نويسنده: حجةالاسلام محمدعلي سلطاني
غرب آفريقا به منطقه وسيعي در بخش غربي سياهپوستنشين قاره آفريقا گفته ميشود كه اكنون كشورهاي كوچكي چون سنگال، گامبيا، گينهبيسائو، گينه كوناكري و سيرالئون، ليبريا، گانا، ساحلعاج، نيجريه، بنين، مالي و نيجر را در بر گرفته است. نيجريه در بين اين كشورها قدرت بزرگ منطقه به شمار ميآيد. دو زبان انگليسي و فرانسه زبان رسمي منطقه است. زبان عربي نيز به عنوان زبان ديني بسيار رايج است ولي ساكنان منطقه عموما به زبانهاي قبيلهاي، كه بسيار زياد و گوناگون است، گفتگو ميكنند. بجز دو كشور ليبريا و گينه بيسائو، بقيه تحت استعمار انگليس و فرانسه قرار داشته و غالبا استقلال خود را در دهه شصت از قرن حاضر به دست آوردهاند. بيشتر مردم منطقه مسلمان هستند كه در بخش شمالي آن، مسلمانان اكثريت مطلق را دارا هستند. هرچه به سمت جنوب پيش ميرود از تعداد مسلمانان كم، و به جمعيت مسيحيان افزوده ميشود.
منطقه قبل از تسلط استعمار در اختيار حكومتهاي اسلامي بود و چندين قرن سلسلههاي گوناگون به نام امپراتوران اسلامي حاكميّت را در دست داشتند. از آغاز ورود اسلام به منطقه در قرن يازدهم تا استقرار استعمار در قرن نوزدهم، منطقه نمودي ديني داشت. در آغاز ورود استعمار با به راه افتادن جنگهاي مذهبي از سوي نحلههاي عرفاني عليه حضور بيگانگان، اين چهره روشنتر گشت. سلطه استعمار موجب بيرون رفتن دين اسلام از صحنه سياست غرب آفريقا شد و ساكنان مسلمان منطقه نيز بتدريج از شيوه مبارزهجويانه عرفاني دست شسته، به سوي عرفان منزوي روي آوردند. اين روند در طول حاكميت استعمار ادامه داشت. در دوران مبارزات آزاديبخش، كه عموما با ايدئولوژي مليگرايانه و با رنگ مشخص نژادگرايي پا به عرصه گذاشت، تعاليم ديني، كه در جريان تحوّل محتوايي طرق عرفاني منطقه، تحرّك و انرژيزايي خود را از دست داده بود، نتوانست خودي نشان دهد و در نتيجه، اسلام به حاشيه زندگي اجتماعي كشانده شد. عدم كارآيي و بينتيجه بودن ايدئولوژي ملّيگرايانه در دهه شصت و هفتاد، مردم منطقه را به چارهچويي و يافتن راههاي جايگزين سوق داد و اين امر زمينهاي براي دوباره مطرح شدن اسلام گشت؛ بويژه اينكه ظهور انقلاب اسلامي در ايران و بازتاب آن در سطح جهاني، بازنگري و انديشيدن به توان بالقوّه دين اسلام را مسأله روز ساخت. چالشهايي كه در پي مطرح شدن دوباره اسلام در بين علاقهمندان به شيوههاي فكري و برداشتهاي گوناگون بهوجود آمد، بازتاب روشني در منطقه درپي داشت. اين گفتار بر آن است تا نمايي از اين چالشها ارائه دهد و شانس موفقيّت هر كدام را با توجّه به وضعيت فكري ـ اعتقادي منطقه باز نمايد. اين امر مستلزم گفتگويي هرچند گذرا از پيشينه اسلام، جريانات ديني فعّال و وضعيت اسلام و مسلمانان منطقه است.
مقاله به صورتي گذرا به نفوذ و گسترش اسلام در غرب آفريقا اشاره دارد و چگونگي تأثيرگذاري اسلام بر مردم منطقه و همچنين بيان شيوههاي مبارزه و مقاومت اسلامي در طول دوران استعمار را بيان ميكند.
سپس جريانهاي فعال ديني را به سه بخش مسيحيان، مسلمانان و دينهاي ديگر تقسيم ميكند و شيوههاي تبليغ و نفوذ آنها را در ميان مردم و مبارزات اديان را در مقابل يكديگر بيان ميدارد. همچنين توجه خود را به چگونگي تبليغ و بهرهگيري از سازگاري و هماهنگي با عوامل اجتماعي و محيطي معطوف ميدارد.
نويسنده سپس ذهن خواننده را به تلاشهايي جلب ميكند كه مدعي احياگري هستند و اين جريانها را در قالب ديدگاه وهابيت، شيعه، مصر و ليبي بيان ميدارد و اقدامات و هدفهاي هركدام از اين جريان را تبيين ميكند.
سرانجام تحت عنوان چالشها درگيري عمده بين دو حركت شيعي و وهابيت و ادعاي احياگري و اصلاح ديني هر كدام از اينها را در غرب افريقا بيان، و بر موضعگيريهاي بخردانه مبلغان شيعي در مقابل وهابيت تأكيد ميكند.
اسلام در غرب آفريقا از طريق تاجران و عارفان طريقه قادريه و شيوههاي ديگر عرفاني، گسترش يافته است. راههاي تجاري شمال به جنوب در سمت غربي قاره آفريقا موجب رفت و آمد تاجران و در كنار آنان عرفاي طريقه قادريه به منطقه تحت سلطه امپراتوران بزرگ آفريقايي در ساحل طلا "گانا" گرديد. اين تاجران مسلمان و همكاران تبليغي آنان از ميان عارفان طريقه قادريه، راهنمايي و نجات ساكنان بتپرست منطقه را وظيفه خود تلقي ميكردند و از آنجا كه با فرهنگ و تمدن اسلامي آشنايي داشتند و از سيستم حكومتداري نيز مطلّع بودند، كمكم در دربار امپراتوران نفوذ كردند و راه را براي تبليغات خود هموار ساختند. سيستم قضايي، اداري، مالي و اجتماعي اسلام را براي حاكمان تدوين كردند و آنان را در راه بهتر حكومت كردن ياري رساندند. عارفان، آموزش و تربيت مردم منطقه را بر عهده گرفته، از اين طريق روز بروز بر پيروان خود افزودند. كمكم براي گسترش و نشر بيشتر اسلام حركتهاي جهادي راه انداختند و بمرور تمام منطقه را تحت سيطره اسلام در آوردند.1 زبان عربي را به عنوان زبان رسمي منطقه جا انداختند و سيستم حكومتي را سيستمي اسلامي كردند. پيدايش طرق عرفاني ديگر از قبيل تيجانيّه و انشعاب در انديشه عرفاني قادريّه موجب قدرتيابي گروهها و تشكلها گرديد و زمينه لازم را براي چالشهاي مذهبي به وجود آورد. درگيريهايي كه بين طرفداران اين قبيل طرق عرفاني پيش آمد، صفحهاي ناگوار در تاريخ اسلام در منطقه است كه از جمله علل شكست مسلمانان در برابر استعمارگران اروپايي به شمار ميآيد. با ناديده گرفتن اين صفحه از تاريخ اسلام ميتوان ادّعا كرد كه مسلمانان در غرب افريقا چهرهاي ستودني و قابل دفاع از اسلام ارائه دادند و نقش مهمي در تمدن و فرهنگ آن ديار داشتند. با سلطه اروپاييان هستههاي ديني كمكم قدرت و نفوذ خود را از دست دادند و از سويي رابطه منطقه با ديگر بخشهاي جهان اسلام از بين رفت و دوران فترت غمباري براي منطقه آغاز شد. در اين دوره به همراه حاكمان اروپايي منطقه، سيل كشيشان و مبلّغان مسيحي سرازير شد. تبليغ مسيّحيت در ميان بقاياي بتپرستان و معتقدان به اديان بومي آغاز شد و عده زيادي از آنان غسل تعميد داده شدند. بناي كليسا و اجراي مراسم مذهبي مسيحي در روستاهاي مسلماننشين به اميد تحت تأثير قراردادن آغاز گشت و همكاري جدّي بين مسيحيّت و استعمار براي كم كردن تعداد مسلمانان و افزودن عدد مسيحيان از هر طريق ممكن شروع شد. مسلمانان كه در جنگ روياروي شكست خورده بودند، در لاك خود فرو رفتند و به دوري از آموزشهاي اجتماعي اسلام متمايل گشتند. ادعيه و وردخواني جاي آموزش و تعليم را گرفت و تشكلهاي سرّي، كه روزي پايگاه مبارزه با استعمار تلّقي ميشد، به مراكزي براي ارتباط با عوامل برون مادي تبديل گشت؛ با اين حال، اين دوره موجب پيدايش تعصّب ديني و سياست دوري از همكاري با استعمار گشت و چهره مسلمانان را به اَنگ همكاري با استعمارگران آلوده نساخت و روش مبارزه منفي به عادت اسلامي تبديل گشت و از همين زاويه، نوعي مصونيّت فرهنگي در برابر تهاجم فرهنگي اروپا ايجاد گرديد و حتّي بنابر اعتراف مسيحيان باعث گسترش اسلام شد. ميخائيل گروندر مينويسد:
دو دين توحيدي جهاني ـ اسلام و مسيحيت ـ در دوران استعمار پيشرفت زيادي كردند. به گفته فروليچ، اسلام در طول پنجاه سال اول حاكميت استعمار از تمام مدت پيداييش بيشتر گسترش و پيشرفت كرد. در طول نيم قرن جمعيت مسلمان غرب آفريقا دو برابر شد و مسيحيت كمتر از حد معمول گسترش يافت... در آغاز دهه پنجم قرن بيستم 34% كل جمعيت آفريقاي غربي مسلمان بود كه تعدادشان بيش از بيست ميليون نفر در برابر 5/4% مسيحي ميشد.2
ضربه مهلكي كه استعمار اروپايي بر منطقه وارد ساخت از بين بردن حافظه تاريخي مردم بود. مردم در طول اين مدت از گذشته خود جدا شدند و سابقه تاريخي خود را گم كردند. اكنون بيشتر مردم، گذشته تاريخي خود را تا دوران كشف منطقه از سوي اروپاييان و آن هم بر پايه نگارشهاي غربيان پيگيري ميكنند. اين بريدگي تاريخي مانع بزرگي در برابر مصلحان و دلسوزان مسلمان منطقه در بازآفريني فرهنگ ديني، و از سوي ديگر كمكي در خور براي تبليغ مسيحيّت در منطقه است. در باره اين بحث در بخش چالشهاي اصلاحگري توضيح بيشتري داده خواهد شد.
جريانهاي ديني فعال آفريقا را بايد به سه گروه تقسيم كرد: مسيحيان، مسلمانان و دينهاي ديگر
مسيحيان فعالترين، منظمترين و پر پشتوانهترين جريان ديني در غرب آفريقا هستند. پرتغاليها اولين كساني بودند كه در اوايل قرن پانزدهم به فكر مسيحي كردن مردم غرب آفريقا افتادند و در چندين نقطه از آفريقا كليساهايي بنا كردند لكن توفيقي در اين راه نيافتند. انگليسيها و فرانسويها براي گسترش مسيحيت برخورد جدي كردند و با توجه به بردگان آزاد شده، كه از سرتاسر اروپا و آمريكاي جنوبي و مركزي به آفريقا برگردانده بودند به موفقيتهايي دست يافتند. درگيريهاي درون ديني مسيحيان، كه در آن روزگار در اروپا بسيار شديد بود، تأثير خود را در تبليغات مسيحيان در آفريقا نيز گذاشته بود و نحلههاي مختلف مسيحي گاه عليه يكديگر به تبليغ ميپرداختند و تلاش يكديگر را خنثي ميكردند تا اينكه بيشاب و المسلي عضو مذهب كليساي انگلستان و رئيس اين شاخه در سيرالئون به فكر رفع اختلاف مسيحيان و ايجاد هماهنگي بين آنان افتاد. در يك متن درسي دانشجويان دانشسراي Rapia Results در غرب آفريقا چنين آمده است:
در تاريخ 1912 بيشاب و المسلي از كليساي انگليسي در سيرالئون مبلّغان پروتستاني و كليساي انگلستان را به كنفراسي در زمينه مطالعه در باره شيوه تبليغ مؤثر مسلمانان و تبيين ضرورت تدوين قرارداد همكاري و اتحاد بين تمام دستاندركاران تبليغ مسيحيت، دعوت كرد.
همچنين كنفرانس بايد راهحلي براي رفع مشكلات تبليغ در مناطق مسلماننشين ارائه ميداد. سالها گذشت تا اين نتيجه به دست آمد كه علت توفيق اسلام در نگرش مردم به اسلام به عنوان دين برادري در بين مسلمانان، اعم از تندروان و مسلمانان عادي است و بايد مسيحيان نيز از همين شيوه براي اصلاح كار خود بهره بگيرند.
نويسنده سپس توصيه ميكند كه :«نبايد فراموش شود كه اسلام هنوز هم براي مسيحيت يك معماست».3
انديشه و آرزوي بيشاب و المسلي اكنون تحقق پيدا كرده و مسيحيان زير عنوان "شوراي كليساها" تلاش ميكنند دست كم در برابر مسلمانان تصميمگيريهاي واحد داشته باشند و به تعبيري، رمز موفقيت را به دست آوردهاند. مسيحيان عموما از طريق تأسيس مدارس، آموزشكده، دانشگاه، كليسا، بيمارستان، كمك به فقرا، برقراري ارتباط مستقيم و پيوسته با كودكان، نشر كتاب و جزوه، ترجمه و نشر انجيل، توزيع فيلم و نوار كاست، روزنامه و به راه انداختن ايستگاههاي راديويي به آرمانهاي خود جامه عمل ميپوشانند. اعطاي بورسيه تحصيلي، انتقال دانشجو به كشورهاي اروپايي و حتي همكاري با سفارتخانهها در تهيه ويزا، اخذ اجازه كار يا اقامت در كشورهاي اروپايي و امريكا راه ديگري است كه در اختيار مبلغّان مسيحي است.
در آفريقا افزون بر مسيحيت و اسلام، كه به آن خواهيم پرداخت، اديان متفرقه فراواني است كه براي گسترش دين خود تلاش ميكنند. اديان محلي، اديان هندي، اديان نژادگرايانه نظير راستافيان قادياني، بهاييت و... در سطح كشورهاي افريقاي جنوبي گستردهاند. از مجموع اين اديان تنها احمديّه (قادياني) با توجه به بهرهگيري از عنوان اسلام، توفيق خوبي به دست آورده است و بقيه آنها چندان رشدي نكرده و روز بروز ضعيفتر ميگردند. بعضي از آنها نظير بهاييت، اگر نقش جاسوسي آن براي امريكا نبود خيلي قبل از اينها از بين ميرفت.
"احمديه " از ميان اديان متفرقه بهترين و منظمترين شيوه تبليغ را برگزيده است. بر خلاف بهاييت كه خود را منتسب به اسلام معرفي نمي كند احمديه خود را مسلمان ميداند و از تبليغ مرام و شيوه خود به گونه مستقيم پرهيز ميكند. مردم مسلمان آفريقا در برابر برداشتهاي جديد از دين اسلام مقاومت نشان ميدهند و قادياني را دستكم اسلامي نو، كه چندان با سنّت پيامبر هماهنگي ندارد، ميشناسند. از اين روي در برابر تبليغ مستقيم آن مقاومت ميكنند. قاديانيها بر اين امر واقف هستند و از اين رو تبليغ مستقيم را شيوهاي ناموفق ميشمارند. آنان تمام تلاش خود را در راستاي آموزش و تأسيس مدرسه گذاشتهاند. مدارس احمديهها در غرب آفريقا موفق و تحسين برانگيز است.
دين اسلام، همانگونه كه قبلاً ياد شد، از ديرباز در غرب آفريقا گسترش پيدا كرده بود. در دوران استعمار به عنوان دين غير استعماري و به تعبير رايج خودشان "دين غير سفيدپوست" قلمرو خود را گسترده ساخت. اكنون اسلام، دين توده مردم در غرب آفريقاست. در پارهاي از كشورها نظير سنگال، نيجر، گامبيا، گينه اكثريت مطلق مردم به اسلام اعتقاد دارند و مسيحيت بسيار محدود و غير قابل اعتناست. در بعضي جاهاي ديگر نظير سيرالئون، گانا، بنين، نيجريه، اسلام اكثريت دارد. تنها در محدودي از كشورهاست كه شمار مسلمانان از مجموع ديگران بيشتر نيست؛ گرچه در همان كشورها نيز از مسيحيان بيشتر هستند. در اين كشورها اسلام چند ويژگي دارد كه در شيوه تبليغ اسلام از سوي دارندگان و يا دست كم مدعيّان بازآفريني و احياي دين تأثير ژرف دارد و قطعا عامل تعيين كننده در توفيق و عدم توفيق هر يك از شيوههاي مزبور است. قبل از پرداختن به روند احياگري ديني در غرب آفريقا لازم است ويژگي اسلام در غرب آفريقا تبيين شود:
اسلام در هر كجاي جهان ـ همچون ديگر اديان ـ از محيط اطراف خود تأثير پذيرفته است. هر پژوهشگر تيزبيني بر اين واقعيت واقف است كه اسلام يك مسلمان اندونزيايي از اسلام يك فرد افغاني يا ايراني تفاوت انكارناپذير دارد؛ چنانكه اين تفاوت در اسلام يك عرب با اسلام يك ايراني ديده ميشود. در هر كدام از اين محيطها اسلام از رنگ فرهنگ غالب محيط تأثير پذيرفته و در آن محيط بازآفريني شده است. اين واقعيت در غرب آفريقا بسيار ملموس و روشن است. در غرب آفريقا اسلام نخست افريقايي، و آنگاه دين عمومي گشته، و رمز موفقيت اسلام در آن منطقه، همين واقعيت است. در اين مورد ميتوان به انجمنهاي مخفي اشاره كرد كه قبل از گسترش اسلام، مكاني براي ارتباطات مرموز با ارواح و قدرتهاي فوق طبيعي تلقي ميشد و پس از گسترش اسلام نه تنها از بين نرفت بلكه جاي خود را در فرهنگ ديني باز كرد و حتي در دوران مبارزه با استعمار، طرحهاي جنگي عليه فرانسويها و انگليسها در همين مكانها ريخته ميشد. هم اكنون اين انجمنها بطور تفكيكناپذيري با دين عجين شده است و در مراسم آموزشي آن آداب زندگي آفريقايي، آداب اسلامي4 و شيوههاي ارتباط با ارواح صالح و ارواح جنيت همزمان تدريس ميشود و غالب مسلمانان به شركت در اين قبيل مراسم علاقه نشان ميدهند.
در غرب آفريقا، اسلام طريقتي و عرفاني دارد. نخستين گامها براي گسترش اسلام در غرب آفريقا از سوي عرفا و به تعبير درستتر از سوي "طريقهداران" برداشته شده است. در بين سالمندان كمتر كسي را ميتوان يافت كه به يكي از مشربهاي عرفاني رايج منطقه وابسته نباشد. پذيرفته شدن اسلام با رنگ صوفيانه از سوي مردم منطقه، ريشه در چگونگي اديان بدوي آفريقاييان دارد. در اديان بومي آفريقا اشيا و قدرتهاي فوق طبيعي از طريق ايجاد حوادث و بلاياي غير مترقبه و سرنوشتساز در وضع زندگي طبيعي انسانها مؤثر هستند. در زمان وقوع حوادث غيرمترقبه و يا افزايش مرگ و مير، رؤساي قبايل از راه توسل به قدرتهاي فوقطبيعي و قرباني كردن و راز و نياز، نظر مثبت آنان را جلب ميكنند. اين قبيل اديان بطور طبيعي برقراري ارتباط با قدرت مؤثر در حوادث از راه ذكر و دعا را فرهنگ عمومي ساخته بود و مبلغان طرق عرفاني در غرب آفريقا دقيقا از همين فرهنگ بهره گرفتند. به همين علت، اسلام در غرب آفريقا اسلامي است با آداب، اذكار و اوراد خاص براي برقراري ارتباط با خداوند كه رنگ روحاني آن بر رنگ اجتماعي آن بسيار غالب، و پذيرش اسلام بدون چهره عرفاني براي آنان بسيار مشكل است.
در غرب آفريقا اسلام را ميتوان بيمذهب تلقي كرد. در بسياري از اقطار جهانِ اسلام، تبلور اسلام در يكي از مذاهب چهارگانه سني و يا شيعه است. در ديگر نقاط جهان، ما اسلام حنفي، جنبلي، شافعي، مالكي، شيعي، زيدي و... داريم در حاليكه در زندگي عمومي مردم غرب آفريقا اسلام از چنين شاخههاي مذهبي به دور است. در مواردي مردم نام اين مذاهب را نشنيدهاند و در مواردي هم اعتقاد به اين دستهبنديها ندارند و تنها عدهاي هستند كه تقيّد به مذهبي خاص دارند. شايد يكي از علتهاي عمده آن بريدگي طولاني مردم منطقه از خاورميانه و شمال آفريقا در دوران استعمار بود. ممكن است ريشه اين ويژگي را در غالب بودن چهره "عرفاني و طريقهاي" اسلام در غرب آفريقا جست. در آموزشهاي طرق عرفاني غرب آفريقا، شيعه و سني چنان آميخته است كه بسختي ميتوان بين آن جدايي افكند. در عين توسل به خلفاي راشدين، توسل به ائمه اطهار(ع) رواج كامل دارد؛ علت، هرچه باشد تأثير خود را در كمرنگ كردن مذاهب فقهي گذاشته و جدال مذهبي را از بين برده است.
اين سه ويژگي، تعيين كننده سرنوشت احياگري ديني در غرب آفريقاست. هر كدام از روشهاي احياگري، كه ويژگيهاي فوق را در نظر بگيرد، به توفيق لازم دست خواهد يافت و گرنه تلاشي بيهوده خواهد بود. با اين بحث نسبتا طولاني در ذيل به روند احياگري در غرب آفريقا پرداخته ميشود. قبل از ورود به بحث يادآور ميشود كه نويسنده قصد قضاوت يا ارزشگذاري را ندارد و تنها در پي بازنمودن تلاشهايي است كه مدّعي احياگري هستند و بر اين اذعان دارد كه بعضي از اين ادعاها نه احياگري كه اماتهگري است.
وهابيّت با اين هدف كه از بدآموزيها و عادات غير اسلامي مردم آفريقا پيشگيري، و مردم را به راه درست هدايت كند، قدم به آفريقا گذاشته است. البته اين سخن به مفهوم ناديده گرفتن عوامل سياسي در اين اقدام نيست، چنانكه بيانگر صداقت آنان نيز نيست، بلكه تنها به انگيزه اعلام شده نظر دارد. در يكي از نوشتههاي مربوط به مسلمانان سنگال، كه توسط رايزن دوم سفارت سنگال در عربستان سعودي تأليف شده است، ميخوانيم:
از ديد تاريخي مشهور است كه اسلام در بعضي از مناطق آفريقا توسط تجار و مسافران منتشر شده است. رفتار اسلامي آنان كه زاييده ايمانشان بود، انسان آفريقايي را كه احساس ميكرد اسلام براي وي ارزش قائل شده و همتراز ديگران قرار داده به پيروي از دين تشويق ميكرد، لكن پارهاي از اين تجّار بقدر كافي از دانش فقه و شناخت دين برخوردار نبودند و همين امر در كنار عوامل ديگر باعث درهم آميختگي اسلام با پارهاي از عقايد و عادات قديمي آفريقاييان شد و بسياري از آن عادات جزء اسلام تلقي گرديد. بايد براي درمان اين مشكل خردورزي كرد. زيرا گاه پارهاي از چارهجوييها كه در صحنه تبليغ توسط خِرَدهاي خُرد، انديشههاي درمانده و ناآگاه انجام ميگيرد از خود عادات زيانآورتر هستند و موجب رويكرد مردم به كفر و مسيحيت ميگردد. خويشتن را در تنگناهايي قرار ميدهند كه فرصت تبليغ را از دست ميدهند گويا پارهاي مبلغان، متخصص از بين بردن وحدت مسلمانان هستند.5
در اين عبارت كه از يك فرد علاقهمند به شيوه وهابيت نقل شد، تصوير روشني از نگرش وهابيت به مسلمانان آفريقا، هدف وهابيت در آن نقطه و مخالفاني كه براي خود تصوير كرده، ارائه شده است.
وهابيت مشكل مسلمانان آفريقا را در توسل به قدرتهاي ماوراي طبيعي براي رفع مشكلات خود ميداند و هدف خود را از بين بردن آن اعلام ميكند و شيعه را به اعتبار اينكه اصل توسل را نفي نميكند، مبلغاني گرفتار در تنگناها ميداند كه نتيجه كارش آب به آسياب شرك ريختن است. همين تلقي موجب شده است وهابيت به تلاشهاي تبليغي شيعيان در غرب آفريقا به ديده عناد و غير ديني بنگرد و جلوگيري از فعاليت آنان را وجهه همت خود قرار دهد. در نتيجه توان مالي و انساني وهابيت، مقدار قابل توجهي در تأليف و نشر كتب ضد شيعي صرف ميشود. سخنرانان وهابيت در هر فرصتي عليه شيعه سخنراني ميكنند و براي تثبيت ادعاي خودشان مبني بر مشرك بودن شيعيان تلاشي وسيع به كار ميبرند. صرف پول در راه جذب و دست كم ممانعت ائمه جمعه و جماعت مساجد از روي آوردن به شيعه و اطلاع از معارف شيعي از جمله امور جاري وهابيت است. اين چالش با شيعه چنان جدّي و پيگيرانه است كه عملاً هدف وهابيت در تبليغ اسلام به فراموشي سپرده شده است. جريان وهابيت از سوي دولت سعودي و بعضي از دولتهاي خليجفارس هدايت ميشود.
ورود شيعه به صحنه تبليغ اسلام در غرب آفريقا در شكل منظم و جدّي بعد از انقلاب اسلامي ايران به وجود آمده است و به رغم حضور بسيار طولاني شيعيان لبنان در سرتاسر غرب آفريقا، تبليغ شيعه جدّي نبود؛ حتي در پارهاي از كشورها لبنانيها ترجيح ميدادند خود را شيعه ننامند. تحقق انقلاب اسلامي ايران و حضور رسمي در تبليغات غرب آفريقا موجب جسارت و جرأت در بعضي از شيعيان ساكن منطقه، و كمكم تبليغ شيعه به جرياني مستقل تبديل شد. گرچه در بعضي موارد، شيعه را يك دين ايراني تلقي ميكنند و تبليغات وهابيت موجب ديرپذيري اهالي منطقه در مورد مسلمان بودن شيعيان شده است لكن با گذشت زمان، تلاش مبلغان شيعه و جوهره درست و همگون با روح كلي حاكم بر مردم آفريقا، موانع از پيشپاي تبليغ تشيع برداشته شده است. آنچه شيعيان فاقد آن هستند و در نتيجه ركود در دستيابي به هدف آنان پيش ميآيد، نظم و برنامه مدون است. عملكرد شيعيان و بويژه شيعيان ايران، بيانگر سردرگمي و تحيّر است. نبودن برنامه مدوّن، اعتماد و اطمينان مردم را به جدّي بودن تبليغ شيعيان از بين ميبرد.
مصريان و به تعبير دقيقتر دانشگاه الازهر، به اعتبار آفريقايي بودن، طولانيترين حضور را در غرب آفريقا دارد. اسلام بر آمده از الازهر در نگرش آفريقاييان، اسلام اصيل و درست است. مسلمانان سنتي و ريشهدار آفريقا غالبا نسبت به الازهر احساس تعهد دارند و غير آن را با ترديد و دو دلي مينگرند. نظم و تداومي كه در كار مبلغان مصري وجود دارد، بر اصالت آنان در ديد مردم منطقه ميافزايد. بسياري از دانشمندان كهنسال آفريقا، فارغالتحصيل الازهر هستند و در مقابل فارغالتحصيلان عربستان سعودي و يا ايران مقاومت نشان ميدهند؛ بويژه اينكه با پرهيز مبلغان الازهر از ورود به چالشهاي مذهبي عملاً از تهاجم هر دو جريان فكري جديد و معارض مصون هستند و با دوري جستن از تبليغ مستقيم عليه عادات و آداب آفريقاييان، زمينه نزديكي بيشتر به مردم بومي را بهوجود ميآورند. مبلغان الازهر اگر مشكل پيروي از حكومت وقت را، كه گاه توابع حركتهاي سياسي دولت مصر دامن آنان را ميگيرد، نداشتند، موفقترين و كارآمدترين حركت تبليغي غرب آفريقا ميشدند.
از ديگر مدعيان اصلاح در غرب آفريقا دولت ليبي است. دولت ليبي برداشت خاصي از اسلام دارد و بر اين باور است كه چنين برداشتي را گسترش بدهد. آنان، آفريقا را به اعتبار هم قاره بودن، منطقه انحصاري تلقي ميكنند و با قدرت فراواني به تبليغ برداشت ديني خود ميپردازند؛ لكن حركتهاي ناموزون، نسنجيده و متغير آنان در كنار حضور نظامي در پارهاي از كشورها و دست داشتن در بعضي از درگيريهاي منطقهاي و به راه انداختن كودتا در پارهاي از كشورها موجب شده است كشورهاي غرب آفريقا با نگراني و ترديد به حضور ليبي بنگرند و اسلام ليبي را اسلام ابزاري تصور كنند. در مجموع ميتوان گفت تلاش ليبي موفقيتي در پي ندارد.
همانگونه كه به اشاره گذشت، درگيري عمده بين دو حركت شيعي و وهابيت است. اين دو جريان، مدعي احيا و اصلاح ديني در غرب آفريقا هستند و براي تحقق آن، اموال فراواني صرف ميكنند. شيوه اصلاحي اين دو از تضادي عميق برخوردار است. وهابيّون بسيار خشك و انعطافناپذير هستند و در مقابل آداب و سنتهاي آفريقايي، كه عميقا رنگ توسل و تضرع به عوامل واسطه دارد، مقاومت نشان ميدهند؛ در مقابل، جوهره مذهبي شيعه آميخته با توسل و توسط است و اين جوهره، هماهنگي ژرفي با شيوه زندگي مردم بومي دارد. حركت اصلاحي شيعه يكي از عوامل مهم موفقيت را در دست دارد؛ اگر دو عامل ديگر را هم به گونهاي فرا چنگ آورد، توفيق آن حتمي است: نخست اينكه تا آنجا كه حفظ اصالت تشيع مجاز ميشمارد، تشيع را در لباس محيط ارائه دهد و دو ديگر اينكه خود را در درگيري مذهبي گرفتار نكند. وهابيت بطور جدي در انديشه كشاندن تبليغات شيعه به موضعگيري عليه وهابيت است تا از اين رهگذر فرصتهاي خوب را از شيعيان بگيرد. اگر مبلغان شيعي بخردانه در باره موضوع بينديشند، در دام جنگ مذهبي گرفتار نخواهند شد و گرنه چنان در تسلسل ايراد و پاسخ گرفتار خواهند آمد كه عملاً فرصت تبليغ را از دست خواهند داد. نتيجه خطرناك اين درگيريها دادن فرصت به مسيحيان است. همانگونه كه گذشت، مسيحيان در برابر مسلمانان اختلافات فرقهاي و مذهبي خود را كنار گذاشتهاند در حالي كه مسلمانان همواره در راستاي درگيري مذهبي گام بر ميدارند. بايد اعتراف كرد در فضايي چون غرب آفريقا، كه عربستان سعودي تمام تلاش خود را در راه انداختن درگيري مذهبي بهكار ميگيرد، دور نگهداشتن شيعه از غلتيدن در چنبره درگيري مشكل است لكن نبايد فراموش كرد كه توفيق شيعه در غرب آفريقا در گرو پرهيز و دور ماندن از درگيري فرقهاي و ارائه شيعه در قالب آفريقاست.
1 - Peoples & Empires of west Africa .P.138.by.G.T. stride.
2- West Africa under colonial rule.P.357 by: Micnael GRowder
3- The Rapid Results college History (Christion church in west Africa) P.148
4ـ به عنوان نمونه دختران آفريقا در يك دوره دو ماهه براي آموزش خانهداري، شوهرداري، اجراي مراسم ختنه و امثال آن به سرپرستي يك عضو زن از اعضاي انجمنهاي سرّي شركت ميكنند. اين دوره بسيار سخت ولي كارساز است.
5ـ المسلمون في السنغال معالم الحاضر و آفاق المسقبل، عبدالقادر محمد سيلا، انتشارات كتاب الأمة، دوحه.