در بخشهاى قبلى اين سلسله مقالات، با برخى نشانههاى مخصوص سال ظهور امام عصر (عج) آشنا شديم و اينك به بررسى سلسله رويدادهايى مىپردازيم كه در آخرين ماههاى پيش از ظهور آن حضرت رخ مىدهد .
در اين قسمتبه اهم حوادثى كه در ماه رجب و در واقع پنج ماه پيش از ظهور حضرت اتفاق خواهد افتاد اشاره خواهيم كرد كه اين مطالب را از رواياتى كه در اينباره بودهاند استخراج نمودهايم .
در سالى كه بناستحضرت مهدى (ع) ظهور كنند قحطى به طور جدى شيوع يافته و در بيستم ماه جمادىالاول چنان بارانى مىبارد كه از زمان منزل گرفتن حضرت آدم در زمين بىسابقه است كه اين باران تا دهم ماه رجب ادامه مىيابد . از امام صادق (ع) نقل شده كه فرمودند:
وقتى قيام قائم (ع) نزديك شود در ماه جمادىالثانى و ده روز از رجب بر مردم بارانى مىبارد كه خلائق همانند آن را نديده باشند (1) .
و شيخ مفيد در الارشاد چنين آورده است كه:
سپس به بيست و چهار باران ختم مىشود كه زمين را پس از مرگش زنده مىكند و بركاتش نمايان مىشود . (2)
همانگونه كه از اين روايات برمىآيد از علايم قريبالوقوع ظهور حضرت مهدى (ع) نزول بارانهاى شديد و آبهاى فراوان آسمانى است كه به نوعى براى [عصر] ظهور زمينه چينى شود تا زمينها براى زراعت و كشاورزى پربار و بابركت، پس از اين حالت فقر و خشكسالى كه داشتهاند آماده شود .
بارش باران عادى چيز عجيب و خارقالعادهاى نيست جز اينكه مدت يا ميزان آن بارش غريب باشد كه بنابر روايات موجود، تاكيد بر اين بارانها به جهتبيان و ابراز اعجازگونه بودن آنهاست . با توجه به آنچه گفته شد حقيقت صحبت اميرالمؤمنين (ع) را مىفهميم كه فرمودند:
شديدا از آنچه ميان ماه جمادى و رجب واقع مىشود در عجبم . (3)
نظريات مختلفى درباره مدت اين بارانها بيان شده است . حجةالاسلام على كورانى در كتاب خود مىنويسند:
بعيد نيست كه اين بارانى كه از جمادى تا رجب ادامه دارد پس از ظهور حضرت نازل شود; چرا كه تعدادى از علايم ظهور از باب توسع و گستردگى محدوده [عصر ظهور] به اين عنوان نامگذارى شده است (4) .
لكن نظر آيتالله سيد محمد صادق صدر كه آن را از نشانههاى ظهور برمىشمرند قابل قبولتر به نظر مىرسد . ايشان چنين مىگويند:
با توجه به فراوانى آب و باران نازل شده بهتر است آن را پيش از ظهور بدانيم; چرا كه اگر پس از ظهور واقع شود مانع برخى از فعاليتها و وعدههايى مىگردد كه بناستحضرت آنها را انجام دهند و بدانها جامه عمل بپوشانند، پس مقدم دانستن آن بر ظهور هم فايدههاى متعارف باران را در بر خواهد داشت و هم با ديگر فوايد اثرى دو چندان مىتوان براى آن تصور كرد . (5)
البته اين نكته را هم متذكر شويم كه احاديث و روايات به مكان و كيفيتبارش اين بارانها اشارهاى نكردهاند اما آنچه مهم است اين است كه اين بارانها را به عنوان نشانه و علامتى براى نزديك شدن زمان ظهور در نظر بگيريم حال چه نحوه باريدن آن با بقيه بارانها متفاوت باشد، چه مقدار و يا مكان آن .
مردى شورش مىكند كه به او سفيانى گفته مىشود (عثمان بن عنبسه از تبار ابوسفيان و از نسل يزيد بن معاويه) در وادى يابس (تنگه بىآب و علف) كه در محدوده شامات (دره دمشق) مىباشد نمايان مىگردد . او سمبل و نمونه آن دسته از حكام و فرمانروايان كشورهاى اسلامى است كه در عين انحرافاتشان با حق سر ستيز دارند كه بعد از وى چنين كسانى ديده نخواهند شد و پس از او نسل چنين سردمدارانى منقرض خواهد شد . زمان خروج و شورش او - طبق روايات معتبره - (6) در ماه رجب است و احتمالا در دهه آخر و روز جمعه باشد كه ميان ظهور حضرت در مكه مكرمه و شورش سفيانى تنها شش ماه فاصله است .
امام صادق (ع) مىفرمايند:
سفيانى از نشانههاى حتمى است و [آغاز] شورش او در ماه رجب خواهد بود . بر نواحى و شهرهاى پنجگانه، نه ماه حكومت مىكند و [حكومتش] حتى يك روز هم بيش از 9 ماه طول نخواهد كشيد . (7)
امام باقر (ع) مىفرمايند:
سفيانى و قائم (ع) هر دو در يك سال [نمايان مىشوند] هستند . (8)
در حديث فرمودند:
خارج شدن سفيانى و يمنى و سيد خراسانى در يك سال و يك ماه و يك روز است . به همان ترتيب كه دانههاى تسبيح به دنبال هم مىآيند، آنها هم پشتسر هم و بلافاصله نمايان مىشوند . (9)
در اين حديث هم چنين بيان كردند:
علىبنابىطالب (ع) به من فرمودند: درگيرى دو سپاه در شام با يكى از آيات الهى است .
از ايشان پرسيدند: چه آيهاى، يا اميرالمؤمنين؟
فرمودند: لرزشى شديد در شام به وجود مىآيد (شايد اشاره به زمين لرزههاى مورد بحثمان باشد) و بيش از صد هزار نفر كشته مىشوند كه اين جريان را خداوند مايه رحمت و آرامش مؤمنين و عذاب كافران قرار مىدهد .
وقتى چنين شد به سوارانى بنگريد كه مركبهاى (يابو) سياه و سفيد و گوش و دم بريده و پرچمهاى زرد دارند .
هر كه را از مغرب تا شام كه در مسيرشان باشد مىكشند . اين جريان در زمان بىتابى و اندوه شديد و مرگ سرخ رخ مىدهد پس از آن منتظر فرو رفتن قريه و روستايى در دمشق باشيد كه به آن مرمرسا (10) گفته مىشود، و سپس پسر هند جگرخوار از وادى يابس (دره بىآب و علف) شورش مىكند تا اينكه بر منبر دمشق قرار بگيرد . وقتى چنين شد منتظر خروج و قيام مهدى (ع) باشيد . (11)
كه اين حديث آغاز حركتسفيانى را به خوبى ترسيم مىكند .
شايد بهترين تحليل و بيان از فعاليتهاى سفيانى و مصيبتها و سختىهايى كه جامعه اسلامى را بدان مبتلا مىكند سيدجليلالقدر علامه سيد محمد صادق صدر داشته باشد كه صحبتهاى ايشان را با اندكى دخل و تصرف در اينجا مىآوريم:
دمشق (شام) در آن زمان ميدان جنگهاى داخلى و تنازعات مسلحانه ميان گروههاى سهگانه (تحت فرمان ابقع، اصهب و سفيانى . . . كه مانند مركز ثقل نيروهاى سياسى و نظامى مىشود) خواهد شد . هر سه از صراط مستقيم حق منحرف گشتهاند و هر كدام تاج و تخت و حكومت را براى خود مىطلبند - روايات تفكرات و عقايد آنها را براى ما به روشنى بيان كردهاند - ابقع و سپاهيانش با سفيانى مىجنگند كه منجر به پيروزى سفيانى و كشته شدن ابقع و يارانش مىشود .
در جنگ سفيانى با اصهب هم چنين اتفاقى تكرار مىشود . و فاتح نهايى جنگها سفيانى است . اين اتفاقات مصداق بارز اين آيه است كه:
فاختلف الاحزاب من بينهم فويل للذين كفروا من مشهد يوم عظيم (12) .
احزاب با هم بر سر آنچه در ميانشان بود اختلاف كردند پس واى بر آنها [از آنچه] در قيامت [بر سر آنها خواهد آمد]
مقر فرماندهى سفيانى در زمان حكومتش شام خواهد بود و اهالى آنجا از او پيروى خواهند كرد (به جز تعداد كمى) سفيانى در اين زمان بر مناطق پنجگانه دمشق، حمص، فلسطين و اردن و قنسرين حكومت مىكند .
وقتى كه تا اين حد مسير را براى خود هموار مىبيند به عراق هم طمع مىكند و به اين فكر مىافتد كه سپاهى را به آنجا گسيل دارد . لذا با سپاهى كه حداقل هشتاد هزار نفر نيرو دارد و خود فرماندهى آن را برعهده گرفته به آنجا مىرود . در ميان راه با سپاهى كه فرمانرواى عراق براى دفع و مقابله با آنها گسيل داشته مواجه مىشود . اين دو سپاه با هم در منطقه قرقيسيا (واقع در سوريه و در نزديكى عراق) مشغول پيكار مىشوند . تركها [روسها] و روميان [اروپاييان و آمريكايىها] هم به آتش جنگ دامن زده و خود هم در آن شركت مىكنند . جنگ طولانى و شديدى واقع مىشود و حدود 000/100 نفر از ستمكاران و جباران در آن كشته مىشوند كه مقصود از ستمكاران آن دسته از گنهپيشگان منحرفى است كه در آن زمان هلاك مىگردند . به اين جهت منطقه از شر عمده اين سپاهيان كه ممكن بود پس از ظهور حضرت مهدى (ع) در مقابل او جبهه بگيرند خلاص مىشود .
در اين كشت و كشتار بزرگ هم سفيانى پيروز مىشود و وارد عراق مىگردد . در آنجا در «ارضالجزيره» (بينالنهرين عراق) به ناچار با يمنى روبرو مىشود كه بر او هم فايق آمده و آنچه را كه سپاهيان يمنى طى جنگهاى خود در منطقه به دست آورده بودند تصاحب مىكند; سپس راهى كوفه شده و در آنجا دستبه كشتار و اعدام و اسير كردن مردم مىزند . ياوران و ياريگران خاندان حضرت محمد (ص) را به همراه يكى از منسوبين به اهل بيت (ع) شهيد مىكند . سپس جارچى او در كوفه ندا مىدهد كه هر كس سر يكى از شيعيان على (ع) را بياورد هزار درهم (مژدگانى) مىگيرد . لذا همسايه به همسايهاش به اين بهانه كه در اسلام هم مذهب نيستند حمله كرده و مىگويد: «اين هم از آنهاست . گردنش را مىزند و سر او را به حكومتسفيانى تحويل داده و از آنها هزار درهم مىگيرد .»
جنبشهاى ضعيف و سرپيچىهاى كوچكى كه در كوفه توسط اهالى آن رخ مىدهد نمىتوانند اين شهر را از سيطره سپاه سفيانى خلاص كنند بلكه سفيانى رهبر اين جنبش را مابين حيره و كوفه به شهادت مىرساند و پس از آن هم خونهاى زيادى بر زمين ريخته مىشود .
با هموار گشتن جريان حكومت وى در عراق به لشكركشى به ايران هم طمع كرده و راهى آنجا مىشود . حوالى شيراز (باب اصطخر) در كارزار و ميدان جنگى با سيد خراسانى روبرو مىشود .
سفيانى در عين حال به حكومتبر ديار حجاز هم طمع كرده و سپاهى را به فرماندهى خزيمه كه از بنىاميه استبدانجا اعزام مىكند (اكثر روايات بر اينكه خود سفيانى در اين سپاه نيست تاكيد مىكنند) . سپاه با تمام نيروها و امكاناتش به سمت مدينه حركت مىكند و اين در حالى است كه در اين ايام حضرت مهدى (ع) در آغازين روزهاى ظهور خويش در مكه به سر مىبرند و پيگير اخبار سفيانى هستند . سفيانى سپاهى مجهز را به سمت مكه گسيل مىدارد تا به قتل و كشتار بىرحمانه آن حضرت و سپاهيانشان اقدام كنند . آنگونه كه از سياق روايات برمىآيد اين سپاه همان سپاهى است كه سه روز به غارت و كشتار مردم مدينه و تخريب مسجدالنبى (ص) مشغول بوده است .
از آنجا كه مكه حرم امن الهى است و كسى كه در آنجا ساكن شده است نبايد بر جان خويش خوفناك باشد و با توجه به اين كه حضرت مهدى (ع) رهبرى است كه براى روز موعود و هدايتبشريت و جهانيان ذخيره شده، ضرورت و مصلحت هر دو اقتضا مىكند كه اين سپاه از بين رفته و قضاى الهى بر آنها جارى گردد . با معجزهاى الهى بيابان اين سپاه را مىبلعد و جز دو نفر اثرى از بقيه نمىماند (اين دو نفر كه به بشير و نذير ملقب مىشوند از قبيله جهينهاند و به همين جهت است كه مىگويند: «خبر يقينى را از جهينه بشنويد .» (13) اين دو نفر مردم را از آنچه بر سر رفقا و همراهانشان آمده خبر مىكنند .
علىرغم اين كه بنابر تقدير الهى بخشى از سپاه سفيانى به زمين فرو مىروند از آنجا كه سوريه، عراق، اردن، فلسطين و منطقه وسيعى از شبه جزيره عربستان تحتسيطره سفيانى است، حكومتش در منطقه پابرجا مىماند .
مدتى كوتاه پس از بلعيده شدن سپاه در بيابان حضرت مهدى (ع) حركت مىكند و او را با سپاهش به عراق بازمىگرداند . پس از آن با هم درگير شده و حضرت بر او فايق آمده و او را به هلاكت مىرساند . كه اين جريان در منطقه رمله اتفاق مىافتد . حضرت بر تمام منطقهاى كه سفيانى بر آن حكومت مىكرد تسلط مىيابند و از اين به بعد فرصت مناسبى براى پيروزى جهانى حضرت مهدى (ع) فراهم مىشود . (14)
در ادامه بعضى از احاديثى را كه بر حركتسفيانى تاكيد دارند - به قدرى كه با توجه به منابع حديثى براى ما مقدور است - بيان مىكنيم .
حضرت على (ع) فرمودند:
فرزند هند جگرخوار از وادى يابس (دره خشك وبىآب و علف) شورش مىكند . مردى است كه قامتش متوسط، چهرهاش زشت و كريهمنظر است، چهارشانه و درشت هيكل مىباشد و در صورتش آثار آبله ديده مىشود . ظاهرش يك چشم به نظر مىرسد نامش عثمان و فرزند عنبسه است و از فرزندان ابىسفيان، وارد شام شده و منبر آن را تصاحب مىكند . (15)
امام باقر (ع) در حديثى طولانى فرمودند:
ناچار بنى فلان حكومت را به دستخواهند گرفت و پس از آن دچار اختلافات شده و حكومتشان از هم مىپاشد و پراكنده مىشوند تا اينكه سيد خراسانى از مشرق و سفيانى از مغرب خروج مىكنند و هر كدام از منطقه خود به سمت كوفه مانند اسبان مسابقه مىشتابند تا اينكه بنىفلان به دست آنها هلاك مىشوند و از آنها حتى يك نفر باقى نخواهد ماند . (16)
جابر جعفى از آن حضرت طى حديث طولانى ديگرى نقل مىكند كه فرمودند:
. . . و منادى كه از آسمان ندا مىدهد (17) و صدايى از ناحيه دمشق حكايت از پيروزى مىكند [سر و صداها خبر از اجتماعات و برخوردهايى است كه در دمشق رخ مىدهد و بيانيههايى كه پس از اين جريانات صادر مىشود] قريهاى در شام به نام جابيه محو و ناپديد مىشود (18) . بخشى از سمت راست مسجد دمشق فرو مىريزد (مسجد اموى) و شورشيان مرتد از منطقه تركها خروج مىكنند و فتنه شام هم به دنبال آن مىآيد . سر و كله برادران تركها هم پيدا شده و در جزيره فرود مىآيند و شورشيان و از دين برگشتگان رومى مىآيند تا اينكه در رمله مستقر مىشوند . جابر! در آن سال درگيرىهاى زيادى در مغرب زمين رخ خواهد داد . ابتداى مغرب زمين كه شام استبه فرمان سه پرچم [سپاه] اصهب و ابقع و سفيانى با هم درگير مىشوند . كه سفيانى با ابقع روبرو شده و با هم مىجنگند و نهايتا سفيانى او و لشكريانش را مىكشد . سپس اصهب را هم به هلاكت مىرساند . [سفيانى] در اين زمان تمام همش لشكركشى به عراق مىشود كه سپاهيانش در قرقيسيا درگير شده و [در اين جنگ] 000/100 نفر از جباران و ستمكاران هلاك مىشوند . سفيانى لشكرى هفتاد هزار نفرى را به سمت كوفه گسيل مىدارد و آنها هم به قتل و كشتار و اسير كردن مردم كوفه مىپردازند در اين زمان كه اينها به چنين اعمالى مشغولند پرچمهايى از سوى خراسان نمايان مىشود كه منازل را به سرعت پشتسر مىگذارند و در ميان آنها عدهاى از ياوران حضرت مهدى (ع) وجود دارند . يكى از اهالى كوفه به همراه جمعيتى ضعيف قيام مىكند كه فرمانده لشكر سفيانى، او را در بين حيره و كوفه شهيد مىكند . سفيانى جمعيتى را به سوى مدينه اعزام مىكند و حضرت مهدى (ع) [به جهتخلاصى از شر آنها] به سمت مكه هجرت مىكند . خبر خروج ايشان به فرمانده سپاه سفيانى مىرسد او هم عدهاى را به دنبال ايشان مىفرستد كه نمىتوانند به آنها دستيابند تا اينكه حضرت همانند موسى بن عمران بيمناك وارد مكه مىشود .
حضرت در ادامه فرمودند:
پس از استقرار فرمانده سپاه سفيانى در بيداء (صحرا) ندايى از آسمان مىآيد كه: اى صحرا اين قوم را در كام خود فرو بر! دشت هم آنها را مىبلعد به جز سه نفر كه چهره ايشان به پشتشان برگشته نجات پيدا نمىكنند آنها از قبيله كلب هستند و در مورد آنها اين آيه نازل شده كه:
يا ايهاالذين اوتوا الكتاب آمنوا بما انزلنا مصدقا لما معكم من قبل ان نطمس وجوها فنردها على ادبارها (19) .
اى كسانى كه به شما كتاب داده شده در عين حال كه آنچه را كه در ميان شماست تصديق مىكنيد به چيزى كه آن را نازل كرديم ايمان بياوريد قبل از آنكه چهرههايى را محو كرده و آنها را به پشتبرگردانيم . (20)
امام صادق (ع) فرمودند:
وقتى سفيانى بر مناطق پنجگانه مسلط شد، نه ماه بشمريد كه به زعم هشام آن مناطق پنجگانه دمشق، فلسطين، اردن، حمص و حلب هستند . (21)
اميرالمؤمنين (ع) فرمودند:
. . . سفيانى خروج مىكند و به اندازه مدت حمل يك زن يعنى نه ماه حكومت مىكند . از شام قيام مىكند و اهل شام به جز عده كمى از ساكنان آنجا كه اهل حقند بقيه مطيع او مىشوند با سپاهى درنده و خونآشام به مدينه مىآيد تا اينكه به صحراى مدينه مىرسد و خداوند آنها را در آن فرو مىبرد . و اين است معناى اين آيه كه:
و لوترى اذ فزعوا فلافوت واخذوا من مكان قريب (22) .
در هنگام بيچارگى اگر آنها را ببينى بدون هيچ وقفهاىازمكاننزديكىدچار [عذاب] مىشوند . (23)
و امام صادق (ع) فرمودند:
گويى سفيانى و ياران او را مىبينم كه بساطش را در محلههاى شما در كوفه پهن كرده و منادى او ندا مىدهد كه هر كس سر شيعه على را بياورد هزار درهم مىگيرد . (به دنبال اين حرف) همسايه به همسايهاش حمله مىكند و مىگويد اين از آنهاست و گردنش را مىزند و هزار درهم مىگيرد . و فرمانروايى بر شما در آن روز تنها از آن زنازادگان است . گويى من به صاحب برقع (روبند) مىنگرم .
راوى پرسيد: صاحب برقع كيست؟ فرمودند:
مردى كه خودتان خواهيد گفت او روبند زده استبه سمتشما مىآيد، شما را مىشناسد و شما او را نخواهيد شناخت از تكتك شما عيبجويى خواهد كرد; چرا كه او زنازادهاى بيش نيست . (24)
پس از تبيين جنبش سفيانى با كمك روايات شريفه و با توجه به كثرت اشاره و مطالب راجع به آن و اينكه بعضى از آيات قرآن كريم در مورد اين جريان است تاكيد مىشود كه: سفيانى واضحترين، محكمترين و قابل اعتمادترين نشانه در روايات است كه نيرويش تا پيش از شنيدن شدن نداى آسمانى و فرو رفتن در بيابان كم نمىشود و همانطور كه در آينده نزديك خواهيم ديد برخى ديگر از نشانهها مختص به اوستخصوصا بلعيده شدن در زمين كه مخصوص سپاهيان اوست . (25)
قول به حتمى بودن سفيانى در ميان نشانهها مستدل و مورد قبول همه است . شكى نيست كه نمايان شدن سفيانى به بروز خسف و بلعيده شدن توسط زمين مىانجامد كه روايات صحيحه را اگر به روايات خسف و سفيانى ضميمه كنيم تواتر مطلب را مىرساند به علاوه كه بروز سفيانى نمايان شدن اصهب و ابقع و جريان قرقيسيا را به دنبال خواهد داشت و همينطور فتنه شام و فتنههاى ديار عراق و حتى بخشى از حوادث مربوط به يمنى و سيد خراسانى و ديگر نشانهها هم با سفيانى در ارتباط است و از اينروست كه تاكيد مىكنيم كه سفيانى از علايم حتمى است كه البته خداوند عالم واقعى به اشيا و حوادث است .
در پايان مىتوان حديثى را كه شيخ طوسى در امالى و شيخ صدوق در معانىالاخبار آوردهاند ذكر كرد . از امام صادق (ع) نقل شده كه فرمودند:
ما و خاندان ابوسفيان دو خانوادهايم كه همواره به خاطر خدا درجنگيم; ما مىگوييم خدا راست است و راست گفته و آنها مىگويند دروغ است و دروغ گفته . ابوسفيان با رسولالله (ص) جنگيد، معاويه هم با علىبن ابيطالب (ع) و يزيدبن معاويه با حسين بن على (ع) جنگيدند و (در نهايت هم) سفيانى با قائمآلمحمد (ص) پيكار خواهد كرد . (26)
1 . بحارالانوار، ج52، ص337; الزامالناصب ج2، ص159; تاريخ مابعدالظهور ص137 . 2 . الارشاد، شيخمفيد، ج2، ص370; تاريخ مابعدالظهور، ص137 . 3 . العجب كل العجب مابين جمادى و رجب . 4 . الممهدون للمهدى (ع)، ص40 . 5 . تاريخ مابعدالظهور، ص137 . 6 . السفيانى، محمدفقيه، ص118 . 7 . الغيبة، نعمانى، ص202 . 8 . همان، ص178 . 9 . همان، ص171; اعلامالورى، ص429; بحارالانوار، ج52، ص232 . 10 . «حرستا» در اكثر نسخ . 11 . الغيبة، نعمانى، 206; الغيبة، شيخ طوسى، ص 277; بحارالانوار ج502، ص253 . 12 . سوره مريم (19) ص37 . 13 . بشارةالاسلام، ص21; يومالخلاص، كامل سليمان ص293 . 14 . تاريخ بعدالظهور، ص167 - 165 . 15 . كمالالدين، شيخ صدوق، ص651; بشارةالاسلام، ص46 . 16 . الغيبة، نعمانى 171; بحارالانوار، ج52، ص234; الزامالناصب، ج2، ص130 . 17 . اشاره استبه سه ندايى كه در ماه رجب شنيده مىشود و به زودى به آن خواهيم پرداخت . 18 . احتمالا به خاطر جنگهاى داخلى يا ميان كشورها باشد . سواى اينكه شكافها و گسلههاى طبيعى هم از جمله علل فرو رفتن در زمين و ناپديد شدن است اين احتمال با توجه به ظاهر روايتى است كه قبلا درباره معركه قرقيسيا پيش از رسيدن تركها و روميان بيان شد . 19 . سوره نساء (4) آيه47 . 20 . الغيبة، نعمانى، ص187; بحارالانوار ج52، ص238 . 21 . الغيبة، نعمانى، ص 205; الزامالناصب، ج2، ص116 . 22 . الغيبة، نعمانى، ص187; بحارالانوار، ج52، ص238 . 23 . سوره سبا (34) ص51 . 24 . الغيبة، شيخ طوسى، ص273; بحارالانوار، ج52، ص251; بشارةالاسلام ص124 . 25 . السفيانى، محمد فقيه، ص106 . 26 . بحارالانوار، ج52، ص190; الزامالناصب، ج2، ص131، السفيانى، فقيه; ص125; يومالخلاص، ص694 .