديشه هاى هستى شناسانه, عناصر اصلى الگوى مطلوب رشد انسانى و اجتماعى را به دست دهند;
ـ بخشى از اين تعاليم نيز براساس دو مجموعه تعاليم پيشين, آموزگار بينش و روش تحليل وضعيت جارى واقعيت اجتماعى و موضعگيرى در برابر آن است.
در ادامه و پايان فصل دوم عناصر قابل استنباط نظام فكرى از ديدگاه دو بانوى بزرگ كه گزارشگر نظام فكرى سزاوار زن مسلمان است, خواهد آمد, تا دريابيم كه زن الگو داراى چه نظام فكرى و جهان بينى است.ادامه دارد.
1 ـ طبرى, ج7, ص372, ترجمه به نقل از سيدجعفر شهيدى, زندگانى فاطمه زهرا(س) (تهران, دفتر نشر فرهنگ اسلامى, 1373), ص253 و 254. 2 ـ بلاغات النسإ, چاپ نجف, ص23, جمهره خطب العرب, ج2, ص124 ـ 126, اعلام النسإ, ج2, ص259, ترجمه به نقل از شهيدى, ص251 و 252. 3 ـ بلاغات النسإ, ص21 ـ 23, جمهره خطب العرب, ج2, ص126 ـ 129, اعلام النسإ, ج2, ص95 ـ 97. 4 ـ سوره روم, آيه 10. 5 ـ سوره انفال, آيه :24 اى اهل ايمان, دعوت خدا و رسول خدا را بى درنگ اجابت كنيد آنگاه كه شما را به حيات و زندگانى پاك فراخواند. 6 ـ براى مثال نگاه كنيد به سوره نسإ: به يقين دوزخ در كمين است تا دوزخيان طاغى و سركش را ملجإ و مإوا باشد.... بى شك براى اهل تقوا راه نجات در پيش است, باغهاى ميوه و انگورهاى آويخته از شاخسار, آيات 21 و 22, 31 و 32. 7 ـ بلاغات النسإ, ص21 ـ 23, جمهره خطب العرب, ج2, ص126 ـ 129, اعلام النسإ, ج2, ص95 ـ 97, ترجمه به نقل از شهيدى, ص256 تا 260. 8 ـ بلاغات النسإ, چاپ نجف, ص23, جمهره خطب العرب, ج2, ص124 ـ 26, اعلام النسإ, ج2, ص209,ترجمه به نقل از شهيدى, ص251 و 252. ماهنامه پيام زن ـ شماره 45 ـ آذر 74