نقد برهان ناپذیری

عسکری سلیمانی امیری

نسخه متنی -صفحه : 219/ 55
نمايش فراداده

يك تناقض دروني است. ولي در اين‏جا جز همان گويي محض كاري صورت نگرفته است. هر چيزي را مي ‏توانيم به منزله محمولي منطقي درآوريم، حتي خود موضوع مي ‏تواند عيناً محمول خويش قرار داده شود، ولي محمول واقعي عبارت است از تعيّن يك شي ‏ء و تعيّن عبارت است از محمولي كه به مفهوم موضوع افزوده شده و آن را بزرگ‏تر سازد، نه اين كه در خود مفهوم موضوع گنجانيده شده باشد. وجود اصلاً محمول واقعي نيست؛ يعني مفهومي نيست كه بتواند به مفهوم يك شي ‏ء افزوده شود. وجود صرفاً عبارت است از وضع يك شي يا پاره‏اي تعين‏هاي في نفسه در آن. «اينك اگر من موضوع (خداوند) را با همه محمول‏هاي آن به طور يك جا در نظر بگيرم و بگويم: «خدا هست» يا «خدايي وجود دارد»، در اين حال، هيچ محمول تازه‏اي را بر مفهوم خداوند نيفزوده‏ام، بلكه تنها موضوع را في نفسه با همه محمول‏هايش در برابر مفهوم آن به طور يك جا وضع كرده‏ام. پس امر واقعي هيچ بيش‏تري از امر صرفاً ممكن در بر ندارد. صد تالر واقعي پشيزي از صدتالر ممكن در خود نمي ‏گنجاند. پس با تصور برترين واقعيت باز اين پرسش روا است كه آيا اين هستي وجود دارد يا ندارد؟ اگر ما بخواهيم وجود را تنها مقوله‏اي ناب در نظر بگيريم، در اين صورت، اگر هيچ نشانه‏اي از او به دست ندهيم كه از امكان محض شناخته شود، جاي شگفتي نيست. وجودي كه بيرون از ميدان حس باشد، هر چند نمي ‏تواند مطلقاً ناممكن اعلام شود، ولي با اين همه، توجيهي برايش نداريم.

پيش‏فرض‏هاي استدلال كانت‏

به نظر مي ‏رسد كه در استدلال كانت امور ذيل پذيرفته شده است:

1 - اثبات عبارت است از حمل چيزي بر موضوعي .

2 - قضاياي تأليفي قضايايي هستند كه چيزي را بر موضوع مي ‏افزايند.

3 - قضاياي تحليلي قضايايي هستند كه چيزي را بر موضوع نمي ‏افزايند.

4 - براي اثبات امري بايد از قضاياي تأليفي استفاده شود نه از قضاياي تحليلي .