ساختار علمی نرم افزار حضرت زهرا (س)

مرکز تحقیقات رایانه ای حوزه علمیه اصفهان

نسخه متنی -صفحه : 172/ 155
نمايش فراداده

طهارت فاطمة عن عائشة قالت: و إذا أقبلت فاطمة كانت مشيتها مشية رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم، و كانت لا تحيض قط، لأنها خلقت من تفاحة الجنة.

و لقد وضعت الحسن بعد العصر، و طهرت من نفاسها فاغتسلت و صلت المغرب، لذلك سميت بالزهراء.

حديث بيست و هشتم: پاكى فاطمه (س) ... از عايشه نقل شده است كه گفت: فاطمه (ع) آمد. راه رفتنش مانند راه رفتن رسول خدا (ص) بود. فاطمه (س) هرگز حيض نمى شد، چون او از سيب بهشتى آفريده شده بود.

فاطمه (س) حسن (ع) را بعد از ظهر به دنيا آورد و از نفاس پاك شد، و غسل كرد و نماز مغربش را خواند و براى همين به زهرا نامگذارى شد.

غضب فاطمه زهرا بر ابوبكر :

حديث چهلم هجر فاطمة (ع) لأبى بكر عن عائشة، أن فاطمة والعباس أتيا أبابكر يلتمسان ميراثهم من رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و سلم و هما حينئذ نطلبان أرضه من فدك فقال لهما أبوبكر: سمعت رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و سلم يقول: لا نورث ما تركناه صدقة إنما يأكل آل محمد فى هذا المال، واللَّه لا أدع أمرا رأيت رسول اللَّه يصنعه.

قال: فغضبت فاطمة و هجرته و لم تكلمه حتى ماتت فدفنها على ليلا و لم يؤذن أبابكر.

قالت عائشة: و كال لعلى من الناس وجه فى حياة فاطمة، فلما توفيت فاطمة انصرفت وجوه الناس عند ذلك.

حديث چهلم: غضب فاطمه (س) به ابوبكر ... از عايشه نقل شده است گفت:

فاطمه (س) و عباس (عموى پيامبر (ص نزد أبابكر آمدند و ميراثشان را طلب كردند، آن دو سهم زمين خود را از فدك و خيبر مطالبه مى كردند، ابوبكر به آن دو گفت:

از پيامبر (ص) شنيدم كه مى فرمود: ما چيزى به ارث نمى گذاريم، هر چه مى گذاريم صدقه است. منحصرا آل محمد از اين مال مى خورند (يعنى اگر از اين مال بخورند صدقه و بر آل رسول اللَّه حرام است) به خدا سوگند من به خلاف چيزى كه پيامبر (ص) انجام داد دعوت نمى كنم.

عايشه گفت: فاطمه (س) غضب كرد و از نزد ابابكر رفت و با او سخن نگفت، تا اينكه از دنيا رفت و على (ع) او را شبانه به خاك سپرد و از ابابكر اجازه نگرفت.

عايشه گفت: على (ع) در زمان حيات فاطمه (س) نزد مردم وجهه اى داشت، پس چون فاطمه (س) وفات يافت مردم از او برگشتند (نعوذباللَّه).

انواري از فضائل و مناقب حضرت زهرا

محدثه بودن حضرت زهرا :

منقبت نهم اشتراك حضرت صديقه سلام اللَّه عليهاست با اميرالمؤمنين و يازده فرزند معصومش، در محدث بودن (يعنى شنيدن حديث فرشتگان).

منصبهاى الهى سه قسم است: نبوت، رسالت، و امامت.

علماى عامه در كتب خود نقل كرده اند كه عبداللَّه بن عباس آيه ى (و ما ارسلنا من قبلك من رسول و لا نبى) [(و ما ارسلنا من قبلك من رسول و لا نبى الا اذا تمنى القى الشيطان فى امنيته فينسخ اللَّه ما يلقى الشيطان ثم يحكم اللَّه آياته و اللَّه عليم حكيم) سوره ى الحج، آيه ى 52.] را بدينگونه قرائت مى كرده است: و ما ارسلنا من قبلك من رسول و لا نبى و لا محدث .

[صحيح بخارى- كتاب المناقب، بب مناقب عمر بن الخطاب- ج 5/ 78- 79، تفسير قرطبى ج 12/ 79، الدر المنثور- ذيل آيه ى 52 از سوره ى الحج- ج 4/ 366.] دانشمندان شيعه و سنى همگى قائل به وجود محدث در اسلام مى باشند و معتقدند كه بعد از پيامبر اكرم يقينا بشرى محدث (الهام گيرنده و گوش فرادهنده به حديث فرشتگان) بايد وجود داشته باشد؛ انسانى كه تمام گفتار و كردارش مطابق فرامين الهى و مورد تصديق و تصويب خدائى است.

هم صحبت و هم راز چنين فردى، آن فرشته اى است كه واسطه ى فيض از جانب خداست و شخص محدث آنچه دستور مى گيرد با كمال فرمان پذيرى به آنها عمل مى كند.

اعتقاد ما شيعيان اين است كه ائمه ى اطهار همگى محدث مى باشند.

[اصول كافى ج 1/ 176، 243، الاختصاص 328، 329، بصائر الدرجات ص 318، 319، 372، كنزالفوائد ص 176، خصال صدوق ج 2/ 474، 106، معانى الاخبار ص 102، عيون الاخبار ج 1/ 169، الغيبه (نعمانى) ص 60، الغيبه (طوسى) ص 92، 93، 97، بحارالانوار ج 25/ 77، 116، ج 26/ 66، 72، 74، 75، 77، 79، 81، ج 36/ 272، ج 39 399 395 393 383/ 152.... 36/ 282] دانشمندان سنى نيز قائلند بر اين كه بعد از پيامبر اكرم بشرى محدث بايد وجود داشته باشد تا فرشتگان به او حديث گويند، و از جانب خداى تعالى راههاى حق و باطل را به او نشان دهند. علماى عامه مى گويند، كسى را كه- بعد از رسول خدا- هم صحبت فرشتگان است خود پيامبر اكرم معين فرموده است و آن شخص، عمر است!

[صحيح بخارى- كتاب المناقب، باب مناقب عمر بن الخطاب- ج 5/ 78- 79، صحيح مسلم- كتاب فضائل الصحابه، باب من فضائل عمر، ح 23- ج 4/ 1864/ ح 2398، مشكل الاثار ج 2/ 257، الرياض النضره ج 2/ 287، اعلام الموقعين ج 4/ 182، الدرالمنثور- ذيل آيه ى 52 از سوره ى الحج- ج 4/ 366 و بسيارى از مصادر ديگر.] ليكن ما شيعيان معتقديم كه آن شخص محدث بعد از پيامبر وجود مقدس على سلام اللَّه عليه است.

[الاختصاص ص 275، 286، 287، 329، كنز الفوائد ص 176، 177، بصائر الدرجات ص 321- 324، 366، 367، اختيار معرفه الرجال ص 118، بحارالانوار ج 26/ 67- 70، 79، 80، 81، ج 38/ 216، ج 39/ 40 152/ 141- 47 142/ 75.] در اينجا چند روايت از كتب اهل سنت- كه در آنها به كلمه ى محدث اشاره شده است- ذكر مى كنيم:

بخارى در صحيحش در مناقب عمر بن خطاب مى گويد:

قال النبى صلى اللَّه عليه و آله و سلم: لقد كان فيمن كان قبلكم من بنى اسرائيل رجال يكلمون من غير ان يكونوا انبياء فان يكن [علماى عامه درباره ى عبارت فان يكن مى گويند: اين عبارت به معناى ترديد و شك در محدث بودن عمر نيست بلكه به معناى تاكيد و اختصاص است، و مانند اين است كه شما بگوييد ان كان لى صديق فهو زيد يعنى اگر من دوستى داشته باشم همانا زيد است. در اينجا منظور اين است كه گوينده درباره ى دوستى زيد ترديد و شك دارد بلكه مى خواهد از مقوله ى مبالغه خصوصيت دوستى زيد را نشان دهد . (مراجعه بفرماييد به: الجامع الصغير ج 4/ 507، الغدير ج 5/ 45 44).] من امتى منهم احد فعمر .

[صحيح بخارى-كتاب المناقب، باب مناقب عمر بن الخطاب- ج 5/ 78- 79.] پيامبر اكرم فرمود: در دوران قبل از اسلام مردانى از بنى اسرائيل محدث بوده اند، بدون اينكه از انبيا باشند، و از امت من عمر محدث مى باشد .

مسلم حافظ ابوالحسين مسلم بن حجاج بن مسلم قشيرى نيسابورى متوفاى 261 هجرى.

وى صاحب كتاب معروف صحيح مى باشد.

در صحيحش در فضائل عمر تقريبا با همين مفهوم، از رسول خدا روايت مى كند:

قد كان فى الامم قبلكم محدثون، فان يكن فى امتى منهم احد فان عمر بن الخطاب منهم .

[صحيح مسلم- كتاب فضائل الصحابه، باب من فضائل عمر، ح 23- ج 4/ 1864/ ح 2398.] موضوع محدث بودن يك مسئله ى اسلامى است نه مذهبى، زيرا فريقين (شيعه و سنى) در اين مطلب هم راى و هم سخن هستند، و طبق رواياتى كه ذكر شد، و احاديث ديگر به وجود شخص محدث از طرف علما سنى نيز كاملإ؛ ّّ تصريح شده است، ولى آنچه بسيار شايان توجه و دقت مى باشد، اين است كه در پايان تمام اين روايات، راويان سنى، نام عمر بن خطاب را ملحق و اضافه نموده اند. تشخيص اينكه آيا عمر محدث بوده است يا على، كار بسيار سهل و آسانى است، زيرا نمونه ى گفتار هر يك از آنان كه در تاريخ ضبط است روشنگر اين مسئله مى باشد.

كسى كه در بستر احتضار پيامبر به رسول خدا مى گويد:

ان الرجل ليهجر ابوحامد غزالى و سبط بن جوزى حنفى چنين روايت مى كنند:

و لما مات رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم قال قبل وفاته بيسير: ائتونى بدواه و بياض لاكتب لكم لاتختلفوا فيه بعدى. فقال عمر: دعوا الرجل فانه ليهجر (يعنى: رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم كمى پيشتر از وفاتش فرمود: براى من دوات و كاغذ بياوريد تا براى شما چيزى بنويسم كه بعد از من با يكديگر اختلاف نكنيد. عمر گفت: اين مرد را رها كنيد او هذيان مى گويد). (سر العالمين و كشف ما فى الدارين ص 21 (ط النعمان)، تذكره الخواص ص 62).

جسارتى كه عمر به پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم نموده بقدرى شيطانى و فضاحت بار است كه محدثين عامه- بدون آنكه منكر اصل واقعه گردند- به انحاء گوناگون سعى در كتمان عبارت وى نموده اند و معمولا مى گويند: عمر چيزى به پيامبر گفت كه معنايش اين بود كه درد بر پيامبر غلبه نموده است . شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج 6/ 51، ط قديم: ج 2/ 20 .

ابن ابى الحديد پس از نقل اين ماجرا مى گويد: اين حديث را بخارى و مسلم در صحيح هاى خود نقل كرده اند و محدثين همگى بر صحت آن اتفاق نظر دارند.

مسلم در صحيح و احمد بن حنبل در مسند خود بدون اينكه به نام عمر اشاره كنند مى گويند: در پاسخ پيامبر گفتند: ان رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم يهجر (رسول خدا هذيان مى گويد). (صحيح مسلم- كتاب الوصيه، باب ترك الوصيه، حديث 21- ج 3/ 1259/ ح 1637، مسند احمد بن حنبل ج 1/ 355).

بخارى آنگاه كه مى خواهد كلام عمر را نقل كند مى گويد: عمر گفت: غلب عليه الوجع درد بر پيامبر غلبه نموده است (به عبارت ديگر يعنى سخنانى كه پيامبر مى گويد از شدت درد است و گفتارش تحت كنترل عقل او نيست). بخارى اين روايت را در سه موضع از كتاب خود نقل مى كند:

- صحيح بخارى- كتاب الاعتصام...، باب كراهيه الخلاف- ج 9/ 200.

- صحيح بخارى- كتاب المغازى، باب مرض النبى وفاته- ج 6/ 29.

- صحيح بخارى- كتاب المرضى و الطب، باب قول المريض قوموا عنى - ج 7/ 219.

مسلم اين عبارت عمر را به سه گونه نقل مى كند:

- در نخستين روايت مى گويد: افراد پس از دستور پيامبر گفتند: ما شانه؟ ا هجر ؟ (رسول خدا هذيان مى گويد).

- مسلم در روايت سوم عاقبت نام همر را مى آورد ولى از طرف ديگر عبارت او را بخيال خود چنين تعديل شده نقل مى كند: عمر گفت:

ان رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم قد غلب عليه الوجع (درود بر پيامبر غلبه نموده است). (صحيح مسلم- كتاب الوصيه، باب ترك الوصيه، احاديث 20، 21، 22- ج 3/ 1257 الى 1259/ ح 1637). ماجرايى كه به آن اشاره شد چهار روز قبل از فوت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم در روز پنجشنبه اتفاق افتاده است. حفاظ عامه بطرق مختلف روايت كرده اند كه ابن عباس مى گريست و از اين ماجرا با عبارت رزيه يوم الخميس (مصيبت روز پنجشنبه) ياد مى نمود.

بعضى از علماى عامه بقدرى جاهلانه در توجيه اين گفته هاى عمر برآمده اند كه بايد نام آن توجيهات را عذرهاى بدتر از گناه گذارد. محمد فواد عبدالباقى در حاشيه ى صحيح مسلم مى گويد: علمايى كه درباره ى اين حديث سخن گفته اند عبارت عمر را (يعنى جسارت وى به پيامبر را) نشانه ى علم و فضيلت و دقت نظر عمر مى دانند، چون عمر ترسيد از اينكه پيامبر مطالبى بنويسد كه اى بسا آنان از انجام آن عاجز باشند و لذا مستحق عقوبت گردند، چون اگر پيامبر مى نوشت، آن اوامر نص مى شد و ديگر در مقابل آنها نمى شد اجتهاد كرد ! (صحيح مسلم- كتاب الوصيه، باب ترك الوصيه، ذيل حديث 20- ج 3/ 1257/ ح 1637).

يعنى اين مرد (مقصود پيامبر است) هذيان مى گويد ، گفتارش بخوبى نشان مى دهد كه آيا استاد او فرشته است يا شيطان.

كلينى رحمةاللَّه عليه در كتاب كافى مسئله را چنين عنوان مى كند كه فرق ميان رسول و نبى و محدث چيست، و سپس رواياتى را كه روشنگر و مشخص كننده ى اين سه منصب الهى است ذكر مى نمايد. حضرت امام باقر سلام اللَّه عليه در ذيل اين آيه چنين مى فرمايد: و ما ارسلنا من قبلك من رسول و لانبى) [سوره ى الحج، آيه ى 52.] و لا محدث .

اين قرائت در روايات بعضى از ائمه اطهار عليهم السلام نقل شده است، كه از جمله ى آنها مى توان منابع زير ارا برشمرد:

روايت امام زين العابدين در اصول كافى ج 1/ 270، كنز الدرجات ص 176، 177 و بحارالانوار ج 26/ 81، 82 درج است (همچنين مراجعه بفرماييد به بصائر الدرجات ص 369).

روايت امام باقر عليه السلام در اصول كافى ج 1/ 176، 175، بصائر الدرجات ص 324، 368- 370، الاختصاص ص 328، اختيار معرفه الرجال ص 118 و بحارالانوار ج 11/ 41، ج 26/ 69، 70، 74، 77- 80، ج 40/ 142 موجود است.

روايت امام صادق عليه السلام را نيز در اصول كافى ج 1/ 177، بصائر الدرجات ص 370، 371، الاختصاص ص 329 و بحارالانوار ج 26/ 78 مى توان يافت.

رسول كسى است كه فرشته ى واسطه ى نزول وحى الهى با او سخن مى گويد، و او ملك را مى بيند و مى شناسد و با فرشته گفتگو مى كند. و اين رتبه بسيار عالى است. محدث كسى است كه هنگام گفتگو فرشتگان آنها را نمى بيند، و در اين مورد روايات بسيار از حضرت باقر و حضرت صادق سلام اللَّه عليهما نقل شده است كه چند حديث براى نمونه ذكر مى شود:

ان اوصياء محمد محدثون ، از امام باقر و امام صادق عليهماالسلام نقل است كه: ان اوصياء محمد (عليه و عليهم السلام) محدثون . (اصول كافى ج 1/ 270).

همچنين امام باقر عليه السلام در روايتى مى فرمايند: ... ان الاوصياء محدثون . (رجال الكشى ص 178/ ح 308، بحارالانوار ج 26/ 81)؛ و در روايت ديگرى مى فرمايند: ان اوصياء على محدثون . (بصائر الدرجات ص 321، بحارالانوار ج 26/ 72).

اميرالمومنين عليه السلام نيز مى فرمايند: انى و اوصيائى من ولدى مهديون كلنا محدثون . (بصائر الدرجات ص 372، بحارالانوار ج 26/ 79).

شيخ مفيد آخرين روايت را بدينگونه از اميرالمومنين عليه السلام نقل نموده است: انى و اوصيائى من ولدى ائمه مهتدون كلنا محدثون . (الاختصاص ص 329).

همچنين روايتى از اميرالمومنين نقل است كه حضرت فرمودند: انا و احد عشر من صلبى ائمه محدثون . (الغيبه (طوسى) ص 93).

بدرستى كه اوصياء محمد همگى محدث بوده اند .

الائمه علماء صادقون، مفهمون، محدثون ، [ اصول كافى ج 1/ 271، بصائر الدرجات ص 319].

اين روايت از فرمايشات امام رضا عليه السلام مى باشد و به اين صورت نيز نقل شده است: الائمه علماء، حلماء، صادقون، مفهمون، محدثون . (بحارالانوار ج 26/ 66: به نقل از امالى طوسى).

همچنين روايتى از حضرت رسول اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم نقل است كه حضرت فرمودند: من اهل بيتى اثنا عشر نقيبا محدثون مفهمون، منهم القائم بالحق، يملاالارض عدلا كما ملئت ظلما و جورا . (مناقب آل ابى طالب ج 1/ 300، بحارالانوار ج 36/ 271).

ائمه همگى دانشمند، راستگو، داراى فهم بسيار خداداد، و محدث مى باشند .

المحدث يسمع الصوت و لا يرى شيئا ، [ بصائر الدرجات ص 370، بحارالانوار ج 26/ 75، 76.]

اين عبارت بصورتهاى مختلفى در روايات نقل شده است كه ما بعضى از آنها را ذيلا ذكر مى نماييم:

المحدث الذى يسمع الصوت و لا يرى شيئا .

المحدث الذى يسمع الصوت و لا يرى الصوره .

المحدث الذى يسمع الصوت و لا يرى شيئا .

المحدث فهو الذى يسمع كلام الملك و لا يرى و لا ياتيه فى المنام .

المحدث الذى يسمع كلام الملائكه و حديثهم و لا يرى شيئا بل ينقر فى اذنه و ينكت فى قلبه .

المحدث فهو الذى يسمع و لايعاين و لا يوتى فى المنام .

( الامام) يسمع الصوت و لا يرى و لا يعاين الملك .

الامام هو الذى يسمع الكلام و لا يرى الشخص .

انهم (اى الاوصياء) لايرون ما كان رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم يرى، لانه كان نبيا و هم محدثون .

المحدث فهو الذى يحدث فيسمع و لا يعاين و لا يرى فى منامه .

( الامام) يسمع الصوت و لا يرى و لا يعاين .

مراجعه بفرماييد به: اصول كافى ص 1/ 176، 177، 243، بصائر الدرجات ص 322، 368- 374، الاختصاص ص 328، 329، كنز الفوائد ص 177، بحارالانوار ج 11/ 41، ج 26/ 74- 82.

محدث آن كسى است كه صداى فرشته را مى شنود، ولى چيزى را نمى بيند .

كان على عليه السلام محدثا ، [مراجعه بفرماييد به: اصول كافى ج 1/ 270، 271، امالى طوسى ج 2/ 21، 22، الاختصاص ص 286، 287، 329، كنز الفوائد ص 176، 177، بصائر الدرجات ص 321- 323، 366، 372، اختيار معرفه الرجال ص 118، بحارالانوار ج 26/ 67- 70، 79، 80، 81، ج 38/ 216، ج 39/ 40 152/ 141- 47 142/ 75.]