نقد برهان ناپذیری

عسکری سلیمانی امیری

نسخه متنی -صفحه : 219/ 53
نمايش فراداده

قضيه است و سور قضيه چيزي است كه بر موضوع قضيه وارد مي ‏شود:

منطق محمولات سور دومي را به كار مي ‏گيرد كه غالباً به صورت «(...)» نوشته مي ‏شود... روشن است كه (...) يك عبارت محمولي نيست. (...) به عنوان سور وجودي شناخته مي ‏شود و مرتباً به معناي «وجود داشتن» ترجمه مي ‏شود، پس وجود - همان طور كه كواين معتقد است، چيزي است كه سور وجودي را بيان مي ‏دارد... و چون سور يك امر محمولي نيست، وجود هم تقريباً به معناي روشني محمول نيست... منطقِ محمولات متعارف مشتمل بر قاعده تعميم وجودي است كه استنتاج «FX (X ...)» را از ضابطه‏اي به صورت FA مجاز مي ‏شمارد، جايي كه «A» يك واژه خاص باشد. به نظر مي ‏رسد كه اين استنتاج تنها در صورتي درست خواهد بود كه آن شيئي كه با لفظ A مشخص شده، وجود داشته باشد، چرا كه اگر چنين نباشد اين واقعيت كه «آن F است» ضامن اين مطلب نخواهد بود كه «يك F وجود دارد».(1)

تمام توجيهاتي كه براي وجود شده، ناشي از اين گفته كانت است كه وجود، محمول حقيقي نيست، حال سؤال اين است كه اگر وجود محمول حقيقي نيست، در جملاتي كه واژه وجود به كار رفته است چه بايد كرد؟ در توجيه آن گفته‏اند وجود در چنين جملاتي بي ‏معنا است و يا وجود سور قضيه است و غيره.

با اين توضيحات به نظر مي ‏رسد كه بايد به نظريه كانت برگرديم. او مدعي است وجود محمول حقيقي نيست. وي اين ادعا را ذيل برهان وجودي ابراز داشته و آن را در فصل سوم از قسمت پنجم كتاب نقد عقل محض تحت عنوان امتناع برهان وجودي وجود خداوند آورده است. مكي ادعا مي ‏كند كه كانت در اين فصل از كتاب، مجموعاً سه اشكال بر برهان وجودي مطرح كرده است. البته اين كه واقعاً كانت در اين فصل در صدد مطرح كردن اشكالات متعدد بوده يا خير، جاي گفت و گو دارد. (اين اشكالات در فصل دوم و سوم از بخش دوم خواهد آمد).

يكي از معضلات اين فصل از كتاب كانت ابهام و اغلال آن است و شايد همين

1. همان، ص 56.