نجف لكزايي
مسلمانان و بهويژه شيعيان از حكومت چه انتظاري دارند؟ آيا حكومتهاي غيرديني اين انتظار را برآورده نميسازند؟ به عبارت ديگر، حكومت ديني چه اقداماتي انجام ميدهد كه حكومتهاي غيرديني به آن اهتمام نميورزند؟
اساسيترين انتظار از حكومت ديني و مهمترين وظيفهي آن اجراي قوانين خدايي ميباشد. قانون كه در حكومتهاي غيرديني يك امر بشري است، در حكومت ديني امري فرابشري و الهي است و انسانها در محدودهي مباحات ميتوانند قانونگذاري و برنامهريزي كنند. تمامي برنامهريزيهاي حكومت ديني بايد به گونهاي باشد كه به قوانين الهي خدشهاي وارد نشود، در حالي كه حكومتهاي غيرديني چنين دغدغهاي ندارند. ملاصدرا ميگويد:
«نظام دين و دنيا جز با وجود امامي كه مردمان به او اقتدار و از او پيروي كنند، و راه هدايت و پرهيزكاري را از وي بياموزند، درست نميآيد، و نياز به او در هر زمان مهمتر و بالاتر است، از نياز به خوراك و پوشاكشان و آنچه در روند اينها از منافع و ضروريات است».(1)
در مكتب هدايت سياست به معناي اجراي قانون الهي از سوي انسانها به رهبري انبيا، اوصيا و اوليا براي نيل به سعادت است، از اين رو در فرهنگ اسلامي از «سياست» به «تدبير» نيز تعبير شده است. تدبير عبارت از ساماندهي كارها به سمت هدف مورد نظر ميباشد. اين هدف همان سعادت قصوا است كه در اين دنيا قابل دسترسي نيست، بلكه فقط در آخرت حاصل ميشود. انسان كامل كسي است كه به سعادت قصوا ميانديشد و مسيري را ميپيمايد كه مقصد آن سعادت قصوا است.
در اسلام معرفت سياسي غايتمحور، حاكممحور، اخلاقمحور، فضيلتمحور و در يك كلام هدايتمحور است، زيرا حاكمي كه مردمان را به سعادت قصوا هدايت ميكند، بايد خود هدايت شده باشد. تنها حاكم صالح، عادل، هدايتشده و فضيلتمحور است كه ميتواند ترويجدهندهي فضايل و ازبين برندهي رذايل باشد. در عمل و دانش سياسي مسلمانان پيوند اخلاق و سياست پيوندي ناگسستني است، زيرا پيوند دين و سياست جداييناپذير است. حكومت اسلامي به امر معيشت، امنيت و رفاه مردم ميپردازد. تا با فراغ بال بتوانند به عبادت خداي متعال بپردازند. فراهم كردن امكانات عبادت ـ ازجمله تأمين سلامتي جسم و روح ـ از وظايف اصلي يكايك مسلمانان و حكومت اسلامي است:
«غرض از وضع شرايع و ايجاب طاعات آن است كه غيب، شهادت را خدمت بفرمايد و شهوات، عقول را خدمت كنند و جزو به كل و دنيا به آخرت برگردد و محسوس معقول شود و از عكس اين امور منزجر گردد تا آن كه ظلم و وبال نيايد و موجب وخامت عاقبت و سوء مآل نشود».(2)
عبادات ابزار تقرب به خدا است. كمك به مردم و هدايت آنان براي وصول به جوار خدا از وظايف اصلي حكومت ديني ميباشد. بهطور كلي از نظر صدرالمتألهين وظايف حكومت اسلامي عبارت است از:
1. تنظيم امور معيشتي مردم،
2. تنظيم امور معنوي به گونهاي كه مردم را به جوار الهي برساند،
3. يادآوري امور آخرت و قيامت،
4. هدايت مردم به صراط مستقيم،
5. مجازات مجرمان و قانونشكنان و تأمين امنيت؛ «و ناچار شارعي ميخواهد كه
1. معين نمايد از براي مردم منهجي را كه به سلوك آن منهج معيشت ايشان در دنيا منتظم گردد
2. و سنت قرار دهد از براي ايشان طريقي را كه وصول به جوار خدا به واسطهي آن حاصل شود
3. و به يادآورد ايشان را امور آخرت و رحيل به سوي پروردگار خود
4. و انذار كند ايشان را به روزي كه «ينادون من مكان قريب» و «تنشقّ الأرض عنهم سراعا»
5. و هدايت كند ايشان را به طريق مستقيم».(3)
صدرالمتألهين در جاي ديگر ضرورت رسيدگي به امور دنيا را با انگيزهي آخرتخواهي مورد تأكيد بيشتر قرار داده است. به گونهاي كه اگر كسي از رسيدگي به امور دنيا غافل شود، به آخرت نخواهد رسيد. عمران دنيا مقدمهاي براي عمران آخرت است؛
«و هركه از تربيت مركب و تدبير منزل ذاهل و غافل گردد، سفرش تمام نميشود و مادام كه امر معاش در دنيا كه عبارت است از حالت تعلّق نفس به حس و محسوس تمام نباشد، امر تنقّل و انقطاع به سوي باريتعالي كه عبارت از سلوك باشد، صورت نميگيرد و امر معيشت در دنيا تمام نميگردد تا آنكه باقي بماند بدنش سالم و نسلش دائم و نوعش مستحفظ، و اين دو امر تمام نميشود مگر به اسبابي كه وجود اين دو را حفظ نمايد و اسبابي كه مفسد است و مهلكات اين دو را دفع نمايد.(4)
ملاصدرا از اينپس به شرح وظايف دولت ميپردازد و تأكيد ميكند كه حكومت موظف است براي تأمين مقصود خداوند از خلقت انسان، به تنظيم امر معاش انسانها به منظور وصول به امر معاد اهتمام ورزد. نحوهي اهتمام در قوانين الهي بيان شده است، بنابراين تدبيرهاي دولت در چارچوب قانون الهي و با استعانت از اجتهاد صورت ميگيرد؛
«شريعت الهيّه ضوابطي قرار داد از برايِ اختصاصات اموال در باب عقود بيوعات، معاوضات و مداينات و قسمت مواريث و مواجب نفقات و قسمت غنايم و صدقات و در ابواب عتق و كتابت و استرقاق و اسير كردن، و شناسانيدن كيفيت تخصيص را نزد استفهام به اقارير و ايمان و شهادات، و ايضا قرارداد قوانين اختصاصي به مناكحات را در ابواب نكاح و طلاق و خلع و رجعت و عدّه و صداق و ايلاء و ظهار و لعان و ابواب محرمات نسب و رضاع و مصاهرات. و اما ابواب دفع مفاسد، پس آنها عقوبات زاجرهي از آنها است؛ مانند امر به قتال كفار و اهل بغي و ظلم و ترغيب بر آن و حدود و غرامات و تعزيرات و كفّارات و ديات و قصاص».(5)
غايت همهي اين وظايف «سعادت» است و وظيفهي اصلي حكومت به سعادت رساندن مردم ميباشد. سعادت مراحل و مراتب مختلفي دارد. علاوه بر اين، گاهي نيز سعادت حقيقي با غيرحقيقي مشتبه ميشود و مردمان سعادت غيرحقيقي را حقيقي ميپندارند. هرگاه عدل در دستور كار دولتها قرار گيرد، شهوات عقول را خدمت خواهند كرد و مردمان به سعادت خواهند رسيد. اگر دولت بر محور ستم شكل گيرد، عقول در خدمت شهوات قرارخواهند گرفت و سعادت كه طلب آخرت است، از مردمان دور خواهد شد. صدرالمتألهين در اين زمينه سخن يكي از حكما را مؤيّد آورده و ميگويد:
«هرگاه عدل قائم گردد، شهوات عقول را خدمت ميكنند، و هرگاه جور برپا شود، عقول شهوات را خدمت ميكنند؛ پس طلب آخرت اصل هر سعادت است و حبّ دنيا رأس هر معصيت. پس اين را مقياس گردان در جميع آن چه شرايع حقّه به آن وارد شده و بر سبيل اجمال تصديق كن به آن كه هر مأمور به بر ميگردد به تقويت جنبهي عاليهي تو و حفظ جانب اللّه تعالي و اعلاي كلمهي حق و رفض باطل و هر منهيٌ عنه بر ميگردد به اعراض از جنبهي سافله و محاربهي اعداء اللّه و اتباع شياطين داخلي و خارجي به جهاد اكبر و اصغر».(6)
ملاصدرا سعادت را به دنيوي و اخروي تقسيم ميكند و سعادت دنيوي را دو نوع ميداند: سعادت جسمي (از قبيل صحت و سلامتي و نيروي فراوان و شهامت) و سعادت خارجي (از قبيل فراهم بودن لوازم زندگي و تأمين مسايل مادي). بر همين سياق و سعادت اخروي را نيز به دو بخش تقسيم ميكند: سعادت علمي (از قبيل كسب معارف و حقايق) و سعادت عملي (از قبيل اطاعت الهي). حُسن و جمال جسمي درحيطهي سعادت دنيوي و آراستگي به فضايل و اخلاق زيبا در زمرهي سعادت اخروي است.(7)
وي شقاوت و بدبختي را نيز هم چون سعادت به دنيوي و اخروي تقسيم مينمايد. شقاوت دنيوي ممكن است جسمي باشد؛ از قبيل مريضي و ضعف و ترسو بودن، و ممكن است خارجي باشد؛ از قبيل فراهم نبودن لوازم زندگي و عدم تأمين مسايل مادي. شقاوت اخروي نيز با شقاوت علمي است؛ مانند محروميت از كسب معارف و حقايق، و يا شقاوت عملي است؛ مثل محروميت و عدم توفيق در اطاعت خداوند و داشتن اوصاف رذيله و ناشايست.(8)
در نمودارهاي زير مطالب مذكور نمايش داده شده است:
صحت و سلامتي
جسمي نيروي فراوان
شهامت
دنيوي حسن و جمال
خارجي فراهم بودن لوازم زندگي
سعادت تأمين مسايل مادي
علمي كسب معارف و حقايق
آگاهي از فضايل و رذايل
اخروي عملي انجام اطاعت الهي
آراستگي به فضايل و اخلاق زيبا
مريضي
جسمي ضعف
دنيوي ترسو بودن
خارجي فراهم نبودن لوازم زندگي
شقاوت عدم تأمين مسايل مادي
علمي محروميت از كسب معارف
محروميت از كسب حقايق
اخروي
عملي عدم توفيق بر اطاعت خداوند
داشتن اوصاف رذيله و ناشايست
چرا برخي از انسانها و جوامع از سعادت دنيوي و اخروي محروم هستند؟ به نظر ملاصدرا موانع و حجاب هايي كه اكثر مردم را از ادراك حقيقت و كسب علم الهي و مكاشفات و ساير ابعاد سعادت دنيوي و اخروي محروم ميدارد، و در نتيجه از سعادت حقيقي بازمانده و دچار شقاوت ميشوند، از سه اصل نشأت ميگيرد كه عبارتاند از:
1 ـ جهل به معرفت نفس كه حقيقت آدمي است،
2 ـ حبّ جاه و مال و ميل به شهوات و لذات و ساير تمتعات،
3 ـ تسويلات نفس اماره و تدليسات شيطان كه بد را نيك و نيك را بد جلوه ميدهد.(9)
به نظر صدرالمتألهين، «جهل به معرفت نفس [از] معظمترين اسباب شقاوت و ناكامي عقبا است كه اكثر خلق را فرو گرفته در دنيا، چه هر كه معرفت نفس حاصل نكرده، خداي رانشناسد [...] و هر كه خداي را نشناسد، با دوابّ و انعام برابر باشد».(10)
وي در نقد رفتار متصوفه چنين ميگويد:
«اگر ذرهاي از نور معرفت در دل ايشان تابيده ميبودي، كجا درِ خانهي ظلمه و اهل دنيا را قبلهي خود ميساختند و هميشه با نفس و هوا نرد محبت ميباختند.(11)
از آن چه آمد نتيجه ميگيريم كه پيگيري امر دنيا و آخرت به تنهايي و مجرد از ديگري، انسان را به سعادت نميرساند، بلكه چنين اقدامي شقاوت را در پي خواهد داشت. آن چه امروزه با عنوان «توسعه» شناخته ميشود، در صورتي سعادت و خوشبختي انسانها را به دنبال ميآورد كه انسان دنيا را مقدمهي آخرت بداند. در غير اين صورت، انواع گرفتاريهاي اخلاقي، زيست محيطي و فرهنگي را متوجه بشر خواهد كرد. قرآن كريم بر آن چه ملاصدرا گفته است، مُهر تأييد ميزند. خداوند به انسانها آموخته است كه حسنات دنيا و آخرت را از او بخواهند: (ربّنا آتنا في الدنيا حسنة و في الاخرة حسنة).(12)
يكي از وظايف دولت ديني كه دولتهاي غيرديني كه به آن اهتمام نميورزند، توجه توأمان به سعادت دنيوي و اخروي و يا به عبارت ديگر، توجه به سعادت حقيقي است؛ به بيان ديگر، ما ميتوانيم از توسعهاي كه ساماندهي امور مادي و معنوي بشر را يكجا در نظر داشته باشد، توسعه و تعالي حقيقي ياد كنيم. اين توسعه از ديرباز مدنظر فيلسوفان سياسي مسلمان بوده است، چنان كه «ابن باجه اندلسي» در تدبير المتوحد ميگويد:
از خصوصيات مدينهي كامله [جامعهي توسعه يافته و سعادتمند] نبودِ فن طب و قضا است. از آن جا كه مردم مدينه به امور بهداشتي و تغذيه صحيح آگاهاند [مجهز به علم و دانش هستند] و در عمل نيز رعايت ميكنند، به طب و طبيب نياز ندارند، و چون درستي موجب اتحاد كليهي ساكنان اين شهر ميشود و هيچ گونه مشاجرهاي ميان آنها وجود ندارد، به قضاوت و قاضي نياز ندارند. در مدينهي كامل هر شخص اين امكان را دارد كه به بالاترين مدارجي كه توان آن را دارد، برسد.
كليهي آرا در اين شهر درست است و هيچ رأي خطايي در آن راه ندارد، اعمالي كه در آن صورت ميگيرد، بدون قيد و شرط پسنديده است [چون به منبع لايزال وحي الهي متصلاند.](13)توسعهي حقيقي آن است كه انسانها توسعه يابند و توسعهي انسانها به اين است كه ايماني پايدار داشته باشند. اگر انسانها به توسعه و تعالي برسند، خود به وظايف خويش عمل خواهند كرد و ديگر نيازي به بسياري از نهادهاي اجتماعي نيست. در جامعهي تعالي يافته اسلامي كمبود نيروي انتظامي ـ و نه نظامي ـ علامت توسعه و تعالي است، چون انسانها به خاطر كنترل دروني (تقوا) حاكم در خود تخلف نميكنند. اما در جامعهي توسعه يافته از نظر مادي افزايش نيروهاي انتظامي علامت توسعه است، چون انسانها وقتي به نظارتهاي دروني مجهز نيستند، طبيعي است كه بايد از بيرون نظارت شوند، از اين رو در اولين نداي قرآني علم و دين با هم مطرح شدهاند: «اقرأ باسم ربّك الذي خلق». خداوند در اين آيه هم فرموده است بخوان (رويكرد به علم و دانش) و هم فرموده است كه اين خواندن بايد با نام خدا بوده و جهتگيري الهي داشته باشد (رويكرد به دين). در آيهي «قولوا لا اله الاّ اللّه تفلحوا» نيز رويكرد به علم و دين توأم شده است، زيرا هم فرموده است، «بگوييد جز خداي يكتا خدايي نيست»، و هم فلسفهي اين امر (به ارمغان آوردن فلاح و رستگاري) را تبيين كرده است. به اين ترتيب، در اولين پيامهاي اسلامي به بنياد تمدنسازي (رويكرد به علم و دين) توجه شده است. اين دو مانند دو بال هستند كه با يكي از آنها امكان حركت به سوي تمدنسازي را نخواهيم داشت. دين بدون علم و آگاهي خرافهآلود است و علم بدون دين حجاب اكبر!(14)
سعادت و توسعهي ديني و حقيقي فقط از عهدهي حكومت ديني و حاكمان آن برميآيد. صدرالمتألهين غير از اين ادعايي ندارد. ساير مؤلفههاي انديشهي سياسي وي نيز بر همين اساس شكل گرفته است. تقسيم نظامهاي سياسي تقسيمي ارزشي است. ويژگيها و شرايطي كه براي رهبري در نظر گرفته است، صبغهي ارزشي دارد. غايت حكومت و نوع آن ارزشي است. همه و همه در سايهي مكتب هدايت و ماهيت نفس انساني تفسير ميشود. بديهي است كه در مكتب قدرت و تنازع بقا و تلاش براي رسيدن به دنياي بدون آخرت، هيچ يك از مباحث و مفاهيم فوق قابل تحليل و تفسير نيست و بالاتر از آن حتي قابل فهم هم نميباشد.
1. صدرالمتألهين، شرح اصول كافي، ترجمه محمد خواجوي، تهران، مؤسسهي مطالعات و تحقيقات فرهنگي، 1376، ص 477.
2. صدرالمتألهين، مبدأ و معاد، ترجمهي احمدبن محمد الحسيني اردكاني، به كوشش عبدالله نوراني، تهران، مركز نشر دانشگاهي، 1362.
3. همان، ص 557 ـ 558.
4. همان، ص 576 ـ 577.
5. همان، ص 577.
6. همان، ص 568 ـ 569.
7. صدرالمتألهين، تفسير القرآن الكريم، ج 6، به كوشش و تصحيح محمد خواجوي، قم، بيدار، ص 268 ـ 269؛ عبارت ملاصدرا چنين است:
8. همان.
9. ملاصدرا، رساله سه اصل به تصحيح و اهتمام دكتر سيد حسين نصر، تهران، دانشگاه تهران، 1340؛ در اين رساله از اين سه اصل تفصيل بحث شده است.
10. همان، ص 13.
11. همان، ص 18.
12. بقره(2) آيه 201.
13. ابن باجه اندلسي، تدبير المتوحد، تحقيق معن زيادة، بيروت، دارالفكر الاسلاميه،1398 ق. ص 43 ـ 44.
14. نجف لكزايي، «پيامبر اسلام (ص) و شيوهيگذر از جامعهي جاهلي به جامعهي اسلامي»، فصلنامهي تاريخ اسلام، قم، مؤسسهي آموزش عالي باقرالعلوم(ع)، سال اول، شمارهي اول، ص 34 ـ 36.