وقتى كه مىرسد شب، از سينه مىكشم آه
يخ كرده است آهم، اى آفتاب دى ماه!
اين زنگيان ولگرد، اين چشمهاى گمراه
تنها و بىتو ماندن، در اين غروب جانكاه؟
از قعر اشتياق است؛ از بيژنىست در چاه
بىتو چقدر ماندم، شبها در اين گذرگاه
بىتو چقدر ماندم، شبها در اين گذرگاه