اگر علم، پيوسته در كشف حقايق، خطا كند سفسطه پيش مى آيد. و از سويى ديگر تناقض رخ مى نمايد; زيرا «خطا بودن هر علم» موجب آن است كه كليّت همين سخن هم خطا بوده مفادش دروغ باشد. ناگزير نقيضش كه بعضى از علوم، صحيح است صادق خواهد بود.
كسانى كه مى گويند علوم ذهنى ما مباين با حقايق خارجى هستند حال خواه قائل به شبح باشند يا نباشند با دو مشكل عمده روبرو هستند: يكى اينكه هيچ حقيقت علمى را نخواهند توانست مطابق با واقعيت خارجى دانسته آن را صحيح بدانند. نتيجه آنكه همه علوم آنها جهل بوده، سفسطه و پوچ گرايى بر انديشه بشر به جاى باورهاى صحيح، حاكم خواهد گشت. سفيد را سياه و آسمان را زمين و آتش را يخ خواهند ديد; چون براى هيچ يك از اين ماهيات، معانى مطابق با خارج معتقد نخواهد بود و ماهيات ذهنى، واقعيات مشخص خارجى را نشان نخواهند داد.
مشكل ديگر ايشان اين است كه ادعاى كلى آنها كه (هيچ علمى كاشفيت از خارج ندارد) ناصحيح خواهد بود; زيرا اگر اين ادعا كليّت داشته و صحيح باشد كليتش، شامل خودش هم خواهد شد و ناگزير خودش كاذب خواهد بود. وقتى مفاد ادعاى فوق، كاذب بود نقيضش كه موجبه جزئيه هست صادق خواهد بود، كه عبارت باشد از اينكه «پاره اى از علوم ما صحيح و صادقند». و اين جمله صادقه، ادعاى عدم مطابقت علوم با خارج را طرد خواهد نمود.
فقد تحصّل أنّ للماهيّات وجوداً ذهنيّاً لا تترتب عليها فيه الآثار، كما أنّ لها وجوداً خارجياً تترتب عليها فيه الآثار وتبيّن بذلك انقسام الموجود إلى خارجىٍّ وذهنىٍّ.