کوثر محمد (ص)

الف آشوری

نسخه متنی
نمايش فراداده

كوثر محمد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله

بازخوانى فرازهايى از زندگى فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام به مناسبت ميلاد آن بانوى نور

ا. آشورى


  • باز امشت قدسيان سرمست بوى مكّه‏اند از گريبان سحر خورشيد عصمت مى‏دمد مهبط وحى و نبوت پر شد از عطر بهشت در شب ميلاد كوثر از شعف كرّوبيان آبروى آفرينش آبروى مكّه‏اند(1) هر طرف دامن كشان مشتاق بوى مكّه‏اند تا سحر منظومه‏ها تسبيح گوى مكّه‏اند مريم و حوّا اگر مهمان كوى مكّه‏اند در نماز عشق و مستى رو به روى مكّه‏اند

  • مى‏رسد انسيه‏ى حورا كه حوران بهشت كهكشان‏ها در طواف كعبه‏اند امشب زشوق با وجود زهره‏ى زهرا چه جاى حيرت است يازده كوكب كه از دامان او برخاستند شب نشينان فلك در گفتگوى مكّه‏اند زين جهت ذرّات عالم رو به سوى مكّه‏اند زين سبب گلواژه‏ها در جستجوى مكّه‏اند در نماز عشق و مستى رو به روى مكّه‏اند در نماز عشق و مستى رو به روى مكّه‏اند

تولد نور

امام صادق عليه‏السلام مى‏فرمود: «وقتى خديجه عليهاالسلام پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را به همسرى برگزيد، زنان مكّه به دليل دشمنى با آن حضرت، از او دور شدند، آنان نه تنها به خديجه عليهاالسلام سلام نمى كردند؛ حتّى از رفت و آمد زنان ديگر هم جلوگيرى مى‏نمودند. به اين ترتيب وحشتى عجيب بر وجود خديجه مستولى شد؛ البته او بيشتر از اين مى‏ترسيد كه به پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله آسيبى برسانند.

وقتى خديجه به فاطمه حامله شد، فاطمه در شكم مادر با او سخن مى‏گفت و مونس مادر بود و او را به صبر توصيه مى‏فرمود امّا خديجه اين حالت را از پيامبر مخفى مى‏داشت تا آن كه روزى حضرت داخل شد و شنيد كه خديجه با كسى سخن مى‏گويد. حضرت به اطراف نگريست؛ امّا كسى را نديد، پرسيد:, اى خديجه! با چه كسى سخن مى‏گويى؟، خديجه در پاسخ به كودكى كه در شكم داشت، اشاره كرد و پاسخ داد:, فرزندى كه در شكم دارم، با من سخن مى‏گويد و مونس من است.، حضرت فرمود:,در همين لحظه جبرييل به من خبر داد كه اين فرزند دختر است. او و نسل او طاهر، بابركت و خجسته است و خداوند نسل مرا از او به وجود خواهد آورد. از نسل او امامان دين متولّد مى‏شوندو حق تعالى بعد از قطع وحى، آن‏ها را جانشين خود در زمين قرار مى‏دهد.،

خديجه عليهاالسلام همواره در چنين حالتى بود تا آن كه موعد ولادت فرا رسيد و درد زايمان را احساس كرد. شخصى را نزد زنان قريش و فرزندان هاشم فرستاد كه به سوى او بشتابند؛ امّا همان فرستاده بازگشت و چنين جواب آورد كه:, تو به حرف ما گوش ندادى و به همسرى يتيم عبدالله درآمدى؛ مردى كه فقير است و دارايى ندارد. حالا ما نيز به سخن تو گوش نمى‏دهيم و به خانه‏ات نمى‏آييم.، شنيدن اين پيغام، خديجه را به شدت اندوهگين كرد؛ امّا در همان لحظات غم و اندوه به يك باره چهار زن گندمگون بلند بالا را ديد كه پيش رويش ايستاده‏اند. خديجه از مشاهده‏ى آنان ترسيد؛ امّا يكى از آن بانوان گفت:, اى خديجه! نترس ما فرستاده‏ى پروردگار و پشتيبان تو هستيم. من ساره همسر ابراهيم خليل، دومى آسيه دختر مزاحم، رفيق تو و همسر شوهرت در بهشت، سومى مريم دختر عمران و چهارمى كلثوم خواهر موسى بن عمران هستيم. خداوند ما را فرستاد تا در وقت ولادت، نزد تو باشم و تو را كمك كنيم.، بعد از اين گفت وگو بانوان اطراف حضرت خديجه را گرفتند و فاطمه پاك و پاكيزه به دنيا آمد.

هنگامى كه فاطمه متولّد شد، نورى از او ساطع شد چنان كه خانه‏هاى مكّه را روشن كرد و در مشرق و مغرب جايى نماند كه از آن نور، روشن نشود. ده نفر از حورالعين به آن خانه وارد شدند، هر يك دو ظرف پر از آب كوثر به دست داشتند. بانويى كه پيش روى خديجه بود، فاطمه را برداشت و با آب كوثر غسل داد. او لباس سفيدى را كه از شير سفيدتر و از مشك و عنبر خوشبوتر بود، بيرون آورد، فاطمه را در يك پارچه پيچيد و پارچه ديگر را مقنعه‏ى او كرد. آن گاه با او سخن گفت. فاطمه فرمود:

, اشهد ان لا اله الا الله و انَّ ابى رسول الله سيد الانبياء و ان بَعْلى سيد الاوصياء ووُلدى سادَةُ الأسباط؛ گواهى مى‏دهم به يگانگى خدا و اين كه پدرم رسول الله، بهترين پيامبران و همسرم بهترين جانشين پيامبران و فرزندانم بهترين فرزندزاده‏هاى پيغمبران هستند.، آن گاه به يكايك آن بانوان سلام كرد و هر يك را به اسم صدا زد. آن زنان نيز شادى كردند و حورى‏هاى بهشتى خندان شدند و به يكديگر بشارت دادند. اهل آسمان‏ها نيز ولادت سيده‏ى زنان عالميان را به يكديگر بشارت دادند. در آن لحظه، نور روشنى در آسمان پيدا شد كه تا آن روز چنان نورى ديده نشده بود. اين بار بانوان رو به خديجه كردند و گفتند:, اين دختر را بگير كه پاك كننده، پاك شده (طاهر و مطهر) و با بركت است. خداوند به او و نسل او بركت داده است.،

خديجه آغوش گشود و چون كودك دلبندش در دامن او جاى گرفت، خوشحالى از سيمايش نمودار شد و سينه‏اش را در دهان فرزندش جاى داد.(2) و اين چنين بود كه فاطمه عليهاالسلام دختر رسالت در سال پنجم بعثت، بيستم جمادى الثانى به دنيا آمد.(3)

پاكيزه نسب (پيوند آسمانى)

فاطمه عليهاالسلام در خانه‏ى پدرى متولّد شد كه خود بهترين مربى و راهنماى بشريّت و از حيث كمالات شخصيتى اشرف انسان‏ها بود؛ اما مادرش خديجه بانويى پاكدامن و دختر خُويلد بود. خديجه عليهاالسلام از دوران طفوليّت تجربيات گرانسنگى اندوخته بود، او با ترتيب دادن كاروان‏هاى تجارتى به كسب درآمد مى‏پرداخت و با مديريّت قوى و به دور از رباخوارى كه رسم زمانه بود به تجارت مضاربه‏اى روى آورده بود. برخى معتقدند قبل از روى آوردن به تجارت با عقيق بن خالد مخزومى و بعد از مرگ او با ابن هالة بن منذر اسدى ازدواج كرد و از وى صاحب فرزندى به نام هند شد.(4)

تاريخ نگاران بارها از وى با عناوينى چون «امرأة حازمة لبيبة» بانوى دورانديش و خردمند و «امرأة عاقله» بانوى عاقل ياد كرده‏اند. كانت خديجه امرأة عاقله شريفه مع ما اراد الله بها من الكرامة والخير و هى يومئذٍ افضلهم نسبا و اعظمهم شرفا و اكثرهم مالاً.(5)

آرى هرچند مديريّت قوى و درايت بى‏نظير وى در تجارت خود مقوله‏اى مهم است امّا تابناكترين صفحات زندگى او زمانى شكل مى‏گيرد كه با وجود زيبايى ظاهر و برخوردارى از تمام صفات عالى زنانه هرگز در جامعه‏ى فاسد آن روز خود را نباخت و به چنان درجه‏اى از كمال رسيد كه به وى لقب «طاهره» دادند. او از يارى فقرا روى بر نمى‏تافت و خانه‏اش مأمن و محل پناه بى‏سرپرست‏ها و نيازمندان بود. كرم و سخاوت، دورانديشى و درايت و عفت و پاكدامنى از وى بانويى پارسا ساخت و لقب «سيدة نساء قريش» كه در آن زمان به وى داده شد، از عمق نفوذ اجتماعى و نهايت احترام مردم به وى پرده برمى‏دارد.

كمالات روحى و عقلى و حسن ظاهر وى سبب شد گروه زيادى از مردان همچون عقبة بن ابى معيط، صلت بن شهاب، ابوجهل و ابوسفيان انديشه‏ى همسرى‏اش را در سر بپرورانند؛ اما خديجه همه‏ى اين درخواست‏ها را رد كرد. او در بخشى از گفت وگوى خود با «ورقة بن نوفل اسد بن عبدالعزى» پسر عمويش، نيافتن شخص مورد نظر را دليل عدم تمايل به ازدواج مى‏دانست. خديجه بر آيين حنيف ابراهيم باقى بود و از همين رو اوقاتى از روز را با علماى مذهبى به گفت وگو مى‏گذراند و از سخنان و معارف آنان بهره مى‏برد. در اين نشست‏ها گاه صحبت از ظهور پيامبرى از قريش به ميان مى‏آمد كه خديجه را سخت به فكر فرو مى‏برد.

روزى همراه گروهى از زنان با يكى از علماى يهود گفت وگو مى‏كرد كه رهگذرى جوان و بلند قامت توجّهشان را جلب كرد. عالم يهودى از خديجه خواست او را به مجلس خود دعوت كند و او نيز رهگذر را به منزل آورد. عالم يهودى از جوان خواست كه كتف خود را نشان دهد. رهگذر گونه پيراهنش را كنار زد. او به دقّت نگريست. درخشش نور نبوّت را كه در كتاب‏هايشان بشارت داده بودند. در كتف او ديد و گفت:, اين مُهر پيامبرى است.، خديجه بعد از سؤال از دليل عالم يهودى و دريافت پاسخ، گفت:, اگر عموهايش اين جا بودند، اجازه نمى‏دادند تو چنين كارى انجام دهى. زيرا به شدّت از وى مراقبت مى‏كنند.، عالم يهودى سخنانش را پى‏گرفت و گفت:, اين جوان با زنى از قريش كه بزرگ قبيله‏ى خود است ازدواج مى‏كند... .، خديجه يك بار نيز در خواب ديد خورشيد بالاى مكه چرخيد و در خانه‏اش فرود آمد. او اين خواب را با پسرعمويش «ورقة» كه مسيحى بود در ميان گذاشت. وى كه با كتب آسمانى آشنايى داشت در پاسخ گفت:, با مردى بزرگ و صاحب شهرت جهانى ازدواج خواهى كرد.،

اين شواهد خديجه را به فكر انداخت و او نتيجه گرفت كه بايد با شيوه‏اى عاقلانه گمشده‏اتش را به سوى خود بكشاند. پس شخصى را نزد محمّد فرستاد و پيام داد كه با مقدارى از اموال او به تجارت بپردازد. خديجه شرح موفّقيّت محمّد در تجارت را توسط غلام خود شنيد و به اين ترتيب جوانه‏ى مهر او را به دل نشاند. چنان كه خود تقاضاى ازدواج كرد و گفت:, اى پسر عمو! من به خاطر خويشاوندى، شرافت نسب تو در ميان مردم، امانت، خوش اخلاقى و راستگويى‏ات به تو تمايل پيدا كرده‏ام.،

محمد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله پيشنهاد خديجه را پذيرفت و عمويش ابوطالب را از آنچه رخ داده بود، آگاه كرد. ابوطالب نزد «عمر بن اسد» عموى خديجه رفت و تقاضاى ازدواج كرد و به اين ترتيب خورشيد مكّه كه بيست وپنج سال از عمرش مى‏گذشت (15 سال قبل از بعثت) با خديجه ازدواج كرد.

خديجه بارها علاقه‏اش به محمّد امين را به اثبات رساند و البته در كنار اين، تلخى‏هايى را نيز به جان خريد.

زنان آن روزگار عموما با مفاهيم چون خوش رفتارى، راستگويى و امانتدارى بيگانه بودند، لذا فلسفه ازدواج خديجه با يتيم عبدالله را نمى‏توانستند درك كنند. از اين رو لب به طعنه مى‏گشودند و خواسته و ناخواسته سرور زنان را در اندوه فرو مى‏بردند تا جايى كه روابط خود را با او قطع كردند. خديجه عليهاالسلام در مقام تذكّر به زنان قريش، بزرگ بانوان را گردآورد و گفت: «از زنان عرب شنيده‏ام شوهران شما بر من خرده مى‏گيرند كه چرا با محمّد وصلت كرده‏ام؟ اينك از شما مى‏پرسم آيا مانند محمّد در جمال، خوش رفتارى، ويژگى‏هاى پسنديده و فضل و شرف در اصل و نسب در مكّه و غير آن سراغ داريد؟» و به اين ترتيب ثبات خود را در مسيرى كه برگزيده بود به طور مستدل به آنان اطلاع داد.

شكوفه‏ى خديجه

روايات فراوان و گوناگونى در باب چگونگى حمل، دوران حمل و ... از سوى معصومان عليهم‏السلام نقل شده است كه همه حكايت از اهميّت موضوع تولد كوثر رسول صلى‏الله‏عليه‏و‏آله دارند.

تنها به تعدادى از اين روايات اشاره مى‏كنيم.

پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در جمع يارانى چون حضرت على عليه‏السلام عمار، حمزه و... نشسته بود كه ناگهان فرشته وحى بر او نازل شد و پيام آورد كه چهل شبانه روز از خديجه دورى كن. پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله به اين دستور عمل كرد و به غار حرا رفت.

حضرت در اين دوره‏ى چهل روزه، روزها را به روزه و شب‏ها را به نيايش گذراند. به خديجه صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نيز پيام فرستاد كه «نيامدن من نه از روى بى‏مهرى كه به حكم وظيفه و تكليف الهى است».

به تدريج آخرين شب ميقات فرا رسيد هنگام افطار غذايى بهشتى برايش نازل شد و حضرت با آن افطار كرد و ديگر بار براى عبادت برخاست.

امّا فرمان الهى چنين رسيد كه:

«به سمت خانه برو و با خديجه باش» و اين چنين بود كه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله به سوى خانه آمد و نور فاطمه در دامان خديجه جاى گرفت.(6) رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله خود در موقعيت‏هاى مختلف از نحوه‏ى شكل‏گيرى نور فاطمه عليهاالسلام سخن مى‏گفت و از تمام آن‏ها به يك حقيقت واحد؛ يعنى، آسمانى بودن فاطمه تأكيد مى‏نمود.(7)

نذر خديجه

هنگامى كه خديجه عليهاالسلام فاطمه عليهاالسلام را باردار بود، مانند «حنّه» مادر مريم عليهاالسلام چنين نذر كرد:

«خدايا من از مادر مريم بهترم و محمّد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ، شوهرم، از عمران، شوهر مادر مريم، برتر است. اين كودكى را كه در رحم دارم، براى تو «مُحَرَّر» كردم.» به اين معنا كه: آزادش كردم پس از رشد تا آخر عمر در خدمت مسجد و دين بماند و از عبادت كنندگان مسجد شود. جبرييل از طرف خداوند بر پيامبر نازل شد و عرض كرد: «به خديجه بگو. خداوند فرمود:, «لا اعتاقَ قَبْلَ المُلكِ. خَلّى بَينى و بين صَفِيّتى فَاِنّى اَمْلكُها و هى اُمُّ الائمةِ و عَتيقى من النارِ؛ آزاد كردن قبل از ملكيت روا نيست. اين فرزندِ برگزيده‏ام را به من واگذار. او مملوكه‏ى من و مادر امامان است و من او را از آتش آزاد كرده‏ام.»،(8) و البته اين چنين مهر و علاقه‏ى مادرى به واگذارى فرزندش جهت خدمت و بندگى خدا، خود گوياى بعدى ديگر از فضايل بى‏كران خديجه‏ى كبرى است.

مونس مادر

همان گونه كه شكل‏گيرى وجود فاطمه عليهاالسلام شگفت‏انگيز است، دوران حمل او نيز قضاياى عجيبى را در پى‏داشت كه سخن گفتن او با مادر از جمله‏ى اين شگفتى‏هاست. از جمله زمانى كه كفّار از پيامبر اسلام صلى‏الله‏عليه‏و‏آله خواستند ماه را دو نيم كند، خديجه از چنين درخواست عجيبى هراسان شده بود و در دل احساس ناراحتى مى‏كرد. او با خود گفت: «زهى تأسف براى كسانى كه محمّد را تكذيب مى‏كنند، با اين كه او از طرف پروردگارم فرستاده شده است.»

در اين لحظات كه خديجه عليهاالسلام دلشوره عجيبى داشت به ناگاه فاطمه لب به سخن گشود ـ خديجه با تمام وجود صداى او را شنيد كه ـ مى‏گفت:

, اى مادر! نترس و محزون نباش خدا با پدر من است.،(9)

نامگذارى

روايات فراوان حكايت از آن دارند كه نام آسمانى «فاطمه» از سوى خداوند متعال براى دختر رسول‏الله عليهاالسلام انتخاب شد و حضرت محمّد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله بر اين اساس نام او را فاطمه نهاد تا همه بدانند او از بدى‏ها بركنار است،(10) شيعيان راستين او در پناهش از آتش جهنّم محفوظ مى‏مانند،(11) به سبب او، طمع دشمنان اسلام از وراثت پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله قطع مى‏شود(12) و دانش همراه شير به او ارزانى مى‏گردد.(13)

يكى از رواياتى كه بر آسمانى بودن اين نام تأكيد دارد روايت پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله است كه فرمود: «... جبريل آن سيب (خداوند نور فاطمه را به شكل سيب در آورده بود) را از بهشت براى من آورد... و گفت:, اين سيبى است كه خداوند به عنوان هديه از بهشت براى تو فرستاده است.، من سيب را گرفتم و به سينه‏ى خود چسباندم، جبرييل به من گفت:

, خداوند مى‏فرمايد اين سيب را بخور.، وقتى سيب را پاره كردم، نورى از آن برخاست كه من ترسيدم.

جبرييل پرسيد:, چرا نمى‏خورى؟ بخور و نترس. اين نور كسى است كه نام او در آسمان منصوره است و در زمين فاطمه.، من از علّت آن پرسيدم، گفت:

, چون در زمين شيعيانش را از آتش جهنم و دشمنانش را از محبت خود قطع كرده و در آسمان دوستداران خود را يارى مى‏كند. چنان كه خدا مى‏فرمايد:, يومئذٍ يفرح المؤمنون، بنصرالله ينصره من يشاء.،(14)

امام موسى بن جعفر عليهماالسلام دليل اين نام‏گذارى را چنين بيان مى‏فرمايد: «خداوند مى‏دانست كه پيامبرش از قبايل زيادى دختر خواهد گرفت و هر يك نيز در جانشينى او طمع خواهند كرد؛ به همين جهت وقتى فاطمه به وجود آمد او را فاطمه ناميد. زيرا كه خبر راد خلافت او در شوهر و فرزندان فاطمه خواهد بود. به اين ترتيب با ولادتش از ديگران نسبت به خلافت قطع طمع شد.»(15)

همچنين طبق فرموده‏ى امام باقر عليه‏السلام اين نام از سوى خداوند به پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله القاء شد.

او نام دخترش را فاطمه گذاشت. حضرت مى‏فرمايد: «وقتى حضرت «سيدة النساء» متولّد شد خداوند فرشته‏اى را فرستاد، او بر زبان پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله جارى گردانيد كه آن حضرت را فاطمه بنامد. پس به فاطمه خطاب كرد كه: تو را به علم بريدم از جهل و تو را بريدم از حائض شدن... .»(16)

نام‏ها و القاب فاطمه عليهاالسلام

نام‏ها و القاب فاطمه عليهاالسلام هر يك بيان كننده‏ى گوشه‏اى از شخصيت نورانى او هستند، از اين روى مى‏توان آشنايى با اين نام‏ها را سرفصل و منبعى مختصر و مطمئن براى شناخت همه جانبه‏ى او دانست. در اين بخش برخى از نام‏ها و القاب او را برمى‏شمريم.

سيدة (بانو)، انيسه حوراء (انسان بهشتى)، نوريه (موجودى از نور)، حانيه (دلسوز فرزندان)، عذراء (دوشيزه)، كريمه (بزرگوار)، رحيمه (با محبت)، شهيده (شهيد شده ـ گواه)، عفيفه (پاكدامن)، قانعه (قانع ـ كم توقع)، رشيده (به حد رشد رسيده)، شريفه (شرافتمند)، حبيبه (دوست)، محرّمه (گرامى)، صابره (پايدار)، سليمه (بى‏عيب)، مكرّمه (بزرگوار)، صفيّه (برگزيده)، عالمه (دانشمند)، عليمه (دانا)، معصومه (بى‏گناه)، مغصوبه (حقش غصب شده)، مظلومه، ميمونه (با بركت)، منصوره (يارى شده)، محتشمه (با احترام)، جميله، جليله، معظّمه، حاملة البلوى بغير شكوى (بلاكش بى‏شكايت)، حليفة العبادة و التقوى (قسم خورده پرستش و پرهيزكارى)، حبيبة الله، بنت الصفوة (دختر برگزيده)، ركن الهدى (پايه هدايت)، آية النبوّة، شفيعة العصاة (شفاعت كننده‏ى گناهكاران)، أمّ الخيره (مادر نيكوكاران)، تفّاحة الجنة (سيب بهشتى)، مطهره، سيدة النساء، بنت المصطفى، صفوة ربها (برگزيده‏ى پروردگار)، موطن الهدى (جايگاه هدايت)، قرّة العين المصطفى (نور چشم پيامبر)، بضعة المصطفى (پاره‏ى تن پيامبر)، مهجة قلب المصطفى، بقية المصطفى (بازمانده پيامبر)، حكيمه، فهميه، محزونه، مكروبه (دل شكسته)، عليله (بيمار)، عابده، زاهده، قوامه (شب زنده‏دار)، باكيه (گريه كننده)، بقية النبوة، صوّامه (بسيار روزه‏گير)، عطوفه، رئوفه، حنّانه (غمخوار و با محبت)، برّه (نيكوكار)، شفيعه، انّانه (دردمند)، والدة السبطين (مادر دو نواده پيامبر)، دوحة النبى (شاخسار پيامبر)، نور سماوى (نور آسمانى)، زوجة الوصى (همسر جانشين پيامبر)، بدر تمام (ماه شب چهارده)، غرّة غرّاء (سپيدروى نورانى)، روح ابيه، درّة بيضا (گوهر تابناك)، واسطة قلادة الوجود (حلقه اتصال زنجيره هستى)، درّة بحر الشرف و الجود (درّ درياى شرف و سخاوت)، وليّة الله (دوست خدا)، سرّالله، امينة الوحى (امين وحى الهى)، عين الله (ديده‏ى خدايى)، مكينة فى عالم السماء (دارنده‏ى جايگاه در عالم آسمان)، جمال الآباء (موجب زيبايى پدران)، شرف الابناء، درّة بحر العلم و الكمال، جوهرة العزّة و الجلال، قطب رحى المفاخر السّنية (چرخ آسياى افتخارات والا)، مجموعة المآثر العلية (گرد آورنده‏ى يادگارهاى برين)، مشكوة نور الله (چراغدان نور خدا)، زجاجة (شيشه نور خدا)، كعبة امال اهل الحاجة، ليلة القدر، ليلة مباركة، ابنة من صلّت به الملائكه، قرار قلب امّها، عالية المحل (بلند جايگاه)، سرّ العظمة، مكسورة الضلع (پهلو شكسته)، رفيض الصدر (سينه شكسته)، مغصوبة الحق، خفىّ القبر، مجهولة القدر، ممتحنه (آزمايش شده)، المظلوم زوجها، المقتول ولدها و كوثر.(17)

از چشمه‏ى نور

در اين بخش به تعدادى از القابى كه براساس نزول آيات قرآن به حضرت فاطمه اعطا شده است مى‏پردازيم.

1 ـ كوثر

«انّا اعطيناك الكوثر. فصلّ لربّك وانحر. انّ شانئك هوالابتر»

زمانى كه پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله دو تن از فرزندان پسر خود (عبدالله ـ قاسم) را از دست داد، دشمنان او لب به كنايه و شماتت گشودند. از جمله عاص بن وائل،(18) حضرت را «ابتر» (مقطوع النسل) خواند، چنين شماتتى براى پيامبر سخت آزار دهنده بود، لذا خداوند به وسيله‏ى نزول سوره‏ى كوثر پيامبرش را خشنود كرد. براى «كوثر» بيست وپنج معنا ذكر كرده‏اند و علامه‏ى طباطبايى معتقد است با توجّه به معناى آخرين آيه كه دشمن پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را ابتر معرفى مى‏كند، فقط «كثرت نسل پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله » منظور خواهد بود.(19)

امام فخر رازى مفسّر بزرگ و متعصّب اهل سنّت نيز مى‏نويسد: «مراد از كوثر، فرزندان پيامبر است، چون اين سوره در رد كسى كه بر پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله طعن زد و گفت او فرزند ندارد، نازل شد. پس معناى كوثر آن است كه خداوند نسلى به او عطا كرد كه در گذر زمان باقى مى‏مانند...»(20)

2 ـ مطهره

«انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا»(21)

ام سلمه، همسر گرامى پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مى‏گويد: «روزى فاطمه در حالى كه ظرف سفالى در دست داشت و حسن و حسين در كنارش بودند، نزد پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله آمد. حضرت فرمود:, پسر عمويت را نيز صدا كن.، على هم آمد. پيامبر امام حسن را روى زانوى راست و امام حسين را روى زانوى چپ نشاند. على و فاطمه هم يكى در پشت سر و ديگرى در جلو نشستند. رسول خدا فرمود:, بار الها! اين‏ها اهل بيت من هستند. تمام پليدى‏ها را از اين‏ها برطرف كن و آنان را پاكيزه كن.»(22) در منابع اهل سنت نيز به طرق مختلف از ام سلمه (با تفاوت‏هايى در متن حديث) روايت شده كه اين آيه در خانه‏ى او نازل شد.(23) اين مضمون در بيش از هفتاد روايت كه در ميان آن‏ها راويان اهل سنت بيش از شيعه هستند نقل شده است. فخر رازى نيز مى‏نويسد: «در جريان مباهله‏ى پيامبر با علماى نجران، رسول اكرم بعد از بازگشت از مباهله، آيه‏ى تطهير را در حق على، فاطمه، حسن، حسين، تلاوت فرمود.»(24)

3 ـ محبوبه

«قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى و من يقترف حسنة نزد له فيها حسنا ان الله غفور شكور»(25)

ابن عباس مى‏گويد: «چون اسلام پس از هجرت به مدينه استحكام يافت، انصار گفتند نزد پيامبر برويم وبگوييم در گرفتارى‏هايى كه پيش مى‏آيد، اموال ما در اختيار تو است و مى‏توانى استفاده كنى. آيه‏ى شريفه نازل شد كه: «بگو من جز مودت و دوستى خويشاوندانم اجر و پاداشى از شما نمى‏خواهم و هر كه كار نيكو كند ما بر نيكويى او مى‏افزاييم كه خدا بسيار آمرزنده و پذيرنده‏ى شكر بندگان است»

محى الدين عربى در تفسير آيه مى‏نويسد: «معناى آيه به طور كلى نفى پاداش خواستن است. زيرا ثمره‏ى دوستى و محبت اهل بيت نصيب دوستداران آنان است، روشن است كه محبت اقتضاى تناسب روحانى بين محب و محبوب دارد و سبب حشر آنان با يكديگر است... بنابراين دوستدار آنان جز كسى كه خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسول هم او را دوست دارند نيست، چرا كه اگر محبوب خدا نبودند، رسول الله هم آنان را دوست نمى‏داشت. مراد از اهل بيت همان چهار نفرى هستند كه در روايت ذكر شده‏اند.»(26) سپس روايت ابن عباس را ذكر مى‏كند كه از رسول خدا پرسيديم: «قربى» كه دوست داشتن‏شان بر ما واجب شده چه كسانى هستند؟ فرمود: «على، فاطمه و دو فرزندش»(27)

علامه‏ى طبرسى نيز مى‏نويسد رسول خدا فرمود: «خداوند پيامبران را از درختان مختلفى آفريد و من و على از يك درخت آفريده شديم. من ساقه‏ى درختم و على شاخه‏ى آن، فاطمه شكوفه، حسن و حسين ميوه‏هاى آن و پيروان ما برگ‏هاى آن، هركس به شاخه‏اى از شاخه‏هاى آن دست گيرد نجات مى‏يابد و آن كه انحراف يابد، سقوط خواهد كرد؛ حتى اگر بنده‏اى هزار سال عبادت كند و هزار سال ديگر و هزار سال ديگر هم عبادت كند. چنان كه چون مشك كهنه شود ولى ما را دوست نداشته باشد، خداوند او را با سر در آتش مى‏افكند سپس آيه‏ى مودّت را تلاوت فرمود.»(28)

4 ـ برّ (نيكوكار)

«ان الابرار يشربون من كأس، كان مزاجها كافورا، عينا يشرب بها عبادالله يفجّرونها تفجيرا. يوفون بالنذر و يخافون يوما كان شرّه مستطيرا و يطعمون الطعام على حبه مسكينا و يتيما و اسيرا»(29)

ابن عباس مى‏گويد: «حسن وحسين عليهماالسلام مريض شدند. پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله همراه تعدادى از ياران به عيادت آنان آمد و خطاب به على عليه‏السلام فرمود:, خوب بود براى شفاى فرزندان خود نذر مى‏كردى!،

على، فاطمه (بنابر قولى حسن و حسين) و فضه نذر كردند كه اگر آن دو شفا يابند، سه روز روزه بگيرند. چندى نگذشت كه آن دو شفا يافتند. خانواده نيز به نذر خود عمل كرد و چون در منزل چيزى نبود، على عليه‏السلام سه مَن جو قرض كرد. فاطمه يك سوم آن را آسياب كرد «به تعداد اعضاى خانواده نان پخت؛ امّا لحظه‏ى افطار مسكينى آمد و تقاضاى نان كرد. آن‏ها نيز نان خود را به او دادند. روز دوم يتيم و روز سوم نيز اسيرى آمد و آنان باز طعام خود را به آن‏ها دادند و خود با آب افطار كردند. روز بعد على عليه‏السلام دست فرزندانش را گرفت و نزد رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله رفت. پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مشاهده كرد كه آنان از شدت گرسنگى بر خود مى‏لرزند. فرمود: چقدر ناراحت شدم كه شما را اين گونه ديدم. آن گاه برخاست و به همراه آنان به خانه‏ى دخترش فاطمه آمد. فاطمه را ديد كه از شدت گرسنگى شكمش به پشت چسبيده ولى با اين حال در محراب عبادت است. در اين لحظه جبرييل نازل شد و گفت:, بگير اى محمد! خداوند تو را درباره‏ى خاندانت تبريك مى‏گويد و آن گاه حضرت را به خواندن آياتى از سوره دهر واداشت.،(30)

5 ـ بحر

«مرج البحرين يلتقيان * بينهما برزخ لايبغيان»(31)

علامه‏ى بحرانى مى‏نويسد: «مراد از بحرين على و فاطمه هستند كه هيچ گاه بر يكديگر سركشى نمى‏كنند.»(32)

ابن عباس معتقد است برزخ ميان آن دو مهر و محبتى است كه از بين رفتنى نيست. بعضى ديگر از روايات بحرين را دو درياى علم على و حلم فاطمه دانسته‏اند.(33)

6 ـ مشكوة

«الله نور السموات والارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح* المصباح فى زجاجة* الزجاجة كانّها كوكب درى يوقد من شجرة مباركة زيتونة لاشرقيه ولاغربية...»(34)

طبق روايت امام صادق عليه‏السلام (مشكوة) بر فاطمه عليهاالسلام تطبيق شده است و او را ستاره‏ى درخشان در آسمان زنان دنيا، زنان بهشت و زنان دو عالم و (كوكب درى بين نساء العالمين) شمرده‏اند.(35)

7 ـ ذريه

«والذين يقولون ربنا هب لنا من ازواجنا و ذرياتنا قرّة اعين واجعلنا للمتّقين اماما»(36)

ابوسعيد خدرى به نقل از پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در معناى آيه مى‏نويسد: «منظور از (ازواجنا) خديجه، (ذريّاتنا) فاطمه و (قرة اعين) حسنين و (امام) على است.»(37)

8 ـ سيدة النساء

«فمن حاجّك فيه من بعد ما جاءك من العلم فقل تعالوا ندع ابناءنا و ابناءكم و نساءنا و نسائكم و انفسنا و انفسكم ثمّ نبتهل فنجعل لعنة الله على الكاذبين»(38)

شأن نزول اين آيه چنين است كه:

مسيحيان نجران كه عيسى را فرزند خدا مى‏دانستند و تولّد فرزند را بدون پدر باور نمى‏كردند، به سخنان پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله درباره‏ى تولّد حضرت عيسى ايراد مى‏گرفتند. پس از لجاجت آن‏ها دستور مباهله نازل شد.

و پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود: «طرفين دست به سوى آسمان بلند كنيم و از خدا بخواهيم حق را پيروز و باطل را ريشه كن كند.

پس از قرار مباهله، اسقف نجران به نمايندگانش رو كرد و گفت:, اگر ديديد محمد تنها با فرزندان و اهل بيت خود آمد،، مباهله نكنيد، همين طور هم شد و روز موعود همه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را به همراه فاطمه، على، حسن و حسين عليهم‏السلام ديدند. پيامبر فرمود:, اللهم هؤلاء اهلى.

سپس به آن‏ها گفت:, وقتى دعا كردم. آمين بگوييد.، رئيس گروه

نجرانى‏ها وقتى آن‏ها را شناخت به همراهانش گفت: «اى جماعت نصارى، صورت‏هايى را مى‏بينم كه اگر از خدا بخواهند كوهى را از زمين بركند، به دعاى آنان اين كار را مى‏كند. با اينان مباهله نكنيد كه هلاك خواهيد شد و تا روز قيامت ديگر هيچ نصرانى روى زمين نخواهد ماند.»(39)

مفسران شيعه و سنى در اين كه مراد از انفسنا على و ابناءنا حسن و حسين و نساءنا فقط فاطمه است اتفاق نظر دارند.(40)

نكته ظريف اين است كه دعوت آيه‏ى شريفه شامل همه‏ى فرزندان، زنان و جان‏ها مى‏شود(41) و در عين حال پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فقط اين چهار نفر را آورد و اين دليل برترى آن‏ها بر همه فرزندان، زنان و جان‏هاى ديگر است. و البته در مواردى ديگر پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فرموده بود:

«ابنتى فاطمه سيدة نساء العالمين؛

دخترم فاطمه بانوى زنان عالم است.»(42)

دوران زندگى

دوران كوتاه زندگى فاطمه زهرا عليهاالسلام را مى‏توان به ترتيب زير ترسيم كرد (بر اساس سال بعثت)

واقعه

سال

سن فاطمه

1

تولد فاطمه عليهاالسلام

20 جمادى الثانى، پنجم بعثت

تولد

2

محاصره‏ى شب

سال هفتم بعثت

2 ساله

3

وفات ابوطالب وخديجه

سال دهم بعثت

5 ساله

4

هجرت به مدينه

سال سيزدهم بعثت

8 ساله

5

ازدواج حضرت زهرا عليهاالسلام

سال شانزدهم بعثت

11 ساله

6

وفات پيامبر

سال بيست و سوم بعثت

18 ساله

7

شهادت فاطمه

75 روز بعد از رحلت پيامبر

18 سال و...

دوره‏ى كودكى (قبل از هجرت)

اين دوره همزمان با اوج دعوت رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و از طرف ديگر فشارهاى مشركان مكه بود. زيرا حدود يك سال از دعوت علنى پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مى‏گذشت و مشركان به دليل رويكرد طبقه‏ى فقير به پيامبر، بى‏اندازه به خشم آمده بودند. ما در صفحات تاريخ موارد زيادى از اين آزار و اذيت‏ها را مى‏يابيم كه گاه در حضور فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام انجام مى‏شده است كه يك نمونه ذكر مى‏شود.

عبدالله بن مسعود مى‏گويد: «هيچ وقت رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را نديده بودم كه به قريش نفرين كند، مگر يك روز كه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در حال نماز بود و يك عده از قريش نشسته بودند و نزديك آن‏ها

بچه دان شترى افتاده بود. آن‏ها با خود گفتند آيا كسى مى‏تواند اين بچه دان شتر را بردارد و بر پشت پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله بگذارد. يكى از آن جمع برخاست و بچه دان را برداشت و بر پشت پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله انداخت. در اين لحظه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در حال سجده بود. فاطمه عليهاالسلام خود را به پدر رساند و آن را از پشت پدر برداشت و سر و صورت او را تميز كرد.

صحنه‏ى غمبارى بود و پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله چنان از اين بى‏حرمتى غمگين شد كه بعد از نماز عرض كرد: «خدايا! خودت به حساب اين‏ها برس» آن گاه يك به يك اهانت كنندگان را اسم برد و فرمود: «خدايا! بر توست جزاى عتبه فرزند ربيعه، خدايا! بر توست جزاى شيبه فرزند ربيعه، خدايا! خودت كار ابوجهل را تمام كن. خدايا! خودت به حساب عقبه فرزند ابى معيط برس. خدايا! خودت ابىّ بن خلف و اميّة بن خلف را نابود فرما.»

ابن مسعود در ادامه مى‏گفت: دعاى پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله به اجابت رسيد و در جنگ بدر همه‏ى اين افراد به دست پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و على عليه‏السلام كشته شدند. جنازه‏هاى آن‏ها را بعد از قتل به چاه ريختند و ابىّ و اميه چون قوى هيكل بودند، ابتدا پيكرشان را قطعه قطعه كردند، سپس در چاه انداختند.(43)

در هر صورت فاطمه سال‏هاى آغازين رشد و نمو خود را در محيطى خفقان آور و هراس انگيز و ناامن مى‏گذراند.

او هنوز كودكى 2 ساله بود كه واقعه‏ى تلخ شُعب ابى‏طالب عليه‏السلام را نيز تجربه كرد. براساس اى واقعه كه به ابتكار ابوسفيان در جلسه‏ى مشورتى دار الندوه اتخاذ شد، آنان تعهد نامه‏اى در سال هفتم هجرى نوشتند كه به موجب آن قرار شد؛ هيچ نوع مواد غذايى به محمّد و پيروانش نفروشند؛ هيچ چيز از آن‏ها نخرند؛ هيچ نوع معامله‏اى ننمايند؛ با آنان معاشرت و رابطه‏اى نداشته باشند؛ به آن‏ها دختر ندهند؛ از آنان دختر نگيرند؛ و در هر حادثه‏اى كه روى داد به طرفدارى از مخالفان آنان برخيزند. جمعيّت حاضر بعد از امضاى تعهدنامه برخاستند و به سوى كعبه رفتند. ورقه‏ى تعهد را در داخل كعبه نهادند و در برابر بت‏ها قسم ياد كردند كه به پيمان وفادار بمانند. اين پيمان موجب شد حتّى به مسلمانان آذوقه هم نفروشند. و عرصه را چنان برايشان تنگ كردند كه آنان ناچار شدند، از مكّه خارج شوند و در درّه‏اى به نام شعب ابوطالب پناه گيرند.

ابوطالب، خديجه، فاطمه و ... نيز در بين اين جمع بودند.

دوستان ابوطالب و خديجه برايشان به طور مخفيانه غذا مى‏آوردند و پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله اين آذوقه را بين اصحاب تقسيم مى‏كرد. اين سكونت اجبارى سه سال طول كشيد و البته در تمام سختى‏ها و گرفتارى‏ها فاطمه‏ى كوچك نيز همراه پدر و شريك سختى‏هاى او بود.(44)

وفات مادر

به فاصله‏اى اندك از پايان محاصره‏ى شعب ابوطالب عموى پيامبر و خديجه همسر او وفات يافتند و به اين ترتيب فاطمه در پنج سالگى مادر خود را از دست داد. آرى آن شب ديگر چشمان مهربان خديجه نمى‏توانست چشم معصوم فاطمه را ببيند، به همين جهت بانوان حاضر او را بيرون بردند و سرانجام اولين بانوئى كه اسلام را پذيرفت درگذشت.

امام صادق عليه‏السلام مى‏فرمود: «وقتى خديجه از دنيا رفت، فاطمه نزد پدر آمد او كه مضطرب بود، پرسيد:, مادرم كجاست؟، حضرت به او جواب نداد؛ اما فاطمه دست بردار نبود و پشت سرهم از مادر مى‏پرسيد. از اهل خانه نيز سراغ مادرش را مى‏گرفت. در آن حال جبرييل از جانب خداوند نازل شد و به پيامبر گفت:, پروردگارت امر مى‏كند به فاطمه سلام برسان و بگو مادر تو در خانه‏اى از خانه‏هاى بهشت است كه از نى ساخته شده است و نى‏ها را در طلا نصب كرده‏اند، ستون‏هاى آن از ياقوت سرخ است و در ميان قصر آسيه زن فرعون و مريم دختر عمران هستند.،

و اين چنين بود كه قلب فاطمه آرام گرفت و گفت:, حق تعالى سالم از نقص و عيب است و سلامتى‏ها از اوست و سلام‏ها به او برمى‏گردد.»(45)،

از آنجا كه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله دو تن از استوارترين حاميان خود را از دست داده بود، فرصتى طلايى براى آزار و اذيت و حتى نابوى پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فراهم شده بود. در اين شرائط فرزند خردسال رسول با انبوهى از حزن و غم و مظلوميت پدر رو به رو شد. اين هشام يكى از اين مصيبت‏ها را اين گونه نقل مى‏كند:

«پس از رحلت ابوطالب روزى يكى از سفيهان جلوى پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را گرفت و مقدارى خاك بر سرش ريخت.

رسول خدا هم چنان كه خاك‏ها روى سرش بود به خانه آمد. در اين وقت يكى از دختران ـ كه فاطمه بود ـ برخاست و خاك‏ها را از سر و روى پدر پاك كرد و آن گاه گريست. رسول خدا او را دلدارى داد و فرمود:, دختركم گريه نكن، خدا پدرت را محافظت خواهد كرد.،(46)

اين فشارها همچنان ادامه داشت تا اين كه در سال سيزدهم بعثت پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله به مدينه هجرت كرد.

حضرت بعد از خروج خود از مكه به على عليه‏السلام پيام فرستاد كه فاطمه عليهاالسلام و تعدادى از زنان را به مدينه بياورد و مسلمانان را نيز به هجرت دعوت كند. وقتى پيام رسيد، فاطمه عليهاالسلام همراه فاطمه بنت اسد وفاطمه بنت زبير با كمك على سوار بر اشتران عازم مدينه شدند.

البته در مسير راه كفّار راه را بر كاروان بستند امّا على با رشادت يكى از مهاجمان را به هلاكت رساند و به اين ترتيب كاروان سلامت به منزل رسيد.(47)

فاطمه بعد از هجرت

ازدواج با على عليه‏السلام

در اين دوره پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله با ام سلمه ازدواج كرد و سرپرستى و تربيت فاطمه عليهاالسلام را به او سپرد ولى فاطمه نورى الهى بود كه خود به ديگران نور مى‏بخشيد، ام سلمه مى‏گويد: «به خدا قسم من از او ادب مى‏آموختم و او را نيازى به آموختن آداب از من نبود و همه چيز را بهتر از من و ديگران مى‏دانست.»(48)

روايات فراوانى حاكى از عشق و علاقه و مهر پدرى رسول خدا نسبت به فاطمه عليهاالسلام در اين دوره نقل شده است. ابراز علاقه‏اى كه گاه تا ايجاد حسادت برخى از همسران وى نيز مى‏كشيد(49) امّا مهم‏ترين حادثه در اين دوره را مى‏توان ازدواج فاطمه عليهاالسلام با على عليه‏السلام دانست. شيخ مفيد و ابن طاووس زمان ازدواج را شب پنج‏شنبه بيست‏و يكم ماه محرم سال سوم هجرى دانسته‏اند.(50)

خواستگاران فاطمه عليهاالسلام

انس بن مالك مى‏گويد:

«روزى عبدالرحمن بن عوف زهرى و عثمان بن عفّان كه در بين اصحاب رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله از همه مشهورتر بودند، نزد حضرت آمدند عبدالرحمن عرض كرد: , يا رسول‏الله! دخترت را به همسرى من در آور، من مهريه او را صد ناقه‏ى سياه كبود چشم كه همگى از شتران باردار مصرى هستند، همراه با ده هزار دينار قرار مى‏دهم.،

عثمان هم گفت:

, من نيز به همان اندازه مهريه قرار مى‏دهم به علاوه من پيش از عبدالرحمن اسلام آورده‏ام.،

رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله از سخنان آن دو ناراحت شد و... به عبدالرحمن فرمود:

, تو اموال خود را به رخ من مى‏كشى.»(51) عمر و ابوبكر هم از خواستگاران فاطمه بودند كه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در پاسخ آنان فرموده بود: اختيار او در دست خداوند است.(52)

خواستگارى على عليه‏السلام از فاطمه عليهاالسلام

ابوبكر و عمر و سعد بن معاذ در مسجد بودند كه سخن از ازدواج فاطمه عليهاالسلام به ميان آمد. ابوبكر گفت:

, بزرگان قريش از او خواستگارى كرده‏اند ولى پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله جواب داده كه امر او با پروردگار است. اگر بخواهد او را تزويج خواهد كرد. ولى اين على پيرامون خواستگارى تا به حال چيزى نگفته است. كسى هم به على پيشنهادى نكرده است. فكر مى‏كنم چيزى جز تنگدستى مانع تقاضاى او نيست و البته مى‏دانم خدا و پيامبر هم فاطمه را فقط براى او نگاه داشته‏اند.، ابوبكر به عمر و سعد بن معاذ گفت:, برخيزيد به نزد على برويم و از او بخواهيم به خواستگارى برود و اگر تنگدستى را بهانه كرد، ما كمكش مى‏كنيم.، سعد بن معاذ گفت: , بسيار درست گفتى.،

آن گاه برخاستند و به خانه‏ى على عليه‏السلام رفتند امّا او را در خانه‏اش نيافتند. در آن موقع روز على عليه‏السلام شتر خود را براى آب كشى به باغ مردى از انصار برده بود تا اجرتى بگيرد. آن‏ها نيز به باغ رفتند و خدمت او رسيدند. ابوبكر گفت:, اى على هيچ ويژگى وجود ندارد كه تو در آن از همه پيشى نگرفته باشى، رابطه‏ى تو با پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله هم از جهت خويشاوندى، همنشينى دائمى، نصرت و يارى و روابط معنوى معلوم است. همه‏ى بزرگان فاطمه را خواستگارى كرده‏اند ولى پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله هيچ يك را نپذيرفت و فرمود امر او با پروردگار است. پس چه مانعى وجود دارد كه نمى‏توانى خواستگارى كنى؟ من گمان دارم خدا و حضرت، او را براى تو نگاه داشته‏اند.،

امام با شنيدن اين جملات متأثر شد و گفت:... كيست كه فاطمه را نخواهد امّا به خاطر تنگدستى از اظهار تمايل خود شرم دارم. آن گروه به هر صورت بود او را راضى كردند. على عليه‏السلام شتر خود را گشود و به خانه آورد.

آن گاه نعلين پوشيد و راهى منزل رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله شد. تا على در زد، ام سلمه پرسيد: كيستى؟ امّا قبل از آن كه على جواب دهد، پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود:, اى ام سلمه! برخيز و در را باز كن. او مردى است كه خدا و رسول را دوست دارد و خدا و رسول هم او را دوست دارند.،

ام سلمه پرسيد:, پدر و مادرم فداى تو باد! كيست كه تو در حق او چنين مى‏گويى، با اين كه او را هنوز نديده‏اى.،

حضرت فرمود:, ساكت باش اى ام سلمه! كه اين مردى است كه سفاهت ندارد و زود از جا به در نمى‏رود.

اين برادر و پسر عم من و محبوب‏ترين خلق خدا به سوى من است.،

ام سلمه مى‏گفت:, من برجستم تا زود در را باز كنم كه لباسم به پايم پيچيد و چيزى نمانده بود كه به زمين بخورم. وقتى در را باز كردم على عليه‏السلام را ديدم. از حيا و شرم سر به زير افكنده بود.

بعد از درخواست پيامبر پيرامون حاجت خود گفت:, پدر و مادرم فداى تو باد. مى‏دانى يا رسول‏الله كه وقتى من كودك بودم مرا از عموى خودت ابوطالب و فاطمه بنت اسد گرفتى. از غذاى خود به من دادى و با آداب خود مرا تربيت كردى؛ نسبت به من از پدر و مادر مهربانتر بودى؛ حق تعالى مرا به بركت تو هدايت كرد و .... يا رسول‏الله به درستى كه تو ذخيره‏ى من در دنيا و آخرت هستى. به آن كرامت‏ها كه حق تعالى به بركت تو نسبت به من كرده مى‏خواهم همسر و خانه داشته باشم و نزد شما براى خواستگارى آمده‏ام.،

ام سلمه گفت در اين هنگام چهره‏ى رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله از شنيدن آن سخنان شكفته شد و با تبسّم به او گفت:, آيا خود چيزى دارى كه او را به تو تزويج كنم؟، حضرت پاسخ داد:, پدر و مادرم فدايت، به خدا سوگند چيزى از دارايى من از شما پنهان نيست، شمشيرى دارم و زرهى و شترى كه با آن آب مى‏كشم و مالك چيز ديگرى نيستم.، رسول خدا فرمود:, شمشير تو براى جهاد و شتر براى آب كشى نخلستان و رفع نياز اهل خود و سفر لازم است. تو را به زره تزويج كردم و به آن راضى هستم. اى على! مى‏خواهى بشارتى به تو بدهم. على عليه‏السلام عرض كرد:, بلى يا رسول الله.، پيامبر فرمود:, بشارت باد بر تو به درستى كه خداوند فاطمه را به تو تزويج كرد در آسمان پيش از آن كه من او را به تو در زمين تزويج كنم. ... .»(53)

بعد از اين امور، مراسم اعلام عمومى و تأييد پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و سپس وليمه دادن انجام شد. و بعد از يك ماه على عليه‏السلام حضرت زهرا عليهاالسلام را به خانه برد.(54)

فاطمه و زندگى مشترك

همان گونه كه ازدواج فاطمه و على بر پايه‏ى ملاك‏هاى انسانى و كمالات آسمانى شكل گرفت، ادامه و قوام زندگى آن دو نيز خود حكايت از ايثار و گذشت و فداكارى و خداجويى آن دو دارد. در اين بخش به برخى از ارزش‏ها در زندگى مشترك حضرت زهرا عليهاالسلام اشاره مى‏كنيم:

1 ـ رضايت شوهر

اميرمؤمنان عليه‏السلام مى‏فرمود: «تا فاطمه زنده بود كارى نكردم كه او را به خشم آورد و بر هيچ كارى او را مجبور نكردم. او نيز هيچ گاه مرا به خشم نياورد و در هيچ كارى از من نافرمانى نكرد. به راستى هر وقت به او نظر مى‏كردم، غم و اندوهم برطرف مى‏شد.»(55)

2 ـ تقسيم كار

حضرت على عليه‏السلام و فاطمه عليهاالسلام نزد پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله آمدند و تقاضا كردند كارهاى خانه و زندگى را براى هريك معين كند. حضرت، كارهاى داخلى منزل را براى فاطمه عليهاالسلام و بيرون از خانه را براى على عليه‏السلام تعيين كرد. حضرت فاطمه عليهاالسلام فرمود: «فقط خدا مى‏داند كه من چه قدر خوشحالم از اين كه رسول خدا مرا مأمور به كارهايى نكرد كه فقط از عهده مردان بر مى‏آيد.»(56) در عمل نيز چنين شد. امام صادق مى‏فرمود:

«رسم اين بود كه على آب و هيزم مى‏آورد و فاطمه آرد آسياب مى‏كرد... .»(57)

3 ـ ساده زيستى

سلمان از ملاحظه‏ى لباس‏هاى ساده و كم قيمت و كهنه‏ى زهرا عليهاالسلام تعجب كرد.

حضرت زهرا عليهاالسلام به نزد رسول خدا رفت و فرمود:

«يا رسول الله! سلمان از لباس من تعجّب كرده است. سوگند به خدايى كه تو را به حق مبعوث كرد، من و على پنج سال است كه چيزى نداريم به جز پوست قوچى كه روزها شترمان روى آن علف مى‏خورد و شب آن را فرش خود مى‏كنيم و نيز بالش ما چرمى است كه اطرافش از ليف خرما درست شده است.»(58)

و اما سلمان خود مى‏گويد:

«روزى حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام را ديدم كه چادرى وصله‏دار و ساده بر سر دارد. در شگفت ماندم و گفتم: عجبا! دختران پادشاه ايران و قيصر روم به كرسى‏هاى طلايى مى‏نشينند و پارچه‏هاى زربفت به تن مى‏كنند و اين دختر رسول خداست كه نه چادرهاى گران قيمت بر سر دارد و نه لباس‏هاى زيبا. فاطمه در جوابم فرمود:

, اى سلمان! خداى بزرگ لباس‏هاى زينتى و تختهاى طلايى را براى ما در روز قيامت ذخيره كرده است.»،(59)

4 ـ تحمل سختى كار

روزى رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله به خانه حضرت فاطمه آمد، او را ديد كه لباسى از پشم شتر دارد و با دست آسياب را مى‏گرداند و در همان حال فرزند خود را شير مى‏دهد. پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله با ديدن اين وضع، متأثر شد و گريست و فرمود: «اى دخترگرامى امروز تلخى‏هاى دنيا را براى شيرينى‏هاى آخرت بچش.

فاطمه فرمود:, يا رسول‏الله! حمد مى‏كنم خدا را بر نعمت‏هايش و شكر مى‏كنم بر كرامت‏هايش. آن گاه اين آيه نازل شد. «و لسوف يعطيك ربّك فترضى» حق تعالى در قيامت آن قدر به تو خواهد داد كه راضى شوى.(60) ـ (61)

1 ـ محمدجواد غفورزاده (شفق).

2 ـ امالى شيخ صدوق، ص 475.

3 ـ اصول كافى، ج 1، ص 457، (به سال تولد به نقل از روايت امام باقر عليه‏السلام ) و كشف الغمّه، ج 2، ص 76. شيخ طوسى و اكثر محقّقان بيستم جمادى الثانى دانسته‏اند و در روز جمعه سال دوم بعثت، سال پنجم، پنج سال پيش از بعثت و ... نيز نقل كرده‏اند ولى نظريه‏ى قوى همان روايت امام باقر و صادق عليهماالسلام است.

4 ـ برخى معتقدند وى دوشيزه بود كه با پيامبر ازدواج كرد. بحارالانوار، ج 8، باب زنان پيامبر از احمد بلاذرى، خديجه، على محمد على دخيل، دكتر فيروز حريرچى، ص 11.

5 ـ تاريخ خميس، ج 1، ص 263.

6 ـ بحارالانوار، ج 16، ص 78؛ عوالم، ج 16، ص 15. براى مطالعه‏ى بيشتر به زندگى حضرت خديجه عليهاالسلام در ماهنامه‏ى فرهنگ كوثر، ش اول، نوشته‏ى نگارنده مراجعه كنيد.

7 ـ در طول سال‏هاى حيات پيامبر، همچنين بعد از رحلت وى فاطمه عليهاالسلام بارها به اين سخنان استشهاد مى‏كرد ولى مخالفان هرگز پرده‏ى غفلت را از ديده‏ى خود كنار نزدند.

8 ـ رياحين الشريعة، ج 2، صص 255 و 256.

9 ـ روض الفائق. ص 214 نقل از 360 داستان از فضايل مصائب ... عباس عزيزى، موضوع سخن گفتن حضرت زهرا را چند تن از محدّثان اهل سنّت نيز نقل كرده‏اند از جمله حسن بن مولوى در تجهيز الجيش، عبدالرحمن صغورى، علامه قندوزى و ... براى اطلاع بيشتر به احقاق الحق رجوع شود.

10 ـ بحارالانوار، ج 43، ص 10.

11 ـ همان، صص 12 و 14.

12 ـ همان، ص 13.

13 ـ همان، ص 13.

14 ـ سوره‏ى روم، آيات 4 و 5؛ معانى الاخبار، ص 396.

15 ـ علل الشرايع، ص 178.

16 ـ همان، ص 179.

17 ـ فاطمه زهرا. شادمانى دل پيامبر، صص 286 ـ 290.

18 ـ الدر المنثور، ج 6، ص 402.

19 ـ الميزان، ج 7، ص 370.

20 ـ تفسير كبير، فخر رازى، ج 32، ص 122.

21 ـ احزاب/ 33.

22 ـ بحار الانوار، ج 17، ص 359.

23 ـ البرهان ـ علامه سيد هاشم حسينى بحرانى، ج 3، ص 38.

24 ـ تفسير كبير، ج 8، ص 85.

25 ـ شورى/ 23.

26 ـ تفسير القرآن الكريم، ج 2، ص 433.

27 ـ كشاف، ج 4، ص 219.

28 ـ مجمع البيان، ج 5، ص 29.

29 ـ دهر/ 5 ـ 8.

30 ـ الغدير، ج 3، ص 107 به بعد، علامه امينى نام 34 نفر از اهل سنت را كه با تفاوت‏هاى اندك اين شأن نزول را نقل كرده‏اند، مى‏نويسد.

31 ـ الرحمن/19 و 20.

32 ـ تفسير البرهان، ج 4، ص 265.

33 ـ همان.

34 ـ نور/35.

35 ـ تفسير برهان، ج 3،ص 136.

36 ـ فرقان/ 74 و شواهد التنزيل، ج 1، ص 539.

37 ـ تأويل الآيات الظاهرة، ص 381.

38 ـ آل عمران/ 61.

39 ـ تفسير كبير، ج 8، ص 85.

40 ـ نور الثقلين، ج 1، ص 349، ح 163.

41 ـ كلمه‏ى جمع (ابناء، نساء، انفس) اگر اضافه شود (به ضمير نا اضافه شده‏اند) شامل تمامى افراد مى‏شود.

42 ـ بحار الانوار، ج 43، ص 22.

43 ـ ذخاير العقبى، ص 47 و صحيح مسلم، ج 3، ص 167؛ بحارالانوار، ج 18، ص 188.

44 ـ خرايج، ج 1، ص 80.

45 ـ خرايج، ج 2، ص 529؛ بحارالانوار، ج 43، ص 28.

46 ـ نقل از زندگانى حضرت فاطمه و دختران آن حضرت، سيد هاشم رسولى محلاتى، ص 23؛ سيره‏ى ابن هشام، ج 1، ص 416.

47 ـ بحار الانوار، ج 19، ص 115.

48 ـ بحار الانوار، ج 43، ص 10.

49 ـ علل الشرايع، ص 183.

50 ـ بحارالانوار، ج 43، ص 92. براى آگاهى بيشتر به كشف الغمه، ج 1، ص 374 و امالى طوسى، ص 43 مراجعه كنيد.

51 ـ دلايل الامامة، صص 12 و 13.

52 ـ انشراح نور، صص 5 و 6.

53 ـ كشف الغمه، ج 1، ص 363.

54 ـ امالى طوسى، ص 40، در روايتى ديگر هست كه وقتى پيامبر خواست حضرت زهرا را به على تزويج كند، نظر فاطمه عليهاالسلام را جويا شد (تفسير قمى، ج 2، ص 336.)

55 ـ بحار الانوار، ج 43، ص 134؛ قرب الاسناد، ص 52.

56 ـ ناسخ التواريخ، حالت فاطمه عليهاالسلام ، ص 417.

57 ـ فضائل الزهرا، ص 77.

58 ـ عوالم المعارف، ج 11، ص 130.

59 ـ تفسير نور الثقلين، ج 5، ص 594.

60 ـ ضح/5.

61 ـ مناقب ابن شهرآشوب، ج 3، ص 390.