نقد برهان ناپذیری

عسکری سلیمانی امیری

نسخه متنی -صفحه : 219/ 143
نمايش فراداده

جزء ملاقات كسي با شخصي جسماني بودن است، شخص به موجودي اطلاق مي ‏شود كه داراي بدن باشد و مهرورزيدن به كسي اين است كه رويدادهاي مكاني - زمانيي وجود دارند كه معناي مهر مي ‏ورزد را مي ‏سازند؛ مثلاً از او تجليل كرده يا به او نامه نوشته است و هكذا.(1)

سپس در جاي ديگر مي ‏گويد:

كاكس خدا را شخصيتي قلمداد مي ‏كند كه ما با او ملاقات مي ‏كنيم و او به ما مهر مي ‏ورزد. اگر او چنان كه به وضوح پيداست - از خداي خداباوران حكايت مي ‏كند كه موجودي است متعالي ، بدين معنا كه جسم مكاني - زماني ندارد، در اين صورت، آن‏چه من «جزء» و «حس كردن بدن»، خواندم نمي ‏تواند بخشي از مراد او از «ملاقات كردن»، «شخص» يا «مهر مي ‏ورزد» به هنگام اطلاق اين واژه‏ها بر خدا باشد. پس مراد او را از اين واژه‏ها چه مي ‏توان دانست؟... اگر مي ‏خواهيم واژه‏هايي ، مانند «ملاقات كردن»، «شخص»، يا «مهر مي ‏ورزد» را در مقام حكايت از خدا استعمال كنيم، در اين صورت، سخن ما فقط زماني معنا دارد كه بتوانيم معاني روشني به اين واژه‏ها بدهيم [آيا] مي ‏توانيد تصور روشني داشته باشيد از معناي اين گفته كه:« من با شخصي كه به من مهر مي ‏ورزد ملاقات كردم» اگر موجودِ موردِ اشاره، علي الفرض بدن جسماني نداشته باشد؟ براي هر يك از اين واژه‏ها هر معنايي كه مي ‏توانيد تصور كنيد، ولي در هر حال، آيا احساس نمي ‏كنيد كه وجودِ بدنِ جسماني ِ موجودِ موردِ اشاره و معمولاً حتي حركتِ بدنِ او، مفروض گرفته شده است؟.(2)

مسئله ارتباط ميان فاعل و بدن فاعل مسئله‏اي است بسيار مشكل. از سويي ، چنان كه كوشيدم تا نشان دهم، در جايي كه بدنِ جسماني ِ فاعل نه وجود دارد و نه حركت، اين گفته كه فاعل، مثلاً، مهر مي ‏ورزد ظاهراً گفته‏اي است بي ‏معنا. و با اين همه، از سوي ديگر، چنان كه جمعي از فيلسوفان معاصر به روشني نشان داده‏اند، مفهوم فاعليت [يا

1. همان، ص 78-79.

2. همان، ص 79-80.