حال به پرسش نخست بر مي گرديم. در اينجا سؤال سومي در ادامه سؤال اول پيش مي آيد و آن اين كه آيا مقصود شما از اين كه درواقع، دو چيز داريم، يكي حامل (=موضوع) و ديگري محمول اين است كه اين دو به يك وجود موجودند و بينشان اتحاد برقرار است؟ يا اين كه هر يك از اين دو عنوان با خارج مرتبط هستند، به اين صورت كه قضيه صرفاً بيان كننده روابط و مناسبات ميان مفاهيم نيست، بلكه ناظر به عالم واقع است. بي شك، با گزينش هر يك از دو احتمال باز نمي توان محمول را در قضاياي تحليلي محمول واقعي دانست. اما در قضاياي وجودي با برگزيدن احتمال دوم مي توان محمول را محمولِ واقعي دانست.
محمول واقعي از نظر كانت ظاهراً اين است كه هر يك از موضوع و محمول، وجود جداگانهاي داشته باشد، در اين صورت، طبق اين احتمال، وجود نمي تواند محمول واقعي باشد. در مقايسه نظريه كانت با فلسفه اسلامي در باب وجود، مي توان گفت كه از نظر كانت وجود، محمول بالضميمه نيست.
توضيح مطلب اين كه در فلسفه اسلامي (1) اتصاف شيئي به شيئي به سه صورت تصوير شده است:
1 - انضمامي ، مانند اتصاف كاغذ به سفيدي .
2 - انتزاعي ، مانند اتصاف آسمان به فوقيّت.
3 - اتحادي ، مانند اتصاف انسان به نطق.
فرق اين سه نوع اتصاف در اين است كه در انضمامي صفت وجودي دارد و موصوف هم وجود ديگري ، اما در انتزاعي صفت از خود وجودي ندارد، بلكه از موصوف انتزاع مي شود. مثلاً فوقيّت براي آسمان، وجود جدايي ندارد، بلكه هرگاه عقل به آسمان و اشياي ديگر مثلاً زمين نظر كند، آسمان را موصوف به صفت فوقيت مي يابد؛ يعني اين صفت را از آن انتزاع مي كند. در اتحادي ، صفت عين موصوف است، ولي عقل در ظرف خود صفت را از موصوفش جدا مي كند و يكي را به ديگري نسبت مي دهد. از نظر برخي فلاسفه اسلامي وجود از اوصاف اتحادي موصوف است.
1. ر.ک: آقا علي مدرس، رساله حمليه، ص 58 - 60.