دكتر احمد رفعت سيد
ترجمه: قبس زعفراني
«محمد عبده» جمله زيبايي داشت كه در حال حاضر بر روابط با امت ما ـ اولين و چه بسا آخرين حامي ايالات متحده ـ منطبق است. او ميگويد:
از عدل، معروفتر و از ظلم، نكوهيدهتر وجود ندارد.
آمريكا در روابط خويش با ما نمونة بارز «منكر»، «ظلم» و «نبود عدل» است و شواهد و دلايل در اين زمينه بسيار است، به گونهاي كه به رشته تحرير درآوردن آنها چندين جلد كتاب ميشود و از زمان تأسيس رژيم صهونيستي در سال 1948 تا صبح روز ـ روزي كه «جورج بوش» در مزرعة خويش از نخستوزير رژيم صهيونيستي «آريل شارون» استقبال كرد و با هم به گفتوگو نشستند و با هم عليه ما به توافق رسيدند: زمين، عقيده و منافع ـ 11/4/2005 تاريخ آن را ثبت كرده است.
سؤالي كه اكنون مطرح ميشود، اين است كه چرا اين ظلم و ستم آمريكايي در حق اعراب و مسلمانان اعمال ميشود و چرا اين طرفداري و جانبداري و حتي همسويي بين ايالات متحده و اسراييل مشاهده ميشود؟ آيا اين فقط به خاطر منافع است؟ آيا سياستي كه اسراييل آنرا در برخورد با واشنگتن پيش روي خويش قرار داده است، طي شصت سال گذشته مورد كاربرد اعراب و مسلمانان نبوده است؟ يا اينكه اين برخوردها سياست نيست، بلكه عقيدهاي است كه تجليات خاص نظامي سياسي و فرهنگي خويش را دارد؟
بيشك تمام اينها دليل و سبب هستند، اما ما تلاش داريم، در اين مقاله فقط بر يكي از اين ظلمها و ستمهاي آمريكايي كه دائماً عليه ما اعمال شده تمركز كنيم كه در بسياري از كتابهاي عربي و غربي به آن تحت عنوان بروز پديدة «محافظهكاران نوين» اشاره شده است كه انديشمندان و سياستمداران يهودي و مسيحي ـ صهيونيستي و حاكميت ايشان بر تصميمگيريهاي سياسي درون ايالات متحده را از بيش از نيم قرن پيش تاكنون شامل ميشود، بهويژه در دولت كنوني آمريكا، دولت بوش پسر.
اين پديده، پديدة محافظه كاران نوين، دليل اصلي ظلم و ستم آشكاري است كه آمريكا نه تنها عليه ما، بلكه عليه تمام جهانيان اعمال مينمايد. و باعث گرديده تا نفرت جهانيان از آمريكا بيش از پيش گردد، چون آلت دست «تل آويو» و مردان قدرتمند و با نفوذ آن در دولت آمريكا شده كه پس از حوادث يازده سپتامبر جنون و حماقت آنها در قبال جهان و جهانيان و خصوصاً جهان اسلام به اوج خود رسيده است. اگر اين پديده واقعاً چنين است، ريشه در چه چيزي دارد و افكار و انديشهها و اهداف آن چيست؟ سمبلهاي اصلي شبكههاي حاكم آن در واشنگتن چه كساني هستند؟ و اين امپراتوري در نبرد خويش با اسلام و مسلمانان تا كجا پيش ميرود؟ تلاش داريم، در اين مقاله به اين سؤالات پاسخ گوييم.
1. كساني كه تصور ميكنند، پديده محافظهكاران نوين يا آنچه جريان مسيحيت صهيونيستي ناميده ميشود، جريان جديدي است كه از نيم قرن گذشته پاي به عرصه وجود گذاشتهاست، سخت در اشتباهند، زيرا حقايق تاريخي نشان ميدهد، اين جريان به زمان «مارتين لوتر» (1483 ـ 1546) باز ميگردد كه رهبري جنبش «اصلاحات ديني» درون كليساي غربي را بهدست گرفت و القابي به او داده شد كه مستحق آن نبود، چون آخرين دست آورد او اين بود كه بنيانگذار و پدر جريان مسيحيت صهيونيستي با تمام خصوصيتهايش در حق ديگران و به ويژه مسلمانان ـ اعراب فلسطين و شكل دهي مجموعهاي از اوهام و خيالات مذهبي به عنوان مراجع اعتقادي شود و بدين ترتيب مجموعة اعتقادات او به جريان كليسايي تندرويي تبديل گردد كه اعتقاد پيداكند، بازگشت مسيح و برپايي دولت هزاره آن با تأسيس «اسراييل بزرگ» و جنگ بزرگ «آرمگدون» ميان «سپاه خير» (كه همان ياران و پيروان مسيحيت صهيونيستي هستند) و ميان «سپاه شر» (كه همان پيروان محمد(ص) و تمدنش ميباشد) بهوقوع ميپيوندد. مارتين لوتر نقش بسيار مهمي در مرتبط ساختن رسالت مسيحيت با اصول توراتي ايفا نمود و اصول اعتقادي مذهب پروتستاني خويش (سال 1517) را مغاير جوهر مسيحيت بنياد نهاد، وي تورات (عهد قديم) را به زبان آلماني ترجمه كرد و آنرا همپايه انجيل در مذهبش قرار داد با اينكه عهد قديم از متون و نصوص مذهبي تهي بود. از اينجا بود كه ديدگاه مسيحيان صهيونيست شكل گرفت و اعتقاد پيداكردند، فلسطين و قدس مركز برنامههاي الهي بر روي زمين است و براي بازگشت مسيح و تأسيس و برپايي مملكت خداوند بسياري از ياران پرشور و مؤمن آمريكايي را ضمن تأكيد بر درست بودن متون كتاب مقدس، دعوت به مهاجرت به فلسطين، در آستانة قرن 19 و تأسيس شهركهايي در آن نمود تا زمينه ساز آمدن و ظهور مسيح موعود شوند.
مارتين لوتر فقط به ترجمة تورات اكتفا نكرد، بلكه در سال 1523 كتابي تحت عنوان مسيح، يهودي زاده شد را به رشتة تحرير درآورد. وي در اين كتاب خود را نه تنها داوطلبانه بندة يهود معرفي ميكند، بلكه بندة راه و روش عبوديت و بندگي اتباع و ياران و پيروانش (ياران و پيروان مارتين لوتر) بيان مينمايد تا ايشان بنده و خدمتگزار يهود باشند. مارتين لوتر ميگويد:
روح القدس خواست كه «اسفار مقدس» فقط از طريق يهود بهدست ما برسد. يهود فرزندان خداوند اند و ما مهمانان بيگانهاي بيش نيستيم و بايد به اين رضايت دهيم. ما چون سگاني هستيم كه از پس مانده سفره سرورانش ميخورد!
اين دعوت زمينه ساز تأسيس ايالات متحده شد و اين نشو و نما در تمام ابعاد سياسي آن ـ از شعار رسمي دولت گرفته تا تفاصيل اعتقادي و حتي كلمة «سرزمين موعود» ـ رسوخ و در فرهنگ آمريكاييها ظهور نمود. در مورد تأكيد بر اين اصول و مبادي افراطي در چارچوبهاي تاريخي و همچنين نشو و نماي اين بنيادگرايي صهيونيستي بسياري از تحقيقات و پژوهشها يادآوري ميكنند. كريستف كلمب كه قهرمان قومي ـ ملي اين جريان افراطي به شمار ميآيد، در مقابل شاهدان اعلام كرد:
قدس و كوه صهيون ميبايست بهدست مسيحيان بنا شود، همانگونه كه خداوند بر زبان پيامبرش در مزمور 14 آنرا جاري ساخت.
همچنين در جاي ديگري ميگويد:
وظيفة من كشف سرزمينها و كشورها و شهرهاست تا به امپراتوري اسپانيا ملحق و ملل آنها به مسيحيت هدايت شوند. سپس آماده نمودن آنها براي آن چيزي بود كه آنرا جنگ زندگي يا مرگ عليه امپراتوري محمد(ص) و بازگرداندن قدس و سرزمين مقدس ناميده بود كه زمينه ساز برپايي مملكت خداوند شود.
اين همان چيزي است كه اشغالگران و متجاوزان آمريكاي شمالي هميشه آن را تكرار ميكنند و ميگويند فتوحات آنها تكرار فتوحات عبرانيها در «سرزمين موعود» است و سرخپوستاني را كه مورد حمله قرار داده و به قتل رساندهاند، بهتر از فلسطينيها يا كنعانيهاي تورات نيستند!
محققان و انديشمندان در اينجا تأكيد ميكنند، بزرگداشت «روز استقلال» آمريكا توسط آمريكاييها هميشه با بزرگداشت پيشگوييهاي «دانيال» و رؤياي «يوحنا» قرين است كه مبشر نبرد آرمگدون و پايان جهان و بازگشت مسيح ميباشد و كشيش پروتستاني «آيل آنو» كه آمريكا را به اسراييل تشبيه ميكند، بر اين موضوع اينگونه تأكيد ميكند:
اين اسراييل آمريكايي ماست.
كه بعدها مقوله شايع جريان محافظه كاران نوين و سركردگان بنيادگرايي يا مسيحيت صهيونيستي شد. آنها عنوان كردند، جوهر يكي است و آن دعوت به تأسيس «اسراييل بزرگ» به حساب اعراب و مسلمانان و عليه اعتقادات و احساسات و منافع يك ميليارد و نيم مسلماني است كه در حال حاضر در جهان زندگي ميكنند.
2. اگر آنچه گذشت را تبيين ريشهها و تاريخ حقيقي اين جريان صهيونيستي بناميم كه بر فرهنگ و سياست آمريكا حاكم است، پس واقعيت چيست؟ شبكة حاكم بر تصميمگيريهاي سياسي چيست؟ نام و مراكز تحقيقاتي و مطبوعاتي آنها چيست؟ و مهمترين برنامهها و اهداف آنها چيست؟
حقايق موجود و در دسترس از دهها تحقيق و پژوهش انجام شده دربارة محافظهكاران نوين تأكيد ميكند كه آنها بيشتر شبيه يك باند يا يك طايفه هستند كه از يهوديان متعصب اسراييل و مسيحيان متعصبتر از يهوديان تشكيل شدهاند و جمعيت آنها بيش از 17 درصد مسيحيان آمريكا نيست و بسياري از كليساهاي آمريكايي در ديدگاهها و عقايد و منافع و رابطه با جهان اسلام مخالف هستند و آنها را به اين متهم ميكنند كه با ديدگاه و سياستهايشان جامعة آمريكا را با فرهنگ و اعتقادات و منافع و سياستهاي خاص خويش با منافع و سياستهاي اسراييل مرتبط ساختهاند. حقايق بر اين نكته تأكيد ميكند، مهمترين افراد اين طايفه عبارتند از:
1. ريچارد پرل: وكيل وزارت دفاع؛
2. پل وولفوويتز: كانديداي رياست بانك جهاني [رييس كنوني صندوق بينالمللي پول (IMF) ]؛
3. استفان برايان: از جمله مسئولان كميسيون امور خارجه و معاون وزير دفاع در مسائل سياست امنيت بينالمللي و كسي كه در سال 1978 نقشههاي پايگاههاي نظامي عربستان سعودي پنتاگون را به هيئت اسراييلي كه از واشنگتن بازديد ميكرد، تسليم كرد و ثابت كرد، او بيش از آنكه وفادار واشنگتن باشد، وفادار تلآويو است.
4. جيمز وولسي: رييس آژانس اطلاعات مركزي آمريكا (سيا)؛
5. ايلون كوهن: يكي از انديشمندان اين طايفه و استاد تحقيقات استراتژيك انستيتو تحقيقات پيشرفتة بينالمللي دانشگاه جونز هاپ كينز؛
6. كارل راف: از جمله بارزترين و مهمترين مشاوران بوش؛
7. ليب لوييس: كسي كه در سال 1992 وثيقهاي وضع كرد كه «توجيه برنامههاي دفاعي» ناميده ميشد. وي اين وثيقه را براي ديك چيني وزير دفاع وقت وضع و بر ضرورت حاكميت نظامي آمريكا بر جهان و بهويژه جهان عرب تأكيد كرد.
8. داگلاس ويت: وي به همراه ريچارد پرل پژوهشي در سال 1996 به نخست وزير وقت اسراييل «بنيامين نتانياهو» تحت عنوان «جدايي كامل» ارائه داد و در اين تحقيق «ديويد و ميراف وارمرز» زوج افراطي نيز همراه آنها بودند. اين پژوهش خواستار ترسيم دوبارة خاورميانه از نو و سقوط رژيم صدام حسين و محاصرة سوريه و بيرون راندن فلسطينيها بود و دقيقاً همان اصول و مباديي است كه دولت جرج بوش پسر در حال حاضر براساس آنها عمل ميكند.
9. ديك چيني و رامفسلد: دو نفري كه از معرفي بينياز هستند. اولي معاون رييس جمهور و ديگري وزير دفاع آمريكاست و ديدگاه افراطي آنها باعث شد اين مناصب را احراز نمايند. آنها در سال 1997 با همكاري پل وولفوويتز طرح «قرن جديد آمريكايي» را ارائه دادند و هدف از آن قراردادن آمريكا در رأس هرم حاكميت بر جهان طي قرن 21 بهويژه در منطقة عربي و اسلامي بود. آنها در اين طرح عنوان كردند، اين حاكميت و اين سركوب نيازمند «پرل هاربر» جديد است و «سپتامبر 2001» مناسبترين فرصت براي اجراي طرح بنيادي صهيونيستي است كه طرح قرن جديد آمريكايي ناميده ميشود.
10. ويليام كريستول: رئيس هيأت تحريريه مجله «ويكلي استاندارد»، او و مجلهاش بالاترين و بزرگترين بوق تبليغاتي جريان محافظهكاران نوين هستند و كافي است بدانيم كه ناشر معروف آمريكايي يهودي «رابرت مردوخ» تأمين كننده بودجه و نيازهاي مالي او و مجلهاش است.
11. غير از آن ميتوان به سيل نامهاي مهم سياسي و استراتژيك اشاره كرد، از جمله: «مايكل لئون»، «گري اسميت»، «آبراهام گالكي»، «كن آدلمن»، «جيمز چلنجر»، «هارولد براون»، «تام فولي»، «نيوت كينگريچ»، «فرانك گافني»، «باري رابن»، «مارتين كرامر»، «ايلون آبراهامز»، «جان بولتون»، «دونالد كاگن»، «استيون كامبون»، «رائول مارك»، «مايكل مونيس»، «دانيال بايبس»، «ايگال كارمون» و صدها نام ديگر. تمام اين افراد از مراكز تحقيقاتي و پژوهشي تابع لابي يهودي و راست محافظهكار وارد مراكز تصميمگيري در دولت كنوني آمريكايي ميشوند و از جمله بزرگترين اثر گذاران اين جريان افراطي و حامي اسراييل به شمار ميآيند.
3. در مورد مراكز تحقيقاتي و مطبوعاتي كه در خدمت اين جريان محافظه كار قرار دارد و در جهت نشر افكار و انديشههاي اين جريان عمل ميكند ميتوان به موارد ذيل اشاره كرد:
«انستيتو هدسون»، «مؤسسه هرترج» (ميراث)، «انستيتو آركين اينتر آبرايز»، «انستيتو يهودي امور امنيت ملي»، مراكز تحقيقات سياسي: «باشگاه خاورميانه»، «انستيتو سياستهاي خاورميانهاي واشنگتن»، «انستيتو تحقيقات ميديا خاورميانه»، بنيانگذار اين انستيتو افسر اسراييلي «ايگال كارمون» مشاور سابق نخست وزير اسراييل در امور تروريستي بود. اين انستيتو وظيفه نشر تمام مطالبي را دارد كه مربوط به اعراب و مسلمانان است و دشمني با ساميان ناميده ميشود.
افزون بر اين مراكز دهها روزنامه و مجله در آمريكا وجود دارند كه در خدمت لابي صهيونيستي يا جريان محافظه كار يا مسيحيان صهيونيست عمل ميكند. افزون بر مطبوعات مراكز تبليغاتي ـ اطلاعاتي ديگري نيز وجود دارند كه پرچمدار حمايت از جريان بنيادگرايي صهيونيستي است. از جمله «مؤسسه روابط عمومي پنادور» كه از جمله بنيانگزاران آن ريچارد پرل و جيمز وولسي رييس پيشين سيا هستند. بسياري از اين مجلات و مؤسسات را رابرت مردوخ ميلياردر يهودي حمايت مالي ميكند. از جمله اين مؤسسات باز ميتوان به «شوراي سياست دفاعي» اشاره كرد كه در سال 1985 تاسيس شد و متشكل از 30 عضو است كه ترسيم كننده برنامهها و طرحها و تصميمات محافظهكاران نوين است و بنيانگزاران آن گروهي از نظاميان و سياستمداران پيشين با افكار و ديدگاههاي بنيادگرايانه صهيونيستي بودهاند. رياست اين مؤسسه را «داگلاس ويت» برعهده داشت و از جمله اعضاي آن ميتوان به «كن آدلمن» و «ريچارد پرل» كه از جمله صميمانهترين دوستان وزير دفاع كنوني آمريكا، دونالد رامسفلد، ميباشند اشاره كرد. در اين شورا هنري كسينجر، وزير خارجه پيشين آمريكا، و «نوآم فولي» و «نيوت كينگريچ» نيز مشاهده ميشوند كه رؤساي پيشين مجلس نمايندگان آمريكا بودهاند. نكته بسيار مهم اينجاست كه اين شورا ادعا ميكند فعاليتش داوطلبانه و مردمي است و صرفاً پند دهندهاي امين است. اما سازمانهاي مسئول شفاف ساختن برنامههاي اقتصادي و دفاع حقوق بشر بر ملا ساختند كه 9 تن از مهمترين اعضاي اين شورا داراي روابطي عميق با شركتهايي هستند كه باوزارت دفاع داد و ستد ميكنند و اين مؤسسه سومين شركت بزرگ داد و ستد كننده با وزارت دفاع است، بهگونهاي كه در سال 2002 ميزان قرار دادهاي اين مؤسسه با وزارت دفاع به 76 بيليون دلار بالغ شده است و از جمله افراد منعقد كننده قرار دادها جيمز وولسي بوده است. اما رسوايي بزرگتر اين شورا كه همچنان ادامه دارد، غارت و چپاول نفت عراق به مبلغ حدود 20 ميليارد دلار فقط طي سالهاي 2002 و 2003 است.
4. هنگام صحبت از حقايق و واقعيتها بايد به اين نكته اشاره كرد كه در پس اشغال عراق و گرفتار آمدن آمريكا در منطقه و جنگهايش هميشه اين جريان صهيونيستي قرار داشتهاند كه تمام توان تبليغاتي و سياسي و نظامي خويش را بكار بست تا برنامهها و طرحهايي به مورد اجرا بگذارد كه در درجه اول در خدمت اسراييل باشد و اهداف خود را در پس اعتقادات دروغين پنهان ساخت كه همان مملكت هزاره و بازگشت مسيح بود تا دوباره بر جهان حكومت كند و مملكت خداوند را برپا دارد و ساير خرافاتي كه افكار و انديشههاي اين جريان برآن استوارند.
هدف اصلي و اساسي اشغال عراق آنگونه كه جريان محافظهكاران نوين آنرا برنامهريزي و طراحي كردهاند، حاكميت كامل بر نفت عراق و چپاول و غارت ثروتهاي اين كشور به سود اقتصاد آمريكاست و به عنوان مثال ما به چند شركت آمريكايي از اين نوع اشاره ميكنيم كه در حال حاضر در عراق فعاليت ميكند و به نام آبادسازي اين كشور ثروتهاي آن را غارت و چپاول ميكند. نكته مهم اينجاست كه اكثر كارگزاران، بنيانگذاران و افراد شاغل در اين شركتها از جريان محافظهكاران نوين هستند و اين بيشك امري تصادفي و اتفاقي نيست:
1. شركت بكش (BKSH): رييس اين شركت «چارلز بلك» يكي از عقابهاي دولت آمريكاست و رابطهاي عميق با كنگره ملي عراق دارد و افتخار ميكند كه دوستاني دارد كه بر بغداد در حال حاضر حكومت ميكنند. وي از دوستان نزديك خانواده بوش و يكي از مهمترين طراحان حملات انتخاباتي آنهاست.
2. شركت نيوبريدج استراتجيز: اين شركت رابطهاي عميق با اسراييل دارد و از جمله مهمترين اعضاي شورا اداري اين شركت ميتوان به «گوالبوج» اشاره كرد كه حملة رييس جمهور كنوني آمريكا، جورج بوش را اداره كرد. همچنين ميتوان به «ادوارد راجرز» و «لاني گريفت» اشاره كرد كه طي رياست جمهوري بوش پدر در دولت او مشغول بهكار بودند. اين شركت رقابتي تنگاتنگ با شركتي دارد كه «باب ليون جستون» آنرا تأسيس كرد. ليون جستون رييس پيشين هيئت تصويب بودجه در مجلس نمايندگان آمريكا بود.
3. شركت دين كورپ (ويرجينيا): اين شركت فعاليت خود را در عراق به سرعت آغاز كرد و توجه خود را معطوف اين كرده است كه قراردادهايي به مبلغ نيم ميليارد دلار امضا كند. اين شركت نزديكي بسيار زيادي با پنتاگون دارد و فعاليت خود را بر آموزش نيروهاي شبه نظامي متمركز كرده است و صاحب آن جايگاه مهمي در وزارت كشور آمريكا دارد و شركتش نام بسيار براي از خود برجاي گذاشته است، به ويژه وقتي در بوسني فعاليت ميكرد، كارمندان آن به تشكيل شبكههاي فساد و گردآوردن دختران روسپي متهم شده بودند و نكته جالب اينكه اين شركت حمايت از «حامد كرازي»، رييس جمهور افغانستان را برعهده دارد و جالبتر اينكه سه تن از اعضاي اين شركت در انفجار معروف غزه در ماه گذشته كشته شدند، آنها موظف به اسكورت كارمندان سفارتخانه آمريكا بودند.
4. شركت فيلور (تگزاس ـ كاليفرنيا): يكي از بزرگترين شركتهاي فعال در امر مهندسي ـ ساخت و ساز، نگهداري و لجستيك دفاعي است. قراردادهايي به مبلغ حدود يك ميليارد دلار در عراق به امضا رساند و با قدرت در افغانستان نيز حضور دارد. صاحب شركت فيلور در شركت نفتي بزرگ «دنيون» شريك است كه قراردادهاي مهمي در عراق منعقد كرده است. مدير ديفون «لاري نيكولز» است كه عضو شوراي اداره فيلور حضور دارد و «بابيانمن» يكي از مسئولان بلندپاية شركت جهاني تبليغات علمي (SAIC) در مجلس ادارة فيلور نيز حضور دارد. اين تداخلها و غيره بر اين نكته اشاره دارد كه شبكهاي از سوء استفاده كنندگان حضور دارند كه دولت آمريكا را بر جنگ در عراق تشويق كردهاند تا خود آنچه را ميخواهند از آن برداشت كنند.
5. شركت بيكر ـ هيوجز (متخصص در امر نفت، تگزاس): هنگاميكه در سال 2002 گزارشي تحت عنوان «اصول و مبادي ارشادي براي ايالات متحده در عراق پس از جنگ» منتشر شد، خوانندگان فكر كردند، شوراي روابط خارجي مهارت و تجربه خويش را به مؤسسه جيمز بيكر ارائه داد تا اين مؤسسه سناريوي پس از جنگ حتمي عراق را ارائه دهد. اين تا حدودي درست بود، اما كافي نبود. تحقيق را دو تن امضا كرده بودند: «ادوارد دگرگيان» (كسي كه گروه تحقيقاتي بررسي روابط كلي آمريكا براي تغيير وجهه اين كشور، را چند هفته پيش رهبري كرد) و «فرانك ويسز دگرگيان» (مدير مؤسسه بيكر و يكي از مسئولان بزرگ و بلندپايه شركت نفتي بيكر ـ هيوجز). ويسز از جمله پايهها و اركان مهم شركت به نام «انرون» نيز ميباشد كه متهم به فساد مالي شده است. اين مرد همچنين امروز علاوه بر تحقيقاتش رييس يكي از شركتهاي بيمه است كه به عراق بذل توجه بسيار دارد و قرار دادهايي كه شركت «برينگ پونيت» امضا ميكند، در واقع به جيب شركت مادر ميريزد. ويسز از جمله كمككنندگان اصلي به حملات انتخاباتي بوش پسر بوده است.
6. شركت جهاني تبليغات علمي (SAIC): امروز فعالترين شركت در بغداد است، چون از ديد پنتاگون افزون بر اينكه از ساير شركتها با نفوذتر است، نام آن كمتر به گوش رسيده. SAIC مجموعهايست كه در صنايع دفاعي و اطلاعات و جاسوسي عمل ميكند و شوراي اداره آن افراد بسياري را در برميگيرد كه سابقه خدمت در ارتش را داشتهاند. با اينكه كادر اداري آن برحسب تغيير و تركيب دولت تغيير ميكند در حال حاضر «ژاندان و اين داوننگ» از جمله افراد فعال در اين شركت است. وي از جمله مشوقان جنگ آمريكا عليه عراق بود كه شبانگاه آغاز جنگ از منصب خويش در كاخ سفيد استعفا داد. همچنين به عنوان نيروي فشار به سود مجمع ملي عراق به رياست «احمد چلبي» فعاليت ميكند و به همراه «جورج شولتز» (از شركت بكتل) در هيئتي تحت عنوان «هيئت آزادسازي عراق» عضويت و فعاليت داشت. غير از آن ميتوان به «ويليام اورنز» اشاره كرد كه وي نيز عضو شوراي اداره شركت است. وي همچنين عضو شوراي سياست دفاعي است كه ريچارد پرل از رياست آن استعفا داد، اما در فعاليتهاي آن همچنان مشاركت دارد. معروف است 9 عضو از 30 عضو شوراي مذكور با شركتهايي ارتباط دارند كه در سال گذشته از سوي پنتاگون قراردادهايي در عراق به امضا رساندهاند كه ارزش آنها كمتر از 76 ميليارد دلار نبوده است.
7. دو شركت هاليبرتون و بكتل: اولي آنگونه كه آشكار است، در ميان كارمندان خويش ديك چني معاون رييس جمهور و ديگري در ميان پايههاي تشكيل دهنده آن افرادي چون جورج شولتز و «كاسپار واينبرگر» و «ويليام كاسبني» و «ريچارد هلمز» را دارد كه همگي جزو مدعيان جنگ عليه عراق بودهاند.
غير از آن اشعال عراق توسط نيروهاي آمريكايي به بهانهها و دعاوي بنيادگرايانه صهيونيستي زمينه مناسب نفوذ اسراييل چه به صورت مستقيم (به گونهاي كه دو گردان نظامي در شمال عراق در حال حاضر حضور دارند كه 2500 سرباز و افسر را در برميگيرند) و چه به صورت غيرمستقيم فراهم ساختند كه در فعاليت شركتهاي اقتصادي آمريكايي و اردني و احياناً به صورت مستقيم اسراييلي نمود پيدا ميكند. از جلمه اين شركتها ميتوان به «سوليل بوثيه» (راه و ساختمانسازي)، «تسليم» (شركت حمل و تقل دريايي و خشكي)، «ارتستون» شركت فعال در مسائل زيربنايي)، «گاردان» (شركت فعال در زمينه آب)، «آفريقا ـ اسراييل» (فعال در زمينه راه سازي)، «شركت براي اسراييل» (فعال در زمينه تقطير آب)، «بزان» (شركت فعال در امر تصفيه نفت)، شركت «دان» (اتوبوسهاي مستعمل)، «ريفنتكس» (دستگاههاي هشدار دهنده و بازدارنده امنيتي)، «رعيتس كيمنتل» (فعال در زمينه ساخت دربهاي آهني ضد گلوله)، «تامي 4» (پاكسازي و ضدعفوني كننده آب)، «تيمو» (آب جو و ساير مشروبات)، «ترليدور» (دست بندهاي آهنين)، «شورگز» (صنايع آشپزخانه)، «سكال» (توليدات الكترونيكي)، «نعان ـ دان» (صنايع ادوات آبياري)، «سئول» (فعاليتهاي انرژي)، «دلتا» (صنايع نساجي).
بنابراين ما صرفاً اقتصادي در مقابل يك طرح اعتقادي قرار نداريم، بلكه اين طرح، طرحي استعماري و جنايتكارانه است كه تحت عناوين دروغين مذهبي و براي حاكميت و استيلا بر جهان كه ابتدا از منطقه ما آغاز ميشود و با تكيه بر پايگاه مسلحي كه اسراييل ناميده ميشود، افزون بر وجود و حضور 160 هزار سرباز آمريكايي در عراق و بيش از30000 سرباز آمريكايي ديگر در افغانستان و به غير از پايگاههاي نظامي در خليج فارس و پاكستان و مصر و شمال آفريقا رو به رو هستيم. ما مقابل برنامهاي تاريخي از استعمار قرار گرفتهايم كه گروهي از افراطيهاي غارتگر و تشنه غارت و چپاول آنرا رهبري و اداره ميكنند. آنها فقط غارت و چپاول ثروتهاي و ملل ديگر را مدنظر ندارند، بلكه عقايد آنان را نيز هدف قرار دادهاند تا اعتقادات اين ملل را به اعتقادات صهيونيستي استوار بر خرافات و فرهنگ غارت و چپاول تبديل نمايند. اين گروه كه محافظهكاران نوين ناميده ميشوند، بيش از هر وظيفة ديگري شيوههاي جنايي را الگوي خويش قرار دادهاند و فرهنگ آنها فرهنگ خشونت و حاكميت و سوء استفاده از ديگران است. و تنها راه مقابله با اين فرهنگ، فرهنگ «جهاد» انديشهاي و آمادگي نظامي است، كه بيشك، عنوان مرحلة آيندة نبرد اين ملت با منكر و ظلم، مطابق تعريف محمد عبده است.
ماهنامه موعود شماره 59