زندگانی تحلیلی پیشوایان ما ائمه دوازده گانه (ع)

عادل ادیب

نسخه متنی -صفحه : 173/ 117
نمايش فراداده

الذين بدلوا نعمة الله كفروا و احلوا قومهم دارا البوار. (...آنان كه نعمت خداى را به كفر تبديل كردند و پيروان خود را در سراى هلاكت جاى دادند.)ابراهيم-27-28و اينچنين امام آشكار كرد كه هارون منصب خلافت را غصب كرده وسلطنت و حكومت را،دزديده است.اين مطلب خشم هارون را بر او(ع) بر انگيخت و به هنگامى كه شنيد امام او را به مبارزه مى طلبد و در موضعى است كه در آن نرمش نيست،در سخن خود با امام(ع)به خشونت پرداخت (8) و در هنگامى ديگر،وقتى هارون از امام(ع)راجع به فدك پرسيد تاآنرا به او باز پس دهد، امام(ع)از باز پس گرفتن خوددارى فرمود مگر اينكه حدود آنرا نيز باز پس دهند.

رشيد پرسيد:حدود آن چيست؟ امام(ع)گفت:اگر حدود آنرا بگويم آنرا پس نخواهى داد.

هارون پاى فشرد تا حدود آنرا براى او معلوم دارد و امام(ع)جز آنكه مرزهاى فدك را تعيين كند چاره اى نديد و گفت:

«مرز نخستين عدن است »وقتى هارون اين سخن را شنيد چهره اش برافروخت.امام(ع) همچنان به سخن ادامه داد:«مرز دوم سمرقند»رنگ هارون به تيرگى گرائيد و خشمى بيكران او را فرا گرفت.اما امام(ع)گفتارخود را پى گرفت و فرمود:«مرز سوم افريقا»رنگ هارون سياه شد و باآوائى كه خشم از آن مى باريد گفت:«هيه »و امام،حد آخر را بيان فرمود وگفت:«از ساحل دريا تا ارمنستان ».

رشيد خويشتندارى از دست بداد و گفت:

-آنوقت براى ما چيزى باقى نمى ماند.

-«ميدانستم كه تو آنرا باز پس نخواهى داد» (9) .

محور چهارم-بيدار كردن وجدان انقلابى امت از راه تشويق آنان براى شورش و مبارزه. شورش و مبارزه را علويان بكار گرفتند تا وجدان اسلامى و اراده اسلامى را از سقوط در برابر حكام منحرف نگاهدارند.پيشوايان(ع) از متعهدان با وفاى آن كار پشتيبانى ميكردند.

هنگاميكه حسين بن على بن حسن-صاحب واقعه فخ- (10) بر آن شد تا عليه اوضاع فاسدى كه با هر كس كه شيعه و علوى و طرفدار امام بود،توهين وشكنجه هاى شديد اعمال مى كرد، شورش كند،نزد امام موسى(ع)رفت و ازاو در باب قيام خود مشورت كرد.امام روى بدو كرد و گفت:«تو به قتل ميرسى،از رفتن صرفنظر كن.مردم فاسقند و به ظاهر ايمان دارند و در دل نفاق و شرك مى ورزند،انا لله و انا اليه راجعون.خداى شما را از پيروان خودبه شمار آورد».

هنگاميكه امام موسى(ع)واقعه قتل حسين را شنيد بر او گريست وسجاياى او را بيان كرد و بر او ناليد كه:«انا لله و انا اليه راجعون.به خدا سوگند،مسلمانى صالح و روزه گير و قدرتمند كه امر به معروف و نهى ازمنكر ميكرد و خانواده اش مانند نداشت،درگذشت (11) وقتى موسى هادى از دست علويان به ستوه آمد،آنان را به مرگ ونابودى بيم داد و امام موسى(ع)را به ياد آورد و گفت:

«بخدا سوگند حسين جز به فرمان او خروج نكرد و جز از مهر او ازچيزى پيروى نميكرد.چه، او در ميان اهل اين خاندان عهده دار كار دين است (12) » پس اصحاب او خروشان نزد امام شتافتند و به او پند دادند كه پنهان شودتا از شر آن كافر سركش رها گردد.

امام(ع)لبخند زد و به قول كعب بن مالك شاعر تمثل فرمود:

«سخينه را گمان چنين است كه بر پروردگار خويش پيروز مى گردد.امابزودى مغلوب خواهد شد.