دكتر جواد منصورى (1)
روابط خارجى هر كشور بخشى از تاريخ تحولات آن مىباشد از اين رو شناخت تاريخ روابط ايران و آمريكا كه در بسيارى از امور داخلى نيم قرن اخير مستقيم يا غيرمستقيم دخالت داشت، مفيد و در صورت بهرهگيرى سازنده مىباشد.
قبل از جنگ جهانى دوم روابط دو كشور عادى و به علت فاصله جغرافيايى از تحرك چندانى برخوردار نبود. اما اشغال ايران در جريان جنگ توسط متفقين كه ايالات متحده يكى از اعضاء تشكيل دهدهى آن بود ـ حضور و نفوذ آمريكا در ايران را متحول و روابط دو كشور تحت تأثير تحولات منطقهاى و بينالمللى به تدريج گسترده و پيچيده شد.
كودتاى 28 مرداد 32 نقطه عطف روابط به سمت سلطهى مستكبرانه و تغيير ساختار اقتصادى، سياسى، نظامى و فرهنگى شد. 25 سال حاكميت آمريكا بر ايران چالش گستردهاى با مردم و باورهاى آنان بود.
انقلاب اسلامى در ايران آغاز تحول و دگرگونى عميقى در روابط شد. ايران كه روزى جزيرهى ثبات و بهشت سرمايهدارى و ژاندارم منافع دولت ايالات متحده بود، در يك چالش گسترده با سياستها و برنامههاى آن دولت قرار گرفت. وجود ذخاير عظيم نفت و بازار كالاهاى سرمايهدارى، موقعيت استراتژيك و ژئواستراتژيك موجوديت و امنيت و سلطهى اسرائيل ـ متحد استراتژيك آن دولت در منطقه ـ با وقوع انقلاب اسلامى در معرض تهديد قرار گرفت. در 35 سال گذشته استراتژى سقوط جمهورى اسلامى با روشهاى براندازى از درون، براندازى از بيرون، براندازى از درون و فشار از بيرون با صرف هزينههاى قابل ملاحظه و به كارگيرى ديپلماسى عمومى، استحالهى فرهنگى، جنگ داخلى و خارجى، تحريم اقتصادى، جنگ روانى و تبليغاتى، چالش امنيتى ايران و آمريكا بوده است.
چالش ايران و آمريكا در سالهاى اخير وارد مرحلهى جديدى شد كه تشديد اقدامات و تهديدات و اخيراً طرح مسألهى «سلاح هستهاى و كشتار جمعى» بر چالشهاى قبلى افزود و جنجالآفرينىها، اغتشاشات، هرج و مرج براى تكميل و تأثيرگذارى بيشتر تهديدات امنيتى سازماندهى و اجرا شد، اما نتيجهى چندانى براى آمريكا نداشت. زيرا ملت و دستگاههاى جمهورى اسلامى ايران با وجود دشوارىها و خسارات سنگين، استقلال، حاكميت و منافع ملى و ارزشهايش را به معامله نمىگذارد و از اينرو درگيرى همچنان ادامه دارد.
تاريخ روابط دو كشور ايران و امريكا در جريان انقلاب اسلامى و بعد از پيروزى، فراز و نشيبهاى بسيار دارد و به همين دليل تحقيق ويژهاى را مىطلبد. موقعيت و جايگاه جهانى اين كشور و تأثيرگذارى آن بر بسيارى از سياستگذارىهاى منطقهاى و بينالمللى، خصوصا در ارتباط با امنيت ملى جمهورى اسلامى ايران ايجاب مىكند، مطالعات و تحقيقات گستردهاى در اين زمينه صورت گيرد، و مراكز مطالعاتى امكانات و فرصتهاى بيشترى را به اين موضوع اختصاص دهند.
با اشغال ايران توسط متفقين در جريان جنگ جهانى دوم و حضور تأثير گذار ايالات متحده در ايران، زمينههاى حضور گسترده و سلطهى همه جانبهى آن فراهم شد. امريكا با درك موقعيت استراتژيك و ژئواستراتژيك ايران و برخوردارى از منابع عظيم نفت و همسايگى با شوروى، گسترش روابط دو جانبه و حذف سلطهى انگليس، سلطهى مستقيم را در سياستهاى استراتژيك خود قرار داد. به گونهاى كه با افزايش حجم كمكهاى مستقيم و غيرمستقيم، تشكيل شبكهى جاسوسى و جذب عوامل و دوستان، نفوذ در دستگاههاى نظامى و غيرنظامى، تأثيرگذارى بر افكار عمومى، با حمايت از تماميت ارضى ايران در جريان تجزيهى آذربايجان توسط شوروى، طرح شعارهاى استقلال، توسعه و آزادى در جهت تحقق اهداف بلندمدت خود اقدام كرد.
كودتاى 28 مرداد 1332 گام بلندى در جهت سياستهاى بلندمدت و تسلط بر ايران و حضور همه جانبه و تأثيرگذارى در تمامى زمينهاى دولتى بود.
از جمله پىآمدها و آثار كودتاى 28 مرداد گره خوردن امنيت داخلى و خارجى به اقدامات و سياستهاى ايالات متحده، در راستاى تأمين منافع آن بود. تشكيل سازمان اطلاعات و امنيت كشور(ساواك)، سازماندهى، تجهيز، آموزشى و گسترش نيروهاى مسلح، نفوذ در سازمانها و گروههاى سياسى و اجتماعى بحشى از اقدامات داخلى، تشكيل پيمان بغداد (و تبديل آن به سنتو بعد از خروج عراق)، برقرار كردن روابط ويژهى ايران و اسرائيل، ايفاى نقش ژاندارمرى در خيلج فارس براى حفاظت از منافع ايالات متحده مقابله و سركوب گروهها و جريانها و سازمانهاى مسلمان و ضدامريكايى، مهمترين زمينههاى اقدامات امنيتى، سياسى و نظامى دو كشور بود.
اهميت حضور و سلطهى ايالات متحده در ايران و منافع عظيمى كه توسط رژيم شاه در اختيار آن كشور قرار گرفت به اندازهاى بود كه «كسينجر» يكى از استراتژيستهاى ايالات متحده گفت:«شاه نادرترين متحد امريكا در جهان بود» (2) .
ايران «جزيرهى ثبات» و حيات خلوت دائمى امريكا در خاورميانه و يكى از دو ستون (همراه با اسرائيل) مورد اتكاى امريكا و غرب - خصوصا در دههى 50 (شمسى) و با افزايش ناگهانى درآمد نفت براى تضمين سلطهى نظام سرمايه دارى و تداوم جريان نفت ارزان - و تضمين امنيت اسرائيل و اقمار امريكا در منطقه، در سياست خارجى امريكا از جايگاه ويژهاى برخوردار شد. تحليل و تبيين چگونگى روابط دو كشور و رابطهى ويژه شاه زمامدار امريكا نيازمند تحقيقى مستقل است. (3)
با آگاهى از آنچه كه در 25 سال بعد از كودتا گذشت، وقوع انقلاب اسلامى پديدهاى فوق العاده يا بسيار مهم نبود، بلكه از ديدگاه تمامى تحليلگران سياسى و اجتماعى غرب پديدهاى عجيب، باورنكردنى، ناشناخته و غيرمتعارف بود كه بسيارى از معادلات، اوضاع و احوال و ساختارهاى موجود را دگرگون و شرايط كاملاً متفاوتى را ايجاد كرد. غرب به ويژه امريكا مجبور شد باز تعريف و بازشناخت و بازبينى كاملاً عميقى از اسلام، روحانيت، تشيع و ايران داشته باشد.
رويكرد اوليهى غرب «سياست صبر و انتظار» براى آشنايى و آمادگى برخورد با پديدهى جديد بود، اما ايالات متحده به دلايلى چند از همان آغاز نه تنها واقعيت را پذيرا نشد، كه صريحا و علنا و با تعصب در مقابل آن ايستاد. ايالات متحده حاضر به اعتراف و به رسميت شناختن و تن دادن به موازين، مقررات و اصول متعارف بينالمللى نشد. با اين تفكر و موضعگيرى وضعيت كاملاً جديد و پيچيدهاى شكل گرفت كه در طى 25 سال گذشته جغرافياى سياسى، امنيتى، نظامى، اقتصادى و فرهنگى منطقه را دگرگون كرده است.
جريان روابط و آنچه بر دو كشور پس از پيروزى انقلاب گذشته از ابعاد متعددى قابل پژوهش و نتيجهىگيرى مىباشد. اما آنچه در اين نوشته به اختصار به آن پرداخته مىشود چالشهاى امنيتى ناشى از تعارض دو كشور و تضاد ديدگاهها و منافع ملى است.
در سياست خارجى و بين المللى هر كشور نمودهايى از تهديد و ضديت بر ضد ديگران وجود دارد. اين امر در رويكرد واقع بينانه نسبت به رفتار دولتها ظهور بيشترى دارد. كسب قدرت و اقتدار در ابعاد متعددى براى به حداكثر رساندن منافع ملى و رقابت با ديگران اصل اساسى در سياست مىباشد. بر اين اساس سياست بين المللى به ويژه در نظامهاى استكبارى مبتنى بر قدرت است و چالشهاى امنيت و منافع ملى كه اساسىترين مقولات موردتوجه دولتها و مراكز علمى و مطالعات سياسى و اجتماعى است.
امريكا تمامى زمينههاى تعارض و تهديد را بر ضد ديگران به ويژه ايران اسلامى دارد. از اين رو «سياست جهانى ايالات متحده» در محيط فراگير نظام جهانى در يك تنش و اصطكاك دائمى است. ميزان تهديدات بستگى به چالش هايى دارد كه كشورهاى ديگر براى آن ايجاد مىكنند. اگر اين چالشها داراى ماهيت ايدئولوژيك هم باشد، شدت تهديد و مقابله جدىتر و عميقتر خواهد بود. اگر درگيرى و تعارض منافع و سلطه علاوه بر جنبهى ايدئولوژيك زمينههاى ژئواستراتژيك داشته باشد، آنچنان كه در مورد ايران وجود دارد، قطعا شدت تضاد و چالش امنيتى به مراتب بيشتر خواهد شد.
در تعاملات و برخوردهاى جمهورى اسلامى ايران و امريكا طيف گستردهاى از تهديدات - كه شامل مؤلفههاى فرهنگى، اقتصادى، سياسى و بينالمللى مىباشد - نقش دارد. لذا سطح تهديدات و چالشهاى امنيتى برضد ج.ا.ا. رو به افزايش است.
وجود دشمن و تهديد جدى خارجى براى سياست داخلى و جلب پشتيبانى و حمايت از دولت در سياست خارجى، يكى از شگردهايى است كه بعضى دولتها براى انسجام داخلى و اهداف خارجى به كار مىگيرند. ايالات متحده به دلائل متعددى - از جمله نداشتن هويت مشترك و قابل اتكا - به شدت نيازمند و مجرى اين سياست بوده و مىباشد. پس از جنگ جهانى دوم، خطر غول كمونيسم، فرصتى براى سركوب حركتهاى ضد امريكايى، سلطه، استثمارگر و خلاصه هر ظلم و تجاوزى در جهان بود. (4) سياست ضدكمونيستى ايالات متحده منافع فوق العادهاى براى دولت و ملت امريكا در داخل و خارج داشت. به گونهاى كه زمينه ساز قدرت بلامنازع جهانى آن شد.
پس از فروپاشى شوروى، براى آيندهى ايالات متحده يكى از سه احتمال متصور بود.
1. نظام سرمايه دارى و سلطهى جهانى امريكا نيز همانند شوروى متلاشى شود.
2. نظام دو قطبى به نظام چند قطبى تغيير وضعيت دهد و امريكا يكى از چند قدرت بزرگ شود.
3. امريكا به صورت «تك ابرقدرت» و «حاكم بلامنازع» جهان شود.
دولت امريكا و غولهاى عظيم سرمايه سالار اين كشور، طبعا به هيچ وجه حاضر به قبول وضعيتى غير از وضعيت سوم نمىباشند. لذا در يك پروسهى مطالعاتى و سياستگذارى براى قرن بيست و يكم، استراتژى «مبارزه با تروريسم!» را جايگزين كمونيسم كردند. ماهيت و محتواى استراتژى جديد، اهداف كلان و منطقهاى، سياستهاى بلندمدت و كوتاه مدت آن بحث جداگانه و مفصلى را مىطلبد.
ايالات متحده سياست مبارزه با تروريسم را با چاشنى مقابله با سلاحهاى كشتار جمعى، عرصهى جديدى براى چالش و تقابل با جريانها، گروهها و دولتهاى معارض كرد. تمامى دستگاهها، رسانهها و امكانات براى اجراى سياستهاى جديد با شيوهها، واژهها و ابزار جديد به خدمت گرفته شد. فضاسازىهاى لازم و مؤثر براى جدال گرايى، خودمحورى، بىاعتنايى به ساختارهاى حقوقى و بينالمللى، براى تداوم چنين فرآيندى، سياست جديد دولت در دوران محافظه كاران جديد، در قالب جمهورى خواهان به رهبرى «جرج دبليو بوش» شد.
در رويكردهاى جديد، چالشهاى گستردهترى با متهم كردن ديگران - از جمله جمهورى اسلامى ايران و چندين كشور ديگر - به وجود آمد.
در چنين شرايطى ايران به عنوان عضو اصلى «محور شرارت» معرفى و امكانات دستگاههاى حكومتى و رسانهها براى نهادينه كردن اين تفكرات و ضرورت متمركز شدن در مقابل دشمن و غول تروريسم! تبليغ مىشود، به اين ترتيب مىتوان گفت جنگ عليه ايران و چالشهاى امنيتى، سياسى، اقتصادى ابعاد و دامنه وسيعترى نسبت به گذشته به خود گرفته است.
اگرچه نظريهاى مبتنى بر «توهم توطئه»، «دشمن تراشى خيالى»، «پيروى از نظريهى ساختگى امپرياليسم» پيرامون تضاد دو كشور وجود دارد، اما واقعيتهاى موجود به اندازهاى زياد و آشكار است كه عمل منكران را جز انكار واقعيتها و تجاهل و يا احيانا عامل دشمن بودن و توجيه گر نظام نمىتوان تحليل نمود.
اعتراف بسيارى از مقامات و نويسندگان اروپا و امريكا، به دخالت و نفوذ و سلطه، بر ايران در گذشته و توطئه چينى و تحريك و تبليغ بر ضد ايران، بعد از پيروزى انقلاب اسلامى، تمامى ترديدها را در اين زمينه از بين برده است.
از طرف ديگر در حوزهى سياست خارجى و در روابط بين الملل، اهداف از پيش تنظيم شده به معناى عملى شدن در صحنهى سياسى نيست. همهى بازيگران صحنهى بين الملل از جمله ايران و امريكا داراى اهداف و منافعى هستند كه نه تنها همگام و هماهنگ نيستند، بلكه در تقابل و تعارض با يكديگر قرار دارند. در عين حال دولتها هر چند ضعيف و محدود باشند، از نقش خود غفلت نمىكنند و تلاش براى به حداكثر رساندن منافع و حفظ هويت و تماميت ارضى خود را به هر قيمت ادامه مىدهند. پيشبرد اهداف و برنامههاى سياست خارجى هر كشورى بستگى به قدرت و توانايى آن كشور و در عين حال توانمندى «دولتمردان» در استفاده از ديپلماسى و بهرهگيرى از امكانات رسانهاى و تبليغى و بهره بردارى بهينه از شرايط بين الملل دارد. به اين ترتيب براى جمهورى اسلامى ايران با توجه به رسالت منطقهاى و بين المللى و موقعيت حساس در مواجههى با بزرگترين قدرت استكبارى قرن، شناخت و تحليل واقعيتها و اتخاذ سياستهاى اصولى براساس سه اصل مكتبى عزت، حكمت و مصلحت (5) و برخوردهاى سنجيده، يك ضرورت و مسئوليت بزرگ است. مهمترين زمينههاى درگيرى و چالش امنيتى و سياسى ايران و امريكا عبارتند از:
وجود ذخاير عظيم نفت و منافع مرتبط با آن به حدى است كه در صد سال گذشته يكى از مهمترين فاكتورهاى تأثير گذار در روابط قدرتهاى بزرگ و رقابت آنها براى تسلط بر خاورميانه از جمله ايران بوده است. از آنجا كه امريكا و جهان غرب مصرف كنندهى عمدهى توليدات نفتى مىباشند، كشورهاى صادركنندهى نفت منطقه در معرض چالش امنيتى و سياسى دائمى هستند. اگرچه نفت مىتواند يكى از عوامل فشار بر كشورهاى بزرگ و سرمايه سالار باشد، ولى به علت ضعف دولتهاى صادر كننده و اختلافات آنها و وابستگى به درآمد نفت، عملاً نتوانستهاند از اين فرصت بزرگ به نفع اهداف ملى و منطقهاى به روشهاى زير بهرهگيرى نمايند.
1. افزايش قيمت و برقرارى رابطهى قيمت با معدل قيمت كالاهاى توليدى در سطح بين المللى
2. كاهش توليد به گونهاى كه هميشه تعادل عرضه و تقاضا وجود داشته باشد.
3. تحريم نفتى كشورهاى سلطه جو استعمارگر.
با استقلال كشورهاى آسياى مركزى و قفقاز، دامنهى ژئوپولتيك ايران در شمال گسترش پيدا كرد، و قرار گرفتن بين دو منطقه نفت خيز و مسألهى انتقال انرژى، اهميت ايران را براى غرب به ويژه امريكا دو چندان كرده است. به طورى كه ناديده گرفتن اين كشور در نظام آيندهى جهانى امرى غيرممكن خواهد بود.
«وجود موقعيت گذرگاهى كه به گفتهى بسيارى از كارشناسان ارزانترين و كوتاهترين مسير براى انتقال منابع انرژى حوزهى درياى خزر مىباشد، قرار گرفتن در منطقهاى نفت خيز و همچنين داشتن 7/89 ميليارد بشكه ذخيرهى نفتى - كه جزء بزرگترين حوزههاى ذخاير اثبات شدهى دنيا مىباشد - و حداقل 12% گاز جهان، داراى مقام ويژهاى در عرصهى سياست و اقتصاد بين الملل است. اين موضوعات عواملى هستند كه تأثير عمدهاى بر مسائل امنيتى ايران مىتوانند داشته باشند.
با تبديل شدن حوزهى درياى خزر به گذرگاه انرژى و پىآمدهاى سياسى و اقتصادى كه از اين بابت نصيب ايران مىشود، مىتوان جايگاه ايران را به عنوان قدرت منطقهاى حتى فرامنطقهاى تحليل كرد. در ايران با همه تلاشهاى صورت گرفته بعد از انقلاب، هنوز نفت و گاز حرف اول را در بسيارى از سياستهاى داخلى و خارجى و امنيت و منافع ملى و وابستگىهاى ناشى از آن مىزند. متأسفانه حدود 80% درآمدهاى ارزى و 40% درآمد دولت، ازمحل درآمدهاى نفتى تأمين مىشود. و اين وابستگى مورد سوء استفادهى شديد اروپا و امريكا شد، به گونهاى كه ثبات اقتصادى، سياسى و امنيتى كشور دچار چالش گرديد (6) ».
اگر ريشهها و دلايل كودتاى 28 مرداد سال 1332 بررسى شود، وابستگى امنيت و حكومت و ثبات اقتصادى و سياسى به نفت بيشتر روشن مىشود. لذا مىبايست نفت و درآمدهاى ناشى از آن را صرفا يك مقولهى داخلى و اقتصادى تلقى نكرد، بلكه كالايى استراتژيك كه مستقيما با امنيت و منافع ملى و از چالشهاى ج.ا.ا. با دنياى سرمايه دارى خصوصا امريكا در نظر گرفت. همچنانكه هر گونه تغيير و تحولى در وضعيت توليد، قيمت و تحولات كشورهاى صادركنندهى نفت، اخبار مهم سياسى و بين المللى را تحتالشعاع خود قرار مىدهد.
خاورميانه از ديرباز به علت موقعيت استراتژيك محل رقابت قدرتهاى مختلف و همچنين كانون اديان بزرگ جهان بوده است. خليج فارس به ويژه ايران بارها مورد تعرض و تجاوز قدرتهاى استعمارى براى تسلط و استثمار قرار گرفت. در كرانههاى خليج فارس، جهان اسلام به دو نيمه تقسيم مىشود. نيمهى غربى كه به سمت باختر تا اقيانوس اطلس گسترش يافته و نيمهى خاورى از هند و ايران شروع و با گذر از شبه قاره تا اندونزى و فيليپين پيش مىرود. هر قدرتى كه در ايران استقرار يابد از اين موقعيت استراتژيك مىتواند در برابر روسيه و براى فشار بر كشورهاى خاورميانه و مصر و شمال افريقا بهرهگيرى كند. گسترش روابط و كمك مالى و فنى در چهارچوب اصل چهار ترومن، كودتاى 28 مرداد 32، تأسيس پيمان بغداد و سنتو، تأسيس ساواك و سركوب مبارزات ضداستعمارى و استقلال طلبانه، اجراى رفرم انقلاب سفيد، تحميل قرارداد كاپيتولاسيون و برقرارى روابط ويژه با اسرائيل، بخشى از اقداماتى است كه امريكا براى مقابله با تهديد شوروى و غول كمونيسم و انقلاب از پايين و در واقع انقلاب اسلامى انجام داد.
در قرن بيستم و بيش از آن در قرن 21 كشورهاى بزرگ به جاى توجه به ژئوپولتيك بيشتر به ژئواكونوميك روى آورده و سعى مىكنند به مناطق حساس جهان براى كسب امتيازات نظامى، سياسى به موقعيت اقتصادى (ژئواكونوميك) تسلط بيشترى داشته باشند. بنابراين سلطه بر ايران در محور سياستهاى خاورميانهاى اروپا و امريكا قرار دارد و از اينرو در جريان مبارزات انقلاب اسلامى نهايت تلاش خود را براى ممانعت از پيروزى آن به كار گرفتند.
با پيروزى انقلاب اسلامى و سقوط رژيم وابستهى پهلوى و قطع سلطه و منافع امريكا از ايران، بسيارى از معادلات داخلى، منطقهاى و بعضا بينالمللى متحول و مقولات جديد و مسائل پيچيدهاى شكل گرفت كه همچنان تداوم دارد. موقعيت استراتژيك ايران يكى از علل اصلى شدت بحران و تعميق چالشهاى امنيتى ايران و امريكا بوده است. فروپاشى شوروى و اشغال افغانستان و عراق، حساسيت و اهميت استراتژيك و ژئواستراتژيك ايران را افزايش داد، به گونهاى كه ايران محور چالشها و اقدامات امنيتى قرار گرفت و از اينرو بخشى از «محور شرارت» و شايد اساس آن شد! سقوط بغداد اين توهم را براى مقامات امريكايى ايجاد كرد كه شرايط براى تشديد فشار و زمينه سازى براى سقوط نظام جمهورى اسلامى فراهم شده است.
«جرج تنت رئيس سازمان سيا ( CIA ) در برابر جمعى از نمايندگان كنگره اظهار داشت: «بسيارى از تندروها خواستار به وقوع پيوستن يك انقلاب در ايران هستند، غافل از اينكه اينها همه آرزو و رؤيايى شيرين اما تحقق نيافتنى است...»
وزير دفاع امريكا (براى توجيه حمله نظامى به ايران)... در شوراى روابط خارجى امريكا در نيويورك بدون اشاره به اشغال نظامى يك كشور مستقل(عراق) گفت: «اگر ايران براى روى كار آوردن يك رژيم مذهبى [در عراق] تلاش كند با اقدامات خصمانهى امريكا رو به رو مىشود... ايران بايد آگاه باشد تلاش آنها براى ترسيم چهرهى عراق همانند ايران، با اقدامات خصمانه! عقيم گذارده مىشود (7) ».
بدون ترديد در استراتژى بلند مدت امريكا جنگ با اسلام به عنوان مكتبى سازشناپذير و ضدسلطه اصل استراتژيك و تعيين كننده است. جنگ اسلام و كفر و دشمنى پايدار غرب خصوصا يهوديان حاكم در دستگاههاى حكومتى، در چند قرن گذشته محور سياستگذارىهاى دولتهاى استعمارى بوده است. هر گونه تحليل بدون توجه به اين واقعيت، انحراف و تحريف در شناخت و تحليل پديدههاى سياسى و تحولات فرهنگى و امنيتى است. اين امر در اعمال نظريهى «برخورد تمدنها» و تقويت نگرانى جوامع غيراسلامى به علت گسترش موج گرايش به اسلام مىباشد.
از طرف ديگر مهمترين چالشها براى امريكايىها و به ويژه اسرائيل موضوع بيدارى اسلامى و بازگشت به اسلام و آمادگى براى ايثار و شهادت است. تحليل گران و سياستمداران تغيير جغرافياى فرهنگى، سياسى و امنيتى منطقه را با پيروزى انقلاب اسلامى و اتخاذ سياست مستقلانه و ضداستكبارى جمهورى اسلامى كاملاً مرتبط مىدانند.
قدرت واقعى در جهان اسلام بر ضد امريكا و اروپا و منافع منطقهاى آنها، ايمان و اعتقاد اسلامى مىباشد. آنچه كه در لبنان، فلسطين، افغانستان و عراق مىگذرد و امريكا را دچار سرگردانى و حتى انفعال كرده است، متأثر از فرهنگ انقلاب اسلامى ايران است.
ساختن فيلمهاى منفى و غيرواقعى از وضعيت مسلمانان، معرفى اسلام به عنوان يك دين و مكتب خشن، ضد توسعه و آزادى، با هدف زمينه سازى براى اجراى عمليات ويرانگر بر ضد مسلمانان و جلب حمايت شهروندان از سياستهاى جنگ طلبانه و تهاجمى، بخشى از اقدامات بر ضد مسلمانان به ويژه ايران است.
تأسيس كشور اسرائيل به روشى غيرمعمول و بىسابقه توسط اروپا و پيوند آن با امريكا با اهداف خاصى صورت گرفت كه ربطى به دين يهود و يهوديان سرگردان و بازگشت آنان به سرزمين موعود نداشت. آنچه به عنوان توجيه براى تأسيس اسرائيل گفته شد نه منطقى و نه در عرف بين المللى شناخته شده بود.
سرزمين مسلمين غصب، تعداد زيادى كشته، آواره و تعدادى مجبور به اطاعت از حكومت تحميلى و سركوبگر شدند. داستان تشكيل دولت اسرائيل و اقدامات آن در طول بيش از نيم قرن بسيار غمانگيز و زيان بار بوده است.
واقعيت اين است كه صهيونيسم در تمام ساختار سياسى، اقتصادى و اجتماعى امريكا ريشه دوانده، و نبض حياتى اين كشور در دست صهيونيستها قرار دارد.
تمامى رؤساى جمهور ايالات متحده خود را ملزم به حمايت و تأمين منافع نامشروع و امنيت رژيم اسرائيل مىدانند، و اين مسأله در سياستها و اقدامات مسئولان امريكا به وضوح ديده مىشود.
حمايت بىچون و چرا از اسرائيل، چشم پوشى از جنايات اين رژيم، كمكهاى نظامى، اقتصادى و فنى، فشار و تهديد بر ضد كشورهاى حامى ملت مظلوم فلسطين، وتو قطعنامههاى سازمان ملل بر ضد تلآويو، از جمله موارد تحميلى صهيونيسم بر دولت ايالات متحده در رابطه با اسرائيل است.
تهديد كشورهايى نظير ايران، سوريه و لبنان به حمله نظامى، تحريم اقتصاد، جنگ تبليغاتى و سياسى و به راه انداختن جنگ داخلى، جزيى از سياستهاى اسرائيل محور امريكا در خاورميانه مىباشد.
«در اكتبر 2002 روزنامهى نيويورك تايمز اخبارى را در مورد «پل ولفوويتز» (معاون وزير دفاع امريكا) و دار و دستهى وى منتشر كرد، كه در آن از فشار اين افراد بر دولت بوش براى آغاز جنگ فورى عليه عراق سخن گفته شده است، زيرا حمله به افغانستان (سرزمين خشك و فقير) نمىتواند جنگ جهانى كه آنان در صدد شعله ور كردن آن هستند، آغاز كند. از نظر آنان عراق پلهى ديگرى براى جنگ بر ضد تروريسم و «برخورد تمدنها» است. در اين طرح دين اسلام دشمن معرفى شده است و بايد «جنگى صدساله» بر ضد آن آغاز شود. پس از انتشار اين طرح، اين افراد «گروه ولفوويتز» لقب گرفتند.
اين گروه در حال حاضر ايالات متحده را در همان مسيرى هدايت مىكنند كه سياست تندرو و افراطى و بسيار خطرناك صهيونيستها به آن سو در حال حركت است. در اين تفكر همهى دولتهاى اسلامى كه اسرائيل از آنها مىترسد، دشمن تلقى شدهاند، و شايد اگر دولت بوش نبود، اين ايدههاى ولفوويتز تنها يك رؤيا باقى مىماند.
... گروه ولفوويتز به شدت تلاش مىكند كه ايالات متحده را به حركت در مسير سياستهاى جناح راست تندروى اسرائيلى كه از مهمترين هدفهاى آن حمايت از «تهاجم هستهاى احتمالى رژيم صهيونيستى به كشورهاى عرب» است، سوق دهد. «پل ولفوويتز» يكى از 23 شخصيت يهودى حاضر در دولت بوش پسر محسوب مىشود (8) .
موضع جمهورى اسلامى ايران در قبال قضيهى فلسطين و ايستادگى بر اصول مكتبى و ارزشى خود، از محورهاى مهم چالش امنيتى در داخل و خارج مىباشد. دولت اسرائيل با استفاده از تمامى امكانات سازمانهاى يهودى و صهيونيستى و عوامل مؤثر و ذينفوذ در كشورهاى اروپايى و امريكايى و با بكارگيرى ابزارها و شيوههاى موجود، سعى در افزايش مشكلات امنيتى و سياسى ايران دارد.
گسترش و تداوم نهضت مقاومت ملت فلسطين و ناتوانى اسرائيل در سركوب حركت اسلامى - انقلابى مردم، زمينه ساز و اهرم فشار بيشتر بر ايران شده است. زيرا بر اساس تحليلهاى موجود، ايران الهام بخش و حمايت كنندهى اينگونه حركتها مىباشد. لذا براى قطع خطوط ارتباطى و حمايتى مىبايست چالشها و گرفتارىهاى داخلى و خارجى را براى بالا بردن هزينهى پشتيبانى ملت فلسطين را افزايش داد، به گونهاى كه ادامهى حركت به سادگى مقدور نباشد.
در اواسط دههى 60، با وجود اجراى توطئههاى متعدد براى براندازى جمهورى اسلامى و گذشت قريب به 7 سال از آغاز جنگ تحميلى، استراتژى تؤامان «تغيير رژيم» و «تغيير رفتار» اتخاذ و بر اين اساس برنامه ريزى و اجراى آن آغاز شد. آنچه در پانزده سال گذشته انجام گرفته در راستاى تحقق اهداف استراتژى مذكور بوده است. اگر چه تاكنون نتيجهى مشخصى در اين زمينه براى ايالات متحده نبوده، ولى دولت جديد و به اصطلاح محافظه كاران جديد بار ديگر تجربهى شكست خوردهى بيش از دو دهه درگيرى و مقابله با ايران را با شدت بيشترى آغاز كردند. سئوال اساسى اين است كه چرا امريكا از خصومت با ايران دست نمىكشد و يا چرا تجربهى گذشته را تكرار مىكند؟ دلايل متعددى وجود دارد كه از جمله مىتوان گفت:
1. اعتقاد به برترى ذاتى و نژادى امريكا و حق اين دولت و ملت براى تسلط بر ديگران، آنچنان در ذهنيت مقامات اين كشور ريشه دوانده است كه گمان مىكنند حكومت بر دنيا حق آنان است و ديگران حق زندگى كردن براساس معيارها و ارزشها و منافع خود را ندارند.
2. هر تحول و حركتى اعم از اصولى يا انقلابى، ايدئولوژيك يا اجتماعى اگر با منافع و موقعيت امريكا در تعارض باشد حتما موجوديت، هويت، امنيت و منافع آن ملت و كشور آنچنان به چالش كشيده و آنچنان رفتارى با آن مىشود كه يا تسليم يا از بين برود.
3. امكانات مادى و موقعيت جغرافيايى اين كشور و تسليمطلبى و سازش كارى بسيارى از كشورهاى ديگر، تفكر و شيوهى استكبارى را در مقامات و مسئولين آن به شدت افزايش داده است.
4. جريان افراطى صهيونيستى ـ مسيحى و ايدئولوژيك كردن سياستهاى خارجى، عنصر ديگرى است كه اخيرا به عناصر قبلى افزوده شد و بسيارى از مسائل داخلى و خارجى اين كشور تحتالشعاع اثرات خود قرار داده است.
اين نگرش در استراتژى سياست خارجى و برخورد با ملتها و فرهنگها به سنت تبديل شده و در حال حاضر نيز سياست خارجى بر پايه اين چهار عنصر اداره مىشود.
بازشناسى استراتژى امريكا در مقابله با ايران را مىتوان به عنوان اولين گام براى مقابله به مثل و «مقابلهى متوازن» تلقى كرد. در چنين روندى مىتوان الگوهاى ذيل را به عنوان مكانيسم و فرايند عملى تهديدات و چالشهاى امنيتى از طرف ايالات متحده مورد توجه قرار داد.
جمهورى اسلامى به دلايل متعددى مطلوب و مقبول دستگاه حاكمهى امريكا نمىباشد، لذا تغيير شكل يا محتوا و يا هر دو از اهداف اساسى و خط مشى (استراتژى) كوتاه مدت و بلند مدت آن از ابتدا تاكنون بوده است. در 25 سال گذشته شكستهاى زيادى را در مقابله با ايران در اشكال متعدد تجربه كرده است، ولى همچنان به تلاش براى «تغيير رژيم» و يا حداقل «تغيير رفتار» ادامه مىدهد. مسألهى ايران يكى از مسائل ثابت و پيچيدهى هيأت حاكمه ايالات متحده در 25 سال گذشته بوده است. در اين مدت سه رويكرد متفاوت براى تغيير رژيم ديده شد.
از ابتداى پيروزى انقلاب اقدامات زيادى در جهت عملى كردن رويكرد مقابلهى سختافزارى و براندازى از طريق حمله نظامى كرد، تا جنگ تحميلى انجام شد. پس از وقايع 20 شهريور 80 (11 سپتامبر 2001) چندين مرتبه با شدت بيشترى اعلام اجراى اين سياست شد كه مهمترين آن سخنرانى معروف بوش در كنگرهى امريكا و در حضور نظاميان ارشد در تاريخ 10/11/80 بود.
بوش در اين سخنرانى صراحتا با تكرار شعارها و ادعاهاى قبلى، ايران را به عنوان عضو اصلى «محور شرارت» نام برد و آن را تهديد به حملهى نظامى كرد. حتى چندى بعد ايران را در مجموعهى هفت كشورى نام برد كه مورد حملات اتمى قرار خواهد داد. بازخورد منفى «گفتمان محور شرارت» در ابعاد داخلى و بينالمللى به حدى بود كه بعدها نويسندهى متن سخنرانى توبيخ و از سمت خود بركنار شد.
اگر چه تهديدات براى براندازى از بيرون همچنان ادامه دارد و هر چند وقت يكبار از جمله بعد از سقوط صدام و اشغال عراق موضوعاتى نظير تروريسم، كشتار جمعى، نقض قوانين آژانس بين المللى انرژى و قرارداد NPT و الزام به امضاى پروتكل الحاقى، مقابله با روند صلح خاورميانه، نقض مقررات مربوط به حقوق بشر، بهانهاى براى طرح مجدد براندازى مىشود، اما در مجموع دستگاههاى امريكايى در موفقيت اين رويكرد اتفاق نظر ندارند.
امريكا در سياست براندازى حكومت ايران از بيرون با شكستهاى پىدرپى مواجه شد، لذا در برخورد با قضاياى ايران بسيار محتاطانه عمل مىكند. به همين دليل پروژهى نرمافزارى بىثبات سازى و فروپاشى از درون نظير آنچه در شوروى به اجرا درآمد، رويكرد اساسى و جدى قرار گرفت. اگر چه اين رويكرد نيز در اجرا با شكست و ترديدهايى روبرو شد.
رويكرد نرمافزارى با استفاده از اختلافات داخلى و تعميق شكاف در حاكميت، حمايت از اصلاح طلبان و به كارگيرى ديپلماسى عمومى، به تدريج طرفداران بيشترى در دستگاه حاكمهى ايالات متحده پيدا كرد.
«ريچارد پرل» از مشاوران سياست خارجى بوش و از مشاورين وزير دفاع و از طراحان جنگ برقآسا بر ضد عراق كه از طرفداران براندازى از بيرون بود، پس از تحولات در عراق و شكست و بن بست طرحهاى امريكا در آن كشور تغيير نظر داد و طرفدار رويكرد اخير شد.
«صحبت از تغيير رژيم ايران در كابينهى بوش، به خصوص بعد از بمب گذارى تابستان اخير در سعودى كه ممكن است توسط يك شاخه از القاعده كه در ايران مستقر است صورت گرفته باشد، گسترش يافته است. اما كابينهى بوش به طور احمقانهاى اشتباهات گذشته ايالات متحده را در قبال ايران - اگر در پى توصيههاى آنانى كه بلندتر از همه خواهان مداخله امريكا در ايران هستند برآيد- كسانى كه روابطشان با خانوادهى شاه مخلوع براى ايرانيان به جاى دموكراسى نمايانگر استبداد و خودكامگى مىباشد، دوباره تكرار خواهد كرد.
مدتها قبل از بمب گذارىهاى 12 مى، رياض، گروههاى فشار ذى نفوذ و نو محافظه كاران در پشت صحنه واشنگتن با يكديگر همآوا شده تا مجادلات در مورد ايران را به سوى يك مسير ستيزه جويانه و خصمانهتر سوق دهند.
شكل ديگرى از حكومت در ايران هم به نفع مردم و هم به نفع دنيا خواهد بود. اما امريكا بايد در مورد چگونگى تلاش هايش براى تأثير بر اين تغيير كاملاً مواظب بوده و حساب شده عمل نمايد. بسيارى از ايرانيان هنوز خاطرهى تلخ كودتاى «سيا» در سال 1953 را كه دولت منتخب «محمد مصدق» را سرنگون كرد و رژيم ديكتاتورى محمدرضا پهلوى را بر سر كار آورد به خاطر دارند.
شاه هرگز از اين تصور در ميان ايرانيان كه قدرت و مشروعيتش ساخته شده و تحميل شده از خارج است خلاصى نيافت و سرانجام سرنگون شد. مداخلهى امريكا در سال 1953 بذرهاى وقوع انقلاب اسلامى در 26 سال بعد را پاشيد. متأسفانه آنانى كه در حال حاضر هياهوى تغيير رژيم در ايران را مطرح مىكنند، دقيقا گام در همان مسير مصيبت بار مىگذارند. اتحاد بر دموكراسى در ايران ارتباط تنگاتنگى با پسر شاه معدوم، رضا پهلوى دارد كه در تبعيد به سر مىبرد، و قانون دموكراسى براى ايران عموما براى گروههاى مخالفى كه در پى احياى سلطنت هستند تأمين بودجه مىنمايد.
رضا پهلوى به عنوان يك نماد سلطنت در ايران بلافاصله خاطرهى كودتاى 1953 سيا را براى بسيارى از ايرانيان زنده مىكند و موجب گريزان شدن آنها خواهد شد (9) ». سه موضع صريح بوش در سال 81 دقيقا رويكرد براندازى از درون و به كارگيرى ديپلماسى عمومى را نشان مىدهد. اولين موضع در بيانيهاى در بيست تير 81 مىباشد و در آن بين مردم و دولت ايران تفكيك قائل و حمايت خود را از مردم ايران اعلام كرد. دومين موضع به مناسبت راه اندازى راديو فردا خطاب به مردم و سومين موضع در اجلاس سالانهى كنگره در بهمن 81 بود.
«زلمى خليل زاد» (مشاور رئيس جمهور امريكا در مورد ايران و عراق و افغانستان) در مصاحبه با «بى.بى.سى.» در تبيين بيانيهى بوش گفت:«در عمل نيروهاى خواهان تغيير در ايران قادر به پيشبرد خواستههاى خود نيستند و بنابر اين كاخ سفيد در سياستهاى خود در قبال ايران تغييراتى را ايجاد كرده است»... ايران در معرض خطر اختلافات داخلى است و بايد همهى تلاشها براى «بىثبات كردن ايران» صورت گيرد (10) ».
براه انداختن آشوبها و اغتشاشات از طريق رسانهها و در زمينههاى مختلف در داخل و خارج از كشور، رواج ابتذال و فرهنگ غربى و فساد اخلاقى، ناكارآمدسازى اقتصادى و ادارى براى افزايش نارضايتىهاى مردمى و ايجاد فاصله بين مردم و نظام، بخشى از اقداماتى است كه در راستاى فروپاشى و براندازى از درون توسط امريكا صورت مىگيرد.
مقامات امريكايى به دنبال عدم موفقيت دو رويكرد متفاوت، طرحى تركيبى را به اجرا آوردند. استراتژى «جنگ روانى» با هدف تضعيف مقاومت و از بين بردن انسجام و بى ثبات سازى داخلى و زمينه سازى براى پيروزى نظامى در زمان حمله و تهاجم، به كار گرفته شد.
در اين رويكرد هدف اوليه «تغيير رفتار» با «تغيير مديران» و روى كار آوردن اصلاح طلبان مىباشد. به عبارت ديگر ابتدا مىبايست «استحالهى فكرى نظام» به وجود آيد و سپس در فرصت مناسب براى تسلط كامل با استفاده از مديران وابسته يا مرعوب و با توجه به عدم انسجام نيروها، نارضايتى عمومى ناشى از تحريم اقتصادى و ضعف كارآمدى نظام، در يك حركت نمايشى - نظير آنچه كه در افغانستان و عراق واقع شد - حكومت را به دست گيرند و به اين ترتيب «تغيير رژيم» تحقق خواهد يافت!
اما آنچه پس از 25 سال، عليرغم طراحى استراتژىهاى گوناگون و اجراى برنامههاى متعدد ملاحظه مىشود اين است كه، طيف معروف به «پراگماتيست» كه از هر دو حزب هيأت حاكمه مىباشند معتقدند، هر چند براندازى نظام ايران و بازگرداندن آن به درون قلمرو استراتژيك ايالات متحده يك ايده آل محسوب مىشود. اما ايران در مقابل همهى راههاى رفتهى امريكا مقاومت كرده است، لذا بايد آن را به عنوان يك واقعيت پذيرفت. در واقع قضاياى امروز منطقه نشان مىدهد كه جمهورى اسلامى ايران با عزت مواضع خود را حفظ كرده و با گذشته زمان دولتها و ملتهاى ديگرى در خاورميانه موافق مواضع ايران خواهند شد. تجربهاى كه از اين شرايط به دست مىآيد، آن است كه در آينده بايد همچنان اصول انقلابى را در رابطه با امريكا به كار گرفت. زيرا مقاومت نتايج بهترى براى منافع و امنيت ملى به دنبال دارد.
آنچه تاكنون به اختصار بررسى شد ديدگاهها، استراتژى و تاكتيكهاى ايالات متحده در مقابله با اهداف، اصول و سياستهاى داخلى و خارجى ايران بوده و در اين قسمت استراتژى و سياستهاى ايران با توجه به تحولات اخير و تغييرات احتمالى آينده مورد بررسى قرار مىگيرد.
پيش بينى و آينده نگرى تحولات سياسى در صحنهى داخلى، منطقهاى و بين المللى با توجه به فاكتورهاى تأثيرگذار بسيارى كه وجود دارد، حساس، دقيق و پيچيده و در عين حال براى جلوگيرى از عقب ماندگى از تحولات و آثار سوء آن بر اوضاع و احوال كشور، شناخت و تجربه و تحليل آن لازم و ضرورى است.
جمهورى اسلامى ايران به علت ويژگىهاى اسلامى و مستقل بودن طبعا نمىتواند رفتارى مشابه بسيارى از كشورهاى ديگر داشته باشد، بنابراين راهكارهاى متفاوتى ارائه مىكند. در ارائهى پيشنهادها و راهكارها، به راهبردهايى پرداخته مىشود كه احتمال موفقيت و پيشرفت بيشترى داشته باشد و تا آنجا كه مقدور است فعالانه در دفاع از موجوديت، هويت، امنيت، منافع ملى و تماميت ارضى عمل كند و هيچ فرصتى را از دست ندهد، حتى اگر شانس چندان زياد نباشد.
سرعت عمل و بهره بردارى از فرصتها و امكانات لازمهى هرگونه اقدام و مقابله است. اتخاذ سياست مقاومت و ايستادگى را مىتوان به عنوان يكى از موضوعات اصلى اين استراتژى تلقى نمود، زيرا در استراتژى امريكا ـ سياست نظامى گرى و تهاجم ـ جهان اسلام مورد هدف قرار گرفته و ايران به عنوان اصلىترين عضو «محور شرارت» مطرح گرديده است. با توجه به اينكه ايران آماج اين حملات مىباشد، طبيعتا نمىتواند خود را از صحنه كنار كشانده و نسبت به حوادث و وقايعى كه در اين راستا اتفاق مىافتد نقش فعال نداشته باشد. تنها دو راه در پيش روى ايران قرار دارد، يا اينكه تسليم خواستههاى زورگويانه و سلطه طلبانه امريكا شود و يا اينكه با قوت و قدرت در مقابل زياده خواهىها و سلطه جويىها مقاومت نمايد.
در طرح سياست ايستادگى و تقابل با سياست نظاميگرى امريكا ضرورتا برخورد نظامى يا اعلام جنگ نمىباشد، بلكه تلاش دولتمردان بايد در اين جهت باشد كه با افزايش موانع، اين سياست را با ناكامى و شكست مواجه نمايد. اتخاذ سياست مقاومت متكى بر اين اصل است كه هر گونه نرمش در قبال امريكا هيأت حاكمهى آن را در افزايش توقعات و خواستههاى خود گستاختر و به پيروزى اميدوارتر مىكند و لذا بر فشارهاى آنان خواهد افزود.
وعدهى الهى حق است كه فرمود: «ان تنصروالله ينصركم و يثبت اقدامكم»
اگر خدا را - با ايستادگى در مقابل كفار و دشمنان - يارى كنيد، خداوند شما را يارى مىكند و وضعيت شما را نيرومندتر و باثبات مىگرداند.)
اگرچه دشمنان طرحها و توطئههاى بسيار بر ضد شما داشته باشند، زيرا كه سنت الهى است كه «و مكروا و مكرالله و الله خير الماكرين» (دشمنان نقشهها و توطئهها طراحى مىكنند و خداوند نيز در مقابل نقشههاى آنان را خنثى مىنمايد، در حاليكه خداوند بهترين طراح و خنثى كنندهى توطئهها مىباشد.) همچنان كه تا كنون در موارد زيادى به ظهور رسيده است.
1. استاد دانشگاه و مشاور وزير امور خارجه 2. «زونيس، ماروين»؛ «شكست شاهانه»، انتشارات طرح نو، ص 396، چاپ اوّل 3. ر.ك. واعظى، حسن، «ايران - امريكا»، انتشارات سروش 4. همر، همان 5. سه اصلى كه مقام معظم رهبرى اصول كليدى و اساسى در سياست خارجى تبيين كردهاند. 6. روزنامه كيهان، مقالهى «اهميت جغرافياى سياسى خاورميانه و خليج فارس»،در 8/3/82، ص 12. نوشته: مرضيه كاظمى. 7. روزنامه كيهان، 7/3/82، ص 14. 8. روزنامه كيهان، پنجشنبه 13/6/82، ص 12، به نقل از نشريهى «صداى فلسطين اسلامى» 9. روزنامه «اينترنشنال هرالدتريبون»، شماره 6، ژوئن 2003 10. ويژه نامهى «صبح صادق»، مرداد 82، ص 25.