فروغ حکمت

مترجم و شارح: محسن دهقانی

نسخه متنی -صفحه : 337/ 334
نمايش فراداده

اجزاى ماهيت در خارج چگونه موجودند

ترجمه

اجزاى ماهيت نوعيه در خارج به وجود واحد كه همان وجود نوع باشد يافت مى شوند; چون كه حمل بين هر يك از اجزاء و بين نوع، حمل اولى است و نوع هم به وجود واحد، موجود است.

اما در ذهن بين اجزاء، تغاير به ابهام و تحصّل حاصل است. و از اين جهت هر يك از جنس و فصل، عارض بر ديگرى است، همانطور كه قبلا گذشت.

و از اينجاست (يعنى چون اجزاء به وجود واحد، موجودند) كه گفته اند كه در مركبّات حقيقى ـ كه همان انواع مادى است ـ لازم است كه بين اجزاء فقر و حاجت باشد، تا اينكه به يكديگر مرتبط باشند و حقيقت واحدى را به وجود آورند. و اين مسأله را از بديهيات شمرده اند.

شرح

در باب وجود اجزاء، چهار قول وجود دارد:

1 ـ اجزاى ماهيت گرچه ذهناً هم از نظر ماهيت و هم از نظر وجود متعددند، اما در خارج ماهّيتاً واحدند; يعنى تعدد اجزايى در خارج ندارند.

2 ـ اجزاى ماهيت همانطور كه در ذهن از نظر ماهيت و وجود متعددند در خارج هم ماهيتاً و وجوداً متعددند. قائل به اين قول، شيخ اشراق است. بنابراين قول، بين اجزاى مركب هيچ حملى حتى شايع، صورت نمى گيرد، كه اين قول، قول سخيفى است.

3 ـ اجزاى ماهيت همانطور كه در ذهن ماهيتاً متعددند در خارج هم از نظر ماهيت متعددند، گرچه وجوداً واحدند. اين قول، مرضى حكيم سبزوارى است.(1) بنابر اين قول، حمل شايع بين اجزاى ماهيت واقع مى شود.

4 ـ اجزاى ماهيت گرچه در ذهن ماهيتاً و وجوداً متعددند، ولى در خارج هيچ چيز به جز وجود، موجود نيست. و به قول حكيم سبزوارى «فلا مقام ذات للاجزاء فى العين

1 . ر،ك به شرح منظومه، سبزوارى، ص 102، غرر فى ذكر الاقوال فى كيفية التركيب من الاجزاء الحدية. وراء الوجود فضلا عن بساطة الذات او تركيبها».

مرحوم آملى در دُرَر مى فرمايند: اين قول از صدرالمتألهين است. بنابر اين قول در خارج، از تحقق بالعرض براى ماهيت نيز قطع نظر مى شود.

اكنون با توضيحات فوق مى گوييم كه: مؤلف فقيد (ره) از ميان اقوال فوق، قول سوم را مى پسندند، كه اجزاى ماهيت در خارج، موجود به وجود واحدند; يعنى همانطور كه اجزاء در ذهن تعدد دارند در خارج هم تعدد دارند، نه به وجودهاى جداگانه، بلكه به وجود واحد.

و وجود واحد به لحاظ اعتبارات مختلفى كه بر آن عارض مى شود مى تواند منشأ مفاهيم گوناگون باشد. دليلى را كه مؤلف بر مدعا مى آورند اين است كه حمل بين اجزاء و نوع مانند «الانسان حيوان» يا «الانسان ناطق» حمل اولى است. وقتى دو مفهوم از نظر معنا با يكديگر متحدند به طريق اولى از نظر وجود با هم يكى خواهند بود. و چون نوع به وجود واحد، وجود است مفاهيمى چون جنس و فصل هم كه متحد بااويند به وجود واحد، موجودند. لكن در ذهن بين اجزاء، تغاير وجود دارد و جنس و فصل ذهناً بر يكديگر عارض مى شوند.

و از آن رهگذر كه اجزاء در خارج به وجود واحد، موجودند، ناگزير بايد بين اجزاء نيازمندى به يكديگر وجود داشته باشد، تا از آميختگى آنها يك حقيقت واحد به وجود آيد. اگر بين اجزاء نيازمندى به يكديگر نباشد مانند سنگى كه در جنب انسان است از آن دو، واحدِ حقيقى به وجود نخواهد آمد. اين مسأله را ازبديهيات شمرده اند.