سیری کوتاه در زندگی حضرت زهرا(س)

سید محمدتقی سجادی

نسخه متنی -صفحه : 21/ 2
نمايش فراداده

سيرى كوتاه در زندگى حضرت زهرا

سخن ناشر

انسان، پيوسته در حال حركت و بالندگى است. اگر اين رشد براساس مبانى تكوينى،انسانى و الهى تحقق يابد، در سير او تسريع بيشترى صورت مى گيرد. در اين راستا انسان نياز مبرم به الگو دارد تا بتواند تمام زواياى ظاهرى و باطنى خود را براساس آن الگو شكل دهد. براى انتخاب الگو بايد بهترين و نزديكترين افراد به ملاكهاى الهى را برگزيند و اين گزينش را خداى متعال براى انسانهاى وارسته انجام داده است كه آنان معصومان عليهم السلام هستند و يكى از آنان وجود مقدس حضرت فاطمه عليهاالسلام است.

در اين كتاب، گوشه هايى از كردارهاى ارزشمند ايشان ترسيم شده كه براى خوانندگان (به ويژه خواهران جوان) بسيار مفيد مى تواند باشد.

اين كتاب در سال 1359 تدوين و چند بار هم تا كنون چاپ شده است. در اين چاپ، بنا به تذكرهاى قابل توجه دوستان، نياز مبرم به بازنگرى و تغييراتى بود كه اين امر توسط مولف محترم و همكارى اين موسسه انجام پذيرفت.

اميد است تلاش ما در اين راه، مورد رضاى خداى متعال و حضرت زهرا عليهاالسلام واقع شده، زمينه ساز جذابيت بيشتر در الگوگيرى از اين بانوى بزرگوار گردد.

موسسه انتشارات نبوى 1372

زن در تاريخ بشريت

پيش از آنكه درباره گل خوشبوى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم سخنى به ميان آيد و مطالبى نگاشته شود، بايد وضع زن و موقعيتش را در دوران پيش از اسلام روشن كرد تا معلوم شود كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم با چه زحمات توانفرسايى توانست حقوق از دست رفته زن را بدو بازگرداند.

زن در ملل باستان

به طور كلى در جامعه هاى قبيله اى ملل باستان كه روش اجتماعى شان قانونى و دينى نبود و فقط آداب و رسوم قومى بر آنها حكومت مى كرد، زن ارزشى نداشت و مانند يك حيوان اهلى با او رفتار مى شد.

حيوانات اهلى را براى اين تربيت و نگهدارى مى كردند تا از گوشت، پوست و پشم آنها استفاده نمايند. از اين رو نسبت به مسكن و خوراكشان توجه كافى مبذول مى داشتند و براى ادامه و بقاى حياتشان متحمل زحماتى مى شدند. اين تحمل زحمات از راه دلسوزى نبود، بلكه فقط براى تامين منافع خويش، تن به اين كار مى دادند و از آنها دفاع مى كردند تا كسى نسبت به آنها تعدى نكند و اگر كسى دست تجاوز به سوى آنها دراز مى كرد، با عكس العمل و انتقام صاحبانشان روبرو مى شد. اينها همه به خاطر اين بود كه مالكيت خويش را بر آنها حفظ كنند، نه آنكه حقوقى برايشان قايل باشند.

چنين رفتارى را نيز نسبت به زن معمول مى داشتند. زن را در جامعه نگهدارى نموده، از وى دفاع مى كردند تا بتوانند از او استفاده ببرند و اگر كسى به زنى تجاوز مى كرد، به دفاع برمى خاستند، نه به خاطر اين كه وى عضوى از اعضاى جامعه به شمار مى رفت و داراى حقوق و احترام بود، بلكه براى اين كه زن زنده بماند تا بازيچه شهوت مردان شود و براى خانواده، غذا تهيه كند به شكار بپردازد و باركشى كند، خدمتكار خانه باشد و در مواقع قحطى و مهمانى از گوشتش تغذيه نمايند.

زن نه تنها در خانه همسر چنين وضعى داشت، بلكه در خانه پدر نيز دچار همين وضع بود، در گزينش شوهر از خود هيچ اراده اى نداشت و اين پدر بود كه تصميم مى گرفت كه با چه كسى ازدواج كند. در واقع، نوعى معامله ميان پدر دختر و همسر آينده صورت مى گرفت. زن، چه در خانه پدر و چه در خانه شوهر، تابع صاحبخانه بود و صاحبخانه مى توانست او را بفروشد و يا به كسى ببخشد و يا به عنوان خوشگذرانى، توليد بچه و خدمتگزارى به كسى عاريه يا قرض و يا اجاره بدهد و اگر مرتكب گناهى شود، حق داشته باشد او را مجازات كند- اگر چه كشتن باشد- بدون آنكه مسئوليتى داشته باشد. [ اسلام و اجتماع، ص 64. ]

زن در عصر ساسانيان

در عصر ساسانيان، بنابر قوانين متداول از قديم، زن شخصيت حقوقى نداشت و به عنوان «شخص» محسوب نمى گرديد، بلكه «شى ء» تلقى مى شد و صاحب حق به شمار نمى رفت. [ زن به ظن تاريخ، به نقل از «زن در حقوق ساسانى»، بارتلمه، ص 187 ] دختران و زنان بيوه و مطلقه، به هيچ عنوان، قدرت انجام معامله نداشتند. پدر خانواده كه صاحب اختيار همه خانواده بود، در عوايد اموال خاص زوجه و غلامان خود تصرف مى كرد. [ همان، به نقل از «ايران در زمان ساسانيان»، كريستن سن، ص 188. ] در پندنامه منسوب به بزرگمهر آمده است كه: «هرگز نبايد راز دل خويش را به زنان گفت و با احمقان صحبت كرد.» [ همان، ص 192. ]

زن در قرون وسطا

زن در قرون وسطا نه تنها نقش اجتماعى نداشت، بلكه خوار و ذليل و برده وار مى زيست و حتى او را عامل فساد و منفور خدا مى پنداشتند و اعتقادشان بر اين بود كه باعث بيرون راندن آدم از بهشت، زن بود.

در قرون وسطا از كشيشى پرسيدند: آيا مرد نامحرم مى تواند به خانه اى كه در آن زن هست، وارد شود؟ پاسخ گفت: هرگز؟ هرگز؟ و اگر در آن خانه مردى از محارم زن هم وجود داشته باشد و اين مرد نامحرم بر او وارد شود و زن را هم نبيند، باز گناه كرده است.(يعنى اگر مرد نامحرمى به طبقه دوم منزلى وارد شود كه در طبقه اولش زنى باشد، گناه نموده است. مثل اينكه و جود زن، عامل پخش گناه در فضا است). [ فاطمه، فاطمه است، ص 59. ] بسيارى از عيسويان، زن را برزخ ميان انسان و حيوان مى دانستند و در اينكه داراى روح باشد، ترديد داشتند.

در سال 586 ميلادى، مجلس بزرگى براى حل اين مسئله كه آيا زن داراى روح است يا نه در اروپا بر پا شد. پس از بحث فراوان، سرانجام قبول كردند كه زن داخل در نوع آدم است. [ اسلام چنان كه بود، ص 121. ] «سن توماس داكن» مى گويد: «خداوند اگر ببيند مردى به زنى دل ببندد و عاشق او شود- حتى اگر آن زن، همسرش باشد- خشمگين مى شود، زيرا جز عشق خداوند نبايد در قلبش جاى بگيرد.

مسيح عليه السلام بدون همسر زيست و كسانى كه مى خواهند مسيحايى بشوند، نبايد زن بگيرند. به همين سبب، برادران مسيحى و پدران روحانى و خواهران مسيحى در سراسر عمر ازدواج نمى كنند، زيرا ازدواج، خدا را به خشم مى آورد و فقط بايد با خداى ما، عيسى مسيح، پيوند داشت، زيرا دو عشق در يك قلب جاى نمى گيرد. فقط آنهايى مى توانند حامل روح القدس باشند كه مجرد زيست كنند.» زن در انديشه قرون وسطايى، منفور، عاجز و محروم از مالكيت است. وقتى انسان با املاك و اموال شخصى خود به خانه شوهر رفت، حق مالكيت از او سلب مى شود. مالكيت، خود به خود به شوهر انتقال مى يابد، زيرا زن، صاحب شخصيتى نيست. حتى امروز آثارى از آن در زن اروپايى به چشم مى خورد. [ فاطمه، فاطمه است، ص 59. ] زن در اروپا و ساير ممالك جهان به قدرى بى ارزش بود كه در هيچ اجتماعى او را به حساب نمى آوردند. علما و فلاسفه به مجادله مى پرداختند كه آيا زن اساساً روح دارد يا به كلى فاقد روح است؟ در صورتى كه روح داشته باشد، آيا روحش روح انسانى است يا حيوانى؟ و بر فرض داشتن روح انسانى، آيا وضع اجتماعى و انسانى او نسبت به مرد، وضع بردگى است يا كمى بالاتر از آن؟ زن گاهى وسيله شهوترانى و گاهى مانند چهارپايان در كار خوردن و آشاميدن و باردارى و زايمان و... بود. [ برهان قرآن، ص 114. ] «ليكى» در كتاب «تاريخ اخلاق در اروپا» مى گويد: «در آن روزگار (قرون وسطا) مردها از سايه زنان مى گريختند و نزديكى و همنشينى با ايشان را گناه مى پنداشتند و عقيده داشتند كه برخورد با ايشان در كوچه و خيابان و سخن گفتن با ايشان- اگر چه مادران، همسران و يا خواهران باشند- اعمال و رياضتهاى روحى شخصى را تباه مى سازد.» [ جاهليت در قرن بيستم، ص 237. ] استاد ابوالاعلى مودودى در كتاب «الحجاب» مى گويد: «از جمله نظريات اولى و اساسى در اين باره، اين بود كه زن، سرچشمه معاصى و اصل گناه و فجور است و براى مرد، درى از درهاى جهنم است، از آن جهت كه منشا تحريك و وادار كردن او به ارتكاب گناهان است و چشمه هاى مصايب انسان از وجود او برجوشيده است و از اين جهت، پشيمانى و شرمندگى براى او كافى است كه زن است و او را همى سزد كه از حسن و جمال خود شرم كند، زيرا اين حسن و جمال، يكى از سلاحهاى شيطان است كه هيچ سلاحى به آن نمى رسد و سزاى اوست كه كفاره بپردازد و هيچ گاه پرداختن كفاره را ترك نكند، زيرا هم اوست كه انواع بلايا و بدبختى ها را براى زمين و ساكنان آن به ارمغان آورده است.» [ جاهليت در قرن بيستم، ص 237. ] «ترتوليان»، يكى از پيشوايان مسيحى، در مقام بيان نظر مسيحيت درباره زن مى گويد: «بى گمان زن مدخل شيطان به درون نفس انسان است و مرد را به سوى شجره ممنوعه مى راند و شكننده قانون خدا و زشت كننده صورت خدا (مرد) است.» «كراى سوستام»، يكى از بزرگان مسيحيت، درباره زن مى گويد: «او شرى است كه از آن گريزى نيست. او وسوسه اى جبلى و آفتى دلپذير و خطرى براى خانه و خانواده و معشوقه اى عاشق كش و مارى خوش خط و خال است.» [ همان، ص 238. ]

زن در دنياى كنونى غرب

زن به مجردى كه ازدواج كند، تغيير اسم مى دهد، يعنى نام و نام خانوادگى اش را از دست مى دهد و رسماً در اسناد، كارنامه هاى تحصيلى، شناسنامه، گذرنامه و در همه جا نام خانوادگى شوهر، جانشين نام خانوادگى اش مى شود. اين بدان معناست كه زن، خود هيچ است، وجود ذاتى ندارد، تا وقتى كه در خانه پدر است، با نام او زندگى مى كند و زمانى كه به خانه همسرش مى آيد، باز هم از داشتن نام و ارزش و اعتبار محروم است.

در دفاتر رسمى مربوط به زنان متأهل اروپايى از دو نام سوال مى شود: اول مى پرسند نام فعلى اش كه پس از ازدواج گرفته است و نام خانوادگى همسرش چيست؟ سوال دوم اينكه وقتى كه دخترى جوان و مجرد بود، نام خانوادگى اش چه بوده است؟ در حقيقت، زن متعلق به صاحبخانه است. در خانه پدر كه بود، نام خانوادگى پدر،و به خانه شوهر كه آمد، نام خانوادگى شوهر را به خود گرفت. [ فاطمه، فاطمه است، ص 60. ] در فرانسه، زن پس از جدا شدن از شوهرش، كوچكترين حقى نسبت به فرزندش ندارد. [ همان، ص 61 ] اين گونه قوانين ظالمانه، هم اكنون در فرانسه كه مهد تمدن اروپايى است، اجرا مى شود. تمدنى كه به غلء نام آن تمدن گذارده شده و در حقيقت توحش، ددمنشى و ديو سيرتى است. كدام وجدان بيدار مى پسندد كه عواطف مادرى يك مادر را بشكنند و او را از ساده ترين و طبيعى ترين حقوق كه همان رابطه يك مادر با فرزند است، بازدارند؟ حقى كه حيوانات هم از آن برخوردارند.

تورات فعلى، زن را تلخ تر از مرگ معرفى مى نمايد و معتقد است كه زن نمى تواند به كمال برسد. [ اسلام و اجتماع، ص 67 ] اين همان يهودى است كه به غلط خود را نسل برتر و از نژاد پاكتر مى داند و معتقد است كه يهود در ميان ملل متمدن، پاكترين نژاد است.

به قول «ناهوم گلدمن» كه از بنيان گذاران نظام كنونى اسراييل است: «مردم يهود يك پديده تاريخى و استثنايى هستند.» [ بلاى صهيونيسم، ص 63 ]با اين وصف، او براى زن نقص ذاتى قايل است و معتقد است كه هيچ گاه زن عامل نيكبختى نبوده است، بلكه همانند مرگ براى آدمى، شرنگ تلخ و ناگوار است.

مجله «اسلاميك ريويو» چاپ لندن مى نويسد: «وضع اسلام در مورد زن از اين لحاظ جالب است كه اسلام در هزار و چهارصد سال پيش براى زنان حقوقى تثبيت كرد كه زنان انگلستان فقط در نيمه ى اول قرن بيستم، به وسيله طرحى كه در پارلمان به تصويب رسيد، از آن برخوردار شدند.» [ مجله مكتب اسلام، سال هشتم، ش 9، ص 62. ] «صدرالدين بلاغى» در كتاب «برهان قرآن» مى نويسد: «طبيعت اروپايى به خاطر خودخواهى و غرور، هيچ گاه به مرد اجازه نمى داد كه از روى ميل و رغبت و به پيروى از فضيلت و مروت، از زن در وضعى آبرومند نگهدارى و سرپرستى كند. انقلاب صنعتى، زنان و كودكان را به كار در كارخانه ها واداشت و در نتيجه، روابط خانوادگى از هم گسيخت و زن ناچار شد براى تأمين معاش خود، در كارخانه ها وارد عرصه مبارزه و رقابت شود و آبرو و نيازهاى روحى و مادى خويش را بر سر اين كار بگذارد، زيرا مرد از او نگهدارى نمى كرد و كارخانه ها نيز ضعف و بيچارگى و احتياج او را مورد سوءاستفاده قرار دادند و با آنكه ساعات كارش بيشتر از مرد بود، دستمزدى بسيار كمتر از دستمزد مرد برايش تعيين كردند.» [ برهان قرآن، ص 115 ] در هندوستان، زن «هندو» تا زمانى كه در خانه پدرش زندگى مى كند، تابع پدر است و اگر به خانه شوهر برود، تابع او خواهد بود، اگر پسر نداشت، تابع خويشاوندان پدرى و در صورت نبودن آنها تابع پادشاه يا حاكم عصر خودش است. [ اسلام چنان كه بود، ص 123. ] بنابراين، يك زن «هندو» هيچ گاه استقلال و آزادى ندارد و هميشه محكوم به تبعيت از ديگران است.

مشركين عرب، شير و بچه اى را كه در شكم بعضى از چهارپايان بود، به مردان اختصاص مى دادند و بر زنان حرام مى دانستند و زنان نمى توانستند از آن استفاده كنند. [ جاهليت قرن بيستم، ص 73. ]