مرحوم قطب الدّين راوندى در كتاب خود آورده است:
سلمان فارسى گفت: روزى به منزل حضرت زهراء سلام اللّه عليها وارد شدم، آسيابى را جلوى آن حضرت ديدم كه دستاس آن را با حالت خستگى و ضعف گرفته است و مىچرخاند و مقدارى جو، آرد مىنمود؛ و در گوشه اى از اتاق، حسين عليه السلام را ديدم كه از شدّت گرسنگى ناله مىكرد.
گفتم: اى دختر رسول اللّه! چرا خود را در سختى و مشقّت قرار داده اى، با اين كه فضّه پيش خدمت شما است!
حضرت در جواب اظهار داشت: پدرم رسول خدا صلّى الله عليه وآله فرمود: كارهاى منزل يك روز بر عهده من و يك روز بر عهده فضّه باشد؛ و امروز نوبت من است.
گفتم: اجازه فرمائيد كه من كمك نمايم، يا آسياب را بچرخانم، يا اين كه حسين عليه السلام را آرام كنم و دلداريش دهم
حضرت فرمود: من نسبت به فرزندم، حسين آشناتر هستم؛ پس تو دستاس را بچرخان تا آرد تهيّه گردد.
بنابراين من مشغول چرخانيدن دستاس شدم و چون مقدارى از جوها را آرد كردم، صداى اذان را بگوشم رسيد؛ پس براى اقامه نماز به مسجد رفتم و نماز جماعت را به امامت حضرت رسول صلّى الله عليه وآله بجاآوردم.
و بعد از نماز، جريان حضرت فاطمه سلام اللّه عليها را براى اميرالمؤمنين، علىّ عليه السلام تعريف كردم.
امام علىّ عليه السلام گريان شد و از مسجد بيرون رفت و پس از گذشت لحظاتى در حالى كه تبسّم مىنمود، به مسجد بازگشت.
حضرت رسول صلّى الله عليه وآله جريان را از علىّ عليه السلام جويا شد؟
و او اظهار داشت: چون بر فاطمه وارد شدم، وى را ديدم بر قفا خوابيده و حسين نيز روى سينه اش در خواب بود و سنگ آسياب بدون آن كه در دست كسى باشد، مىچرخيد!!
حضرت رسول صلّى الله عليه وآله فرمود: خداوند ملائكه اى را آفريده است تا در خدمت محمّد و اهل بيت او عليهم السلام باشند.(24)
همچنين أ نَس بن مالك به نقل از بلال حبشى اذان گوى رسول خدا صلّى الله عليه وآله حكايت كند:
روزى عبورم بر خانه حضرت زهراء سلام اللّه عليها افتاد، ديدم كه آن مخدّره مشغول دستاس و چرخانيدن سنگ آسياب براى تهيّه آرد مىباشد، در حالى كه حسين عليه السلام در كنارش گريان بود.
عرض كردم: اى فاطمه! كدام برايت بهتر است: يا من دستاس را به چرخانم يا حسين را نگهدارى نمايم تا آرام و ساكت شود.
حضرت زهراء سلام اللّه عليها فرمود: اى بلال! من بهتر مىتوانم فرزندم را آرام كنم؛ پس من دستاس را گرفتم و مقدار آردى كه حضرت مىخواست، برايش تهيّه نمودم.
سپس حضور مبارك رسول اللّه صلّى الله عليه وآله رسيدم، حضرت فرمود: چرا امروز اذان نگفتى
عرض كردم: يا رسول اللّه! به منزل فاطمه سلام اللّه عليها عبور كردم، او را ديدم كه مشغول تهيّه آرد مىباشد، من او را كمك كردم.
حضرت رسول فرمود: چون براى فاطمه دلسوزى كردى و او را ترحّم و كمك نمودى، از خداوند مىخواهم كه تو را كمك نمايد.(25)