بانوى بانوان آرزو داشت كه چند روزه آخر عمر را در كنار جدّش رسول خدا بگذراند، ولى بنى اميّه از اين هم جلوگيرى كردند. زينب و كسانى كه همراهش بودند مصيبت هايى را كه سبط رسول خدا از لشكر يزيد ديده بود، مىگفتند و آن قربان گاه خونين را كه امام حسين و شيعيانش را در آن سر بريده بودند، توصيف مىكردند.
وجود بانوى بانوان زينب در مدينه كافى بود كه آتش حزن بر شهيدان را شعلهور كند و مردم را بر ضد ستمكاران بشوراند، تا كار به جايى رسيد كه نزديك شد شورش برضد بنىاميّه پيدا شود فرماندار مدينه به يزيد گزارش داد:
بودنِ زينب در ميان اهل مدينه، احساسات را بر مىانگيزاند، او زنى است فصيح، خردمند، دانا، او و كسانى كه با او هستند تصميم گرفتهاند براى خونخواهى قيام كنند.
يزيد امر داد كه باقىمانده اهل بيت را به شهرها و نقاط مختلف تبعيد كرده و پراكندهشان سازد.
فرماندار، از بانوى بانوان خواست كه از مدينه بيرون رود و هر جايى كه خواهد اقامت كند.