اعتبار رای اکثریت

کاظم قاضی‏زاده

نسخه متنی
نمايش فراداده

اعتبار راى اكثريت

كاظم قاضى‏زاده

مقدمه

1- بى ترديد يكى از دستورهاى اسلام مشورت كردن است . غير از دو آيه شريفه و شاورهم فى الامر (1) ، و امرهم شورى بينهم (2) كه بر مطلوبيت مشورت دلالت مى‏كند، صدها روايت هم بر اين نكته تحريض نموده و يا مسلمانان را از عواقب ترك مشورت بر حذر داشته است. (3)

اما از ديدگاه غالب دانشوران شيعى اين مشورت در امور فردى مسلمين مطلوب است.

يعنى تك تك مسلمانان براى دست‏يابى به نظر برتر و راه بهتر در كارهاى خويش خوب است‏به ريسمان مشورت دست‏يازند. (4) در دوران‏هاى متاخر بحث جواز،مطلوبيتو يا حتى لزوم مشورت در عرصه هاى مختلف اجتماعى مورد توجه قرار گرفته است‏به طورمشخص طرح قضاوت شورايى از سوى فقهايى چون محقق حلى (صاحب شرايع‏الاحكام) (5) ،محمد حسن نجفى (صاحب جواهر الكلام) (6) ، محمد جواد عاملى(صاحب مفتاح الكرامه) (7)

مطرح گرديده و هر كدام به نوعى درباره آن نظر مثبت داده‏اند. بحث مشورت در حكومت نيز گرچه از دير زمان مورد انكار متكلمان شيعه بود (به جهت اعتقاد بر ولايت ائمه معصومين و بطلان سقيفه) (8) ،اما در عصر حاضر نقش شورا در اين زمينه به هنگام غيبت امام غائب(عج) مورد توجه بعضى از فقيهان قرار گرفت و افرادى چون ميرزا محمد حسين نائينى(ره) (9) ، آخوند خراسانى، ميرزا حسين طهرانى، ملاعبدالله مازندرانى (10) ، علامه طباطبايى (11) ،آيه الله سيد محمد باقر صدر (12) ،آيه الله شهيد مطهرى (13) و رهبر معظم انقلاب آيه الله خامنه‏اى (14) هر كدام به نوعى به نقش اساسى شورا در حكومت، نظر مساعد ابراز نموده‏اند. از سوى ديگر با توجه به گستردگى و پيچيدگى روز افزون موضوعات و مسائل فقهى مسئله شورا در افتا و مرجعيت نيز از سوى عده‏اى از فقيهان و دانشمندان معاصر مطرح گرديده است. (15)

قائلين به نقش شورا در حكومت ديدگاه يكسانى را ابراز ننموده‏اند: بعضى شورا را مصدر مشروعيت‏حاكم اسلامى در عصر غيبت دانسته‏اند (16) ، و عده‏اى به نقش الزام‏آور شورا در مكانيزم تصميم‏گيرى‏هاى كلان نظام اسلامى راى مساعد داشته‏اند (17) . البته جمع بين اين دو نيز ممكن است و مرحوم علامه طباطبايى(ره) در نگارش‏هاى مختصر و نسبتا مجمل خويش به نقش شورا در مشروعيت ومكانيزم تصميم‏گيرى‏اشاره نموده‏است. (18)

در هر صورت در اين فرض كه همه افراد مجلس مشورتى داراى يك نظر باشند لزوم تبعيت از آن نظر مورد ترديد نخواهد بود (19) ، اما در صورتى كه مجموعه نظر دهندگان به دو يا چند دسته اكثريت و اقليت (نسبى يا مطلق) تقسيم شوند تبعيت از نظر اكثريت‏با اشكال‏هاى متعددى مواجه گرديده است كه اين مقاله عهده‏دار ارائه بررسى و گزينش يكى از آن‏ها است. گرچه ملاك بحث‏حاضر در زمينه شوراى فتوا و قضا نيز تا حدودى قابل انطباق است، اما آن چه محور بحث است‏بررسى راى اكثريت در ناحيه شورا در حكومت است.

از جهت هدف و غايت نيز داراى اقسامى است: گاهى هدف از مشورت دست‏يابى بهتر به واقعيت و كم‏كردن خطا در انديشه و عمل است، اين نوع مشورتطريقى است و در حقيقت از باب رجوع جاهل به عالم است. اين نوع مشورت درباره كسى مطلوب است كه خود به واقع پى نبرده و متحير است و در حقيقت مقيد به عدم علم مشورت كننده است. مشاور نيز طبعا بايد از شرط آگاهى و تخصص نسبت‏به موضوع مورد مشورت برخوردار باشد و هر هنگام كه مشورت كننده درجمع بندى شخصى خود به واقع رسيد بر خود الزامى در پيروى نظريه مشاوران نخواهد ديد. غالب مشورت‏هاى مربوط به امور فردى از اين‏گونه است و جنبه طريقيت دارد.

گاهى غايت و هدف از مشورت، رعايت‏حقوق مشورت‏شوندگان است و دست‏يابى به واقعيت، مقصود اصلى يا تنها مقصود مشورت نيست. اين نوع مشورت، موضوعى است‏يعنى صرف مشورت كردن، به خاطر رعايت‏حقوق ديگران و يا احترام گذاردن به آنان و، مطلوب است. اگر شخص خاصى در اين نوع مشورت ملزم به مشورت باشد حتى در صورت علم به واقع، بايد مشورت كند، چرا كه مشورت موضوعى از باب رجوع جاهل به عالم نيست، بلكه از باب رعايت‏حقوق ديگران است. مشورت شوندگان چه‏متخصص وچه غيرمتخصص نيز بايد صرفاذى حق باشند و در هر صورت، نظريه مشورت شوندگان مشروع و قابل عمل خواهد بود.

البته جمع بين دو غايت موضوعى و طريقى مانعى ندارد (20) و جمع بين دو هدف دست‏يابى به واقع و عايت‏حقوق مردم هم به طريق طولى و هم به طريق عرضى ممكن است كه خود نوع سومى از اقسام مشورت به لحاظ هدف را تشكيل مى‏دهد.

بر مبناى نظريه مشروعيت الهى مردمى، مانند ديدگاه شهيد صدر، شيخ محمد مهدى شمس‏الدين و، مشورت در حكومت، موضوعيت دارد ولذا اگر منتخب مستقيم يا با واسطه مردم از رجحان كامل نسبت‏به افراد ديگر صالح برخوردار نباشد گريزى از پذيرفتن آن نيست و اصولا مشروعيت‏اش نه مبتنى بر افضليت او كه مبتنى بر منتخب بودن او است. (21) اما بر مبناى نصب كه ديدگاه بسيارى از فقيهان، از جمله امام خمينى است، و مبناى قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران نيز هست، طريق عقلايى كشف فرد اصلح چيزى جز مشورت نيست، بر اين نكته رهبر انقلاب اسلامى تصريح كرده‏اند. (22)

در صورتى كه مشورت را به عنوان مكانيزم تصميم‏گيرى‏هاى كلان حكومتى بپذيريم جلوه طريقى مشورت نيز رخ مى‏نمايد و بدين منظور افراد مورد مشورت در اين زمينه غالبا افراد متخصص و آگاه هستند نه افرادذى‏حق، اما با اين حال امكان تصوير مشاوران‏ذى‏حق و متخصص وجود دارد به طورى كه مشورت با آنان نه تنها هدف دست‏يابى بهتر به حقيقت را فراهم آورد، بلكه به تامين حقوق مشاوران يا مجموعه منتخبان آنان نيز بينجامد. اصولا در تصميمات اجتماعى حاكمان كه داراى سود و زيان‏هاى عمومى كلان است اين حق عموم است كه مسئولان در مسيرى قدم بردارند كه به طور نوعى از خطاى كم‏ترى برخوردار باشد و چون تشكيل شورا و استفاده از آراى ديگران چنين زمينه‏اى را محقق مى‏كند تشكيل شورا در مكانيزم تصميم‏گيرى به هدف دست‏يابى بيش‏تر به حقيقت از حقوق مردم محسوب مى‏شود. به تعبير ديگر تشكيل شوراى طريقى، موضوعيت دارد اين همان جمع طولى دو وجهه طريقى و موضوعى شورا است.

3- در غالب موارد آراى مشاوران به دو دسته اكثريت و اقليت تقسيم مى‏شود (خصوصا اگر تعداد مشاوران زياد باشد) در اين صورت چه بايد كرد؟ آيا راى اكثريت مطلق داراى اعتبار است‏يا اعتبار راى آنان مقيد به قيودى مانند بقاى شك حاكم است؟ آيا راى اكثريت‏براى اقليت نيز الزام‏آور است؟ يا در اين موارد اقليت را دليلى بر همراهى عملى با تصميم اكثريت نيست؟ اشكال‏هايى كه بر لزوم پيروى از اكثريت وارد شده چيست و چه جواب‏هايى دارد؟

اعتبار راى اكثريت در مكانيزم تصميم‏گيرى‏هاى كلان حكومتى

از مباحث‏بسيار مهم شان شورا در حكومت، مسئله لزوم مشورت كارگزاران و ضرورت پيروى از نظر اكثريت مشاوران است، گرچه هم اكنون براساس قانون و نهادهاى پيش‏بينى شده تصميم‏گيرى‏هاى كلان قوه مجريه و قضائيه مبتنى بر راى مجلس شوراى اسلامى است و عملا تبعيت از اكثريت در اين سطح پذيرفته شده است، در سطح رهبرى نيز مجمع تشخيص مصلحت نظام بازوى مستشارى قوى و كارآمدى براى تصميم‏گيرى‏هاى كلان رهبرى محسوب مى‏گردد، اما از جهت دينى خاستگاه مشورت قابل بررسى و توجه است. پس از صرف‏نظر كردن از ديدگاهى كه اصولا براى مشورت هيچ‏گونه نقش الزام‏آورى قائل نيست، در ميان معتقدان به نقش الزام‏آور شورا سه نظريه مختلف وجود دارد كه به بررسى آن‏ها خواهيم پرداخت. اين سه نظريه عبارتند از:

نظريه اول: لزوم مشورت براى حاكم و مسئولان ديگر مقيد به عدم علم آن‏ها به موضوع يا حكم است، اما اگر در ديدگاه حاكم موضوع و حكم هر دو روشن است جايى براى مشورت باقى نمى‏ماند.

نظريه دوم: لزوم مشورت در مكانيزم تصميم‏گيرى‏هاى كلان پذيرفته است، اما پس از مشورت ديدگاه مشاوران براى حاكم لازم‏الاتباع نيست و آن چه در مقام عمل، حجيت دارد جمع‏بندى شخص حاكم است.

نظريه سوم: نه تنها مشورت در مكانيزم تصميم‏گيرى‏هاى كلان نقش اساسى دارد بلكه بر حاكم لازم است پس از مشورت به نظريه همه يا اكثر مشاوران گردن نهد حتى اگر خود با آن نظر موافق نباشد.

هر يك از قائلان سه نظريه فوق دلايلى را ارائه نموده‏اند كه به بررسى آن‏ها مى‏پردازيم.

دلايل نظريه اول: (مقيد بودن لزوم مشورت به عدم علم حاكم)

اين نظريه دو دليل اساسى دارد:

دليل اول: ضمن مراجعه به ادله شورا روشن مى‏شود كه فلسفه لزوم مشورت چيزى جز دست‏يابى به حقيقت نيست و كسى كه به هدايت، رشد و صواب دست‏يافته است اگر ملزم به مشورت باشد لغو و تحصيل حاصل است مثلا در روايات مربوط آمده است: مشورت كردن همان هدايت‏شدن است (23) . در روايت ديگر از پيامبر اكرم(ص) آمده است:

هيچ‏انسانى مشورت نكرد مگر آن كه به هدايت و رشد رهنمون گشت. (24)

دليل دوم: سيره پيامبر اكرم(ص) و معصومين ديگر(ع) نشان آن است كه آنان در امور اجتماعى خود را همواره ملزم به مشورت نمى‏ديده‏اند، در بعضى از روايات آمده است كه اصحاب در مواردى كه پيامبر اكرم(ص) تصميمى مى‏گرفتند سئوال مى‏نمودند كه:

آيا در اين مورد دستور خاص الهى رسيده است و يا به نظر خود عمل نموده‏ايد؟

آن‏گاه كه پيامبر(ص) مى‏فرمود كه در اين مورد دستور خاصى نبوده است، اصحاب نظر مشورتى خود را ابراز مى‏كردند. (25)

اين نكته نشان آن است كه اين‏گونه نبوده است كه پيامبر اكرم(ص) همواره در آغاز خود را ملزم به مشورت مى‏ديده‏اند، در ضمن، فهم اصحاب در امكان بهينه‏سازى تصميمات غير الهى پيامبر اكرم(ص) را نيز مى‏نماياند.

آن چه دليل دوم را محكم مى‏سازد آن است كه تعداد موارد مشورت پيامبر اكرم(ص) با همه اصحاب يا عده‏اى صاحب نظر بسيار محدود است. حال آن كه وقايع مهم ده‏ساله دوران حكومت پيامبر طبعا بايد بسيار زياد باشد.

اميرمومنان(ع) خود در بيان شيوه اداره حكومت مى‏فرمايد:

بدانيد اگر من پاسخ مثبت‏بدهم[و حكومت‏بر شما را بپذيرم]درباره[حكومت‏بر]شما به علم خود عمل مى‏كنم و به سرزنش و توصيه كسى گوش نخواهم داد. (26)

اين كلام نيز كاملا به نبود محورهاى ديگر در مكانيزم تصميم‏گيرى لااقل در هنگام علم و آگاهى حضرت اشاره دارد و اطلاق آن هر نوع توصيه و خيرخواهى، چه به حق و چه به باطل را مطرود مى‏داند.

هنگامى كه طلحه و زبير به شيوه حكومت‏حضرت على(ع) اعتراض كردند كه چرا با آن‏ها در تصميمات مشورت نمى‏شود حضرت فرمودند:

تاكنون هيچ‏مسئله‏اى كه به آن جاهل باشم اتفاق نيفتاده است تا با شما و برادران مسلمان خود مشورت كنم و اگر چنين چيزى اتفاق مى‏افتاد از شما و غير از شما روى بر نمى‏گرداندم. (27)

كلام فوق نيز به مقيد بودن مشورت به عدم علم حاكم دلالت تام دارد چرا كه فاء تفريع كه در جمله لو وقع حكم جهلته فاستشير كما نشان ترتيب لزوم مشورت بر جهل حاكم است.

پاسخ دلايل نظريه اول:

پاسخ دليل اول اين كه فلسفه لزوم مشورت، دست‏يابى به حقيقت است فى‏الجمله مورد قبول است. اما هم‏چنان كه در مقدمه دوم گذشت طريقيت محض مشورت در امور شخصى پذيرفتنى است، ولى در موارد مربوط به جامعه جنبه‏هاى موضوعى دور از نظر نيست و حقوق مردم اقتضا دارد كه جز در موارد حكم شرعى و يا دستورهاى مستقيم يا غير مستقيم خداوند (كه داراى حق برتر به همه موجودات است) به نظر و راى آنان توجه شود.

مشورت‏هاى معصومين(ع) نيز يا اصولا جز غرض موضوعى، غرض ديگر نداشته و يا آن كه لااقل از اغراض موضوعى خالى نبوده است. در ذيل آيه شريفه وشاورهم فى الامر كه پيامبر(ص) را به مشورت با مردم مامور مى‏سازد در روايتى آمده است كه پيامبر اكرم(ص) فرمود:

آگاه باشيد كه خدا و رسول او از مشورت بى‏نيازند ولى خداوند آن چه (مشورت را)

به جهت رحمت‏بر امت قرار داده است (و آن را بر آن‏ها لازم كرده است.) (28)

خصوصا بر اساس نظريه عصمت معصومين(ع) از هرگونه خطا حتى خطاى در موضوعات غيرمربوط به احكام شرعى كه در بين اماميه مشهور است مشورت پيامبر اكرم(ص)

نمى‏تواند جنبه طريقى داشته باشد. حضرت‏اش نيز گاهى با علم به نتايج نامطلوب نظر اكثريت‏به خاطر احترام به حقوق آنان و بر طبق نظر آن‏ها عمل مى‏نمود كه مشورت قبل از غزوه احد شاهد خوبى بر اين مورد است. (29)

مرحوم شيخ مفيد به موضوعى بودن مشورت پيامبر اكرم(ص) اين‏گونه اشاره كرده‏است:

پيامبر با اصحاب خويش به جهت نيازوى به آراى آن‏ها و حاجت‏اش نسبت‏به مشورت با آنان آن‏چنان كه گمان كرده‏اى مشورت ننمود يعنى مشورت براى‏وى طريقى نبوده بلكه به جهت امر ديگر بوده است. (30)

مفسران مختلف شيعه و سنى ضمن بحث از آيه شريفه فوق به اغراض موضوعى مشورت پيامبر(ص) اشاره نموده‏اند، يكى از نويسندگان معاصر ضمن جمع وجوه مختلف به ده وجه اشاره نموده است. (31)

با توجه به امكان طرح موضوعيت‏براى مشورت در مواردى كه حاكم غير معصوم خود را عالم به حكم مى‏داند حداكثر آن است كه مانند معصوم (فقط از اين جهت) براساس غرض‏هاى ديگر ملزم به مشورت باشد و ديگر لزوم مشورت در حق او مقيد به عدم علم نيست. حتى در صورت تنزل از اين جواب مى‏گوييم حاكم به لزوم مشورت اذعان دارد بر اساس فرضيه بحث اما پس از آن نمى‏داند كه آيا اين مشورت به منظور دست‏يابى به واقع بر او لازم است تا در صورت جهل و شك موظف باشد يا اين كه از اغراض موضوعى برخوردار است تا مشورت او مقيد نباشد، بدون ترديد در اين موارد جاى احتياط است نه برائت و لذا در همه موارد حتى در موارد علم شخصى ملزم به مشورت مى‏گردد.

پاسخ دليل دوم اولا: لزوم مشورت در تصميم‏گيرى‏هاى كلان و مهم‏به شرطى كه مشورت مانع بعضى از شرايط خاص اضطرارى و قوت مصلحت مربوط به آن مثل ميدان جنگ نباشد پذيرفتنى است‏با توجه به اين نكته احراز عدم مشورت معصومين در مسائل مهم آن زمان روشن نيست‏خصوصا كه مسائل حكومتى آن زمان غالبا ساده و خالى از پيچيدگى بوده است.

ثانيا: محتمل است كه در بعضى از موارد نيز پيامبر اكرم(ص) براساس وحى الهى اقدام مى‏نموده‏اند و با اين حال به الهى بودن اقدام اشاره نكرده‏اند. دليل شورا نيز به اين صورت مى‏تواند مقيد گردد. ولى غير معصومين(ع) چون مخاطب سروش وحى قرار نمى‏گيرند در همه موارد ملزم به مشورت هستند.

دو جمله‏اى كه از اميرمومنان(ع) نقل شد با صرف‏نظر از بررسى سندى آن نيز نمى‏تواند مصدر خوبى براى نظريه اول به حساب آيد، زيرا كلامى كه قبل از پذيرفتن حكومت از ايشان صادر شده داراى پيام نفى اميدهاى نامشروع درحكومت است، چرا كه حضرت امير(ع) خصوصا با سابقه حكومت عثمان وجود چنين طمع‏هايى را در قطب‏هاى قدرت به جاى مانده مى‏ديدند و براى اين منظور به شيوه حكومت آينده اشاره كرده‏اند. اما در اين كلام نكته‏اى در طرد مشورت با مردم و يا مجموعه نمايندگان و متخصصان وجود ندارد و اصولا از اين جهت در مقام بيان نيست.

كلام ديگرى كه به ظاهر پس از شروع حكومت ايشان و اعتراض طلحه و زبير صادر شده است جداى از آن كه در مقام دفع اشكال است واحتمال جدال در آن مى‏رود در مفهوم خود در صورتى كه مقصود از حكم امور حكومتى باشد معارض با فرمايش‏هاى منقول ديگر از ايشان است، ولى اگر مقصود از آن حكم شرعى باشد و يا محتمل بين حكم شرعى و حكم حكومتى باشد نمى‏تواند بر مقصود مستدل دلالت نمايد.

اميرمومنان(ع) در كلام ديگرى مى‏فرمايند.

الا وان لكم عندى الا احتجز دونكم سرا الا فى حرب ولا اطوى دونكم امرا الا فى حكم (32) آگاه باشيد كه حق شما بر من اين است كه جز اسرار جنگى را از شما پنهان نسازم و در امورى كه پيش مى‏آيد جز در حكم الهى كارى را بدون مشورت شما انجام ندهم.

كلام فوق كه از نهج‏البلاغه نقل شده است‏يكى از حقوق مردم بر حاكم را مطلع شدن و مورد مشورت قرار گرفتن مردم مى‏داند مگر در حكم كه ظاهرا مقصود، حكم شرعى است، چون مردم را شانى در آن نيست.

دلايل نظريه دوم (لزوم مشورت و عدم لزوم تبعيت از اكثريت)

در اين نظريه حاكم دركارهاى مهم ملزم به مشورت با متخصصان و صاحب‏نظران است، پس از مشورت يكى از چهار حالت قابل پيش‏بينى است: در دو حالتى كه راى همه مجلس شورا يكسان و يا راى حاكم مطابق نظر اكثريت است ترديدى در لزوم اقدام بر اساس نظر مجمع عليه يا اكثريت نيست، خواه به اعتبار لزوم اقدام بر جمع‏بندى حاكم معتقد باشيم يا به اعتبار لزوم اقدام براساس نظر اكثريت. درحالت‏سوم و چهارم حاكم يا مسئولان اجرايى ديگر در نظر مشورتى يا تنها مى‏ماند و يا با اقليت همراه مى‏گردد، در اين جا نيز براساس نظريه دوم براى نظريه حاكم بايد اعتبار قائل بود و اكثريت اعتبارى ندارد. دلايل اين نظريه عبارت‏اند از:

دليل اول: استفاده از ظهور آيه شريفه سوره آل‏عمران

و شاورهم فى الامر فاذا عزمت فتوكل على الله و با آنان در كارها مشورت كن پس هنگامى كه تصميم گرفتى برخداى توكل كن. (آل‏عمران آيه 159).

در اين آيه پس از امر به مشورت به پيامبر(ص) خطاب مى‏شود (به صورت مفرد مذكر):

هنگامى كه تو تصميم گرفتى بر خداى توكل كن. ظاهر مدلول آيه شريفه آن است كه ديگران در تصميم‏گيرى نقشى ندارند، چرا كه در صورت اعتبار نظر آن‏ها از تعبير اذا عزمتم استفاده مى‏شد. بعضى از انديشمندان از اين نكته در لزوم واگذارى مسئوليت‏ها به دوش اشخاص و نه به مجموعه‏ها و شوراها استفاده جسته‏اند.

دليل دوم: مخالفت معصومين(ع) با نظريه شورا در بعضى از موارد

از بعضى روايات اين‏گونه استفاده مى‏شود كه معصومين(ع) مشورت مى‏كردند، اما خود را ملزم به اطاعت اكثريت و ياهمه مشاوران نمى‏دانستند و گاهى بر خلاف‏نظر آنان اقدام مى‏كردند. در روايتى از امام رضا(ع) آمده است:

پيامبر اكرم(ص) با اصحاب خويش مشورت مى‏نمود و سپس بر آن چه اراده مى‏كرد تصميم مى‏گرفت. (33)

در آغاز حكومت اميرالمومنين(ع) ابن‏عباس پيش‏نهاد كرد كه حضرت در آغاز با استاندارى معاويه در شام موافقت نمايند و سپس (در موقعيت مناسب) او را عزل نمايند. اميرمومنان(ع) اين پيش‏نهاد را رد كردند، ولى فرمود:

بر تو لازم است نظرمشورتى خويش را ارائه دهى و من نيز (درباره آن) مى‏انديشم.

پس اگر (در نهايت) با تو مخالفت كردم تو بايد از من تبعيت كنى. (34)

در كلام ديگر در وصيتى به فرزندش (محمد بن حنفيه) مى‏فرمايند:

نظريات انديشمندان را بر هم بياميز و نزديك‏ترين آن‏ها به درستى و دورترين آن‏ها از شك و ترديد را انتخاب كن. (35)

در تمام موارد فوق آن كه تصميم را مى‏گيرد و به گزينش بهترين مى‏نشيند اقدام كننده است و در هيچ‏يك به لزوم تبعيت مشاور و مشاوران اشاره‏اى نشده است.

دليل سوم: مذمت از اكثريت در قرآن كريم

چگونه حاكم را به تبعيت از اكثر ملزم كنيم حال آن كه قرآن كريم بارها از اكثريت مذمت نموده است. اين اطلاق مذمت از اكثريت مورد بحث را شامل مى‏شود و لذا نمى‏توان به اعتبار اكثريت قائل شد. آيات زير مذمت از اكثريت را در بر دارد.

اكثر هم لايعقلون (مائده:103)، اكثرهم لايعلمون (انعام:37)، اكثرهم يجهلون (انعام:121)، اكثرهم لايشكرون (يونس:60) اكثرهم فاسقون (توبه:8) مايتبع اكثرهم الا ظنا (يونس:36) و ما يومن اكثرهم بالله الا وهم مشركون (يوسف:106) واكثرهم للحق كارهون (مومنون:70) ام تحسب ان اكثرهم يسمعون او يعقلون (فرقان: 44).

اين دليل نه تنها مشروعيت تبعيت از راى مشاوران را در مكانيزم تصميم‏گيرى زير سئوال مى‏برد، بلكه ابتناى مشروعيت‏حاكم بر راى شورا را نيز خدشه‏دار مى‏سازد.

دليل چهارم: تالى فاسد براى لزوم تبعيت از اكثريت

از منابع انديشه دينى استفاده مى‏شود كه مسئوليت‏حكومت اسلامى فردى است نه جمعى، حال آن كه اگر حاكم در همه موارد براساس نظرمشاوران اعمال ولايت كند در حقيقت ولايت از شورا است و شخص حاكم در حكومت نقشى بمانند يك مدير عامل در شركت را دارا مى‏شود، اما اگر بگوييم تصميم‏نهايى پس از مشورت با شخص حاكم است اين اشكال مرتفع خواهد بود.

نظريه دوم داراى طرفداران شاخصى در ميان دو گروه شيعه و سنى است. نويسنده كتاب دراسات فى ولايه الفقيه و لزوم مشورت در امور مهم را بر حاكم لازم دانسته و ترك آن را ظلم بر مردم اعلام كرده است، اما درباره تبعيت از آراى مشاوران مى‏نويسد:

چون حاكم مسئول حكومت و عهده‏دار اداره جامعه است در نتيجه ملاك اقدام پس از مشورت و شنيدن نظريات مختلف تشخيص فردى اوست و بر او تبعيت اكثريت، متعين نيست.

البته عدم تبعيت از اكثريت‏به معناى بى‏فايده بودن مشورت نيست، چرا كه بر اين مشورت فايده جلب نظر ديگران و شخصيت‏دادن به آنان و اطلاع كافى بر جوانب امر كه زمينه تشخيص اصلح است مترتب مى‏باشد.

دكتر سعيد رمضان البوطى نيز در تاييد اين نظر نوشته است:

مطلب صحيح كه همه فقيهان بر آن اتفاق‏نظر دارند آن است كه شورا مشروع است ولى الزام‏آور نيست. برحاكم اسلام است كه از شورا در نظر خويش استعانت‏بگيرد ولى بر او لازم نيست كه به راى اكثريت عمل نمايد، قرطبى نيز اين نظر رانپذيرفته‏است. (36)

پاسخ دلايل نظريه دوم

پاسخ دليل اول: (استفاده از افراد ضمير در جمله فاذا عزمت)

از آيه شريفه فوق برداشت‏هاى متناقضى شده است. هم‏چنان‏كه بعضى با استفاده از افراد ضمير در اذا عزمت تصميم‏نهايى را با پيامبر(ص) دانسته‏اند و از جمله فتوكل على الله نيز قاطعيت در تصميم گرچه مخالف نظر ديگران باشد را استشمام نموده‏اند، عده‏اى ديگر از فا فاذا عزمت ترتب تصميم‏گيرى بر مشورت و على القاعده بر اساس نظريه اكثريت را برداشت كرده‏اند و از جمله فتوكل على الله نيز اين‏گونه برداشت كرده‏اند كه چون تصميم‏گيرى براساس نظريه اكثريتى كه حاكم با آن همراه نيست موجب تزلزل روحى حاكم مى‏شود در اقدام براساس آن به توكل نيازمند است.

بعضى از مفسران به نكته ديگرى اشاره كرده‏اند و آن اين كه (عكزكمت) نيازمند متعلقى است كه محذوف است آيا مقصود آيه شريفه فاذا عزمت على رايك است؟ يا فاذا عزمت على تنفيذ راى الشورى؟ و يا اذا عزمت على المشاوره؟ چون سه احتمال وجود دارد استدلال بر يكى از آن‏ها ناروا است و از اين آيه شريفه نمى‏توان نكته‏اى در جهت نفى راى اكثريت مشاوران به دست آورد. (37)

اگر گفته شود كه حذف متعلق در صورتى مانع تمسك به اطلاق است كه يقين داشته باشيم يكى از متعلقات مسلما مراد متكلم بوده است، اما اگر اين احتمال نيز داده شود كه متكلم اصولا به قيود نظرى نداشته است و به تعبير ديگر احتمال رفض القيود هم بدهيم از اطلاق لفظى مى‏توانيم بهره بريم. پاسخ آن است كه اولا در اين جا عبارت، درعدم رفض قيود ظهور دارد. و بعد از تسليم و قبول اطلاق حداكثر اين آيه شريفه درباره پيامبر اكرم(ص) تصميم‏گيرى براساس نظر شخصى ايشان را اثبات مى‏كند و تسرى حكم به غير معصومين نيازمند علم به عدم دخالت وصف عصمت و منصب والاى رسالت در حكم است كه نه تنها چنين علمى نيست‏بلكه گمان بر خلاف آن نيز داريم.

از سوى ديگر با توجه به زمان نزول پس از جنگ احد1 و سيره پيامبر اكرم(ص) در مشورت‏هاى عمومى مى‏توان احترام بيش از حد پيامبر اكرم(ص) به اكثريت را نيز به دست‏آورد.

ميرزا محمد حسين نائينى در اين باره مى‏نويسد:

موافقت آن حضرتص با اراده اكثر به جايى منتهى بود كه حتى در غزوه احد با اين كه براى مبارك شخص حضرتش با جماعتى از اصحاب، عدم خروج از مدينه مشرفه را ترجيح فرمود و بعد هم همه دانستند كه صلاح و صواب همان بود مع هذا چون اكثريت آراء بر خروج مستقر بود از اين روى با آنان موافقت و آن همه مصائب جليله را تحمل نمود. (38)

در هر صورت با وجود اين احتمال‏ها در مفهوم آيه به نظر مى‏رسد استدلال فوق به استناد آيه شريفه و جمله فاذا عزمت صحيح نباشد.

پاسخ دليل دوم: (مخالفت معصومين با شورا در بعضى موارد)

رواياتى كه در اين زمينه نقل شد دلالتى بر مطلوب مستدل ندارد و بر فرض قبول دلالت آن‏ها داراى معارض است، تمام متن روايت اول اين‏گونه است:

احمد بن محمدبن خالد البرقى فى المحاسن عن ابيه عن معمربن خلاد قال هلك مولى لابى الحسن الرضا(ع) يقال له سعد فقال(ع) على برجل له فضل وامانه فقلت: انا اشير عليك!

فقال شبه المغضب ان رسول الله(ص) كان يستشير اصحابه ثم يعزم على مايريدالله. (39)

سند روايت معتبر است و طعنه‏اى كه به مصنف كتاب محاسن وارد شده طعن در شخص نيست و تنها بعضى از روايات او را مورد خدشه قرار مى‏دهد. (روايات مرسله و مسنده كه در سند افراد ضعيف وجود دارند) اما از جهت دلالت اولا: در نسخه منقول وسائل الشيعه يعزم على ما يريد الله است، نه يعزم على ما يريد. و اين كه اراده الهى همان نظر شخصى پيامبر(ص) باشد دليلى ندارد. ثانيا: از صدر روايت روشن مى‏شود كه اين مشورت مشورت با عموم يا جمع خاصى نبوده است‏بلكه مشورت با فرد خاصى بوده است و لازمه نظريه سوم (كه بررسى خواهد شد) آن نيست كه حاكم اگر با يك نفر مشورت كرد ملزم به رعايت نظر اوست.

استشهاد به سيره پيامبر اكرم(ص) براى مورد مشورت امام رضا(ع) كه در امرى شخصى و با شخصى واحد صورت گرفته تحقيق يافته است. در نتيجه اگر ذيل روايت فى نفسه مطلق باشد، صدر آن در اطلاق ذيل ايجاد ترديد مى‏كند و در هر صورت نمى‏توان از اين روايت مخالفت پيامبر اكرم(ص) با اكثريت را هنگام مشورت در امور اجتماعى به دست آورد.

در روايت دوم حضرت امير(ع) تنها با يك نفر مشورت كرده و با نظر آن مخالفت نموده‏اند و اين هرگز به معناى مخالفت‏با آراى مشاوران به طور مطلق نيست.

در روايت‏سوم نيز ظهور روايت در امور شخصى است و مقصود آن است كه از هر كسى بر اساس شاخص حق و باطل به قسمتى كه به حق نزديك‏تر است عمل نما و ضمن پرهيز از استبداد و تك‏روى از ارادت به يك فرد خاص و عمل به تمام آن چه او مى‏گويد پرهيز نما.

جداى از اين نيز وقايعى كه معصومين(ع) به راى اكثريت عمل نموده‏اند كه در حقيقت معارض دليل مذكور است وجود دارد در واقعه پذيرفتن مشورت و راى اكثريت در جنگ احد و جنگ صفين در اين زمينه قابل توجه است.

يكى از انديشمندان معاصر در اين زمينه مى‏نويسد:

به عنوان نمونه همان‏طور كه مرحوم نائينى متوجه شده است در حساس‏ترين و با اهميت‏ترين حادثه دوران حكومت‏اش با اين كه يقين به خطاى اكثريت داشت عمل به راى اكثريت نموده و به حكميت تن داد و اين راى اكثريت‏بر گرفتارى‏هاى حضرت افزود و به سپاهيان خود مى‏فرمود اين كار حكميت صحيح نيست و در مبارزه با معاويه حق به جانب شما است و شما نپذيريد. اين داستان رنج‏آور قانونى بودن آراى مردم را به خوبى اثبات مى‏كند. (40)

البته به نظر مى‏رسد قبول حكميت توسط حضرت امير(ع) نمى‏تواند مستند خوبى براى قانونى بودن راى اكثريت‏باشد، چرا كه حضرت ايشان در آن شرايط چاره‏اى جز قبول حكميت نداشته و رضايت فعلى به حكميت اگر به جهات اجبار و حفظ مصالح نبوده است لااقل در اين جهت كه دلالت‏بر قانونى بودن راى اكثريت نمايد مبهم است.

پاسخ دليل سوم: (آيات مربوط به مذمت اكثريت)

اولا: آيات مذكور درباره مذمت اكثريت داراى موردهاى خاصى است كه بر مسئله حاضرتطبيق نمى‏نمايد از مراجعه به آيات روشن مى‏شود كه موارد آن امور غيبيه‏اى است كه علم آن از عامه مردم مخفى است، مانند صفات خداوند، افعال خدا، مسائل قضا و قدر، خصوصيات قيامت، و و مورد آيات هرگز شامل عقود و مقررات اجتماعى نيست.

ثانيا: مرجع ضمير در اكثرهم يا اهل‏كتاب است‏يا مشركين و يا همه مردم (اعم از مشرك و)، اما شورايى كه در مكانيزم تصميم‏گيرى حكومت تشكيل مى‏شود طبعا در بردارنده افراد مومن و آگاه است و اگر اكثر اهل‏كتاب و مشركين مذموم هستند اكثر افراد مومن و آگاه نمى‏توانند مورد مذمت‏باشد.

ثالثا: در هيچ‏يك از آيات اكثريت ملاك بطلان نيست‏بلكه در اين آيات از وقايعى خبر داده شده است كه اكثريت از حق منحرف گرديده‏اند و بين اين كه اكثريت ملاك بطلان باشد كه قابل تسرى به هر اكثريتى مى‏شود و اين كه در وقايع خاصى اكثريت منحرف بوده‏اند تفاوت بسيار است.

پاسخ دليل چهارم: استفاده از تالى فاسد

در مقابل دليل چهارم مى‏گوييمتالى مذكور (كم شدن قدرت حاكم در صورت لزوم تبعيت از اكثريت) فى الجمله مورد قبول است اما اين تالى فاسد نيست. امروزه در غالب كشورهاى جهان تصميمات كشورى مهم توسط مجلس اتخاذ مى‏شود ولى با اين حال اعمال ولايت‏حاكمان در محدوده تصميمات مجلس معتنابه و معمول است. اثبات اين نكته كه در حكومت اسلامى در عصر غيبت لزوما اعمال ولايت فردى است‏حتى بر مبناى ولايت فقيه نيازمند دليل است، رواياتى چون ان الله فوض الى نبيه امر خلقه (41)

تفويض امر مردم را به پيامبر مورد اشاره قرار داده است و تسرى آن به معصومين ديگر اگرچه قابل قبول است اما نسبت‏به حاكمان غيرمعصوم با ترديد مواجه است.

جداى از اين جواب، ممكن است در جمع بين ولايت‏حاكم و نظريه شورا انتخاب مشاورين و يا تنفيذ آن‏ها را در آغاز به عهده حاكم بدانيم و در موارد غير كلان نيز نظريه حاكم را ملاك عمل قرار دهيم. از موارد ديگرى كه با وجود نهادهاى شورايى تصميمات فردى حاكم مشروع است موارد فورى و فوتى است، روشن است كه در تصميم‏گيرى‏هاى كوتاه مدت نظامى و دفاعى و يا حتى صحنه‏هاى نبرد سياسى مصلحت جامعه بعضا به تصميم‏گيرى‏هاى سريع و آنى نيازمند است، در اين موارد نيز بايد از تصميمات شورايى كه غالبا نيازمند قت‏بيشتر است‏به تصميمات فردى حاكم عدول كرد، با اين همه به نظر مى‏رسد جمع فى الجمله بين ولايت فردى حاكم و لزوم مشورت در تصميمات كلان حكومتى ممكن است.

دلايل نظريه سوم (لزوم پيروى از اكثريت)

دليل اول: حكم عقل

هنگامى كه افراد صاحب‏نظر در مسئله‏اى اختلاف داشته باشند با توجه به يكى بودن نظر مطابق واقع در نظر هر كدام از آن‏ها احتمال خطا وجود دارد، بدون توجه به شرايط خاص يك مسئله هر مقدار طرف‏داران يك نظريه بيش‏تر باشد عقل احتمال خطاى آن نظريه را كم‏تر از نظر مقابل كه طرفداران كمى دارد مى‏داند و در نتيجه اخذ به نظر اكثريت از جهت عقلى ارجح و ابعد از خطا است، عقل نيز ما را به ترجيح راجح ملزم مى‏داند و ترجيح مرجوح از جهت عقلى قبيح است.

البته ممكن است كه در يك مورد خاص به دليلى نظر يك نفر را بر نظر اكثريت ترجيح بدهيم و در مسائل شخصى هم با توجه به اين نگاه موردى بر خود الزامى نسبت‏به راى ديگران نداشته باشيم، اما در مجموع وقايع به طور مسلم نظر اكثريت جمعى كه همه يا اغلب آنان داراى شرايط مشابه فرد خاصى از اين جمع باشند از جهت عقلى به واقع نزديك‏تر است.

در جواب شايد گفته شود نظر يك فرد پس از اطلاع از مشورت و نظر ديگران و با اشراف بر آن‏ها دليلى ندارد كه از نظر اكثريت آن‏ها به واقع نزديك‏تر نباشد چرا كه وحدت شخصى سبب مى‏شود از جهتى به انسجام اين ديدگاه و نظرات ديگر عنايت‏شود و از جهت ديگر از محاسن مشورت نيز بهره مى‏برد.

اما به نظر مى‏رسد با اين همه اجتهاد و اظهارنظر يك فرد، بالاخره اظهار نظر يك فرد است گرچه منابع اطلاعاتى قوى هم داشته باشد، و از طرف ديگر شرايط مشاوران نيز ايجاب مى‏كند كه آنان داراى شرايط مشابهى با مسئول در مصدر تصميم‏گيرى باشند.

آرى در صورتى كه حاكم يا كارگزار مورد نظر از شرايط ويژه‏اى برخوردار باشد كه سطح دانش بينش و آگاهى خاصى را به خود اختصاص داده باشد و ديگران باوى فاصله زيادى داشته باشند حكم عقل مذكور در اين جا وجود ندارد. تحقق چنين شرايطى گرچه بعيد نيست اما مصاديق فراوانى نمى‏تواند داشته باشد.

دليل دوم: سيره عقلا

جداى از حكم عقل سيره عقلا نيز بر اين اساس استواراست. نه تنها امروز كه از ديرباز در مجالس قانون‏گذارى و يا در مشورت‏هاى غير نهادى حاكمان، لزوم پيروى از اكثريت ثابت‏بوده است. گرچه در موارد شخصى غير مهم تحقق اقدام مخالف نظر مشاوران بندرت اتفاق مى‏افتد، اما درمسائل مهم وضوحا آن چه به مجموعه‏اى از افراد جامعه مربوط است عقلا بما هم عقلا اجازه تك روى برخلاف نظر اكثريت را نمى‏دهند مگر آن كه شرايط خاصى نيازمندى به تصميم فورى و وحدت مركز تصميم‏گيرى و سرعت آن را اقتضا نمايد، يكى از فقيهان معاصر در اين‏باره مى‏نويسد:

اساسا مشورت در كارهاى اجتماعى كه ارتباط با عامه مردم دارد و صلاح و فساد آن‏ها روشن نيست از امورى است كه بناى عقلا عالم بر آن است و اين دوآيه:

وشاورهم فى الامر، وامرهم شورى بينهم امضاى همان بناى عقلا است، بنابراين چون بناى عقلا بر عمل به اكثريت است و شارع مقدس اسلام هم از آن جلوگيرى نفرموده معلوم مى‏شود نظر بنيان‏گذار اسلام هم با نظر عقلاى عالم مطابق است. (42)

استيناس از ادله نقلى

گرچه در روايات امرى مبنى بر لزوم اخذ به نظر اكثريت وارد نشده است اما از بعضى از روايات و اخبار علاجيه و هم‏چنين از سيره منقوله نبى اكرم(ص) مى‏توان به مطلوبيت و يا لزوم اقدام براساس اكثريت استيناس و تاييد يافت. در مقبوله عمربن حنظله در ضمن ترجيحات يك روايت و حكم مبتنى بر آن نسبت‏به ديگرى از امام صادق(ع) اين‏گونه نقل شده است:

به حكمى كه براساس روايت مجمع عليه در نزد اصحاب توست عمل كن و روايت‏شاذ و نادرى را كه در نزد اصحاب مشهور نيست واگذار، چرا كه آن چه مورد اتفاق اصحاب است و همه نقل كرده‏اند ترديدى در آن نيست. (43) در آخر روايت فوق، كلام به طور تعليل وارد شده است كه فان المجمع عليه لاريب فيه و چون مقصود مجمع‏عليه اضافى و نسبت‏به روايت ديگر است‏شامل موارد اكثريت هم مى‏شود خصوصا كه راوى نيز از اين كلام امام مجمع‏عليه را به معناى مشهور فهميده است و در سئوال بعدى خود فرض شهرت دو روايت متعارض را نموده است (44) . با القاى خصوصيت از مورد تعارض روايتين تعارض بين دو راى و اجتهاد نيز مى‏تواند مشمول اين حكم گردد. ميرزاى نائينى در كلامى به اين مسئله اشاره نموده است.وى مى‏نويسد:

گذشته از آن كه لازمه اساس شور درستى كه دانستى بر نص كتاب ثابت است، اخذ به ترجيحات است عند التعارض و اكثريت عند الدوران اقوى مرجحات نوعيه و اخذ طرف اكثر عقلا، ارجح از اخذ به شاذ است و عموم تعليل وارد درمقبوله عمربن حنظله هم مشعر به آن است و با اختلاف آراء تساوى درجهات مشروعيت‏حفظا للنظام متيقن و ملزمش هم همان ادله داله بر لزوم حفظ نظام است. (45)

با توجه به دلايل فوق و ابطال تئورى‏هاى ديگرى كه قبلا مورد بررسى قرار گرفت لزوم اقدام حاكم براساس راى اكثريت ضرورى است گرچه شخص حاكم خود با آن نظر موافق نباشد. تنها مواردى كه به دليل فورى و فوتى بودن و يا جزئى و كم اهميت‏بودن، مصلحت تصميم‏گيرى سريع و فردى را دارد از حكم فوق مستثنا است و حاكم نه تنها در آن‏ها عهده‏دار اجراى نظر اكثريت نيست‏بلكه اصلا ملزم به مشورت هم نخواهد بود.

اقليت كيفى

گاهى اوقات مجموعه مورد مشورت به دو دسته تقسيم مى‏شوند: اقليت كيفى و اكثريت غيركيفى. به تعبير ديگر گاهى عده‏اى كه از تخصص و آگاهى بيش‏ترى برخوردارند در اقليت قرار مى‏گيرند و عموم مردم يا مشاوران كه از تخصص بى‏بهره‏اند اكثريت را تشكيل مى‏دهند، در چنين صورتى با توجه به ملاك لزوم مشورت و تبعيت در هر مرحله بايد توجه كنيم كه اگر تشكيل شورا براى رعايت‏حقوق تك‏تك افراد يك جامعه، يا يك شهر و يا جمع ديگرى است و شورا موضوعى است، با توجه به تساوى حقوق افراد يك جامعه، هر نفر داراى يك راى است و ترجيح با اكثريت است، چرا كه اساس مشورت را رعايت‏حقوق مشاوران تشكيل مى‏داده است نه دست‏يابى به حقيقت، هم‏چنان كه گفتيم در موارد انتخاب حاكم وجهه موضوعى مشورت و رعايت‏حقوق مردم جلوه‏گر است.

اما در صورتى كه شورا جنبه طريقيت دارد، براساس مقدار تخصص و آگاهى اقليت راى آن‏ها مى‏تواند بر راى اكثريت ترجيح يابد، چه بسا راى يك عالم متخصص از راى هزاران فرد عامى در اين مرحله بيش‏تر ارزش داشته باشد.

اما آن چه مسئله را در سطح حكومت آسان مى‏سازد آن است كه غالبا شوراهاى تخصصى كه جنبه طريقى در آن‏ها زيادتر جلوه مى‏كند از افراد هم طراز تشكيل مى‏شود و حداكثر آن كه در پرتو راى اقليت كيفى راى اكثريت نيز شكسته مى‏شود و افراد دون مرتبه با شنيدن دلايل اقليت آگاه به آن‏ها مى‏گرايند، در نتيجه مصداقى از اين بحث در حكومت‏باقى نمى‏ماند.

خاتمه

بعضى از مباحث وابسته به نظريه مطرح شده در اين مقال مطرح نگرديده است. از جمله: ويژگى‏هاى مشاوران، كيفيت گزينش آن‏ها، تعداد اعضا و نحوه ارتباط آنان با مردم است. اين مباحث‏بايد در مقامى ديگر پى گيرى شود.

نكته ديگر اين كه در شيوه فعلى تصميم‏گيرى در نظام جمهورى اسلامى ايران تقريبا نظريه مختار رعايت مى‏شود، گرچه از جهت نظرى بعضى از مجريان نظريه ذكر شده را تصديق نكنند نهادهاى مشورتى نهادينه شده چون مجلس خبرگان، مجلس شوراى اسلامى، جلسه هيئت دولت و شوراهاى شهر و استان و مظهر توجه و عنايت كامل به مشورت و تبعيت از نظر اكثريت مشاورانى كه به نحوى از راى مردم نيز بهره‏مندند.

مجمع تشخيص مصلحت نظام و شوراى عالى انقلاب فرهنگى كه اعضاى آن‏ها تا حدود زيادى از نمايندگان احزاب و گروه‏هاى شناخته شده درون نظام اسلامى‏اند تصميم‏گيرى در سطح كلان سياسى و اقتصادى و فرهنگى را نيز عملا مبتنى بر مشورت مى‏سازد، تصميم‏گيرى‏هاى در سطوح پايين نظام نيز هم‏چنان كه در اصل مقاله اشاره شد مشمول دليل لزوم شورا و تبعيت از آن‏ها نخواهد بود. از اين روى گرچه حركت‏به سوى بهره‏گيرى هر چه بيش‏تر از عقل جمعى به طور مطلق كارى پسنديده است اما محتواى اين نوشته بيش‏تر در مسير تبيين نظرى شيوه تصميم‏سازى در نظام جمهورى اسلامى ايران است.

1. آل‏عمران (3) آيه 159.

2. شورى (42) آيه 38.

3. ر.ك: الحر العاملى، محمدبن الحسن، وسائل الشيعه الى تحصيل مسائل الشريعه، (بيروت، دار احياء التراث العربى) ج‏8 ص‏424 430 محمد بن على‏بن بابويه، من لايحضره الفقيه (قم، منشورات جماعه المدرسين فى الحوزه العلميه فى قم المقدسه)ج‏4 ص‏385 و 388 نهج‏البلاغه (صبحى صالح) خطبه 92 و نامه 6 و كلمه 161 و 173رضا استادى، شورى در قرآن و حديث (قم، موسسه در راه حق) درمجموعه‏اخير به بيش از 200 روايات در اين زمينه اشاره شده است كه جمع نسبتا خوبى از روايات اين باب است.

4. به همين جهت در كتاب‏هاى اخلاقى در ضمن اشاره به اخلاقى فردى به مشورت و شرايط آن پرداخته‏اند و مرحوم حر عاملى نيز در عناوين ابواب مربوط از تعبير استحباب و كراهت نه لزوم استفاده كرده و اين مبحث را در آداب‏العشره آورده‏است.

ر.ك: الحر العاملى، همان، ج‏8، ص‏424 428 ملامحسن فيض كاشانى، المحجه البيضاء فى تهذيب الاحياء (قم، دفتر انتشارات اسلامى) ج‏3، ص‏348.

5. محقق حلى، شرايع الاسلام فى الفقه الاسلامى الجعفرى (بيروت، دار مكتبه الحياه) ج‏2، ص‏206.

6. شيخ محمد حسن نجفى، جواهر الكلام فى شرح شرايع الاسلام (تهران، دارالكتب الاسلاميه)، ج‏40، ص‏60.

7. سيد محمد جواد حسينى عاملى، مفتاح الكرامه فى شرح قواعد الاسلام (قم، موسسه آل‏البيت للطباعه والنشر)، ج‏10، ص‏12.

8. ر.ك: يوسف بن مطهر حلى، كشف المراد فى شرح تجريد الاعتقاد (قم، انتشارات مصطفوى) ص‏298.

9. آيه الله ميرزا محمد حسين نائينى، تنبيه الامه وتنزيه المله، حاشيه و تصحيح: سيد محمود طالقانى (تهران، شركت‏سهامى انتشار) ص‏53.

10 . در نامه‏اى كه ناظم‏الاسلام كرمانى نقل كرده است اين سه بزرگوار به ابتناى حكومت مسلمين در عهد غيبت صاحب الزمان(عج) بر نظر جمهور تصريح نموده‏اند.

ناظم‏الاسلام كرمانى، تاريخ بيدارى ايرانيان ج‏4، ص‏230.

11. ر.ك: علامه سيد محمد حسين طباطبائى، بررسى‏هاى اسلامى، به كوشش سيد هادى خسروشاهى (قم، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامى) ج‏1 ص‏192 الميزان فى تفسير القرآن (قم، اسماعيليان) ج‏4 ص‏124.

12. ر.ك: آيه الله سيد محمد باقر صدر، الاسلام يقود الحياه (بيروت، دار التعارف للمطبوعات) 22 24.

13. ر.ك: آيه الله مرتضى مطهرى، پيرامون جمهورى اسلامى (قم و تهران، انتشارات صدرا) ص‏154.

استاد در اين كتاب ضمن بررسى منشا مشروعيت و اشاره به حق طبيعى، حق الهى و نظريه اليگارشى و دموكراسى به دو نظر ديگر اشاره كرده كه آن دو نظر عبارت‏اند از: الف: قانون كلى جامعه الهى است ولى تعيين حاكم با مردم است (اصل بيعت و شورا)، شرط حاكم نيز حداكثر عدالت و دانش سياسى است نه فقاهت و فيلسوفى ب:نظريه فوق با اين تفاوت كه فقط در عصر غيبت پذيرفته شود و حاكم نيز بايد از شرط فقاهت‏برخوردار باشد و انتخاب‏گرها يا ساير فقها هستند و يا عامه مردم.

14. ر.ك: حكومت در اسلام (مجموعه مقالات سومين و چهارمين كنفرانس انديشه اسلامى)، قسمت اول، ص‏33 و قسمت دوم، ص‏44، متن سخنرانى افتتاحيه سومين و چهارمين كنفرانس انديشه اسلامى.

گرچه ايشان به منشا الهى حكومت و ولايت فقيه اعتقاد دارند، اما مشروعيت نظام اسلامى را به راى مردم نيز مستند مى‏نمايند، در نتيجه ديدگاه مختار ايشان ديدگاه تئودموكراسى يا حكومت الهى مردى نام مى‏گيرد. جملاتى از ايشان دراين زمينه از كتاب پيش گفته نقل مى‏شود: آن كس كه اين معيارها را دارد (عدل، آشنايى با اسلام و اسلام‏شناسى) و از تقوا و صيانت نفس و ديندارى كامل و آگاهى لازم برخوردار است آن وقت نوبت مى‏رسد به قول ما اگر همين آدم را با همين معيارها مردم قبول نكردند باز مشروعيت ندارد، چيزى به نام حكومت زور در اسلام نداريم.(كنفرانس سوم، ص‏33).

عنصر سوم عنصر مردم است. آيا ما در نظام اسلامى مردم را مهمل و كنار گذاشته‏ايم؟ابدا. يك عنصر اصلى مردم‏اند، مردم تعيين كننده‏اند، مردم مورد مشورت قرار مى‏گيرند و تصميم‏گيرنده هستند، اصلا مردم انتخاب كننده هستند و انتخاب يك امر واقعى است كه وجود دارد.

15. ر.ك: الاسلام واصول الحكم (قم، دارالقرآن الكريم) مرتضى شيرازى، شورى الفقها (قم، موسسه الفكر الاسلامى) مقاله المرجعيه الصالحه والمرجعيه الموضوعيه، آيه الله شهيد صدر چاپ شده در مباحث الاصول آيه الله سيد كاظم الحسينى الحائرى: (قم، مكتب الاعلام الاسلامى، ص‏91 به بعد. در اين زمينه كتاب فقه الشورى والاستشاره اثر دكتر محمد توفيق الشاوى از مباحث مفصل و سودمندى درباره اجتهاد مبتنى برشورا برخوردار است.

16. ر.ك:آيه الله صدر، همان.

17. ر.ك: آيه الله نائينى، همان.

18. ر.ك: علامه طباطبائى، بررسى‏هاى اسلامى، ج‏1، ص‏192 الميزان فى تفسير القرآن، ج‏4، ص‏124.

19. مفروض مقال آن است كه همراه با فقيهان مذكور درمتن به نقش الزام‏آور شورا در حكومت‏به طور فى الجمله ملتزم باشيم وگرنه براساس مبانى ديگر حتى موافقت همه مشاوران و يا همه مردم نمى‏تواند تاثيرى در مشروعيت و يا مكانيزم تصميم‏گيرى داشته باشد و حداكثر آن است كه همراهى بامردم و مشاوران از باب كارآمدى و به طور ترجيحى است، البته بعضى چون رهبر انقلاب اسلامى با قبول مبناى نصب انتخاب را طريقه عقلايى كشف مى‏داشتند.

20. البته بعضى از فقها و اصوليين جمع بين دو لحاظ آلى و استقلالى، طريقى و موضوعى را نپذيرفته‏اند، اما به نظر مى‏رسد كه اين جمع اشكالى ندارد. به نقل از بحث‏خارج اصول، آيه الله تبريزى دام‏ظله.

21. در قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران نيز گرچه خبرگان منتخب مردم موظف به انتخاب بهترين فرد از جهت‏شرايط و اوصاف هستند اما منتخب آنان اگر چه در واقع بهترين نباشد ولى مشروعيت دارد، چون منتخب خبرگان مردم است و در ديدگاه آنان افضل بوده است.

22. ر.ك: آيه الله خامنه‏اى، اجوبه الاستفتاات، بحث اجتهاد و تقليد، سئوال 59و 68 متن دو سئوال و جواب بشرح زير است:

س‏59: هل الاعتقاد باصل ولايه الفقيه من الناحيتين المفهوميه والمصداقيه عقلى او شرعى؟

ج: ان ولايه الفقيه التى بمعنى حكومه الفقيه العادل العارف بالدين حكم شرعى تعبدى يويده العقل ايضا و هناك طريق عقلايى لتعيين مصداقه مبين فى دستور الجمهوريه الاسلاميه.

س‏68: هل يجب على الفقيه الذى يعيش فى الجمهوريه الاسلاميه الايرانيه اذا كان لايرى ولايه الفقيه المطلق ان يطيع اوامر الولى الفقيه؟ واذا خالف الولى الفقيه فهل يعتبر فاسقا؟ ولو ان فقيها كان يعتقد بولايه الفقيه المطلقه لكنه يرى نفسه الاجدر بها فهل اذا خالف اوامر الفقيه المتصدى للولايه يعتبر فاسقا؟

ج: يجب على كل مكلف وان كان فقيها ان يطيع الاوامر الحكوميه لولى امر المسلمين ولايجوز لاحد ان يخالف من يتصدى لامور الولايه بدعوى كونه اجدر، هذا اذا كان المتصدى لامر الولايه فعلا قد اخذ بازمتها من الطريق القانونى القانونى المعهود لذلك واما فى غير هذه الصوره فالامر يختلف تماما.

23. عبدالواحد امدى، غررالحكم ودرر الكلم، ترجمه و شرح خوانسارى (تهران، انتشارات دانشگاه تهران) ج‏1، ص‏256 متن روايت: عن على(ع)الاستشاره عين الهدايه.

24. فضل‏بن حسن طبرسى، مجمع‏البيان فى تفسير القرآن (قم، كتاب‏خانه آيه الله مرعشى نجفى) ج‏9، ص‏33. متن روايت: عن النبى(ص) ما من رجل يشاور احدا الا هدى الى الرشد.

25. مثلا در جنگ طائف حباب بن منذر درباره مكان اسكان سپاه عرض كرد:

اى پيامبر آيا اين‏گونه است كه اين منزلى كه فرود آمديد به دستور خدا بوده و بر ما روا نيست كه از آن جلوتر يا عقب‏تر فرود آييم يا اين كه اين نظريه جنگى شما است. پيامبر فرمودند بلكه اين نظريه جنگى و تاكتيك من است، پس گفت:اى پيامبر، اين منزل (مناسبى) نيست پس با مردم كوچ كنيد تا به نزديك‏ترين آب نسبت‏به دشمن فرود آييم. ابن هشام، السيره النبويه (مصر، مطبعه الحلبى) ج‏2،272.

26. نهج‏البلاغه، خطبه 92 متن كلام حضرت على(ع) اين‏گونه است:

واعلموا ان اجبتكم ركبت‏بكم ما اعلم ولم اضع الى قول القائل وعتب العاتب.

27. همان، خطبه 205، متن كلام حضرت على(ع) اين‏گونه است.

لاوقع حكم جهلته فاستشير كما واخوانى المسلمين ولو كان ذلك لم ارغب عنكما و عن غيركما.

28. جلال الدين سيوطى، الدر المنثور (قم، مكتبه آيه الله العظمى المرعشى النجفى) ج‏2، ص‏90. متن روايت:

عن النبى(ص): اما ان الله ورسوله لغنيان عنها ولكن جعلها رحمه لامتى.

29. ر.ك: ابن‏هشام، همان، ج‏3، ص‏66 67.

30. محمدبن محمدبن نعمان (شيخ مفيد) مجموعه مصنفات الشيخ المفيد، الفصول المختاره، قم، ج‏2، ص‏31.

31. ر.ك: رضا استادى، همان، ص‏31 36، عناوين اين ده وجه عبارت است از:

1- مشاوره براى شخصيت دادن به امت‏2- مشورت براى آزمايش‏3- مشورت براى رشد فكرى مردم 4- مشاوره براى استفاده از تاييد مردم 5- مشورت براى آگاه شدن مشورت شوندگان 6- مشورت براى اين كه بدانند حكومت او استبدادى نيست 7- مشاوره براى اين كه در صورت شكست انتقاد بى‏جا نكنند 8- امر به رسول خدا كه با امت مشورت كند براى اين است كه معلوم شود خلق خدا نزد خدا احترام دارند9- مشورت براى اين كه مردم بدانند نظرخواهى از ديگران عيب و عار نيست. 10- مشورت رسول خدا(ص)

براى اين است كه امت‏به او تاسى كنند.

32. نهج‏البلاغه، نامه پنجاهم.

33. مولى محمد باقرمجلسى، بحارالانوار (تهران، المكتبه الاسلاميه ج‏75، ص‏101، متن روايت:

ان رسول الله كان يستشير اصحابه ثم يعزم على مايريد.

34. نهج‏البلاغه، كلمه 321: لك ان تشير على فان عصيتك فاطعنى.

35. محمد بن حسن عاملى، همان، ج‏8، ص‏429 محمد بن على بن بابويه (شيخ صدوق) من لايحضره الفقيه (قم، منشورات جامعه المدرسين)، ج‏4، ص‏385. متن روايت: اضمم آراء الرجال بعضها الى بعض ثم اختر اقربها الى الصواب وابعدها عن الارتياب.

36. دكتر محمد سعيد رمضان البوطى، فقه السيره النبويه (دمشق)، ص‏339.

37. علاء الدين على بن محمد بغدادى، تفسير خازن (بيروت) ج‏1، ص‏290.

38. ميرزا محمد حسين نائينى، همان، ص‏54.

39. محمد باقر مجلسى، همان، ج‏75، ص‏101 احمد بن محمدبن خالد برقى، المحاسن (قم، دارالكتب الاسلاميه) ص‏601.

40. محمد تقى جعفرى، اصول حكمت‏سياسى اسلام (تهران، بنياد نهج‏البلاغه) ص‏305.

41. محمدبن يعقوب كلينى، الاصول من الكافى، ج، ص‏266، متن روايت: عن الباقر والصادق(ع) ان الله فوض الى نبيه امر خلقه لينظر كيف طاعتهم ثم تلا هذه الايه:

ما اتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا.

42. نظام حكومت در اسلام (قم، انتشارات نذير) ص‏57.

43. محمد بن حسن حر عاملى، همان، ج‏18، ص‏75 76.

44. ر.ك: همان، ص‏76.

45. ميرزا محمد حسين نائينى، همان، ص‏52.