شيخ در فقاهت قوي امّا در تفلسف ضعيف بود
4-1- احسايي با همهي جلالت قدر و تبحّري كه در علوم اسلامي به طور عام و در احاديث و روايات صادره از اهل بيت عصمت و طهارت(ع) به طور خاص دارد در فن فلسفه ضعيف و ناتوان بوده و با اصول و مباني عقلي بيگانه و ناآشنا به شمار ميآيد. به همين جهت در موضع گيريهاي فلسفي از موازين عقلي و منطقي خارج شده و در بسياري موارد سخنان سست و بياساس ابراز داشته است.
بايد توجه داشت كه آشنا نبودن با فلسفه و عدم مهارت در موازين علوم عقلي براي بسياري از مردم يك نقص و يا يك اشكال شناخته نميشود. آنچه ميتواند به عنوان يك اشكال مطرح شود اين است كه انسان در فنّي كه وارد نيست و در رشتهاي كه با آن آشنايي كامل ندارد به اظهارنظر پردازد و با كساني كه در آن فن، صاحبنظر شناخته ميشوند وارد مجادله و گفتگوي خصمانه گردد.
احسايي با نوشتن شرح بر عرشيه صدرالمتألهين و طرح انتقادهاي خود بر اين كتاب، وارد ميداني شد كه از توانايي رزم و ستيز در اين ميدان برخوردار نبود.
4-2- جنگ و جدال فكري با وفات شيخ احمد احسايي پايان نيافت زيرا كساني كه در مكتب فكري او پرورش يافتند و زير سيطرهي انديشه هايش قرار گرفتند در همين راه قدم گذاشته و در نقد مباني فلسفي كوشش فراوان به عمل آوردند. از جمله كساني كه بعد از شيخ احمد احسايي با همان سبك و روش وارد اين ميدان شد و به انتقاد از مباني و اصول فلسفي پرداخت حاج سيد كاظم رشتي را بايد نام برد. او با اسلوب انديشهي شيخ احمد احسايي سخت آشنايي دارد و در واقع زير سيطرهي نوع تفكر او قرار گرفته است.
حاج سيد كاظم رشتي در كتاب مجمع الرسائل، خود را شاگرد شيخ احمد احسايي شمرده و از جناب آن تمجيد فراوان به عمل آورده است. عين عبارت او در اين باب چنين است:
... الآن ذكر ميكنم در اين مقام شهادت شيخ ثقه جليل القدر عظيم الشأن العالم العامل و الفاضل الكامل الجامع بين الظاهر و الباطن و العارف بأسرار الحقايق و البواطن، ركن المبين لشريعة سيد المرسلين علي النهج الحق و اليقين شيخناو مولانا و مقتدانا و مُن عليه في العلوم الحقيقة الحقّة الكامله استادنا الشيخ احمد ابن زين الدين حرسه اللّه و ابقاه و بلغه الي ما يتمنّاه و اخذه بهواه الي رضاه كه آن بزرگوار عالي مقدار با آنكه از جرعهي باطن سرمست و از آن شراب در سكر و از آن نهر شارب، ليكن چون اطاعت و متابعت ائمهي طاهرين را عليهم السلام در جميع احوال و اقوال و افعال پيشنهاد خواطر فرموده و به مدلول مَنْ اَقْبَلَ الّي شبراً اقبلت اليه ذراعاً، مهتدي به شاهراه هدايت گشته و گوي سبقت از تمامي همگنان ربوده، لهذا چون از آن بزرگوار سؤال از احوال صوفيه نمودند در جواب بسط داده و فضائح احوال ايشان را بيان فرموده است... (1)
همان سان كه در اين عبارت مشاهده ميشود حاج سيد كاظم رشتي نه تنها خود را شاگرد شيخ احمد احسايي شمرده بلكه او را نسبت به اسرار و حقايق و باطن امور آگاه و ركن دين سيد المرسلين معرفي كرده است. لازم به يادآوري است كه به كار بردن كلمهي «ركن دين» در اينجا معني مخصوص خود را داشته و در ميان پيروان احسايي جايگاه ويژهاي دارد. ما اكنون دربارهي اصطلاح و كلمهي «ركن رابع» سخن نميگوييم و از وارد شدن در مباحث مربوط به فرقههاي مذهبي خودداري ميكنيم. آنچه در اينجا مورد بحث و بررسي ما قرار ميگيرد مواضع ضد فلسفي حاج سيد كاظم رشتي است كه از جمله ماجراهاي فكر فلسفي در جهان اسلام به شمار ميآيد.
حاج سيد كاظم رشتي همانند استاد خود احسايي علاوه بر اينكه با علوم اسلامي آشنايي كامل دارد در بحار روايات و احاديث اهل بيت عصمت و طهارت(ع) غوّاصي فراوان كرده است. به اين نكته نيز بايد توجه داشت كه روايات و احاديث اهل بيت(ع) افق بيكرانهاي است كه اگر انسان به درستي در اين افق به نظر و تأمل پردازد به بسياري از حقايق دست خواهد يافت. ولي هرگز نبايد فراموش كرد كه روايات و احاديث اهل بيت(ع) نيز همانند قرآن داراي ظاهر و باطن، محكم و متشابه و مجمل و مبين بوده و اگر كسي به اين موضوع توجه نداشته باشد ممكن است دچار سرگرداني و گمراهي گردد.
مسئله جالب توجه اين است كه حاج سيد كاظم رشتي خود به اين موضوع آگاهي دارد و با صراحت تمام آن را در برخي از آثارش مطرح كرده است. عين عبارت او در اين باب چنين است:
... اخبار و احاديث اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام همچون قرآن، مشتمل است بر ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه و عام و خاص و مطلق و مقيد و نصّ و ظاهر و مأول و تأخير و رمز و اشاره و تلويح و حقيقت و مجاز و كنايات و استعارات و تشبيهات و اشتراك و اجمال و تفصيل و ابهام و تعيين، و اخبار به صورت انشاء، و انشاء به صورت اخبار و خطابات ايّاك اعني و اسمعي ياجاره و امثال اينها از امور كثيره و عديده و در اين صورت چگونه ميتوان دفع اين همه احتمالات كرد. (2)
حاج سيد كاظم رشتي اين سخنان را در مقام پاسخ به پرسش شخصي ابراز داشته كه او تفاوت ميان يك مجتهد و يك اخباري را مطرح كرده است. حاج سيد كاظم رشتي با آنچه در اينجا ابراز داشته موضع فكري يك شخص اخباري مسلك را مردود دانسته و معتقد است جمود بر ظواهر در همهي موارد امكانپذير نيست و با اين همه احتمالات و تنوّعي كه در روايات و احاديث ديده ميشود هرگز نميتوان به سبك و روش يك اخباري جامدانديش و ظاهربين به واقعيات و حقايق دست يافت.
بايد توجه داشت كه مقصود حاج سيد كاظم رشتي به هيچ وجه نفي حجيت ظواهر نيست. زيرا حجيت ظواهر با ادلهي قطعي به اثبات رسيده و كمتر كسي توانسته به انكار آن پردازد. بلكه مقصود او از آنچه در اينجا ابراز داشته اين است كه با اين همه احتمالات و تنوّعي كه در روايات و احاديث وجود دارد انعقاد ظهور در برخي موارد مشكل بوده و در برخي موارد نيز ظهور در يك جمله ميتواند با يك دليل نيرومندتري در تعارض قرار گيرد. به اين ترتيب تمسك به ظواهر در همهي موارد ميسّر نبوده و جمود بر ظواهر ميتواند انسان را از وصول به حقايق باطني در برخي موارد بازدارد.
ما در اينجا عين عبارت حاج سيد كاظم رشتي را دربارهي تنوّع روايات و احاديث نقل كرديم و به موضع گيري او در مقابل علماي اخباري نيز اشاره نموديم. ولي آنچه موجب تعجب و شگفتي ميشود اين است كه اين عالم جليلالقدر در عين اينكه در مقابل علماي اخباري موضع مخالف اتخاذ كرده، در بسياري موارد به مواضع آنان نزديك شده است! او در مورد فروع احكام و مسائل مربوط به فقه، به عنوان يك مجتهد سخن ميگويد و در مقابل علماي اخباري موضع مخالف اتخاذ ميكند ولي در مورد مسائل عمده و اساسي دين و آنچه به اصول و عقايد مربوط است به سبك و روش اخباريها عمل كرده و با تمسك به ظواهر برخي از روايات قواعد مسلم و محرز عقلي را مردود ميشناسد.
در اينجا يك نكتهي عمده و اساسي وجود دارد كه نبايد آن را ناديده انگاشت. آن نكته اين است كه در روايات و احاديث اهل بيت(ع) روي مسئلهي تنزيه حق تبارك و تعالي بيش از مسئله تشبيه تكيه و تأكيد شده است. البته در قرآن مجيد نيز آيات مربوط به تنزيه از آيات مربوط به تشبيه چشمگيرتر است ولي حقيقت اين است كه در مورد اين مسئله مهم و اساسي به همان اندازه كه تشبيه محض ميتواند شرك آلود و مشكل آفرين باشد، تنزيه محض نيز ميتواند موجب محدوديت و نقص در مبدأ شناخته شود.
ما اكنون وارد اين مسئله نميشويم و بررسي دقيق آن را به فرصت ديگر موكول ميسازيم ولي اين نكته را يادآور ميشويم كه بيشتر كساني كه با ظواهر روايات و احاديث انس و الفت دارند به مسئله تنزيه تمايل پيدا كرده و سرانجام به تنزيه محض و مطلق معتقد ميشوند.
ترديدي نميتوان داشت كه اگر انسان به تنزيه محض و مطلق اعتماد داشته باشد در مورد مسئله وجود و هستي بهگونهاي ديگر ميانديشد. غالب كساني كه براساس ظواهر روايات به تنزيه محض معتقد شدهاند اشتراك معنوي وجود و قول به تشكيك در مراتب هستي را انكار كرده و روي تباين وجودات تأكيد گذاشتهاند. به دنبال قول به تباين و بيگانگي ميان خالق و مخلوق مسئله سنخيت ميان علت و معلول نيز مورد انكار قرار گرفته است. بايد توجه داشت كه انكار لزوم سنخيت ميان علت و معلول در واقع نفي مسئله عليت است و نفي قانون عليت پيامدهاي بسيار مشكلي را به دنبال خواهد داشت. البته حاج سيد كاظم رشتي و هم مسلكان او به نفي قانون عليت فتوا ندادهاند ولي اين عالم جليلالقدر در بسياري از آثار خود بهگونهاي سخن گفته كه مستلزم نفي عليت است. او با صراحت تمام اشتراك معنوي در وجود را باطل شمرده و ربط حادث به قديم را ممتنع و محال دانسته است. عين عبارت حاج سيد كاظم رشتي در اين باب چنين است:
... پس اشتراك معنوي در وجود باطل باشد و ربط حادث با قديم و مناسبت ميان واجب و ممكن در صدور و ايجاد باطل باشد... (3)
حاج سيد كاظم رشتي در آنچه اينجا ابراز داشته علاوه بر اينكه به برخي از روايات تمسك كرده و به آيهي شريفهي قرآن «ليس كمثله شيء» نيز استدلال كرده است. او با صراحت تمام ميگويد كلمهي «ك» در آيهي مزبور ازيد است و معني آيه اين است كه خداوند با هيچ موجودي سنخيت و مناسبت ندارد. در نظر حاج سيد كاظم رشتي از عالم امكان و فقر به عالم وجوب و غنا راهي نيست و اين بيگانگي و تباين ميان خالق و مخلوق ازلي و ابدي است.
آنچه موجب شگفتي ميشود اين است كه او در عين اينكه روي مسئله تباين و بيگانگي ميان خالق و مخلوق تأكيد ميگذارد در ذيل همين مبحث بهگونهاي ديگر سخن گفته و بين لغت مردم در اين جهان و لغت اهل عالم هورقليا، تفاوت قائل ميشود. عين عبارت حاج سيد كاظم رشتي در ذيل همين مبحث چنين است:
...و كاف در آيهي شريفهي «ليس كمثله شيء» ازيد است و امّا در حقيقت و نفس الامر و به لغت اهل عالم هورقليا، كاف ازيد نباشد بلكه سبحانه كلام بر حقيقت مقام جاري فرموده و ذكر آن مطلب عالي در اينجا مناسب نباشد. (4)
همان سان كه در اين عبارت مشاهده ميشود حاج سيد كاظم رشتي بين لغت اهل اين عالم و لغت اهل عالم هورقليا تفاوت قائل شده و معتقد است كلمهي كاف در آيهي شريفهي «ليس كمثله شيء» برحسب لغت مردم اين جهان ازيد است در حالي كه كلمهي كاف در لغت اهل عالم هورقليا به هيچ وجه ازيد نيست و آنچه خداوند فرموده با مقام و موقعيت اهل آن عالم مناسبت دارد. آنچه حاج سيد كاظم رشتي در اينجا ابراز داشته مستلزم اين است كه بين خالق و مخلوقات در عالم هورقليا نوعي مناسبت و سنخيت وجود دارد ولي بين خالق و مخلوقات اين جهان هيچگونه سنخيت و مناسبت وجود ندارد.
براي اهل بصيرت پوشيده نيست كه در اين سخن نوعي تناقض و ناسازگاري ديده ميشود و در نظر اهل خرد نميتواند مقبول واقع شود زيرا عالم هورقليا در اصطلاح حاج سيد كاظم رشتي به هر معنايي كه منظور باشد از حيطهي عالم امكان خارج نيست و برحسب آنچه خود اين عالم جليلالقدر در همين محبث ابراز داشته است از عالم فقر و امكان به عالم وجوب و غنا راهي نيست و نسبت ميان اين دو عالم تباين و بيگانگي شناخته ميشود. (5) به اين ترتيب سخن ايشان مبني بر اينكه كلمهي كاف «ليس كمثله شيء» در اين عالم ازيد بوده و در عالم هورقليا ازيد نيست يك سخن بيوجه و بياساس به شمار ميآيد.
ترديدي نميتوان داشت كه بين عوالم طولي تفاوت اساسي وجود دارد. ولي تفاوت ميان عوالم طوليه برحسب درجه و مرتبه وجودي است و موجوداتي كه برحسب درجه و مرتبه تفاوت دارند تفاوت آنها از نوع تفاوت تشكيكي است و در مراتب متفاوت موجودات تشكيكي معني و مراد مختلف و متفاوت نيست. حاج سيد كاظم رشتي چون به اشتراك معنوي وجود و تشكيك در مراتب هستي قائل نيست ناچار شده براي هر يك از آيات قرآن در عوالم مختلف معاني مختلف منظور كند و اين همان چيزي است كه در نظر اهل خرد به هيچ وجه مقبول و پسنديده نيست.
قول به تباين و بيگانگي ميان خالق و مخلوق يك سلسله آثار و لوازمي دارد كه حاج سيد كاظم رشتي بسياري از آنها را پذيرفته است. اين عالم جليلالقدر در برخي از آثار خود ميگويد چون اجتماع نقيضين در عالم ممكنات ممتنع و محال است در واجب الوجود لازم و ضروري است. عين بخشي از عبارت او در اين باب چنين است:
... لان اجتماع النقيضين و ارتفاعهما في حقه تعالي واجبٌ لانه في حق الممكن ممتنعٌ. (6)
همان سان كه در اين عبارت مشاهده ميشود حاج سيد كاظم رشتي نه تنها اجتماع و ارتفاع نقيضين را در مورد واجب الوجود بالذات جايز ميشناسد بلكه روي وجوب و ضرورت آن تأكيد ميگذارد. اين عالم جليلالقدر به اين نكته توجه نميكند كه اگر اجتماع و ارتفاع نقيضين بالذات محال و ممتنع شناخته ميشود چگونه ممكن است در برخي موارد جايز يا واجب بوده باشد؟ آنچه بالذات محال است در همهي عوالم و نشئت محال خواهد بود.
قول به تباين و بيگانگي ميان خالق و مخلوق انديشهي حاج سيد كاظم رشتي بسياري از آنها را پذيرفته است. اين عالم جليلالقدر در برخي آثار خود ميگويد چون اجتماع نقيضين در عالم ممكنات ممتنع و محال است در واجب الوجود لازم و ضروري است. عين بخشي از عبارت او در اين باب چنين است:
...لان اجتماع النقيضين و ارتفاعهما في حقه تعالي واجبٌ لانه في حق الممكن ممتنعٌ. (7)
همان سان كه در اين عبارت مشاهده ميشود حاج سيد كاظم رشتي نه تنها اجتماع و ارتفاع نقيضين را در مورد واجب الوجود بالذات جايز ميشناسد بلكه روي وجوب و ضرورت آن تأكيد ميگذارد. اين عالم جليلالقدر به اين نكته توجه نميكند كه اگر اجتماع و ارتفاع نقيضين بالذات محال و ممتنع شناخته ميشود چگونه ممكن است در برخي موارد جايز يا واجب بوده باشد؟ آنچه بالذات محال است در همهي عوالم و نشئت محال خواهد بود.
قول به تباين و بيگانگي ميان خالق و مخلوق انديشهي حاج سيد كاظم رشتي را به سمت و سويي سوق ميدهد كه معتقد است بين پيغمبران و خداوند هيچگونه نسبت و مناسبتي وجود ندارد. ما در اينجا به عين عبارت وي در اين باب اشاره ميكنيم تا خواننده با اطمينان بيشتر روي سخنان اين انديشمند به تأمل پردازد. او در فصل دوم كتاب اصول العقايد خود چنين گويد:
زنهار زنهار كه توهّم كني كه انبيا را نسبتي است به حق سبحانه و تعالي و نسبتي است به خلق كه از آن جهت از حقّ اخذ ميكند و از اين جهت به خلق ميرساند چنان كه برخي از جهّال و سفهاء و بيخردان را اعتقاد آن است و قائل شدهاند به ربط حادث به قديم و مناسبت ميان واجب و ممكن. حتي كمترين از بعضي ايشان بالمشافهه شنيدهام و در اثبات مدّعاي خود اين بيت را شاهد ميآورند:
و اين كفر است و زندقه نعوذباللّه منه هيچ نسبتي ميان واجب و ممكن نباشد. واجب مخالف ممكن است در كل جهت چه او مستغني بالذات است و اين محتاج بالذات است... (8)
همان سان كه در اين عبارت مشاهده ميشود در نظر حاج سيد كاظم رشتي ميان خالق و مخلوق كمترين مناسبت و ارتباطي وجود ندارد و اين تباين و بيگانگي نيز جاودانه و هميشگي است. پيغمبران نيز از اين قاعده خارج نبوده و هيچگونه مناسبت و ارتباطي با خداوند ندارند. اين نوع تفكر در ميان برخي از فلاسفهي قديم وجود داشته و اكنون نيز برخي از انديشمندان مغرب زمين چنين ميانديشند.
طرفداران اين نوع انديشه كساني هستند كه به تنزيه محض قائل بوده و دربارهي خداوند به عنوان «مطلقاً ديگر» سخن ميگويند. البته حاج سيد كاظم رشتي مدعي است كه براساس ظاهر آيات و روايات به اين نتيجه رسيده و به هيچگونه منبع و مأخذ ديگر در اين باب استناد نميكند. اصطلاح «ديگرانديش» به معني واقعي اين كلمه و صرف نظر از مفهوم سياسي آن، دربارهي اينگونه اشخاص صدق ميكند. اين اشخاص ادعا دارند كه انسان يگانه موجودي است كه ميتواند به اين معني «ديگرانديش» باشد.
ما اكنون دربارهي فيلسوفان «ديگر انديش» قديم و جديد سخن نميگوييم و به تاريخ پيدايش اين نوع تفكر نيز نميپردازيم. آنچه اكنون مورد بحث ما قرار ميگيرد اين است كه آيا طبق آنچه حاج سيد كاظم رشتي ادعا ميكند تباين و بيگانگي مطلق بين خدا و پيغمبران، مقتضاي آيات و روايات است يا اينكه برعكس مناسبت ويژه و خاصّي ميان خدا و پيغمبران از آيات و روايات مستفاد ميگردد. ترديدي نيست كه پيغمبران مظهر كامل اسماء و صفات خداوند بوده و رسول او به سوي خلق شناخته ميشوند. در اين صورت چگونه ممكن است مظهر با ظاهر و رسول با كسي كه به او اعطاي رسالت ميكند هيچگونه مناسبت و ارتباط نداشته باشد؟ عرفا براي انسان كامل از چهار سفر سخن گفتهاند و شخص حاج سيد كاظم رشتي به جاي چهار سفر معروف عرفا از پنج سفر سخن به ميان آورده است. اكنون اگر اين سفرها در انسان كامل تحقق پيدا ميكند چگونه ممكن است در اين سفرها ميان مبدأ و مقصد هيچگونه مناسبت و ارتباط وجود نداشته باشد؟
حقيقت اين است كه قول به تباين و نفي هرگونه ارتباط ميان خدا و پيغمبران قولي است كه پذيرفتن آن براي يك شخص مؤمن بسيار مشكل و غير موجه است. حاج سيد كاظم رشتي و هم مسلكان او اگرچه در موارد مختلف روي قول به تباين و نفي ارتباط ميان خالق و مخلوق تأكيد گذاشتهاند ولي در برخي موارد سخناني گفتهاند كه با قول به تباين ميان خالق و مخلوق به هيچ وجه سازگار نيست. او و هم مسلكانش كه به آيات و روايات اسلامي به خوبي آشنايي دارند به اين واقعيت نيز آگاهي دارند كه به حسب مقتضاي آيات و روايات، غرض خداوند از خلقت و ارسال رسل، معرفت خدا بوده و كمال انسان نيز از طريق معرفت حق تحقق ميپذيرد.
اين مسئله نيز مسلم است كه تحصيل معرفت بدون نوعي ارتباط و مناسبت با آنچه بايد مورد معرفت قرار گيرد امكانپذير نيست و در اينجاست كه قول به تباين و نفي ارتباط ميان خالق و مخلوق با نظريهي لزوم معرفت خداوند هماهنگ و سازگار نيست. حاج سيد كاظم رشتي و كساني كه مانند او ميانديشند براي رفع اين ناهماهنگي و ناسازگاري نظريهاي را مطرح كردهاند كه قابل تأمل و بررسي است. عين عبارت حاج سيد كاظم رشتي در اين باب چنين است:
... چون كه حق تعالي ازلي است و خلق ممكن، نه نزول حق از ازل در امكان متصور است و نه صعود ممكن از امكان به سوي ازل، پس معرفت خلق مرحق را ممتنع باشد. چه خوش گفته شاعر:
پس حق تعالي بايد خود و صفات وافعال خود را به عبد بشناساند، امّا خود را بشناساند تا عبد معبود خود را شناخته طالب مجهول مطلق نباشد و اما صفات خود را بشناساند به جهت اينكه مردم جاهل و نادانند و ندانند كه چه لايق به جناب قدس حق است و چه لايق نيست پس بايد خود را وصف كند براي بندگان تا اينكه بندگان او را به صفات نالايق توصيف نكنند. سبحان اللّه عما يشركون. امّا افعال خود را بشناساند تا اينكه مردمان آثار قدرت و عظمت و جلالت حق جلّ و علا را مشاهده كرده و لطف و رحمت و كرم و احسانش رانيز ملاحظه نمايند تا از او پيوسته ترسناك و خائف و از اين پيوسته راجي و اميدوار باشند.
حاج سيد كاظم رشتي پس از بيان اين مطالب ميگويد:
و شكي نيست كه تعريف بر دو قسم است: حالي و مقالي. شق ثالث يافت نگردد الّا در نزذ اهل سفسطه و اهل جحود و انكار... پس بايد حق تعالي خود را وصف كند به وصف حالي در مرتبهي اولي و وصف حالي نيز اقسام دارد لكن اكمل و اظهر و اجلايش آن است كه خود شخص را به طوري خلق كند كه حالش وصف حق و صفات و افعال او از كلي و جزئي باشد يعني چون شخص نظر در خود كند معرفة اللّه به قدري كه ممكن است برايش حاصل شود و همچنين كل صفاتش از ذاتيه و فعليه و همچنين كل افعال و آثارش از وجود و ماهيت و عقول و نفوس و طبايع و مواد و امثله و اجسام... و اين است معني فطرت كه در احاديث و آيات آمده است و حقيقت اين مسئله را در شرح فوايد ذكر كردهام و در اين مقام موضع بيانش نيست. پس خلاصهي كلام اين شد كه شخص هرگاه تغيير فطرت خود ندهد و نظر در خود و عالم كند معرفة اللّه چنان كه از او خواسته شده است برايش حاصل شود و اين است سرّ آنچه مشهور ميان السنهي عوام است كه هرگاه طفل را سه سال احدي با او تكلم نكند به هيچ وجه منالوجوه، بعد از سه سال تكلم ميكند به آنچه پيغمبرش تكلم ميكرد. و اين تكلم خاص به لسان نيست بلكه در جميع احوال است و مراد از طفل شخص جاهل است كه هنوز كسب معرفت نكرده و مراد از سه سال سه مرتبهاي است كه براي شخص وجود دارد يعني مرتبهي جسم و مرتبهي نفس و مرتبهي عقل يعني هرگاه خود را تخليه كند در جميع مراتب مجدّي كه نظر به قاعده و التفات به سخني نكند حق تعالي باب عقل كه پيغمبر است بر او مفتوح كند پس كل مراتب صادر از امر عقل ميشوند... (9)
عبارات حاج سيد كاظم رشتي در اين باب بسيار مفصل است كه ما به علت رعايت اختصار از نقل آن در اينجا صرف نظر مينماييم ولي در آنچه نقل شد مدعاي او به روشني معلوم ميگردد.
همان سان كه از عبارات مربور برمي آيد او ضمن اينكه تباين و بيگانگي ميان خالق و مخلوق و پيغمبران و خدا را مورد تأكيد قرار ميدهد روي يك مسئله اصرار ميورزد. آن مسئله اين است كه برحسب ظاهر آيات و روايات خداوند بايد خود را به بندگانش بشناساند. به عبارت ديگر ميتوان گفت اين انسان نيست كه به خداوند و صفات و افعالش معرفت پيدا ميكند بلكه اين خداوند است كه خود را به بندگانش ميشناساند. بايد توجه داشت كه آنچه حاج سيد كاظم رشتي روي آن اصرار ميورزد يك مسئله درست و قابل قبول شناخته ميشود زيرا به حكم اينكه خداوند تبارك و تعالي ظاهر بالذات و مُظهر غير است طبعاً خود را به بندگانش نيز ميشناساند. اين شناساندن كه از سوي حق تبارك و تعالي صورت ميپذيرد ميتواند حالي يا مقالي باشد.
بنابراين سخن حاج سيد كاظم رشتي در اين باب يك سخن معقول و موجه به شمار ميآيد. ولي اشكالي كه در اين باب ميتواند مطرح باشد اين است كه اين سخن با سخن ديگر حاج سيد كاظم رشتي، مبني بر تباين و بيگانگي بين خالق و مخلوق و همچنين ميان خدا و پيغمبران هماهنگ و سازگار نيست. او به خوبي ميداند كه اگر انسان به تباين ميان خدا و مخلوق قائل باشد در مورد معرفت بندگان نسبت به معبود خود، دچار اِشكال خواهد شد ولي او از اين نكته غفلت دارد كه اگر كسي به تباين و بيگانگي ميان خالق و مخلوق قائل باشد در مورد اين مسئله نيز كه خداوند خود را به بندگانش ميشناساند دچار اشكال خواهد بود، زيرا معرفت و آگاهي از هر سوي كه تحقق پذيرد براساس نوعي مناسبت و ارتباط استوار است. در تباين و بيگانگي جايي براي علم و معرفت نيست و آنجا كه علم و معرفت تحقق ميپذيرد از تباين و بيگانگي سخن نميتوان گفت.
در هر حال حاج سيد كاظم رشتي به اين موضوع سخت معتقد است كه انسان به حكم نقص امكاني هرگز نميتواند به معرفت واجبالوجود دست يابد ولي چون علت غايي خلقت چيزي جز معرفت حق نيست خداوند خود را به بندگانش ميشناساند.
همانگونه كه قبلاً ذكر شد اين سخن در جاي خود مقبول و موجه است ولي وقتي از شناساندن حق سخن به ميان ميآيد، شناختن انسان را نميتوان ناديده انگاشت زيرا شناساندن، از حق تبارك و تعالي ناشي ميشود و با اين شناساندن شناختن در انسان تحقق ميپذيرد. به اين ترتيب شناساندن حق تبارك و تعالي شناخته شدنش را به دنبال دارد و در اين شناساندن و شناخته شدن نقش پيغمبران و انسانهاي كامل آشكار ميگردد. و از اينجا ميتوان دريافت كه آنچه حاج سيد كاظم رشتي در باب امتناع ربط حادث به قديم ابراز داشته و مردود و غيرقابل قبول شناخته ميشود. او وقتي ربط حادث به قديم را ممتنع و محال ميشمارد هرگونه مناسبت و رابطهي پيغمبران را با خداوند نيز انكار ميكند. ولي با آنچه ما در اينجا بيان كرديم ربط حادث به قديم معقول و موجه بوده و رابطهي پيغمبران با خداوند نيز قابل انكار نخواهد بود.
كساني كه با مسائل فلسفي آشنايي دارند به روشني ميدانند كه علم در هر جا كه تحقق پذيرد يك حقيقت ذات اضافه شناخته ميشود وقتي از حقيقت ذات اضافه سخن ميگوييم منظور اين است كه علم در عين اينكه يك واقعيت نفس الامري است بدون ارتباط و نسبت با معلوم خود تحقق نميپذيرد. به عبارت ديگر ميتوان گفت علم بدون معلوم وجود ندارد. در اينجا اين پرسش مطرح ميشود كه اگر علم، يك حقيقت ذات اضافه شناخته ميشود چرا حاج سيد كاظم رشتي و امثال او شناساندن حق تبارك و تعالي را مستلزم شناختن انسان نميدانند. در پاسخ به اين پرسش بايد گفت مرحوم حاج سيد كاظم رشتي و كساني كه مانند او ميانديشند علم بدون معلوم را پذيرفتهاند و معتقدند خدا عالم بود هنگامي كه هيچگونه معلومي وجود نداشت. براساس اين عقيده و اين طرز تفكر است كه اعيان ثابته نيز مورد انكار قرار گرفته و سخنان عرفا در اين باب مردود شناخته شده است.
عرفاي عالي مقام بر اين عقيدهاند كه اعيان ثابتهي اشياء در ازل معلوم حق تبارك و تعالي بودهاند و هر چيزي قبل از اينكه در عالم عين و جهان خارج تحقق پذيرد به تحقق ربّاني در علم حق، تحقق داشته است. حاج سيد كاظم رشتي و كساني كه مانند او ميانديشند چون علم بدون معلوم را در مورد علم حق تبارك و تعالي پذيرفتهاند نه تنها اعيان ثابتهي عرفا را انكار كردهاند بلكه همانگونه كه گذشت ضمن اينكه معتقدند خداوند خودش را به بندگان ميشناساند شناخت انسان را نسبت به حق نميپذيرند. حاج سيد كاظم رشتي در كتاب مجمع الرسائل خود علاوه بر اينكه اعيان ثابته را مورد انكار قرار داده علم بدون معلوم را نيز در مورد علم حق تبارك و تعالي پذيرفته است. عين عبارت او در اين باب چنين است:
... ميان اين بندهي بيمقدار با بعضي فضلا در دارالعبادهي شهر يزد در مسئلهي مجعوليت اعيان ثابته گفتگو شد، تا اينكه كلام منجر شد به مسئله علم، آن فاضل از حقير پرسيد كه چگونه است كيفيت علم حق تعالي به معلومات و موجودات بنده. گفتم هرگاه علم ذاتي واجب تعالي را ميخواهي فهم از آن قاصر است و من به هيچ وجه من الوجوه آن را ندانم چه علمش عين ذات اوست و ذاتش كه به اعتراف من و تو ممتنع المعرفة است و ليكن اين قدر دانم كه جاهل نيست و علم در ممكنات معلوم ميخواهد اما ذات واجب به خلاف امكان است پس معلوم نميخواهد پس كبراي قياس تو باطل شد چون اثبات عدم مجهوليت ماهيات يك مقدمهاش تسليم اينكه هر علمي معلوم ميخواهد ميباشد... (10)
همان سان كه در اين عبارت مشاهده ميشود حاج سيد كاظم رشتي علم بدون معلوم را در مورد علم حق تعالي پذيرفته و در نتيجه اعيان ثابته را نيز انكار كرده است. او معتقد است وقتي ميگوييم خدا عالم است از معني عالم بودن او چيزي نميفهميم. آنچه از اين جمله ميفهميم اين است كه او جاهل نيست. او با اين سخن خود صفات اثباتي حق را به صفات سلبي باز ميگرداند ولي براي اهل بصيرت پوشيده نيست كه از اين طريق نميتوان به حل مشكل علم دست يافت. حاج سيد كاظم رشتي در انكار بسياري از مسائل عقلي وفلسفي گستاخي از خود نشان ميدهد تا جايي كه در برخي موارد بديهيات عقلي را نيز مردود و باطل ميشمارد.
او در كتاب اصول العقايد خود به انكار يك قاعدهي عقلي و فلسفي پرداخته كه هيچ يك از انديشمندان جهان آن را انكار نكردهاند. همهي فلاسفه در اين قاعده اتفاق نظر دارند و آن را به عنوان يك اصل مسلم و بديهي ميپذيرند كه «معطي شيء هرگز فاقد آن شيء نيست» يعني كسي كه چيزي اعطا ميكند نميتوان آن را نداشته باشد. به عبارت ديگر كسي كه چيزي ندارد نميتواند آن را اعطا كند. حاج سيد كاظم رشتي از جمله كساني است كه اين قاعدهي عقلي و اصل فلسفي را نپذيرفته و به انكار آن مبادرت كرده است. ما در اينجا عين عبارت او را نقل ميكنيم و داوري در اين باب را به عهدهي خواننده ميگذاريم. او چنين ميگويد:
... اما آنچه را حكما و صوفيه گفتهاند «سافل در مرتبهي عالي بايد باشد به نحو اشرف چه آنكه معطي شيء فاقد شيء نيست و نتواند شد» غلط است. چه آنكه معطي را قدرت بايد و علم كه از كمال قدرت و منتهاي عظمت ايجاد كند موجودات را لا من شيء... (11)
همان سان كه در اين عبارت مشاهده ميشود حاج سيد كاظم رشتي يك قاعدهي مسلم عقلي را مردود شمرده و موضع حكما و صوفيه را در اين باب مورد انتقاد قرار داده است. او معتقد است براي ايجاد و اعطاي اشياء، علم و قدرت لازم است و قدرت نيز چيزي است كه به وسيلهي آن نيستي به هستي تبديل ميشود و اشياء از برهوت عدم به صحنهي وجود وارد ميشوند. اين مسئله كه قدرت چيست و در تعريف آن، چه ميتوان گفت؟ سالهاي متمادي است كه ميان حكما و متكلمان اشعري مورد بحث و گفتگو بوده است و ما اكنون در اينجا وارد آن مبحث نميشويم. ولي قاعدهاي كه در آن گفته ميشود «معطي شيء فاقد آن شيء نيست» يك قاعدهي محكم و غيرقابل انكار شناخته ميشود. حاج سيد كاظم رشتي براساس تمسك به ظواهر، اين قاعده را به آساني مورد انكار قرار داده است. او در حالي به انكار قواعد عقلي ميپردازد كه عقل را يك موجود معصوم و بدون خطا معرفي مينمايد. انديشمند جليلالقدر رشتي از آن جهت به معصوم بودن عقل، اعتراف ميكند كه در روايات و احاديث به عنوان پيغمبر باطن مطرح گشته است. عين عبارت حاج سيد كاظم رشتي در اين باب چنين است:
... و دوم عقل است و آن را پيغمبر باطني گويند و او رئيس است بر كل مشاعر و قوا و او وزير اعظم وجود و باب اوست و او هرگز خطا و سهو نكند و ميل به باطل ننمايد و خلاف امر نكند. او راست راستي و درستي از اين جهت است كه ابواب جنان هشت و ابواب نيران هفت است چون در انسان حواسّ خمس است و عقل است و نفس است و جسم، و هر يك از اين مراتب هم معصيت ميكنند و هم طاعت. چون طاعت كنند بابي از جنان برايش مفتوح ميشود. و چون معصيت كنند بابي از نيران، از نفس تا جسم هم براي ايشان اطاعت است و هم معصيت. پس ابواب نيران برايش هست. و اما عقل چون هرگز معصيت نميكند محض خير و طاعت است لهذا بابي از نيران برايش نيست امّا بابي از بهشت برايش هست و اسم اين بهشت جنت عدن باشد.
الحاصل عقل را ميل به باطن نيست و ميلش هميشه به حق اس و چون ميلش به حق است حق را نيز ميلش به اوست... و شك نيست كه عقل از محبوبان حق است. پس عقل پيغمبر باطني باشد و پيغمبر باطني طبق پيغمبر ظاهري است خدو النعل بالنعل... (12)
همان سان كه در اين عبارات مشاهده ميشود حاج سيد كاظم رشتي به عصمت و خالي از خطا بودن عقل به طور جدّي باور دارد، ولي هيچگونه تعريفي از اين عقل ارائه نكرده است. او عقل را پيغمبر باطن ميداند و پيغمبر باطن را نيز با پيغمبر ظاهري منطبق و هماهنگ ميشناسد. و از اين دو مقدمه به اين نتيجه ميرسد كه چون پيغمبر ظاهري معصوم و بدون خطاست ناچار پيغمبر باطني نيز معصوم و بدون خطا خواهد بود. او براي معصوم بودن عقل به ظاهر تمسك كرده و در واقع حجيت عقل را از طريق حجيت ظواهر به اثبات ميرساند.
اكنون اگر اين پرسش مطرح شود كه حجيت ظواهر از چه طريق به اثبات ميرسد معلوم نيست پاسخ حاج سيد كاظم رشتي در اين باب چه خواهد بود. جاي هيچگونه ترديد نيست كه اثبات حجيت ظواهر از طريق تمسك به ظواهر امكانپذير نميگردد. يعني ما نميتوانيم حجيّت ظواهر را با خود ظواهر اثبات كنيم. به اين ترتيب اثبات حجيت ظواهر نيازمند استدلال است و استدلال نيز از شئون عقل به شمار ميآيد. آنچه جالب توجه است اين است كه خود حاج سيد كاظم رشتي به اين امر اعتراف كرده و براي اثبات حجيت ظواهر استناد به يك سلسله اصول عقلي را لازم شمرده است. او در كتاب مجمع الرسائل ميگويد:
مادام كه يك مجتهد به يك سلسله از اصول عقلي معترف نگردد نميتواند به حجيت ظواهر كتاب و سنت استناد كند.
و در همين مورد است كه اين انديشمند جليلالقدر آشنايي با علم كلام را براي يك مجتهد في الجمله لازم و واجب دانسته است. عين عبارت حاج سيد كاظم رشتي در اين باب چنين است:
... آنچه از خواصّ مجتهد است و بدون آن استنباط احكام شرعيه ممكن نيست، معرفت عدل و حكمت حق تبارك و تعالي است كه فعل عبث از او صادر نميشود و تكليف مالا يطاق نميكند و فعل قبيح از او سر نميزند تا اينكه تواند حكم كرد به حجيت ظواهر كتاب و اخبار محكمه و صحت عمل بر آن، چون كه خطاب به امري كردن و اراده برخلاف آن داشتن عقلاً قبيح است. پس معرفت علم كلام براي مجتهد واجب باشد في الجمله. (13)
همانگونه كه در اين عبارت مشاهده ميشود حاج سيد كاظم رشتي براي اثبات حجيت ظواهر كتاب و سنت به يك سلسله اصول عقلي استناد كرده و آنها را از جهت رتبه مقدم بر ظواهر ميداند يعني اگر به اين اصول عقلي توجه نداشته باشيم به اثبات حجيت ظواهر دست نخواهيم يافت.
مشكلي كه در اينجا مطرح ميشود و در مواضع فكري حاج سيد كاظم رشتي نوعي ناهماهنگي و ناسازگاري ايجاد ميكند اين است كه اين انديشمند عالي مقام از يكسو با استناد به اصول عقلي به حجيت ظواهر ميپردازد و از سوي ديگر با تمسك به ظواهر، بسياري از اصول عقلي را مردود ميشمارد. آن دسته از اصول و مباني عقلي كه در نظر حاج سيد كاظم رشتي پايه و اساس حجيت ظواهر قرار گرفته است به هيچ وجه نيرومندتر از اصولي نيست كه اين انديشمند عالي مقام با تمسك به ظواهر آنها را مردود ميشناسد. از باب نمونه ميتوان گفت يكي از اصول عقلي كه پايه و اساس حجيت ظواهر كتاب و سنت قرار گرفته اين است كه «فعل قبيح هرگز از خداوند صادر نميگردد» يا اينكه مثلاً «تكليف ما لايطاق قبيح است». حاج سيد كاظم رشتي و كساني كه مانند او ميانديشند به اين اصول و مباني عقلي سخت اعتراف كرده و آنها را معتبر ميشمارند. ولي همين اشخاص با تمسك به ظواهر كتاب و سنت برخي از اصول و مباني عقلي را مانند «معطي شيء فاقد آن شيء نيست» مردود و باطل ميدانند.
اكنون اگر اين اصول را در معرض داوري عقل قرار دهيم به هيچ وجه نميتوانيم ادعا كنيم كه برخي از آنها بر برخي ديگر ترجيح داشته و يا اينكه نيرومندتر از ديگري به شمار ميآيد. و در اينجاست كه مشكل اصلي و اساسي ظاهر گشته و كيفيت برخورد اشخاص با عقل تفاوت پيدا ميكند. كساني كه با موازين محكم عقل آشنايي دارند در مقابل احكام آن خاضع بوده و آن را حجت خداوند ميشناسند. ولي كساني نيز هستند كه با احكام عقل به عنوان يك وسيله و ابزار عمل كرده و تنها در مواردي كه در سود و منفعت آنان مؤثر است آن را معتبر ميشناسند.
ميزان اعتبار عقل در خود عقل تعيين ميشود و كساني كه با عقل، اخلاص و صميميت نشان ميدهند به موازين آن دست پيدا ميكنند. حاج سيد كاظم رشتي و كساني كه در بحار روايت اهل بيت عصمت و طهارت(ع) به غوّاصي ميپردازند روي يك اصل اساسي تكيه ميكنند. آن اصل عمده و اساسي اين است كه اصول حكمت و آنچه موجب سعادت بشر ميشود در احاديث و روايات موجود است و كسي كه به اين روايات مراجعه كند به سخنان ديگران و انديشهي بيگانگان نيازمند نيست. عين عبارت حاج سيد كاظم رشتي در اين باب چنين است:
...پس تأمل كن در كلمات ائمهي طاهرين عليهم السلام كه لبّ حكمت و حقيقت معرفت از آن معلوم ميشود. لكن چون نظر كني در احاديث التفات مكن به قاعده مقررّه نزد قوم چون كه آن قاعده از اشخاصي به تو رسيده كه معصوم نبودهاند و پيوسته خطا ميكردهاند. چگونه ميتواني تو آن را ميزان قرار دهي براي فهم كلمات معصومين عليهم السلام... بايد نظر كني در احاديث مسلماً معتقداً هر چه عقل تو مخالفت كند خطا را به عقل خودت نسبت بده و هرچه را ادراك نميكني طرد مكن و حواله به اهلش كن تا اندك اندك قلبت مستنير شده قوت تحمل بيشتر به هم رساند... آري اي عزيز تمام حكمت از احاديث مشخص ميشود و تمام حق از ايشان مستنبط ميگردد. (14)
آنچه حاج سيد كاظم رشتي در اين عبارات بيان كرده درست و صادق و مطابق با حقيقت است زيرا ائمهي معصومين(ع) شارح قرآن و معدن حكمت بوده و همهي حقايق الهي در كلمات آنان تجلي يافته است. ولي ما از همين انديشمند جليلالقدر در صفحات گذشته عبارتي را نقل كرديم كه در آن عبارت روايات به اقسام مختلف تقسيم شده بود. اقسام مختلف روايات عبارت است از محكم و متشابه، مجمل و مبيّن، مطلق و مقيد، عام و خاص و هكذا... اكنون سؤال اين است كه اگر در روايات، محكم و متشابه و مجمل و مبيّن وجود دارد چگونه ما ميتوانيم فقط به ظواهر تمسك كنيم و از معاني باطني روايات غافل بمانيم؟ چگونه ما ميتوانيم در مقابل با ظاهر، عقل خود را خطا كار بدانيم در حالي كه حجيت ظواهر از طريق همين عقل به اثبات رسيده است؟
حاج سيد كاظم رشتي توصيه ميكند كه در مقابل ظواهر همواره عقل خود را خطاكار و احكام آن را غير واقعي بدانيم ولي بايد توجه داشته باشيم كه احكام عقلي استثناپذير نيست و اگر عقل در يك مورد بياعتبار شناخته شود براي هميشه اعتبار خود را از دست خواهد داد. كسي نميتواند ادعا كند كه هر يك از اعداد زوج قابل تقسيم به دو امر متساوي است ولي در عين حال مواردي وجود دارد كه عدد زوج قابل تقسيم به دو امر متساوي نيست.
علاوه بر آنچه ذكر شد، جمود بر ظواهر و خطا شمردن احكام عقل مستلزم اين است كه راه ورود به عالم معقولات و جهان باطن براي هميشه مسدود گردد. كساني كه بر ظواهر جمود ميكنند و احكام محكم و متين عقل را بياعتبار ميدانند مبتلا به نوعي پريشان گويي گشته و در بسياري موارد مواضع متناقض اتخاذ ميكنند. سخنان ناهماهنگ و ناسازگار بيشتر در آثار كساني آشكار ميشود كه با اصول و مباني دقيق فلسفي آشنايي ندارند و با گستاخي تمام در مورد مسائل اين فن به اظهارنظر ميپردازند.
در طي مباحث گذشته ديديم كه حاج سيد كاظم رشتي اعيان ثابته را انكار كرده و معتقد است علم خداوند بدون معلوم تحقق دارد. اين مسئله نيز مسلم است كه وقتي انسان اعيان ثابته را انكار ميكند نميتواند براي ماهيات تشخص و تعين قائل شود. با اين همه در كتاب اصول العقايد او ميبينيم كه اين عالم و محدث جليلالقدر، تشخص وجود را به ماهيت دانسته است! عين عبارت حاج سيد كاظم رشتي در اين باب چنين است:
... چه به ماهيت، وجود متشخص و متعين و قابل اشاره و محل عبارت گردد بلكه شيئيت وجود به اوست... (14)
ما اكنون دربارهي اينكه وجود اصيل است يا ماهيت سخن نميگوييم. همين اندازه يادآور ميشويم كه وقتي اشخاص اعيان ثابته را مهمل و بيمعني ميشمارند نميتوانند تشخيص وجود را به ماهيت بدانند.
اين عالم و محدث جليلالقدر در بسياري موارد از صفات متعدد خداوند سخن گفته و برخي از صفات را نيز عين ذات ندانسته است. به اين ترتيب به نوعي از كثرت در عالم اعتبار اعتراف كرده است. با اين همه با تأكيد بسيار تصريح ميكند كه هرگونه كثرت در عالم اعتبار مستلزم كثرت در عالم خارج است. او نه تنها در مورد صفات حق تبارك و تعالي از نوعي كثرت تحليلي و ذهني سخن گفته بلكه به تفكيك ذهني و تحليلي وجود از ماهيت نيز صريحاً اعتراف كرده است. در عين حال روي اين مسئله تأكيد ميكند كه هرگونه كثرت ذهني و تحليلي مستلزم كثرت عيني و خارجي است. عين عبارت او در اين باب چنين است:
... دوم آنكه كثرت ذهني مستلزم كثرت خارجي است چون كه ذهن چنان كه در نزد حقير و ساير محققين محقق شده ظلّ امر خارج است و منتزع از آن است و ظل هرگز مخالف ذي ظل نباشد پس چگونه ميشود كه حق تعالي در خارج، واحد باشد بلكه احد چنان كه اعتراف حضرات بر اين ميباشد و در ذهن متكثر، با تسليم اينكه ذهن ظل خارج است... (15)
همان سان كه در اين عبارت مشاهده ميشود حاج سيد كاظم رشتي تكثر ذهني و تحليلي را دليل بر كثرت عيني و خارجي دانسته و استدلال او نيز اين است كه ذهن، ظل جهان خارج شناخته ميشود. البته سخن او مبني بر اينكه وجود ذهني، ظلّ وجود خارجي شناخته ميشود يك سخن درست و معتبر به شمار ميآيد ولي از اين سخن نميتوان نتيجه گرفت كه تكثر ذهني، مستلزم تكثر خارجي خواهد بود، زيرا در عين اينكه ظل همواره نشان دهندهي ذي ظل است احكام ظل با احكام ذي ظل تفاوت دارد. به طور مثال ميتوان گفت ادراك يك موجود مادّي در جهان خارج به عنوان وجود ذهني، ظل آن به شمار ميآيد ولي در عين اينكه معلوم خارجي، يك موجود مادي به شمار ميآيد ادراك آن به عنوان يك موجود ذهني مجرّد شناخته ميشود.
در مثال ديگر ميتوان گفت اجتماع نقيضين در جهان خارج محال و ممتنع است ولي ادراك اجتماع نقيضين به عنوان يك وجود ذهني ممكن و متحقق به شمار ميآيد. خود شخص حاج سيد كاظم رشتي به تفكيك وجود از ماهيت در عالم ذهن و اعتبار، اعتراف دارد. در اين مسئله نيز ترديد نيست كه تفكيك ميان وجود و ماهيت نوعي كثرت به شمار ميآيد. با اين همه به هيچ وجه نميتوان ادعا كرد كه در جهان خارج وجود ميتواند از ماهيت خود منفك گردد.
به اين ترتيب كثرت ذهني و تحليلي به هيچ وجه دليل بر تحقق كثرت در جهان خارج نيست و ادّعاي حاج سيدكاظم رشتي در اين باب يك ادعاي بياساس به شمار ميآيد. اين عالم و محدث جليلالقدر نه تنها با مواضع فكري حكما و فلاسفه به مخالفت برخاسته و انديشههاي آنان را مورد انتقاد قرار داده است بلكه با سخنان عرفا نيز سر سازگاري ندارد.
4-3- كساني كه با آثار عرفاني آشنايي دارند و به خوبي ميدانند كه عرفا براي سير كمالي انسان به چهار سفر قائل شده و معتقدند انبيا و اوليا به عنوان انسان كامل سير خود را در اين چهار سفر به پايان رساندهاند.
حاج سيد كاظم رشتي ضمن اينكه در مقام توضيح و بيان اين چهار سفر برآمده معتقد است اين چهار سفر اختصاص به انسان ندارد و در حيوانات نيز تحقق ميپذيرد. در نظر اين انديشمند رشتي حتي مورچه در اين چهار سفر طيّ طريق كرده و سرانجام به كمال لايق به خود نائل ميگردد. عين عبارت حاج سيد كاظم رشتي در اين باب چنين است:
...و گويند چون شخص طيّ اين اسفار كند رسول باشد و بعد از انقطاع رسالت، وليّ باشد و به همين جهت رسالت را أدني مراتب دانند. حتي كمترين از بعضي شنيد كه نقل ميكرد از يكي از صوفيه كه رسالت را «حيض الرجال» نام نهاده است و اين كلام بالاجمال صحيح باشد ليكن ايشان نفهميدهاند كه اين اسفار اربعه كامل ميگرداند شخص را به كمالي كه در حق او متصور است و نسبت به مرتبهاي كه براي ايشان است و هرگز شخص را كامل مطلق نميگرداند چه ما در رسائل خود ثابت نموديم كه وجود صاحب مراتب و اوضاع ميباشد و تجلّي حق براي هر مرتبه به حسب آن مرتبه باشد.
پس مرتبهي فناء في اللّه و بقاء باللّه در اشخاص متفاوت ميباشد حتي براي نمله اين مراتب ميباشد. بلي قاطع اين مراحل اكمل است از كساني كه قطع نكردهاند اما اين براي او كمال مطلق نباشد و در شرح زيارت جامعه شرايط سفر نمودن را ذكر كردهام. (16)
همان سان كه در اين عبارت مشاهده ميشود مرحوم رشتي اسفار چهارگانه را مخصوص به انسان ندانسته و معتقد است اين اسفار حتي در كوچكترين حيوانات نيز تحقق ميپذيرد. او روي اين نكته تأكيد ميكند كه اين اسفار موجب كمال مطلق نميگردد و در هر موجودي كمال مخصوص و مناسب با آن موجود را به فعليت ميرساند. يعني يك مورچه چه بعد از طيِّ اين اسفار به كمالي كه لايق مورچه بودن آن است نائل ميگردد.
آنچه حاج سيد كاظم رشتي در اينجا ابراز داشته از يك نظريهي ديگر او ناشي ميشود كه در مباحث گذشته مورد بحث و بررسي قرار گرفت. او بين خدا و رسول و به طور كلي ميان خالق و مخلوق به نوعي تباين و بيگانگي قائل است كه هرگز نميتوان از يكي به ديگري راه يافت. اين نظريه كه از افراطيترين نظريات تنزيهي شناخته ميشود موجب گشته كه او به طرح اينگونه مباحث پردازد. مرحوم رشتي به اين نكته توجه ندارد كه اسفار چهارگانه در انسان براساس نوعي آگاهي صورت ميپذيرد كه اين آگاهي در هيچ موجود ديگري تحقق ندارد.
آگاهي در انسان نوعي معرفت و شناخت است كه به وسيلهي آن استحقاق مقام خلافت يافته و خليفهي خداوند در كل هستي شناخته ميشود. آگاهي از چيزي است كه انسان ميتواند به وسيلهي آن از معلومات خود فاصله بگيرد و از مرتبهاي بالاتر به آنها نگاه كند. آگاهي چيزي است كه انسان علاوه بر اينكه به معلومات خود علم و احاطه دارد به علم خود به معلومات خويش نيز عالم است.
به عبارت ديگر ميتوان گفت علم انسان علم مركب است در حالي كه موجودات ديگر از علم مركب برخوردار نيستند. بررسي اين مسئله و توضيح تفاوت ميان علم انسان و علم ساير موجودات از حوصلهي اين مقال خارج است. همين اندازه يادآور ميشويم كه حيوانات، با علم بسيط و غريزي خود هرگز نميتوانند به وادي اسفار چهارگانهي انساني قدم گذارند بلكه اين اسفار چهارگانه مخصوص انسان است و مقام ولايت و خلافت نيز از اين طريق نصيب او ميگردد. به اين ترتيب سخن حاج سيد كاظم رشتي در مورد اينكه اسفار چهارگانه در همهي حيوانات تحقق ميپذيرد يك سخن بياساس شناخته ميشود. اگر كسي با آثار متعدد و مختلف اين انديشمند آشنايي داشته باشد به روشني ميداند كه در خلال آثار او سخنان متضاد و مواضع ناهماهنگ به هيچ وجه اندك نيست. از باب نمونه ميتوان به دو كتاب اصول العقايد و شرح قصيده او اشاره كرد. (17) اين عالم جليلالقدر در كتاب شرح قصيده براساس موازين عرفاني سخن گفته و نسبت به عرفاي بزرگ نيز مراسم تمجيد و احترام به عمل آورده است. در حالي كه در كتاب اصول العقايد موازين عرفاني مردود شمرده شده و عرفا نيز مورد انتقاد قرار گرفتهاند.
آنچه باعث شده كه حاج سيد كاظم رشتي مواضع ناهماهنگ اتخاذ كند و گاهي نيز سخنان متضاد و ناسازگار ابراز دارد اين است كه او ضمن اينكه با موازين فلسفي به درستي آشنايي ندارد با فلاسفه و عرفاي بزرگ وارد ميدان جدال شده و در مهمترين مسائل عرفاني و فلسفي به اظهارنظر پرداخته است. كليهي كساني كه بدون آشنايي دقيق با موازين فلسفي در مورد مسائل اين فن ظريف و خطرناك به اظهارنظر پرداختهاند از نوعي پريشانگويي بركنار نبودهاند.
همانگونه كه در آغاز اين مقال يادآور شديم حاج سيد كاظم رشتي بيش از هر چيز ديگر تحت تأثير انديشههاي شيخ احمد احسايي قرار گرفته و براي او مقام و احترام فوق العاده قائل شده است. حاج سيد كاظم از اكابر فرقهي شيخيه به شمار ميآيد و شيخ احمد احسايي را مؤسس و بنيانگذار اين فرقه ميشناسد. او در كتابي كه به عنوان دليل المتحيرين (18) انتشار يافته چنين گفته است:
... مراد از اسم شيخيه كه در اين روزها اين فرقه را بدان اسم مينامند چنان كه اثناعشريه را به رافضي كساني هستند كه منسوبند به شيخ جليل و عالم نبيل فهو الشيخ احمد ابن زينالدين ابن ابراهيم... الاحسايي وحيد عصر و يگانهي دهر كه اخذ كرده است علوم را از معدنش و برداشته است از منبعش كه عبارت باشد از ائمهي طاهرين سلام اللّه عليهم اجمعين و اين علوم در خوابهاي صادق و نومهاي صالح از ائمهي هدي(ع) به آن جناب ميرسيد و شبههاي نيست كه شيطان به صورتهاي مبارك ايشان متصور نميتواند شد. او امام حسن(ع) را در خواب ديد و آن حضرت زبان مبارك خود را بر دهان او بداد و از لعاب دهان مبارك آن حضرت استفاضه و استمداد نمود و كامش شيرينتر از عسل و خوشبوتر از مشك بود. پس زماني كه بيدار شد از فيوضات خداوند برخوردار شد. (19)
همان طور كه در اين عبارت مشاهده ميشود مراتب ارادت و مقام معنوي فوق العادهاي كه حاج سيد كاظم رشتي براي شيخ احمد احسايي قائل شده به هيچ وجه قابل انكار نيست. ما دربارهي آنچه او نسبت به احسايي بيان داشته سخن نميگوييم. مقامات و كرامات اولياء و مردان خدا را نيز به هيچ وجه مورد ترديد قرار نميدهيم. آنچه در اينجا مورد بحث قرار ميگيرد اين است كه انكار مسائل فلسفي تنها از طريق موازين فلسفي امكانپذير ميگردد. عقل و استدلال از خصوصيات انسان و فصل مميز او به شمار ميآيد. به اين ترتيب همانگونه كه انسان خليفهي خداوند و مظهر حق تبارك و تعالي شناخته ميشود عقل و استدلال نيز از آيات و نشانههاي خداوند به شمار ميآيد. كسي كه به رؤياي صادق مردان خدا اعتقاد قاطع پيدا ميكند به احكام محكم و متين عقل نيز ميتواند اعتماد داشته باشد.
عقل نخستين مخلوق خداوند است و نبايد آن را به عنوان يك وسيله وابزار مورد بهرهبرداري قرار داد. كساني كه از عقل به عنوان وسيله و ابزار استفاده ميكنند و آن را در جهت منافع و اغراض مسلكي و موقت خود به كار ميگيرند دچار تضاد در انديشه و فكر خواهند شد. حاج سيد كاظم رشتي از جمله كساني است كه با حكما و فلاسفه سرسازگاري ندارد و بسياري از موازين متين عقلي را مورد انكار قرار داده است. با اين همه در مورد بسياري از مسائل تفلسف كرده و با سبك و اسلوب فلاسفه سخن گفته است. به اين ترتيب موازين عقلي براي او جنبهي ابزاري داشته و به عنوان يك وسيله مورد بهرهبرداري قرار ميگيرد.
4-4- ترديدي نميتوان داشت كه طرز تفكر سيد كاظم رشتي ميتواند پيامدهاي نامطلوب و گمراه كننده داشته باشد. به اين نكته نيز بايد توجه داشت كه او شاگردان بسيار داشت و در ميان شاگردان خود نيز نفوذ كلمه و تأثير سخن بسيار بهرهمند بود. منابع تاريخي نشان ميدهد كه سيد علي محمد باب هنگامي كه به كربلا مسافرت كرد براي مدت چندين سال به حوزهي تدريس حاج سيد كاظم رشتي پيوست و از انديشههاي او بهره گرفت.
ما در اينجا به هيچ وجه مدّعي اين نيستيم كه فرقهي بابيّت و به دنبال آن بهائيت كه از انديشههاي سيد علي محمد باب به ظهور و بروز پيوسته نتيجهي تعليمات حاج سيد كاظم رشتي بوده است زيرا در حوزهي درس او شاگردان بسيار ديگري نيز حضور داشتند كه هيچگونه ارتباطي با نوع انديشههاي بابيگري و بهائيگري نداشتهاند. ولي نكتهاي كه نبايد از آن غافل بود اين است كه فكر موّاج و انديشهي سيال وقتي در چارچوب موازين منطقي و عقلي محكم و متين قرار نگيرد ميتواند روي اشخاصي كه زير سيطرهي اين نوع تفكر قرار ميگيرند خطرناك و آسيب آفرين باشد. همه حكماي بزرگ الهي در طول تاريخ روي اين نكته تأكيد گذاشته و توصيه كردهاند كه حكمت را به غير اهل حكمت و كساني كه مستعد دريافت آن نيستند نياموزند.
آثار قلمي حاج سيد كاظم رشتي نشان ميدهد كه او از تفكر قوي و انديشهي نيرومند بهرهمند بوده است. البته در اين آثار اين واقعيت نيز آشكار است كه او با موازين منطقي و فلسفي به درستي آشنا نبوده و با عمق و ژرفاي انديشهي حكماي الهي فاصله داشته است. به اين ترتيب به همان جهت كه خود اهل حكمت نبوده به توصيهي حكما نيز عمل نكرده است، يعني در مقام تعليم، به بررسي استعداد و ميزان آمادگي شاگردان خود نپرداخته است.
ترديدي نميتوان داشت كه مسئوليت افكار و اعمال يك شاگرد هرگز به عهدهي يك استاد گذاشته نميشود. زيرا هر شخصي مسئول رفتار و گفتار خويش است ولي اين سخن بزرگان اهل طريقت را نيز نبايد ناديده انگاشت كه گفتهاند: «شاگرد از استاد خود همان نشان را دارد كه دود از آتش.»
سخن گفتن از انديشههاي سيد علي محمد باب و فرقهي بابيه و همچنين پيدايش بهائيت و آثاري كه بر آن مترتب است از موضوع اين مقال بيرون است. ولي يادآوري يك نكته در اينجا ضروري به نظر ميرسد. تجربهي تاريخي نشان ميدهد كه وقتي اشخاص موازين منطقي و قواعد عقلي را سبك شمرده و بدون استاد كامل و آمادگي لازم به اظهارنظر در مسائل دقيق فلسفي ميپردازند غالباً با نوعي انحراف و گمراهي مواجه گشته و ديگران را نيز به اين وادي خطرناك وارد ميسازند. كساني كه به عقل و استدلال به نظر مينگرند عقل و استدلال نيز با آنان بيگانه ميگردد.
1. حاج سيد كاظم رشتي، مجمع الرسائل فارسي، كرمان، سعادت كرمان، چاپ دوم، ص 62. 2. همان، ص 294. 3. همان، ص 51. 4. همان، ص 52. 5. عالم هورقليا در نظر احسائي و رشتي عالمي است كه در آن اجسام به نحوي بسيار لطيف تحقق دارند و معروض فساد و پوسيدگي و ساير امور مربوط به اين عالم واقع نميشوند. 6. مجمع الرسائل فارسي، ص 428. 7. اصول العقايد، چاپ سنگي، بدون تاريخ، ص 69. 8. مجمع الرسائل فارسي، چاپ دوم، صص 365-366. 9. همان، ص 453. 10. اصول العقايد، چاپ سنگي قديم، بدون تاريخ، ص 43. 11. مجمع الرسائل فارسي، چاپ دوم، صص371-372. 12. همان، ص 311. 13. همان، صص 59-60. 14. اصول العقايد، چاپ سنگي، بدون تاريخ، ص 64. 15. مجمع الرسائل، چاپ كرمان، ص 431. 16. اصول العقايد، چاپ سنگي، بدون تاريخ، صص 72-73. 17. اين كتاب شرحي است بر قصيدهي عبدالباقي افندي موصلي كه در مدح حضرت امام موسي ابن جعفر(ع) سروده شده است. 18. اين كتاب تاريخ چاپ و شمارهگذاري صفحه ندارد. 19. دليل المتحيرين، چاپ سنگي، بدون تاريخ و شماره.