فروغ حکمت

مترجم و شارح: محسن دهقانی

نسخه متنی -صفحه : 337/ 63
نمايش فراداده

شرح

همانطور كه عدم به واسطه اضافه به امور وجودى از عدم ديگر متمايز مى شود مقيد نمودن آن به هر قيد، آن را از عدم ديگر متمايز مى كند; مانند عدم ذاتى، كه از عدم زمانى و عدم ازلى، متمايز است.

در همه اين موارد چه آنكه عدم، اضافه شود يا مقيد به قيدى گردد، عقل مفهوم عدم را به نحو مطلق تصور مى كند و يك مصداق فرضى براى آن اعتبار مى كند. سپس مفهوم عدم مطلق را مقيد به قيدى مى كند. ناگزير مصداق فرضى آن، مقيد به قيد مى شود و از ساير مصاديق فرضى متمايز مى گردد.

در اينجا عقل مى تواند بر مصاديق فرضى عدم، احكامى متناسب صادر نمايد، مثلا عدم را به عدم اضافه نموده، آن را مقيد مى نمايد. سپس آن را مقابل عدم مطلق قرار مى دهد و مى گويد «عدم العدم مقابلٌ للعدم». همانگونه كه گاهى عدم مقابل وجود را كه نوعى و قسمى از عدم مطلق است و مقيد به مقابل بودن با وجود است او را مقابل وجود قرار داده و حكم به تقابل ميان آن و وجود مى نمايد. و نيز از اين باب است حكم عقل به تمايز عدم ذاتى از عدم زمانى و عدم ازلى و حكم عقل به تمايز عدم مقيدى از عدم مقيد ديگر يا حكم او به تقابل نوعى از عدم با نوع ديگر آن.

عدم ذاتى ـ كه آن را عدم مُجامع نيز مى نامند ـ عدمى است كه در مرتبه ذات ماهيات قرار مى گيرد. هر ماهيتى در ذات خود، وجود ندارد، بلكه وجود را، حتى در حين موجوديّت از غير مى گيرد. پس به اين لحاظ تمام ماهيات، عدم ذاتى دارند. و اين نادارى و بى موجوديتى براى ذات ماهيات، ثابت است; حتى در لحظه اى كه موجودند. به همين جهت آن را عدم مجامع نام نهاده اند.

عدم زمانى كه آن را عدم غير مجامع نيز مى گويند براى موجودى ثابت است كه در زمانى نبوده و در زمان بعد موجود شده است، كه نبود آن در زمان قبل و بودنش در زمان بعد قابل جمع نيست.

عدم ازلى عدمى است كه هيچ گاه مسبوق به وجود نبوده است.

متن

وبذلك يندفع الاشكال فى اعتبار عدم العدم بأنّ العدم المضاف إلى العدم نوع من العدم. وهو بما أنّه رافع للعدم المضاف إليه يقابله تقابلَ التناقض، والنوعيّة والتقابل لا يجتمعان الْبَتّة.