مسیحی دوباره

سهیلا صلاحی اصفهانی

نسخه متنی
نمايش فراداده

مسيحى دوباره

من از تشيع جنازه سادگى مى‏آيم

در قرن سنگ و باروت

در بى‏خيال فطرت،

در خشكسال عاطفه .

من از تشيع جنازه سادگى مى‏آيم

و قبرستان چه آشنا!

هر چه سلامت،

هر چه پاكى،

هر چه بى‏رنگى،

همه مرده‏اند .

من از تشيع جنازه سادگى مى‏آيم،

و گريه‏ام چه بى‏حاصل!

حتى به طبقه هيچم برج بلند شهر

نمى‏رسد .

من از تشيع جنازه سادگى مى‏آيم

و عهدهايم چه بيخود!

در لابلاى چرخ ماشينها

له مى‏شوند .

من از تشيع سادگى مى‏آيم

و دلم براى يك نفس همدردى

لك زره .

كجاست هيچكسى

كه مرا به تسليتى

دلخوش كند؟

من از تشيع جنازه سادگى مى‏آيم

و چشمانم

به من مى‏گويند

از پس هزار فريب و افسون

باز فريبى ديگر،

باز افسونى ديگر،

دهان گشوده .

من از تشيع جنازه سادگى مى‏آيم

و به دنبال مسيحى دوباره‏ام

تا قيامتى حسابى (1)

به پا كند .

سهيلا صلاحى اصفهانى

1 . اشاره به «يوم‏الحساب‏» نام روز قيامت .