ايران در اين زمان به عنوان عقبه حزب الله و حامي معنوي بايد با هوشياري و در عين حال عدم دخالت آشکار در مناقشه که هدف اصلي اسرائيل است ، از يکجانبه گرايي به شدت بپرهيزد و در نقش بازيگري ديپلماتيک به شتاب جامعه جهاني براي ورود به مسئله افزايش دهد ، چراکه اسرائيل در پي آن است تا قبل از اقدامات سازمانهاي بين المللي ، به موفقيتهايي دست يابد .
در اين رابطه نقش ايران در بيانيه اي که از سوي سازمان کنفرانس اسلامي صادر شد و حملات گسترده اسرائيل به سرزمين فلسطين و لبنان را به شدت محکوم کرد ، بسيار تعيين کننده بود و درپي آن اکما الدين احساني اوغلو دبير کل سازمان کنفرانس اسلامي حتي براي دبير کل سازمان ملل متحد هم نامه اي نوشت و از او خواست تا براي متوقف کردن حمله هاي اسرائيلي ها وارد عمل شود .
حمايت ايران از جنبش حزب الله لبنان از ابتداي انقلاب تا سال 2000 يك حمايت اصولي و معنوي بود كه دليل اصلي آن پيوندهاي ايدئولوژيك ميان حكومت و اين جنبش بود اما با مرگ حافظ اسد و خروج نيروهاي اسرائيلي از جنوب لبنان و مشخصاً از ابتداي سال 2000 ، سياستگذاري ها بايد تغيير مي كرد.
چراکه سال هايي نه چندان دور و آن هنگام كه سرنوشت سوريه در دستان حافظ اسد بود رابطه سه جانبه تهران، دمشق و حزب الله تعريف ديگري داشت. در موضوع اسرائيل حافظ اسد بر اين اعتقاد بود كه بايد ميان كشورهاي عرب درگير در منطقه وحدت نظر پديد آيد و به همين خاطر با هرگونه تفرقه و افتراق ميان اعراب كه اسرائيل مجدانه در پي آن بود مخالفت مي كرد. اسد پدر ، اين مخالفت زيركانه را در هنگام جنگ ميان اردن و سازمان آزاديبخش فلسطين و هم در هنگامه امضاي قرارداد كمپ ديويد در نظر داشت گرچه خود در نهايت به همين راه افتاد. اين چنين بود كه سياست حافظ اسد در قبال تجاوز عراق به ايران نيز ماهيتي متفاوت با ديگر كشورهاي عربي داشت كه آن هنگام حس ناسيوناليستي عربي شأن منطقه را آكنده كرده بود ، اسد اعتقاد داشت كه جنگ عراق عليه ايران توجه كشورهاي عربي را از خطر واقعي اسرائيل به تهديد كاذب ايران جلب مي كند به همين علت هم در برابر عراق و شعارهاي ناسيوناليستي و تلاش هاي صدام براي ايجاد جبهه متحد عربي عليه ايران و تبديل جنگ به نبردي ميان اعراب با عجم ها ايستادگي كرد. اسد بارها به صراحت اعلام كرد كه نه تنها از ناحيه ايران خطري متوجه جهان اعراب نيست كه وقوع انقلاب اسلامي در ايران بيش از هر چيز به نفع كشورهاي عربي و تقويت موضع شان در قبال اسرائيل تمام خواهد شد.
شايان ذکر است ، اين سياست اسد پدر ، به تأمين منافع شخصي وي نيز كمك مي كرد ، که تعهدات ايران به ارسال نفت به سوريه از جمله اين منافع بود . در عين حال ، در آن زمان موضع سوريه در مخالفت جنگ با ايران به ديگر موضوعات تسري نمي يافت و حافظ اسد در قبال بسياري از مسائل مربوط به جهان عرب بعضاً خط مشي ناسيوناليستي به كار مي گرفت ، چنانكه در تمام قطعنامه هاي اتحاديه عرب عليه ايران درباره جزاير سه گانه، اسد به نفع اعراب رأي داد و موضع گيري كرد.
روابط ميان سوريه و لبنان تاريخ منحصر به قابل تأملي داشته است، زيرا اين دو كشور از نظر زبان و دين و جغرافيا داراي مشتركات زيادي هستند و به رغم تقسيمات ايجاد شده پس از توافق سايكس ـ پيكو بطورکلي روابط ملت ها اين دو كشور در همه سطوح همچنان استوار مانده است.
در جريان جنگ داخلي لبنان در سال 1976، نيروهاي سوري وارد لبنان شدند. اين اقدام با توافق آمريكا و فرانسه و با موافقت اسرائيل انجام شد و در حدود 30 هزار نظامي سوري براي حفظ توازن طوايف لبناني وارد اين كشور شدند. اولين برخورد آنان براي حفظ موازنه در اواخر سال 1976م. پديد آمد و از درگيري ميان نيروهاي ملي لبنان و فدائيان فلسطيني جلوگيري كرد و در جنگ سال 1982م. نيز نيروهاي سوري با نيروهاي متجاوز اسرائيلي به اراضي لبنان جنگيدند. نيروهاي سوريه همچنين در جريان محاصره بيروت كه 86 روز به طول انجاميد، شركت كردند.
در آن زمان شارون كه وزير جنگ كابينه بيگن بود، براي اجراي سه هدف به لبنان حمله كرد :
1. نابودي پايگاه هاي سازمان آزاديبخش فلسطين در لبنان
2. اخراج نيروهاي سوريه از لبنان
3. امضاي توافق صلح با لبنان ، مشابه توافق صلحي كه با مصر امضا كرده بود
شارون و كابينه رژيم صهيونيستي طرح هاي خود را با توافق ماروني هاي لبنان تدوين كردند تا اهداف مورد نظر خود را تحقق بخشند. در آن زمان بشير جميل رئيس حزب كتائب لبنان بود و در اثناي جنگ داخلي و به هنگام اشغال لبنان به وسيله رژيم صهيونيستي از پشتيباني نظامي و سياسي رژيم صهيونيستي برخوردار بود. پس از آنكه بشير جميل به رياست جمهوري لبنان منصوب شد و طرح توافق با رژيم صهيونيستي براي امضا آماده شده بود، انفجار بزرگي در ساختماني كه بشير و رهبران حزب كتائب در آن حضور داشتند، رخ داد كه بشير جميل در آن كشته شد. اين حادثه ضربه سنگيني براي رژيم صهيونيستي به شمار مي آمد و در آن يكي از نيروهاي امنيتي سوريه به طراحي انفجار متهم گرديد . پس از اين حادثه مجدداً پاي سوريه به مناقشات منطقه باز شد و اسرائيل براي نيل به اهداف ترسيمي در لبنان ، ابتدا بايد از سد سوريه مي گذشت .
در اين راستا ، طرح رژيم صهيونيستي همچنان و پس از انتخاب امين الجميل برادر بشير به عنوان جانشين وي ادامه يافت و توافقنامه مورد نظر رژيم صهيونيستي در تاريخ 17 مه سال 1983 ، به امضا رسيد. اين توافقنامه به لبنان اجازه مي داد كه روند عادي سازي روابط و سازش با رژيم صهيونيستي را آغاز كند و از جهان عرب فاصله بگيرد، اما اين امر دوام چنداني نيافت، زيرا نيروها و احزاب ملي لبنان به ويژه حزب سوسياليستي دروزي و گروه هاي فلسطيني مخالف با روند سازش كه جبهه خلق/ فرماندهي كل ، در رأس آنان قرار داشتند، با حمايت سوريه حملات متقابل را عليه جناح ماروني هاي لبنان آغاز و شكست سنگين به آنان وارد كردند كه در نتيجه توافق 17 مه لغو شد و به همين سبب طرح هاي صلح ميان رژيم صهيونيستي و دولت لبنان ، با بازيگري فعال سوريه به فراموشي سپرده شد.
در ادامه ، سوريه و گروه هاي عضو جبهه رد در چارچوب طرح پروژه هاي صلح پس از جنگ سال 1982، در مقابل فشارهاي امريکا ايستادگي کردند ، اما در آن سوي ميدان ياسر عرفات و رهبران فتح با حمايت مصر و اردن تلاش مي كردند كه اين طرح ها پذيرفته شود. اين اختلافات موجب بروز درگيري هاي شديد و خونين ميان گروه هاي فلسطيني در شهر طرابلس لبنان ـ پس سفر عرفات به آنجا ـ و نيز اردوگاه هاي نهر البارود و البداوي شد و عدم تفوق در اتخاذ سياستهاي راهبردي منافذي را براي بهره برداري اسرائيل و پيشبرد استراتژِي انفعال مقاومت ايجاد مي کرد .
اما در اين فضاي چند سويه ، نقطه عطفي در مبارزه منسجم و اصولي در مقابل رژيم صهيونيستي پديدار شد و آن تأسيس حزب الله لبنان بطور رسمي بود .
حزب الله ، فعاليت خود را با اعلام شعار مبارزه عليه اشغالگران و آزادسازي اراضي اشغالي آغاز كرد و در ميان شيعيان لبنان محبوبيت گسترده اي پيدا كرد. اين جنبش از ويژگي هايي چون مواضع ملي ثابت و مخالفت با طرح هاي آمريكا و اسرائيل در منطقه بهره گرفت و از نظر سازماني نيز گروهي كاملا منضبط و شفاف بود و لذا وضعيت خود را حتي در زمان جنگ هاي ويرانگري كه رهبران حزب امل عليه اردوگاه هاي فلسطيني در لبنان ـ در سال هاي 1984 تا 1986 به اجرا گذاشتند، حفظ كرد.
حزب الله ، با درايت و هوشياري و همچنين اتخاذ سياستهاي اصولي با اين درگيري هاي مخالف بود و از همراهي با جنبش أمل در اين راستا و در جنگ عليه فلسطينيان خودداري كرد.
اما پس از حوادث تروريستي 11 سپتامبر 2001 و فرافکني ايالات متحده در مبارزه با تروريسم جهاني و درپي آن دسته بنديهاي متنوع نظير : متحدان و دشمنان امريکا ، محورهاي شرارت ، ليست گروههاي تروريستي و ... ، که اتفاقاً سه هدف خاورميانه اي امريکا يعني ايران ، سوريه و حزب الله نيز در آنها قرار گرفتند ، باعث ايجاد نزديکي و اتفاق نظر اين سه عامل تعيين کننده در مسئله فلسطين شد.
در اين زمان ، امريكا و رژيم صهيونيستي تلاش گسترده اي براي استفاده از فضاي به وجود آمده در زمينه موسوم به مبارزه با تروريسم انجام دادند.
ايالات متحده مشخصاً با تجاوز به عراق درپي سيطره بر منابع نفتي اين كشور و تشكيل حكومتي مشابه ديگر كشورهاي عربي در آنجا بود . در راستاي تداوم اجراي اهداف ، به تسليم واداشتن جريان هاي مخالف آمريكا و رژيم صهيونيستي در منطقه در دستور کار قرار داشت .
اما طرح هاي مذکور ، مشخصاً در لبنان با موانعي مواجه شد كه از آن جمله مي توان به موارد زير اشاره كرد:
1- سوريه و حضور نظامي اش در لبنان
2- حضورحزب الله لبنان كه ارتباط تنگاتنگي با ايران دارد
3- گروه هاي مخالف روند سازش مانند جبهه خلق/ فرماندهي كل و فتح انتفاضه
به همين سبب ، لازم بود در ابتدا پيش زمينه هايي محقق شود تا عوامل فوق را از تأثيرگذاري در لبنان بازدارند تا زمينه براي تحقق اهدافي نظير:
- انداختن لبنان به دامن توطئه ها و طرح هاي آمريكا و سپس وادار كردن اين كشور به امضاي صلح با رژيم صهيونيستي .
- تضعيف سوريه و موضع اين كشور درباره مذاكرات در چارچوب بازگرداندن بلندي هاي اشغالي جولان به سوريه .
فراهم شود .
در اين زمان ايران به بازيگري فعال در خاورميانه مبدل گشته بود و با ترسيم سياستهاي خارجي چند مرحله اي سعي در بهبود جايگاه خود داشت و بسيار به اروپا نزديک شده بود . از طرفي حزب الله لبنان نيز که با الگوگيري و خط مشي قراردادن انقلاب اسلامي ايران توانسته بود کاري را که دولتهاي عربي نتوانستند در نيم قرن اخير متحقق کنند به تنهايي در جنوب لبنان انجام دهد ، در حال گذار مرحله حيات سياسي بود و رويکرد مردمي روزافزوني را نيز بهمراه داشت .
در ضلع ديگر مثلث ، بشار اسد ، پسر حافظ اسد رهبري سوريه را دردست گرفته بود و در پيروي از سياستهاي پدرش ، روابط حسنه اي با ايرن داشت . در اين زمان دوپسر رئيس جمهور بجاي دوپدر ، روابط سوريه و امريکا را در بالاترين سطح تنش و رويارويي سياسي قرار داده بودند و سوريه مرتباً از سوي امريکا تهديد مي شد و مقامات واشنگتن سعي داشتند طرح صلح خاورميانه با عنوان نقشه راه را به سوريه بقبولانند .
از طرفي سياست خارجي سوريه با روي كار آمدن بشاراسد شكلي تازه اي نيز به خود گرفت بود و متناسب با شرايط روز منطقه شد.
در اين شرايط اگرچه با سرنگوني طالبان و رژيم صدام توسط امريكا و متحدانش و درپي آن وضعيت خاورميانه به دليل تغيير رژيم ها، اعراب را در حالتي کاملاً منفعلانه قرار داده و ناسيوناليسم عربي کاملاً رنگ باخته بود ، اما ايران با استفاده بهينه از شرايط موجود و فرصت سازي از فضاي ايجاد شده بخوبي بهره گرفت و پس از تثبيت نقش خود در دولتهاي جديد افغانستان و عراق ، عامل ايجاد مثلث مقاومت به قاعده خود و اضلاع سوريه و لبنان در خاورميانه شد .
در اين زمان همزمان با مشغوليتهاي نظامي امريکا ، رايزنيهاي متعددي بين ايران ، سوريه و حزب الله انجام شد و مقامات و هيئتهاي ديپلماتيک در سطوح مختلفي به سوريه و لبنان سفر کردند ، تعداد اين سفرهاي توأمان به حدي بود که بسياري از رسانه ها با پيگيري اين مسئله درپي کشف دلائل آن برآمدند .
نتايج اين اتحاد مثلث در خاورميانه شگفت انگيز بود . حوادث سال 2000 ، جايگاه حزب الله را از جنبشي صرف نظامي به بازيگري فعال در عرصه لبنان و حتي منطقه ترقي داد و خزب الله در عين حفظ بازوي نظامي به بازوي سياسي نيز دست يافت .
در اين راستا ، پس از عقب نشيني صهيونيست ها در سال 2000 ميلادي از جنوب لبنان، حزب الله همچنان مواضع ضد امريكايي و صهيونيستي خود را حفظ و با خلع سلاح خود نيز در برابر فشارهاي جهاني ، مخالفت كرد و با هوشياري ، اعلام نمود دليل اين مخالفت نيز آن است كه دشمن صهيونيستي همچنان لبنان و تمام منطقه را تهديد مي كند.
با الگوگيري از سياستها و منش حزب الله ، گروه هاي فلسطيني نيز كه پايگاه هاي انقلاب فلسطين را در سال 1970 ، از اردن به لبنان منتقل كرده بودند، در جنوب لبنان پايگاه هايي نظامي احداث كردند. در همين راستا جبهه خلق/ فرماندهي كل و پس از آن فتح انتفاضه پايگاه هايي در دره بقاع در جنوب لبنان و منطقه تلال الناعمه پايگاه هايي ايجاد كردند و به تبع آن ، در هر يك از اردوگاه هاي فلسطيني نشين در لبنان نيز ، هر يك از گروه هاي فلسطيني براي خود پايگاه هايي داير کرد .
به تبع اين تفوق ، اسرائيل با ابراز نگراني شديد از اين همگرايي ايجاد شده ، برخورد با آن را هدف اصلي خود قرار داد و بهترين روش ممکن مقابله با آن را استراتژي مهار چندجانبه در نظر گرفت . در اين راستا ، ترور رفيق حريري نخست وزير فقيد لبنان در فوريه سال 2005 ، نقطعه آغاز اين استراتژِي با ورود اروپا و امريکا به اين مسئله شد .
راهکار اجرايي مدنظر، برخورد انفرادي با هريک از اعضاي مثلث محورهاي مقاومت در حوزه هاي خاص خودش بود و لذا سوريه به عنوان مقصر اصلي ترور حريري تحت فشار بين المللي قرار گرفت و درپي آن ايران درگير مسئله فعاليتهاي هسته ايش قرار گرفت . ضلع سوم مثلث يا حزب الله که در بهترين شرايط و اقبال عمومي قرار داشت ، هدف آخرين مرحله اين استراتژي بود ، که براي منفعل نمودن آن به ترتيب دو مرحله سياسي و نظامي طراحي شده بود .
در پي اين حادثه و همزمان با فشارهاي داخلي لبناني ها براي خروج نيروهاي سوري از اين كشور، آمريكا نيز تبليغات گسترده اي را براي اين منظور و نيز براي خلع سلاح آوارگان فلسطيني و همچنين حزب الله لبنان و اجراي قطعنامه هاي بين المللي از جمله قطعنامه 1559 شوراي امنيت که در سپتامبر سال 2004، با فشار امريکا صادر شده بود به اجرا گذاشت .
بي ترديد ، مسئله لبنان و مناقشه اعراب براي ايران داراي منافع استراتژيك نبود ، چراکه نه مرز مشترك با اسرائيل دارد و نه قصد رويارويي نظامي با اين رژيم را . همچنين اگرچه نقش ايران در حمايت معنوي از حزب الله لبنان غير قابل انکار است ، ولي روند امور در سال هاي اخير به حزب الله استقلال رأي داد، تا با پشتوانه اعتبار خود تصميم گيري كند و با زبان روز جهان سخن بگويد. به ويژه پس از مذاكرات اجلاس مادريد كه احتمال انعقاد قرارداد صلح ميان سوريه و اسرائيل قوت گرفت اين گمان در حزب الله تقويت شد كه يكي از موارد توافق خلع سلاح حزب الله است اين فرض سبب شد تا حزب الله براي اتخاذ يك خط مشي مستقل بيش از پيش تلاش و با ورود به يك ائتلاف انتخاباتي جاي خود را محكم تر از گذشته استوار كند.
مرحله سياسي انفعال حزب الله مشخصاً با خنثي سازي حمايتهاي ايدئولوژيک ايران که در خروج نيروهاي اسرائيل در سال 2000 از جنوب لبنان ، حمايت از ائتلاف انتخاباتي حزب الله و مستقل تر شدن اين گروه در تصميم گيري و سياست ورزي و با حمايت معنوي ايران انجام شده بود ، آغاز شد .
در اين شرايط و اكنون كه حزب الله موفق به تمرين رسالت خود كه همانا بيرون راندن اسرائيل از لبنان شده بود و در شرايطي كه تهران تنها به دليل حمايت از سوريه و حزب الله بار اتهام سنگين تلاش براي دستيابي به سلاح كشتارجمعي را در حجم وسيع تبليغي متحمل گشته بود و از ديگر سو ، سوريه در آستانه تحريمهاي بين الملي و برخوردهاي نظامي قرار داشت ، تضعيف حزب الله و درپي آن ايجاد بحران سياسي در لبنان به شدت در حال انجام بود .
در اين زمان اسرائيل مشخصاً کوشيد که با استفاده از فضاي ايجاد شده بين اعضاي اين مثلث مقاومت ، اجرايي کردن قطعنامه 1559 که بر اساس آن حزب الله به عنوان گروهي تروريستي ، خلع سلاح و نيروهاي ارتش لبنان در مرزها مستقر مي گردند را در دستور کار قرار داد ، که هدف آن انزواي حزب الله است و در صورت موفقيت اين فرصت را براي امريکا و غرب فراهم مي آورد که پيش از گذشته در امور داخلي لبنان و حتي به طور مستقيم مداخله نمايند . اين امر مي تواند زمينه هاي لازم را براي اجرايي شدن سياستهاي تل آويو در قبال بيروت و از آنجا در تمام کشورهاي منطقه را عملي سازد.
در اين راستا ، اگرچه با پيروزي حماس در انتخابات فلسطين و تشکيل دولت اسماعيل هنيه ، توجه اسرائيل به درون مناطق اشغالي معطوف گشت و براي مدتي حزب الله از دستور کار مستقيم اسرائيل خارج شد ، اما حوادثي چون حملات موشکي جبهه خلق براي آزادي فلسطين به رهبري احمد جبريل ، از درون خاک لبنان به شهرک صهيونيست نشين سدروت در عمق 20 کيلومتري شمال سرزمينهاي اشغالي و همچنين با فروکش کردن تضاد حماس و فتح بر سر سند اسيران با رايزنيهاي حزب الله لبنان ، زنگهاي خطر در تلاويو به صدا درآمد و اسرائيل به بهانه آزادي نظامي به سارت گرفته شده توسط مبارزان فلسطيني ، حمله همه جانبه اي را به غزه آغاز کرد و با اقدامات نظامي و سياسي توأمان سعي کرد حماس و گروههاي مبارز رافلج کند . در تداوم تهاجم به غزه ، دو سرباز اسرائيلي نيز در مزارع شبعا در جنوب لبنان توسط حزب الله به اسارت گرفته شدند ، که اين اقدام آغاز مرحله نظامي برخورد با حزب الله است که طراحيهاي آن از قبل انجام شده است .
در اين راستا ، با اندک تأملي بر نوع و شدت حملات بخوبي مي توان دريافت که هدف اسرائيل از نابودي زيرساختها و تأسيسات زيربنايي در غزه و همچنين با شدت بيشتري در جنوب لبنان ، بازدارندگي بلندمدت مقاومت است و نمودهاي اجرايي جنگهاي کلاسيک از سوي اسرائيل با تخريب راههاي مواصلاتي ، پلها ، پايگاهها و مراکز مهم ، بخوبي قابل مشاهده است .
در اين زمان عليرغم پيروزيهاي بي سابقه حزب الله ئر پاسخ به تجاوزات اسرائيل ، اقدامات منفعلانه سران عرب ، که حتي ديگر تجاوزات اسرائيا را محکوم هم نمي کنند ماشين سرکوب اسرائيل را به شدت به پيش مي برد و آنچه مبرهن است ، اعراب با تنها گذاشتن حزب الله ، چنانچه اسرائيل موفقيتهايي را کسب کند ، بيشترين ضرر را خواهند کرد و با توجه به اوضاع ناپايدار کنوني منطقه ، احتمال گسترش موج تجاوزات آينده اسرائيل با پشتيباني امريکا ، به سوريه ، اردن و ديگر کشورهاي منطقه دور از انتظار نيست .
اما نقش کنوني ايران نيز به عنوان قاعده مثلث مقاومت خاورميانه بسيار مهم و تعيين کننده است .
ايران در اين زمان به عنوان عقبه حزب الله و حامي معنوي بايد با هوشياري و در عين حال عدم دخالت آشکار در مناقشه که هدف اصلي اسرائيل است ، از يکجانبه گرايي به شدت بپرهيزد و در نقش بازيگري ديپلماتيک به شتاب جامعه جهاني براي ورود به مسئله افزايش دهد ، چراکه اسرائيل در پي آن است تا قبل از اقدامات سازمانهاي بين المللي ، به موفقيتهايي دست يابد .
در اين رابطه نقش ايران در بيانيه اي که از سوي سازمان کنفرانس اسلامي صادر شد و حملات گسترده اسرائيل به سرزمين فلسطين و لبنان را به شدت محکوم کرد ، بسيار تعيين کننده بود و درپي آن اکما الدين احساني اوغلو دبير کل سازمان کنفرانس اسلامي حتي براي دبير کل سازمان ملل متحد هم نامه اي نوشت و از او خواست تا براي متوقف کردن حمله هاي اسرائيلي ها وارد عمل شود .
آنچه مبرهن است رايزنيهاي متعدد مقامات ايراني و در سطوح مختلف با مقامات سوري و حزب الله در فضاي کنوني حاکي از آن است که اتحاد محورهاي مقاومت در خاورميانه جايگزين آينده ناسيوناليسم نخنماي عربي است و اين اتحاد با بازيگري فعال ايران مي تواند 57 کشور عضو سازمان کنفرانس اسلامي را که از بدو تأسيس اين سازمان در مجموع طي 10 جلسه در سطح رهبران و بيش از 32 نشست در سطح وزيران امور خارجه در مورد بحران فلسطين ، تنها به صدور قطعنامه و بيانيه بسنده کرده اند ، را به اقدامات قانون ساز در عرصه بين المللي وادارد .