امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه حكايت فرمايد:
هنگامى كه رسول خدا صلّى الله عليه وآله رحلت نمود، دو چيز گرانبها را در بين امّت خود به عنوان امانت قرار داد، كه يكى قرآن و ديگرى عترت و اهل بيتش عليهم السلام بود.
پس از آن به نقل از فاطمه زهراء عليها السلام حكايت فرمايد:
چند روزى پس از رحلت پدرم رسول خدا صلوات اللّه عليه، ايشان را در خواب ديدم و اظهار داشتم:
اى پدرجان! تو رفتى و با رفتن تو ارتباط ما با عالم وحى قطع گرديد؛ و هنوز سخنم پايان نيافته بود كه در همين لحظات متوجّه شدم، چندين نفر از فرشته هاى الهى نزد من آمدند و مرا به همراه خود بالا بردند.
وقتى وارد آسمان ها شدم، ساختمان هاى با شكوه و باغات بسيار سبز و خرّم را ديدم و چون به يكى از آن قصرهاى بهشتى نزديك شدم، مشاهده كردم كه چندين حوريه از آن بيرون آمدند و مىخنديدند و به يكديگر بشارت مىدادند.
و من با ديدن چنان صحنه هاى سعادت بخش و دلنشين، بسيار علاقه مند شدم كه نزد آن ها بمانم و برنگردم؛ ليكن در همين حالت از خواب بيدار شدم.
سپس حضرت صادق عليه السلام به نقل از اميرالمؤمنين، امام علىّ عليه السلام چنين فرمود:
ناگهان ديدم كه فاطمه زهراء عليها السلام حيرت زده و پريشان از خواب بيدار شد و مرا صدا زد، جلو رفتم و جريان را جويا شدم
و چون آن مخدّره مظلومه، خواب خود را برايم بيان نمود، از من عهد و پيمان گرفت كه چون رحلت نمايد كسى در مراسم تشييع و تدفين وى شركت نكند، مگر سه نفر از زنان به نام هاى:
امّ سلمه، امّ اءيمن و فضّه.
و هشت نفر از مردان كه به نام هاى:
دو فرزندش، حسن و حسين، عبداللّه بن عبّاس، سلمان فارسى، عمّار ياسر، مقداد و ابوذر غفارى بودند.
حضرت امام علىّ عليه السلام در ادامه فرمود: و در آن شبى كه وعده الهى فرا رسيد و فاطمه زهراء عليها السلام در آن شب قبض روح گرديد، متوجّه شدم كه آن مظلومه، بر عدّه اى تازه وارد سلام مىدهد و مىگويد: «وعليكم السّلام».
بعد از آن، همسر مظلومه ام به من خطاب كرد و اظهار داشت:
يا علىّ! اين جبرئيل امين است كه بر من وارد شده و مرا بر نعمت هاى بهشتى بشارت مىدهد.
پس از گذشت لحظه اى ديگر، باز اظهار نمود: «و عليكم السّلام»، و سپس به من خطاب نمود: اى پسر عمو! اين ميكائيل است كه بعد از جبرئيل بر من وارد شد.
در مرتبه سوّم دختر رسول خدا چشم هاى خود را گشود و اظهار داشت: و اين عزرائيل است كه اكنون وارد شد؛ و پدرم اوصاف و حالاتش را برايم گفته بود.
و بعد از آن عزرائيل را مورد خطاب قرار داد و گفت: سلام بر تو، اى گيرنده ارواح! تعجيل نما و جانم را برگير، وليكن سعى كن مرا عذاب ندهى و جانم را به سختى نگيرى.
و سپس به درگاه پروردگار متعال چنين اظهار نمود: بار خداوندا! من به سوى رحمت و بركات تو مىآيم، نه به سمت آتش و عذابِ دردناكى كه به معصيت كاران وعده داده اى.
و آن گاه، آن بانوى ستمديده در حالى كه رو به قبله دراز كشيده بود چشم هاى خويش را بر هم نهاد و به عالم بقاء رحلت نمود.(53)