هر يك از عبادات، راز و رمزى دارد كه دستيابى به ثمرات شيرين و ارزشمند آنها، جز با فهم و درك صحيح آن رموز ميسّر نيست. حج خانه خدا نيز از زمره همين عبادات است. حاجيان از فرسنگها راه با دشواريها و سختىهاى فراوان و هزينههاى سنگين، به سرزمين وحى آمده، با حضور در ميقات، لباس و پوشش معمولى خود را از تن بدر مىكنند و با پوشيدن دو جامه احرام و گفتن لبيك، محرم شده، به مكه مىآيند و گرداگرد خانه كعبه به طواف مىپردازند. نماز طواف مىخوانند. از صفا به مروه مىروند و بازمىگردند و در اين مسير گاهى عادى و گاهى تند مىروند. پس از آن، قدرى از مو و يا ناخن را كوتاه كرده، سپس در مراسم حج تمتّع، به عرفات مىآيند. نيم روزى را آنجا مىمانند، آنگاه حركت كرده به مشعرالحرام مىرسند، چند ساعتى را در آنجا بيتوته مىكنند و با طلوع خورشيد راهى منا مىشوند. روز اوّل هفت سنگريزه به جمره عقبه و در روزهاى بعد به هر يك از جمرات سهگانه، هفت سنگ مىزنند. قربانى مىكنند. تقصير نموده، يا سر مىتراشند و باز هم گرد كعبه آمده، طواف مىكنند و سعى صفا و مروه و طواف نساء، و آنگاه حج پايان مىيابد و حاجى به شهر و ديار خويش بازمىگردد.
آيا حج كه عبادت عمر است و گاهى در طول زندگى انسان، تنها يكبار توفيق تشرف حاصل مىگردد و قبل از آن نيز بارها با خواندن اين دعا: «اللهم ارزقني حج بيتك الحرام في عامي هذا و فى كلّ عام» به خدا التماس مىكند تا حج نصيب او شود براى همين اعمال ظاهرى است؟! آيا خداوند چنين اراده كرده است تا مسلمانان گرداگرد سنگهايى بگردند و بدون هيچگونه تغييرى به موطن خود بازگردند؟! نه، هرگز چنين نيست، تمامى اين رفتارها و اعمال، جنبه سمبليك داشته، راز و رمزهاى فراوانى را در خود نهفته دارد. پيشوايان معصوم براى پيشگيرى از اينگونه تصوّرها و انديشههاى ناصحيح، مطالب مهم و ارزشمندى بيان داشته، معارف و اسرار درياوار هر يك را بر شمردهاند.
هر كس بدون توجه به اسرار و معارف اين عبادت بزرگ، به اعمال و رفتار حاجيان بنگرد شايد ابتدا چنين تصوّرى در ذهنش جلوه كند كه: اين همه زحمت و رنج و تلاش و صرف هزينه براى چه؟ و اين كارها و رفتارها چه معنا و مفهومى دارد؟
ابن ابىالعوجاء كه از مشركان سرسخت و گستاخ دوران زندگى امام صادق ـ ع ـ است با قيافهاى روشنفكرانه به آن حضرت مىگويد: (1)
«إلى كم تدوسون هذا البيدر؟ وتلوذونَ بهذا الحجر وتعبدون هذا البيت المرفوع بالطّوب والمدر؟ وتهرولون حوله هرولة البعير اذا نفر؟ من فكّر فى هذا وقدّر، عَلِمَ انّه فعل غير حكيم ولا ذى نظر، فقل فإنّك رأس هذا الأمر وسنامه وأبوك أُسّه ونظامه.» (2)
«تا به كى اين خرمن را مىكوبيد و به اين سنگ پناه مىآوريد، واين خانه از سنگ و گِل برافراشته شده را مىپرستيد، و چونان شتران رم كرده، گرداگرد آن هروله (3) مىكنيد، هر كس در اين [رفتارها [انديشه كرده، تأمّل كند مىداند كه اينها، كار انسان حكيم و صاحب نظر نيست!»
سپس خطاب به امام صادق ـ ع ـ مىگويد:
«شما كه در صدر و نوك پيكان اين امر قرار داريد و پدرت نيز پايهگذار و شكل دهنده آن بوده است، پاسخ اين سخن را بازگوى.»
امام ـ ع ـ لب به سخن گشوده، به گوشهاى از اسرار اشارتى مىكند و مىفرمايد:
«هذا بيت استعبد اللّه به خلقَهُ ليختبر طاعتهم فى اتيانه، فحثّهم على تعظيمه وزيارته، وجعله قبلةً للمصلّين له، فهو شعبة من رضوانه، ويؤدّى الى غفرانه ...»
«اين خانهاى است كه خدا بوسيله آن، بندگانش را به پرستش واداشت تا با آمدن به اين مكان، ميزان پيروى و اطاعت آنان را بيازمايد. از اين رو بندگان خود را به بزرگداشت و زيارتِ اين خانه برانگيخت و آن را قبله نمازگزاران ساخت، پس كعبه مركزى براى كسب خشنودى خداوند و راهى به سوى آمرزش اوست. خداوند آن را دو هزار سال پيش از گستراندن زمين آفريد. پس سزاوارترين كسى كه بايد اوامرش را گردن نهاد، و از نواهى او دورى گزيد، خدايى است كه چهرهها و جانها را آفريد.» (4)
نگرشى عميق و همه جانبه به آيات و روايات، بخوبى اين معنا را ثابت مىكند كه حج را ظاهرى است و باطنى، آنچه را مردم در ظاهر مىبينند با حقيقت حج فاصله بسيار دارد و حال آن كه خداوند طالب آن حقيقت است: حجى را مىخواهد كه مبرور باشد و حاجى با بازگشت به موطن خويش تحوّلى اساسى در روحش پديد آيد. حجى را مىخواهد كه مناسك آن، مناسك زندگى صحيح اسلامى باشد. حجى را مىطلبد كه حاجى پس از برگشت، به غير خدا لبيك نگويد و گرد غير خدا نگردد. حجى را مىخواهد كه حاجى در آن با شيطان بستيزد و هر آنچه از دنيا نزدش عزيز است در راه خدا قربانى كند و جز خدا چيزى را نبيند و چيزى نخواهد و ...
حج عبادتى خشك و بىروح نيست بلكه هر عملى در حج نكتهها و معارف فراوان و والايى دارد كه هدف اصلى حج را تشكيل مىدهند.
فضل بن شاذان از هشتمين امام، على بن موسى الرضا ـ ع ـ از علل تشريع حج مىپرسد و حضرت پاسخ مىدهد:
«لعلّة الوفادة الى اللّه»؛ «حج به سوى خدا رفتن و در پيشگاه بارى تعالى حاضر شدن است.» (كسى كه معناى حضور در پيشگاه حىّ داور را بداند و بفهمد، به غير او توجه نكرده، خود را به گناه نمىآلايد.)
«وطلب الزيادة»؛ «حج زيادتطلبى و كمالخواهى و از خدا پاداش و ثواب فراوان خواستن است.»
«والخروج من كلّ ما اقترف العبد، وتائبا مما مضى، مستأنفا لما يستقبل»؛ «حج، از گذشته تاريك و پرگناه خارج شدن و از آنچه در گذشته انجام شده توبه كردن و براى آينده كار خوب و نيك را از نو آغاز كردن است.»
«مع ما فيه من اخراج الأموال»؛ «(حج وسيلهاى براى) خارج نمودن و جداسازى دارايىها از يكديگر است؛ خمس و زكات و ديون واجب را پرداختن و حق فقرا و محرومان و ديگر حقوق دينى را ادا كردن است.»
«وتعب الأبدان والاشتغال عن الأهل والولد وحظر الأنفس عن اللّذات»؛ «حج بدن را به سختى انداختن، از زن و فرزند دور شدن، و جان را از هواهاى نفسانى و شهوات و لذّتهاى نامشروع منع كردن و تمرين خودسازى و گناه نكردن است.»
«... مع ما فى ذلك لجميع الخلق من المنافع فى شرق الأرض وغربها ومن فى البرّ والبحر ممّن يحجّ وممّن لا يحجّ، من بين تاجرٍ وجالب وبائعٍ ومشترى وكاسب ومسكينٍ ومكارٍ وفقيرٍ وقضاء حوائج أهل الأطراف فى المواضع الممكن لهم الاجتماع فيها.»
«در حج براى تمامى مردم در شرق و غرب زمين و آنانكه در دريا و خشكى بسر مىبرند؛ چه آنها كه حج مىگزارند و چه غير آنان، از تاجر، وارد كننده، فروشنده و خريدار، كاسب و كرايه دهنده مركب و فقير و مسكين، سودمند بوده و نيازهاى مردم در اطراف و اكناف زمين را برمىآورد.»
«مع ما فيه من التّفقّه ونقل أخبار الأئمة ـ عليهمالسلام ـ الى كلّ صُقعٍ وناحية، كما قال اللّه تعالى: فلولا نفر من كلّ فرقةٍ منهم طائفة ينفقّهوا فى الدين ... وليشهدوا منافع لهم.»
«علاوه بر آن، حج جايگاه فراگيرى فقه و احكام دين، و انتقال و گسترش اخبار پيشوايان ـ عليهمالسلام ـ به تمامى گوشه و كنار [جهان [است. همانگونه كه خداوند فرمود: پس چرا كوچ نمىكنند از هر فرقه و ...» (5)
آن حضرت سپس به برخى از اعمال حج اشاره نموده، نكاتى را در فلسفه هر يك بيان مىكند و به حاجيان مىنماياند كه: حج واقعى فراتر از يك سلسله رفتارها و كارهاى خشك و بىروح است. آنگاه مىافزايد:
«اگر كسى بگويد: چرا مردم به احرام مأمور شدهاند؟ پاسخش آن است كه: تا (حاجيان) قبل از ورود به حرم خداوند بلند مرتبه، خاشع و خدا ترس شوند و از اشتغال به چيزى از دنيا و زينتها و لذّتهاى دنيايى و از هر سرگرمى و هوسرانى خود را دور داشته، با تمام وجود روى بسوى او كنند ...» (6)
على بن ابيطالب ـ ع ـ در نهج البلاغه درباره اسرار و معارف اين واجب الهى فرمود:
«خداوند حج را بر شما واجب كرده، آنجا را قبله مردمان ساخت، و آن را براى دينداران نشانه فروتنى در برابر عظمت او و اعتراف به عزّت و بزرگوارى خداوند قرار داد. و از ميان بندگان خود، گوش بفرمانانى را برگزيد، كه دعوت او را پذيرفته، گفتارش را گوش فرا دادند و بر جايگاه پيامبران ايستادند، و چونان فرشتگانى شدند كه بر گرداگرد عرش خدا طواف كردند و در بازار عبادت حق تعالى، سودها برگرفتند ...
خداوند كعبه را براى اسلام نشان و براى پناه آورندگان به آن، حرم قرار داد. حجگزارى را واجب كرد، حق او را به مردم شناساند و زيارتش را بر شما نوشت و فرمود: بر هر كسى كه مىتواند و استطاعت دارد كه بر اين خانه راه يابد حج واجب است و آن كه كفر ورزيده سرباز زند، پس همانا خداوند از جهانيان بىنياز است.» (7)
و در خطبه قاصعه فرمود:
«خداوند خانهاش را، كه وسيله قيام و قوام مردم است، در منطقهاى كوهستانى و پر از سنگلاخ و در ميان كوههايى سخت و شنهايى نرم و چشمههايى كم آب و روستاهايى پراكنده قرار داد و از آدم و فرزندان او خواست تا روى به آن خانه نهند و دلهاى خود را به سوى آن متوجه سازند ... تا از روى خوارى شانههاشان را جنبانده، گرداگرد آن لا اله الاّ اللّه گويند و خاك آلوده و مو پريشان گام بردارند، لباسها را پشت سر انداخته و از تن بيرون افكنند. با زدن موها، زيبايى خود را از دست دهند و بدينسان در امتحانى بزرگ و آزمايشى سخت و دشوار فرمانبرداران را از نافرمانان جدا سازد.
اگر خدا مىخواست مىتوانست خانه خود را در بهترين و زيباترين نقطه روى زمين قرار دهد و سنگهاى آن را از زمرّد سبز و ياقوت سرخ فام بپا سازد؛ ليكن خداوند بندگان خود را با انواع سختىها آزمايش مىكند و با مجاهدتهاى گوناگون به بندگى وامىدارد، با دشواريها و ناخوشاينديها آنان را مىآزمايد تا كبر و خودپسندى را از قلوبشان بزدايند و فروتنى را جايگزين آن سازند.» (8)
نگرشى اينچنين به حج واعمال آن، در فرمودههاى بسيارى از امامان ـ عليهمالسلام ـ پديدار است. امام باقر ـ ع ـ به هنگام تشرف به حج و پس از ورود به مسجدالحرام، مردمى را ديدند كه گرداگرد كعبه طواف مىكنند، نگاهى به آنان افكنده فرمود: «هكذا يطوفون فى الجاهلية»؛ «در زمان جاهليت نيز اينچنين طواف مىكردند.» (بسان اين مردم، هفت بار كعبه را دور مىزدند.) سپس فرمود: «به اينان چنين فرمان ندادهاند، بلكه آنها مأموريت يافتهاند تا گرداگرد كعبه طواف نموده، سپس بسوى ما بيايند و دوستى و محبت و يارى خويش را به ما عرضه كنند ...» (9)
از همين رو فرمودهاند: «من تمام الحجّ لقاء الامام»؛ «حج با ديدار امام و رهبرى پايان مىپذيرد.» و حج بدون رهبرى و ولايت در واقع حج نيست.
يكى از گوياترين گفتگوها كه به روشنى نشان از مدّعاى اين نوشتار دارد سخنان امام سجاد ـ ع ـ با شبلى است كه از سفر حج بازگشته است. امام از او پرسيدند:
(آقاى شبلى!) آيا حج گزاردى؟ گفت: آرى فرزند رسول خدا، فرمود: آيا به ميقات فرود آمدى و لباسهاى دوخته خويش را از تن بدر كردى و غسل نمودى؟ شبلى پاسخ گفت: آرى.
امام ـ ع ـ : آنگاه كه به ميقات درآمدى نيت كردى كه لباس معصيت و نافرمانى را از تن درآورده، و جامه طاعت و فرمانبرى خداوند را بجاى آن پوشيدهاى؟
شبلى: نه.
امام ـ ع ـ : هنگامى كه لباسهاى دوخته را درآوردى، آيا نيت كردى كه خود را از ريا و دورويى و ورود در شبههها برهنه و دور سازى؟ شبلى: نه.
امام ـ ع ـ : به هنگام غسل كردن، نيّت كردى كه خود را از اشتباهات و گناهان شستشو دهى؟
شبلى: نه.
امام ـ ع ـ : [پس تو در حقيقت] نه به ميقات درآمدهاى، و نه لباسهاى دوخته را از تن كندهاى و نه غسل كردهاى ..! سپس از او مىپرسند: آيا خود را تميز كردى و احرام پوشيدى و پيمان حج بستى؟
شبلى: آرى.
امام ـ ع ـ : آيا اين نيت را داشتى كه خود را با نور توبه خالص پاكيزه مىسازى؟
شبلى: نه.
امام ـ ع ـ : به هنگام محرم شدن، نيت آن كردى كه هر چه را خداوند بر تو روا نداشته، بر خود حرام بدارى؟
شبلى: نه.
امام ـ ع ـ : به هنگام بستن پيمان حج، آيا قصد آن كردى كه هر پيمان غير الهى را گشودهاى (رها كردهاى)؟
شبلى: نه.
امام ـ ع ـ : نه احرام بستهاى، نه پاكيزه شدهاى و نه نيت حج كردهاى! آنگاه چنين پرسيد: آيا به ميقات داخل شدى و دو ركعت نماز احرام بجاى آوردى و لبيك گفتى؟
شبلى: آرى.
امام ـ ع ـ : به هنگام خواندن دو ركعت نماز (طواف)، نيت آن داشتى كه به بهترين كارها و بزرگترين نيكىهاى بندگان (كه همان نماز است)، خود را به خدا نزديك مىكنى؟ شبلى: نه.
امام ـ ع ـ : آنگاه كه لبيك گفتى، نيّت آن كردى كه به هر چه فرمانبردارى محض خداوند است سخن مىگويى و از هر نافرمانى و معصيتى سكوت مىكنى؟
شبلى: نه.
امام ـ ع ـ : نه در ميقات داخل شدهاى، نه نماز گزاردهاى و نه لبيك گفتهاى! وباز پرسيد: آيا به حرم داخل شدى و كعبه را ديدى و نماز خواندى؟
شبلى: آرى.
امام ـ ع ـ : به هنگام ورود به حرم نيت آن كردى كه هر غيبت و بد گويى مسلمانى از جامعه اسلامى را بر خود حرام مىكنى؟
شبلى: نه.
امام ـ ع ـ : به هنگام رسيدن به مكه، نيت كردى كه فقط خدا را مىخواهى [و مىجويى]؟
شبلى: نه.
امام ـ ع ـ : پس نه به حرم وارد شدهاى و نه كعبه را ديدهاى و نه نماز گزاردهاى! و ادامه داد: گرداگرد خانه خدا طواف كردى؟ و اركان خانه را لمس نمودى؟ وسعى انجام دادى؟
شبلى: آرى.
امام ـ ع ـ : به هنگام سعى، نيّت آن داشتى كه (از شرّ شيطان و نفس) به خدا پناه مىبرى و او كه آگاه به پنهانهاست، نسبت به اين مسأله داناست؟
شبلى: نه.
امام ـ ع ـ : پس نه طواف خانه كردهاى، نه اركان را لمس نمودهاى و نه سعى بجا آوردهاى!
سپس فرمود: آيا با حجر الاسود دست دادى، كنار مقام ابراهيم ايستادى، و دو ركعت نماز خواندى؟
شبلى: نه.
در اين هنگام امام فريادى برآورد چونانكه گويى نزديك است از دنيا برود، سپس فرمود: آه، آه ... آنگاه فرمود: كسى كه با حجرالاسود دست داده، مصافحه كند، در حقيقت با خداوند متعال دست داده است، پس اى نادار ناتوان بنگر و بيانديش، و پاداش آنچه را حرمت قائل شده و بزرگ داشتهاى، ضايع مگردان و همچون معصيت كاران، دستى كه به خدا دادى (و پيمانى را كه با خدا بستى) نگسل و نشكن. (10) برخى عقيده دارند كه حج از دو حرف «حاء» و «جيم» تركيب شده. «حا»ى حج اشاره به «حلم حق» و «جيم» آن اشاره به «جرم خلق» است. در صورتى كه حجگزار حج مبرور و سعى مشكور داشته باشد، خداوند با حلم خود، كه بر خشم او برترى دارد (يا من سبقت رحمته غضبه)، جرم بندگان را پوشانده و از آن درخواهد گذشت. حج مبرور نيز آن حجّى است كه حج گزار با نيتى پاك و خالص به خانه حق پاگذاشته و خود را از معاصى برهاند و با خدا پيمان بندد كه در بازگشت، بكلّى از شيطان گسسته، رضاى خدا را بجويد و غير از راه محبوب راهى را نپويد. (11)
حضرت امام خمينى ـ قدّس سرّه ـ نگرشى همچون امامان معصوم ـ عليهمالسلام ـ به حج داشت و در پيامهايى كه به مناسبت مراسم حج صادر كرده، به گوشهاى از اين راز و رمزها اشارتها داشته، مىفرمايند:
«لبيكهاى مكرر از كسانى حقيقت دارد كه نداى حق را به گوش جان شنيده و به دعوت اللّه تعالى به اسم جامع، جواب مىدهند. مسأله، مسأله حضور در محضر است و مشاهده جمال محبوب. گويى گوينده از خود در اين محضر بيخود شده و جواب دعوت را تكرار مىكند و دنباله آن سلب شريك به معناى مطلق آن مىنمايد كه اهل اللّه مىدانند نه شريك در الوهيت فقط. گر چه سلب شريك در آن نيز شامل همه مراتب تا فناى عالم در نظر اهل معرفت است و حاوى جميع فقرات احتياطى و استحبابى است؛ مثل «... الحمد لك والنعمة لك ...» و حمد را اختصاص مىدهد به ذات مقدس، همچنين نعمت را. و نفى شريك مىكند و اين نزد اهل معرفت غايت توحيد است و به اين معناست كه هر حمدى و هر نعمتى كه در جهان هستى تحقق يابد، حمد خدا و نعمت خداست، بدون شريك. و در هر موقف و مشعرى و وقوف و حركتى و سكون و عملى اين مطلب و مقصد اعلى جارى است و خلاف آن شرك به معناى اعم است كه همه ما كوردلان به آن مبتلا هستيم.» (12)
در جاى ديگر مىفرمايند:
«در لبيك، لبيك، «نه» بر همه بتها گوييد و فرياد «لا» بر همه طاغوتها و طاغوتچهها كشيد و در طواف حرم خدا كه نشانه عشق به حق است دل را از ديگران تهى كنيد و جان را از خوف غير حق پاك سازيد و به موازات عشق به حق، از بتهاى بزرگ و كوچك وطاغوتها و وابستگانشان برائت جوييد، كه خداى تعالى و دوستان او از آنان برائت جستند و همه آزادگان جهان از آنان برىء هستند.
و در لمس «حجرالاسود» بيعت با خدا بنديد كه با دشمنان او و رسولانش و صالحان و آزادگان دشمن باشيد و به اطاعت وبندگى آنان هر كه باشد و هر جا باشد ـ سر ننهيد و خوف و زبونى را از دل بزداييد ...
و در سعى بين صفا و مروه، با صدق و صفا، سعى در يافتن محبوب كنيد كه با يافتن او همه بافتهاى دنياوى گسسته شود و همه شكها و ترديدها فرو ريزد ...
و با حالت شعور و عرفان به مشعرالحرام و عرفات رويد و در هر موقف به اطمينان قلب بر وعدههاى حق و حكومت مستضعفان بيافزاييد ...
پس به منا رويد و آرزوهاى حقانى را در آن جا دريابيد كه آن قربانى نمودنِ محبوبترين چيز خويش در راه محبوب مطلق است و بدانيد تا از اين محبوبها كه بالاترينش حب نفس است و حب دنيا تابع آن است نگذريد، به محبوب مطلق نرسيد و در اين حال است كه شيطان را رجم كنيد و شيطان از شما بگريزد. و رجم شيطان را در موارد مختلف با دستورهاى الهى تكرار كنيد كه شيطان و شيطان زادگان همه گريزان شوند. (13)
با توجّه به آنچه آمد و نيز رازها و رمزهاى فراوان نهفته در آيات و روايات، مىتوان اينگونه جمعبندى نمود كه:
1 ـ حج، مظهرى از مظاهر توحيد است و هدف از تشريع آن، پرستش خداى يگانه، و انجام عمل خالص براى اوست، از اين رو در قرآن آمده است:
«و اذ بوّأنا لابراهيم مكان البيت أن لا تُشرك بى شيئا و طهّر بيتى للطائفين والقائمين والرّكّع السّجود»؛ (14) «و هنگامى كه ابراهيم را در مكان اين خانه فرود آورده، جاى داديم [او را فرمان داديم] كه با من چيزى را شريك مدار و خانهام را براى طواف كنندگان و قيام كنندگان و ركوع و سجود كنندگان پاك نماى.»
ابراهيم ـ ع ـ نيز در قرآن رمز توحيد و شكننده بتها و سمبل مبارزه با شرك معرفى شده است.
2 ـ حج پذيرش دعوت خداوند، و پيمودن صراط مستقيم او است و حاجى با اظهار لبيك، پذيرش دعوت خدا را اعلان نموده، خود را به اجراى فرمودههاى الهى مكلّف مىسازد.
3 ـ حج پايگاه اعلان مخالفت مسلمانان با جهل و آثار بجاى مانده از دوران جاهليت است. همان كارى كه رسول خدا ـ ص ـ انجام داد و آن را در خطبه حجةالوداع بيان فرمود.
4 ـ حج پيوند جامعه اسلامى در عصر حاضر با صدر اسلام و يادآور خاطرات شكوهمند آن دوران شيرين و سرنوشت ساز است، بخصوص دو شهر مكه و مدينه كه وجب به وجب آن مملوّ از خاطرات تلخ و شيرين آن روزگار سراسر شرف و فضيلت است.
5 ـ حج تجلّى بخش برادرى، برابرى و وحدت اسلامى است و جلوه عينى اين حديث شريف است كه: «الناس من آدم و آدم من تراب، لا فضل لعربى على أعجمى ولا لأبيض على أسود الاّ بالتقوى.»
6 ـ حج مُطَهّر روح آدميان است. انسانهاى آلوده به عصيان و گناه با حضور در سرزمين وحى، بخصوص عرفات، از گذشته سياه خود اظهار پشيمانى نموده، خود را از گناه شستشو مىدهند و تربيت شده به موطن خويش بازمىگردند.
7 ـ حج جايگاه تربيت انسانها است. حاجيان با ترك زندگى و خانه و كاشانه و زن و فرزند و پذيرش زحمت و رنج، خويشتن را از رفاه زدگى و دنيا خواهى، جدا مىسازند و خود را براى پذيرش سختىها در مسير تحقق آرمانهاى الهى آماده مىكنند.
8 ـ حج يادآور صحنههاى حضور انسانها در قيامت و صحراى محشر است. لباسى چون كفن مردگان بر تن كرده، در صحرايى به دور از امكانات شهرى وقوف مىنمايد و كسى جز خدا فريادرس انسان نيست. در نتيجه مىتواند گوشهاى از هيجان و ترس و اضطراب آنچه را كه انسان در آينده با آن روبروست به نمايش بگذارد.
9 ـ حج تمرين بريدن از شهوات و گناهان و هواهاى نفسانى است. احرام به حاجى مىآموزد تا از پارهاى گناهان دورى كند و فرمانبرى و دورى از معصيت را تمرين نمايد.
خداى در قرآن فرمود:
«الحجّ أشهرٌ معلومات فمن فرض فيهنّ الحج، فلا رفث ولا فسوق ولا جدال فى الحج»؛ (15) «حج ماههايى معين است، پس هر كس در اين ماهها حج بجاى آورد [اين را بداند] كه آميزش، زشتكارى و مجادله در حج نيست.»
10 ـ حج تمرين نظم است. خداوند به حاجى مىآموزد كه حتما طواف را از حجرالاسود آغاز نمايد. با شكل خاصى طواف كند. نماز را پشت مقام ابراهيم بخواند. سعى را حتما از صفا شروع به مروه ختم نمايد و ...
11 ـ حج گردهمايى همه نيكان و پاكان و كنگره جهانى براى حلّ مشكلات مسلمانان است كه قرآن فرمود:
«وأذّن فى الناس بالحجّ يأتوك رجالاً وعلى كلّ ضامرٍ يأتين من كلّ فجٍّ عميق ليشهدوا منافع لهم»؛ (16) «و در ميان مردم بانگ حج بردار تا پياده يا سواره از هر راه دورى بسوى تو آيند [و] در آنجا منابع بسيار براى خود فراهم بينند.»
و بالاخره حج از اين راز و رمزها و درسها فراوان دارد. اميد آن كه تمامى حاجيان با اين نگرش به حج بروند و در درياى موّاج رحمت حق، خود را از گناهان دورسازند و تربيت شده براى ساختن جامعهاى اسلامى و نمونه به شهرها و كشورهاى خويش بازگردند.
1 ـ وافى، ج2، كتاب الحج، باب ابتلاء الخلق واختبارهم بالكعبه، ص34
2 ـ بحار، ج10، ص209
3 ـ به تندى راه رفتن.
4 ـ ارشاد مفيد، طرف من فضائل ابو عبداللّه الصادق ـ ع ـ .
5 ـ عيون اخبار الرضا، باب34، مروى از ابن شاذان؛ با همين مضمون در باب 33 نيز نقل شده است.
6 ـ همان.
7 ـ نهج البلاغه، خ1
8 ـ نهج البلاغه، خ192
9 ـ كافى، ج1، ص392
10 ـ مستدرك الوسائل، ج10، ص166
11 ـ محمد القارى الهروى المكى، انوار الحجج فى اسرار اللجج، ص45
12 ـ پيام حج مورخ 7/6/63، صحيفه نور، ج19، ص42
13 ـ پيام حج مورخ 12/6/63 صحيفه نور، ج18، ص87
14 ـ حج : 25
15 ـ بقره : 197
16 ـ حج : 27