1 ـ چرا عقل، قادر بر تعقّل ممتنع بالذات نيست؟
2 ـ اينكه مى گوييم: آنچه مستلزم ممتنع بالذات است لا محالة خود ممتنع است، يعنى چه؟ براى آن، مثال كتاب را توضيح دهيد.
3 ـ چرا بين دو ممتنع بالذات استلزام برقرار نمى گردد؟
4 ـ بين دو واجب فرضى چه رابطه اى برقرار است؟
5 ـ مطلب غلطى كه نزد عامه جدييين در مورد استلزام ميان دو ممتنع هست چيست، و چرا آن مطلب باطل است؟
6 ـ اينكه مى گوييم بين دو ممتنع بالذات استلزام برقرار نمى گردد، در مورد صفات ممتنعه پروردگار مانند شريك يا ماهيت داشتن يا مركب بودن كه هم ممتنع بالذاتند و هم مستلزم يكديگر، چه مى گوييم؟
7 ـ استلزام ممتنع بالذات از سوى ممكن، جايز است يا محال، چرا؟
8 ـ آيا وحدت و كثرت و حدوث و قدم و ساير معانى فلسفى در خارج موجودند، يا معدومند؟
9 ـ فرق ميان امكان و وجوب، وقتى كه متعلق به ماهيات و مفاهيم باشند يا متعلق به وجود باشند، چيست؟