«سهم» بود و او نيز از سهميه غنائم خيبر خريده بود، داد و به او گفت: «اين گردنبند را نزد رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله ببر، و تو را نيز به رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله بخشيدم».
سهم آن را گرفت و نزد رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله آورد و ماجرا را بيان كرد، رسول اكرم صلى اللَّه عليه و آله به سهم فرمود: «نزد فاطمه عليهاالسلام برو و اين گردنبند را به او بده، و تو را نيز به فاطمه عليهاالسلام بخشيدم».
سهم آن گردنبند را نزد فاطمه عليهاالسلام آورد و ماجرا را براى فاطمه عليهاالسلام بيان كرد، فاطمه عليهاالسلام آن گردنبند را گرفت و سهم را در راه خدا آزاد كرد، سهم كه به ماجرا از آغاز تا پايان، اطلاع داشت خنديد.
فاطمه عليهاالسلام فرمود: «چرا مى خندى؟».
سهم گفت: «بركت فراوان اين گردنبند مرا به خنده آورد، چرا كه گرسنه اى را سير كرد، و برهنه اى را پوشانيد، و فقيرى را بى نياز نمود، و غلامى را آزاد ساخت، و سرانجام به صاحبش بازگشت!!» [ بشاره المصطفى، ص 167- بحار، ج 43، ص 56 و 58. ]
ابوالقاسم قشيرى در كتاب خود از بعضى نقل مى كند (فضه كنيز حضرت زهرا عليهاالسلام در بيابانى از كاروان حج، عقب افتاده و تنها در بيابان سرگردان شد) شخصى (به نام عبداللَّه مبارك) كه از كاروان عقب مانده بود مى گويد: بانوئى را در بيابان، تنها ديدم، (سوار بر شتر بودم و نزد او رفتم و هر چه پرسيدم، با آيه ى قرآن به من جواب داد ، به اين ترتيب:) به او گفتم: تو كيستى؟ زن: و قل سلام فسوف يعلمون:
«و بگو سلام بر شما، بزودى خواهند دانست» (زخرف- 89).
عبداللَّه: بر او سلام كردم و گفتم: تو در اينجا چه مى كنى؟ زن: و من يهد اللَّه فما له من مضل:
«هر كس را خدا هدايت كند هيچ گمراه كننده اى نخواهد داشت» (زمر- 37) فهميدم كه راه را گم كرده است.
عبداللَّه: آيا از جن هستى يا انس.
زن: يا بنى آدم خذوا زينتكم:
«اى فرزندان آدم، زينت خود را برداريد» (اعراف- 31) فهميدم كه از انس است.
عبداللَّه: از كجا مى آئى؟ زن: ينادون من مكان بعيد:
«آنها از مكان دور، صدا زده مى شوند» (فصلت- 44)- فهميدم كه از راه دور مى آيد.
عبداللَّه: كجا مى روى؟ زن: ولله على الناس حج البيت:
«خداوند بر مردم مستطيع، حج كعبه را واجب كرده است» (آل عمران- 97)- (فهميدم كه عازم مكه است).
عبداللَّه: چه وقت از كاروان جدا شدى؟ زن: و لقد خلقنا السماوات و الارض فى سته ايام:
«ما آسمانها و زمين و آنچه را در ميان آنهاست، در شش روز آفريديم» (ق- 38)- فهميدم شش روز است كه از كاروان جدا شده است.
عبداللَّه: آيا به غذا ميل دارى؟ زن: و ما جعلناهم جسدا لا يأكلون الطعام:
«ما آنها را پيكرهايى كه غذا نخوردند قرار نداديم» (انبياء- 8) فهميدم كه به غذا ميل دارد.
عبداللَّه: شتاب كن و تند تند بيا.
زن: لا يكلف اللَّه نفسا اِلا وسعها:
«خداوند هيچكس را جز به اندازه ى توانائيش تكليف نمى كند» (بقره- 286)- فهميدم كه خسته شده و قدرت راهروى ندارد.
عبداللَّه: بر شتر در رديف من سوار شو.
زن: لو كان فيهما الهه الا اللَّه لفسدتا:
«اگر در زمين و آسمان خدايانى جز خداى يكتا باشند، بهم مى خورند» (انبياء- 22)- فهميدم كه از سوار شدن به پشت سر من، حيا مى كند.
عبداللَّه: پياده شدم و او را تنها سوار بر شتر كردم، وقتى سوار بر شتر شد گفت: سبحان الذى سخر لنا هذا: «پاك و منزه است خدايى كه اين را مسخر ما ساخت» (زخرف- 13). و قتى كه به كاروان رسيديم، به او گفتم: آيا از بستگان تو كسى در ميان كاروان هست؟ زن: يا داود انا جعلناك خليفه فى الارض:
«اى داود ما تو را نماينده ى خود در زمين قرار داديم» (ص- 26). و ما محمد الا رسول:
«و نيست محمد، جز رسول». (آل عمران- 144) يا يحيى خذا الكتاب بقوه:
«اى يحيى، كتاب را با قوت بگير» (مريم- 12) يا موسى انى انا اللَّه:
«اى موسى، منم خداوند» (قصص- 30) دريافتم كه افرادى بنامهاى داود، محمد، يحيى و موسى، داخل كاروان هستند و با او خويشاوندى دارند، آنها را با نام صدا زدم، ناگهان چهار نفر جوان به سوى آن زن آمدند، به او گفتم: اين افراد با تو چه نسبتى دارند؟ زن: المال و البنون زينه الحيات الدنيا:
«و فرزندان زينت حيات دنيا هستند» (كهف- 46)- فهميدم كه آنها فرزندان او هستند. و قتى كه آنها نزد زن آمدند، زن گفت:
يا ابت استأجره ان خير من استأجرت القوى الامين:
«پدرم، او را استخدام كن، چرا كه بهترين كسى را كه استخدام مى توانى كنى، آن كس است كه نيرومند و امين است» (قصص- 26) - فهميدم كه به آنها مى گويد مزدى به من بدهند، آنها مقدارى پول به من پاداش دادند.
زن گفت: واللَّه يضاعف لمن يشاء: خداوند آن پاداش را براى هر كس بخواهد، چند برابر مى كند» (بقره- 261)- فهميدم به آنها مى گويد: زيادتر بدهيد، آنها بر پاداش من افزودند، از آنان پرسيدم: اين زن كيست؟ گفتند: «اين زن، مادر ما «فضه» است كه كنيز حضرت زهرا عليهاالسلام بود كه بيست سال است به غير از قرآن سخنى نگفته است!!» [ بحار، ج 43، ص 86 و 87. ] اين است نمونه اى از شاگردان و تربيت شدگان حضرت زهرا عليهاالسلام با توجه به اينكه: فضه اهل نوبه بود، بعدها به خانه ى على عليه السلام راه يافت و كنيز حضرت زهرا عليهاالسلام شد و در محضر او پرورش يافت و به مقامات عالى رسيد، و جزء خاندان فاطمه عليهاالسلام مشمول نزول آيه 7 تا 9 سوره ى انسان گرديد، مرحوم علامه ى اصفهانى (كمپانى) در يكى از اشعار خود در مدح حضرت زهرا عليهاالسلام مى گويد:
عربى از باديه نشينان، نزد پيامبر صلى اللَّه عليه و آله آمد و سوسمارى با خود آودره بود، پس از آنكه به اشاره ى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله سوسمار سخن گفت و گواهى به يكتايى خدا و رسالت محمد صلى اللَّه عليه و آله داد عرب با ديدن اين معجزه، مسلمان شد، اين عرب فقير بود، نه مركبى داشت و نه لباسى و نه غذايى...، پيامبر صلى اللَّه عليه و آله از اصحاب خواست، هر كدام يكى از نيازهاى او را تأمين نمودند، در مورد غذاى او، روايت شده پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به اصحابش رو كرد و فرمود: «چه كسى غذاى اين عرب را تأمين مى كند تا من براى او «توشه ى تقوا» را ضامن شوم؟!».
سلمان عرض كرد: «توشه ى تقوا» چيست؟!
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: «توشه تقوا اين است كه در آخرين لحظه عمر، خداوند گواهى به يكتايى خود و رسالت محمد صلى اللَّه عليه و آله را به تو تلقين كند، كه اگر اين دو گواهى را در آن لحظه گفتى، با من ملاقات خواهى كرد، وگرنه با من هرگز ديدار نكنى».
سلمان برخاست و به حجره هاى نه گانه همسران پيامبر صلى اللَّه عليه و آله براى تهيه غذا، رفت و پس از جستجو چيزى نيافت، نااميد شد و هنگام مراجعت، چشمش به خانه ى فاطمه عليهاالسلام افتاد و با خود گفت: «اگر خيرى باشد، در خانه ى فاطمه عليهاالسلام وجود دارد»، در خانه آن حضرت را كوبيد، فاطمه عليهاالسلام فرمود: «كيست؟».
سلمان عرض كرد: «من سلمان هستم»، فاطمه عليهاالسلام فرمود: اى سلمان چه مى خواهى؟ سلمان، ماجرا را بازگو نمود.
فاطمه عليهاالسلام فرمود: «سه روز است غذا به ما نرسيده، به طورى كه حسن و حسين عليهماالسلام از شدت گرسنگى در فشار سخت هستند، «ولى وقتى كه خير به خانه ى من آمد، آن را رد نمى كنم»، اى سلمان اين زره ى مرا ببر و نزد شمعون يهودى به عنوان «گرو» بگذار، و يك من خرما و يك من جو از او قرض بگير، به خواست خدا، اين قرض را به موقع ادا مى كنم».
سلمان، زره را نزد شمعون آورد و ماجرا را گفت، شمعون گريه كرد و گفت: «اى سلمان اين است زهد در دنيا كه حضرت موسى عليه السلام در تورات، از آن به ما خبر داده است»، هماندم شمعون منقلب شد و با گواهى دادن به يكتايى خدا و رسالت محمد صلى اللَّه عليه و آله مسلمان شد.
سلمان، خرما و جو را گرفت و نزد فاطمه عليهاالسلام آورد، فاطمه عليهاالسلام آن جو را با آسياى دستى آرد كرد و از آن نان پخت و به سلمان داد، سلمان آن را نزد پيامبر صلى اللَّه عليه و آله آورد، و پيامبر صلى اللَّه عليه و آله آن را به عرب فقير داد [ اقتباس از بحار، ج 43، ص 70 تا 73. ] و به اين ترتيب، حضرت زهرا عليهاالسلام در سخت ترين شرائء به فقير كمك كرد.
حضرت على عليه السلام فرمود: «حسن و حسين عليهم السلام دو سبط اين امت همچون دو چشم محمد صلى اللَّه عليه و آله هستند، و من همچون دست براى بدن آن حضرت مى باشم. و اما فاطمه فكمكان القلب من الجسد:
«اما فاطمه عليهاالسلام همچون قلب براى پيكر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله است» [ بحار، ج 24، ص 74. ]
حضرت رضا عليه السلام از پدران خود از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله نقل كرد كه فرمود:
انى سميت ابنتى فاطمه، لان اللَّه عز و جل فطمها و فطم من احبها من النار:
«من از اين رو دخترم را فاطمه عليهاالسلام ناميدم كه خداوند فاطمه عليهاالسلام را و هر كس كه او را دوست دارد، از آتش دوزخ دور سازد» [ عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 46. ]
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به فاطمه عليهاالسلام فرمود:
من صلى عليك غفر اللَّه له و الحقه بى حيث كنت من الجنة:
«كسى كه بر تو درود بفرستد، خداوند او را بيامرزد، و او را در آن مقامى كه در بهشت هستم، به من ملحق سازد» [ انوار البهيه محدث قمى، ص 77. ]
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله ماجراى ورود شكوهمندانه حضرت زهرا عليهاالسلام به بهشت را براى سلمان تعريف مى كرد، تا اينكه فرمود: هنگامى كه حضرت زهرا عليهاالسلام مقامات خود را در بهشت مى نگرد، حمد و سپاس الهى را بجا مى آورد، در اين هنگام، خداوند به او چنين وحى مى كند:
يا فاطمه سلينى اُعطك، و تمنى على اُرضك:
«اى فاطمه! از من بخواه تا به تو عطا كنم، و آنچه اميد دارى از من تقاضا كن تا تو را خشنود سازم».
فاطمه عليهاالسلام عرض مى كند: «تو اميد من و بالاتر از اميد من هستى، از درگاهت مى خواهم كه دوست من و دوست خاندانم را در آتش دوزخ عذاب نكنى».
خداوند به او چنين وحى مى كند:
يا فاطمه و عزتى و جلالى و ارتفاع مكانى، لقد آليت على نفسى من قبل اَن اَخلق السماوات و الارض بالفى عام اَن لا اُعذب محبيك و محبى عترتك بالنار: «اى فاطمه! به عزت و جلال و مقام ارجمندم سوگند، دو هزار سال قبل از آفرينش آسمانها و زمين، به خود سوگند ياد نموده ام كه دوستان تو و دوستان فرزندان تو را در آتش دوزخ، عذاب نكنم» [ بحار، ج 27، ص 140 و 141. ]
تسبيح حضرت زهرا عليهاالسلام كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله (در آن هنگامى كه فاطمه عليهاالسلام تقاضاى كنيز كرد) به او عطا نمود، عبارت است از 34 بار «اللَّه اكبر»، و 33 بار «الحمدلله» و 33 بار «سبحان اللَّه»، امام باقر عليه السلام فرمود:
ما عبداللَّه بشيى ء من التحميد افضل من تسبيح فاطمه عليه السلام:
«خداوند به چيزى از حمد و ستايش، پرستش نشده كه بهتر از تسبيح حضرت زهرا عليهاالسلام باشد» [ فروع كافى، ج 3، ص 343. ] امام صادق عليه السلام فرمود:
تسبيح فاطمه فى كل يوم فى دبر كل صلاه احب الى من صلاه الف ركعه فى كل يوم:
«تسبح حضرت زهرا عليهاالسلام در هر روز بعد از نماز، در نزد من محبوبتر از انجام هزار ركعت نماز در هر روز است» [ فروع كافى، ج 3، ص 343. ]
در آن هنگام كه پس از رحلت رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله، فاطمه عليهاالسلام بسترى شد، در آخرين روز عمرش اندكى خوابيد و سپس از خواب بيدار شد، و به اميرمؤمنان على عليه السلام عرض كرد: همين لحظه كه در خواب بودم حبيبم رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله را در بهشت، در قصرى از مرواريد سفيد ديدم، تا مرا ديد فرمود:
هلمى الى يا بنيه فانى اليك مشتاق:
«دخترم! به سوى من بشتاب، زيرا من مشتاق ديدار تو هستم».
عرض كردم: و اللَّه انى لاشد شوقا بك الى لقائك:
«سوگند به خدا، اشتياق من به ديدار شما بيشتر و زيادتر است».
پدرم فرمود: «دخترم امشب در نزد من هستى» [ بحار، ج 43، ص 179. ]
حضرت فاطمه عليهاالسلام در لحظه مرگ، نگاه تندى كرد و گفت: