نخواهد داشت. در اين صورت، قضيه حمل ذاتي اولي موجبه كاذبه خواهد بود. اين نتيجه، در ظاهر امر عجيب و غريبي است كه قضيه حمل ذاتي اولي موجبه كاذب باشد. همين اشكال در تحليلي نيز خواهد آمد و مشكل را در آنجا بررسي خواهيم كرد.
صدق سالبه در حمل ذاتي اولي اين است كه مفهوم محمول عين موضوع نبوده و از موضوع سلب شده باشد. براي پرهيز از التباس، بهتر آن است كه در اين موارد حمل را هم مقيّد به حمل ذاتي اولي كنيم؛ مثلاً بگوييم:
«انسان حيوان ضاحك نيست به حمل ذاتي اولي ». كذب سالبه در حمل ذاتي اولي هم آن است كه قضيه متناقض با خود بوده و محمول عين موضوع باشد؛ مثلاً گفته شود: «انسان حيوان ناطق نيست».
د) صدق موجبه در حمل شايع صناعي به اين است كه موضوع و محمول به يك وجود موجود باشند و كذب آن به اين است كه به يك وجود موجود نباشند. بر عكس صدق سالبه در اين است كه موضوع و محمول به يك وجود موجود نباشند و كذب آن در اين است كه به يك وجود موجود باشند.
ه') صدق قضيه تحليلي موجبه به اين است كه اوّلاً، موضوع و محمول موجود باشند و ثانياً، اين دو موجود به يك وجود متحقق باشند. كذب آن هم در اين است كه موضوع متحقق نباشد. باز در اينجا اين سؤال عجيب مطرح مي شود كه آيا كذب قضيه تحليلي موجبه معقول است؟ توضيح اين مشكل به زودي خواهد آمد. اما صدق قضيه تحليلي سالبه به اين است كه محمولي را كه عين موضوع و يا از اجزاي مفهومي موضوع نيست، از موضوع سلب كنيم و كذب آن به اين است كه موضوع يا اجزاي مفهومي موضوع را از موضوع سلب كنيم، مانند «انسان حيوان نيست».
و) صدق قضيه تأليفي موجبه به اين است كه اوّلاً، موضوع و محمول متحقق باشند؛ يعني مصداق داشته باشند و ثانياً، به يك مصداق موجود باشند، كذب آن هم در اين است كه به يك وجود موجود نباشند. صدق قضيه تأليفي ِ سالبه به اين است كه موضوع و محمول به يك وجود موجود نباشند و كذب آن در اين است كه به يك وجود موجود باشند.
در اين كه قضيه متناقض با خود، كاذب است، جاي هيچ شك و بحثي نيست، اما سخن گفتن از صدق و كذب قضيهاي كه متناقض با خود نباشد، بلكه محمول قضيه عين موضوع (= حملهاي ذاتي اولي ) و يا از اجزاي مفهومي موضوع بوده و بر موضوع حمل شود جاي بحث دارد. در اين مورد، اغلب گفته مي شود كه قضاياي تحليلي (و غير متناقض با خود) صادقاند، زيرا اگر محمول قضيه همان موضوع آن يا از اجزاي مفهومي موضوع باشد، معقول نيست كه صادق نباشد، چون در قضاياي تحليلي در همه عوالم ممكن، محمول قضيه از موضوع آن جدا شدني نيست، پس هميشه و ضرورتاً صادق است.
براي گسترش در بحث مي گوييم: همان گونه كه امكان كذب قضاياي تحليلي محل سؤال است در آن دسته از قضاياي تأليفي نيز كه محمول آن از لوازم لا ينفك موضوع است، همين سؤال مطرح مي شود.
مثالهايي كه موجب ترديد در صدق قضاياي فوق مي شود، آن مواردي است كه موضوع آنها مركب از عناوين ناسازگارند، به گونهاي كه در درون خود تناقضي را نهفته دارند؛ مثلاً قضيه «دايره مربع دايره مربع است» يا «دايره مربع دايره است» و يا «دايره مربع چهار زاويه نود درجه دارد»، موضوع در هر يك از اين سه قضيه متناقض با خود است، زيرا چيزي كه دايره است، ديگر نمي تواند غير دايره باشد، در حالي كه فرض شده كه مربع هم است يا مثلاً «عدد طبيعي ما بين هفت و هشت، ما بين هفت و هشت است» يا «عدد اول مابين عدد پنج و هفت، مابين پنج و هفت است». روشن است كه نمي توان درستي و صدق اين نوع قضايا را مانند درستي و صدق قضايايي از اين قبيل دانست كه: «عدد بين هفت و نه، بين هفت و نه است» يا «انسان خندان، خندان است» يا «انسان خندان، انسان خندان است».
شيخالرئيس ابوعلي سينا متفطن صدق يا كذب اين نوع قضايا شده است، گرچه مثال