ابوالفرج اصفهانى در مقاتل الطالبيين1 نقل مىكند:
وقتى كه حسنبن علىاز دنيا رفت، اهل بيت پيغمبر بنابر وصيتى كه امام حسن نموده بود خواستند كه آن حضرت را در كنار رسول خدا بهخاك سپارند، بنىاميه اسلحه پوشيده و مانع شدند و مروانِ حَكَم چنين مىگفت:
چه جنگهايى كه از صلح بهتر است؟ آيا عثمان را در دورترين نقاط بقيع دفن كنند، ولى حسن در خانه رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم دفن شود؟ تا من بتوانم شمشير بردارم، هرگز اين كار نخواهد شد.
حسين نپذيرفت و گفت: چارهاى نيست جز آن كه برادرش در كنار جدّش به خاك سپرده شود. نزديك بود فتنهاى روى دهد، اگر عبدالله جعفر پا در ميان نمىگذاشت.
او به پسر عمويش حسين عرض كرد:
تو را به حق من كه كلمهاى برزبان نياورى. عبدالله، عمو زاده خود حسن را به سوى بقيع برد و در همان جايى كه مادرش زهرا بهخاك سپرده شده بود2 دفن گرديد3 و مروانِ حكم بازگشت.
مراجع تاريخى از وصف رخساره زينب در اين اوقات خوددارى مىكنند؛ زيرا كه او در خانه و روبسته زندگى مىكرده و ما نمىتوانيم مگر از پشت پرده وى را بنگريم. ولى پس از گذشتن دهها سال از اين تاريخ، زينب از خانه بيرون مىآيد و مصيبت جانگداز كربلا او را به ما نشان مىدهد و كسىكه او را به چشم ديده براى ما وصفش مىكند و چنين مىگويد - چنان كه طبرى نقل كرده است:
1. ص 74. 2. قبلاً تذكّر داده شد كه بودنِ قبرِ زهرا در بقيع كاملاً موردترديد است.(مترجم) 3. بردنِ جنازه امام حسن به بقيع وسكوت حسين عليه السلام دراثروصيت امام حسن عليه السلام بوده. كاملابناثير، ج3، ص 228. (مترجم)