چالش های امنیتی ایران و آمریکا

جواد منصوری

نسخه متنی
نمايش فراداده

چالشهاى امنيتى ايران و آمريكا

دكتر جواد منصورى (1)

چكيده

روابط خارجى هر كشور بخشى از تاريخ تحولات آن مى‏باشد از اين رو شناخت تاريخ روابط ايران و آمريكا كه در بسيارى از امور داخلى نيم قرن اخير مستقيم يا غيرمستقيم دخالت داشت، مفيد و در صورت بهره‏گيرى سازنده مى‏باشد.

قبل از جنگ جهانى دوم روابط دو كشور عادى و به علت فاصله جغرافيايى از تحرك چندانى برخوردار نبود. اما اشغال ايران در جريان جنگ توسط متفقين كه ايالات متحده يكى از اعضاء تشكيل دهده‏ى آن بود ـ حضور و نفوذ آمريكا در ايران را متحول و روابط دو كشور تحت تأثير تحولات منطقه‏اى و بين‏المللى به تدريج گسترده و پيچيده شد.

كودتاى 28 مرداد 32 نقطه عطف روابط به سمت سلطه‏ى مستكبرانه و تغيير ساختار اقتصادى، سياسى، نظامى و فرهنگى شد. 25 سال حاكميت آمريكا بر ايران چالش گسترده‏اى با مردم و باورهاى آنان بود.

انقلاب اسلامى در ايران آغاز تحول و دگرگونى عميقى در روابط شد. ايران كه روزى جزيره‏ى ثبات و بهشت سرمايه‏دارى و ژاندارم منافع دولت ايالات متحده بود، در يك چالش گسترده با سياست‏ها و برنامه‏هاى آن دولت قرار گرفت. وجود ذخاير عظيم نفت و بازار كالاهاى سرمايه‏دارى، موقعيت استراتژيك و ژئواستراتژيك موجوديت و امنيت و سلطه‏ى اسرائيل ـ متحد استراتژيك آن دولت در منطقه ـ با وقوع انقلاب اسلامى در معرض تهديد قرار گرفت. در 35 سال گذشته استراتژى سقوط جمهورى اسلامى با روش‏هاى براندازى از درون، براندازى از بيرون، براندازى از درون و فشار از بيرون با صرف هزينه‏هاى قابل ملاحظه و به كارگيرى ديپلماسى عمومى، استحاله‏ى فرهنگى، جنگ داخلى و خارجى، تحريم اقتصادى، جنگ روانى و تبليغاتى، چالش امنيتى ايران و آمريكا بوده است.

چالش ايران و آمريكا در سال‏هاى اخير وارد مرحله‏ى جديدى شد كه تشديد اقدامات و تهديدات و اخيراً طرح مسأله‏ى «سلاح هسته‏اى و كشتار جمعى» بر چالش‏هاى قبلى افزود و جنجال‏آفرينى‏ها، اغتشاشات، هرج و مرج براى تكميل و تأثيرگذارى بيشتر تهديدات امنيتى سازماندهى و اجرا شد، اما نتيجه‏ى چندانى براى آمريكا نداشت. زيرا ملت و دستگاه‏هاى جمهورى اسلامى ايران با وجود دشوارى‏ها و خسارات سنگين، استقلال، حاكميت و منافع ملى و ارزش‏هايش را به معامله نمى‏گذارد و از اين‏رو درگيرى همچنان ادامه دارد.

تاريخ روابط دو كشور ايران و امريكا در جريان انقلاب اسلامى و بعد از پيروزى، فراز و نشيب‏هاى بسيار دارد و به همين دليل تحقيق ويژه‏اى را مى‏طلبد. موقعيت و جايگاه جهانى اين كشور و تأثيرگذارى آن بر بسيارى از سياستگذارى‏هاى منطقه‏اى و بين‏المللى، خصوصا در ارتباط با امنيت ملى جمهورى اسلامى ايران ايجاب مى‏كند، مطالعات و تحقيقات گسترده‏اى در اين زمينه صورت گيرد، و مراكز مطالعاتى امكانات و فرصت‏هاى بيشترى را به اين موضوع اختصاص دهند.

حضور در ايران

با اشغال ايران توسط متفقين در جريان جنگ جهانى دوم و حضور تأثير گذار ايالات متحده در ايران، زمينه‏هاى حضور گسترده و سلطه‏ى همه جانبه‏ى آن فراهم شد. امريكا با درك موقعيت استراتژيك و ژئواستراتژيك ايران و برخوردارى از منابع عظيم نفت و همسايگى با شوروى، گسترش روابط دو جانبه و حذف سلطه‏ى انگليس، سلطه‏ى مستقيم را در سياستهاى استراتژيك خود قرار داد. به گونه‏اى كه با افزايش حجم كمك‏هاى مستقيم و غيرمستقيم، تشكيل شبكه‏ى جاسوسى و جذب عوامل و دوستان، نفوذ در دستگاه‏هاى نظامى و غيرنظامى، تأثيرگذارى بر افكار عمومى، با حمايت از تماميت ارضى ايران در جريان تجزيه‏ى آذربايجان توسط شوروى، طرح شعارهاى استقلال، توسعه و آزادى در جهت تحقق اهداف بلندمدت خود اقدام كرد.

كودتاى 28 مرداد 1332 گام بلندى در جهت سياست‏هاى بلندمدت و تسلط بر ايران و حضور همه جانبه و تأثيرگذارى در تمامى زمين‏هاى دولتى بود.

از جمله پى‏آمدها و آثار كودتاى 28 مرداد گره خوردن امنيت داخلى و خارجى به اقدامات و سياست‏هاى ايالات متحده، در راستاى تأمين منافع آن بود. تشكيل سازمان اطلاعات و امنيت كشور(ساواك)، سازماندهى، تجهيز، آموزشى و گسترش نيروهاى مسلح، نفوذ در سازمان‏ها و گروه‏هاى سياسى و اجتماعى بحشى از اقدامات داخلى، تشكيل پيمان بغداد (و تبديل آن به سنتو بعد از خروج عراق)، برقرار كردن روابط ويژه‏ى ايران و اسرائيل، ايفاى نقش ژاندارمرى در خيلج فارس براى حفاظت از منافع ايالات متحده مقابله و سركوب گروه‏ها و جريان‏ها و سازمان‏هاى مسلمان و ضدامريكايى، مهمترين زمينه‏هاى اقدامات امنيتى، سياسى و نظامى دو كشور بود.

اهميت حضور و سلطه‏ى ايالات متحده در ايران و منافع عظيمى كه توسط رژيم شاه در اختيار آن كشور قرار گرفت به اندازه‏اى بود كه «كسينجر» يكى از استراتژيست‏هاى ايالات متحده گفت:«شاه نادرترين متحد امريكا در جهان بود» (2) .

ايران «جزيره‏ى ثبات» و حيات خلوت دائمى امريكا در خاورميانه و يكى از دو ستون (همراه با اسرائيل) مورد اتكاى امريكا و غرب - خصوصا در دهه‏ى 50 (شمسى) و با افزايش ناگهانى درآمد نفت براى تضمين سلطه‏ى نظام سرمايه دارى و تداوم جريان نفت ارزان - و تضمين امنيت اسرائيل و اقمار امريكا در منطقه، در سياست خارجى امريكا از جايگاه ويژه‏اى برخوردار شد. تحليل و تبيين چگونگى روابط دو كشور و رابطه‏ى ويژه شاه زمامدار امريكا نيازمند تحقيقى مستقل است. (3)

امريكا و انقلاب اسلامى

با آگاهى از آنچه كه در 25 سال بعد از كودتا گذشت، وقوع انقلاب اسلامى پديده‏اى فوق العاده يا بسيار مهم نبود، بلكه از ديدگاه تمامى تحليلگران سياسى و اجتماعى غرب پديده‏اى عجيب، باورنكردنى، ناشناخته و غيرمتعارف بود كه بسيارى از معادلات، اوضاع و احوال و ساختارهاى موجود را دگرگون و شرايط كاملاً متفاوتى را ايجاد كرد. غرب به ويژه امريكا مجبور شد باز تعريف و بازشناخت و بازبينى كاملاً عميقى از اسلام، روحانيت، تشيع و ايران داشته باشد.

رويكرد اوليه‏ى غرب «سياست صبر و انتظار» براى آشنايى و آمادگى برخورد با پديده‏ى جديد بود، اما ايالات متحده به دلايلى چند از همان آغاز نه تنها واقعيت را پذيرا نشد، كه صريحا و علنا و با تعصب در مقابل آن ايستاد. ايالات متحده حاضر به اعتراف و به رسميت شناختن و تن دادن به موازين، مقررات و اصول متعارف بين‏المللى نشد. با اين تفكر و موضع‏گيرى وضعيت كاملاً جديد و پيچيده‏اى شكل گرفت كه در طى 25 سال گذشته جغرافياى سياسى، امنيتى، نظامى، اقتصادى و فرهنگى منطقه را دگرگون كرده است.

جريان روابط و آنچه بر دو كشور پس از پيروزى انقلاب گذشته از ابعاد متعددى قابل پژوهش و نتيجه‏ى‏گيرى مى‏باشد. اما آنچه در اين نوشته به اختصار به آن پرداخته مى‏شود چالش‏هاى امنيتى ناشى از تعارض دو كشور و تضاد ديدگاه‏ها و منافع ملى است.

در سياست خارجى و بين المللى هر كشور نمودهايى از تهديد و ضديت بر ضد ديگران وجود دارد. اين امر در رويكرد واقع بينانه نسبت به رفتار دولت‏ها ظهور بيشترى دارد. كسب قدرت و اقتدار در ابعاد متعددى براى به حداكثر رساندن منافع ملى و رقابت با ديگران اصل اساسى در سياست مى‏باشد. بر اين اساس سياست بين المللى به ويژه در نظام‏هاى استكبارى مبتنى بر قدرت است و چالش‏هاى امنيت و منافع ملى كه اساسى‏ترين مقولات موردتوجه دولت‏ها و مراكز علمى و مطالعات سياسى و اجتماعى است.

امريكا تمامى زمينه‏هاى تعارض و تهديد را بر ضد ديگران به ويژه ايران اسلامى دارد. از اين رو «سياست جهانى ايالات متحده» در محيط فراگير نظام جهانى در يك تنش و اصطكاك دائمى است. ميزان تهديدات بستگى به چالش هايى دارد كه كشورهاى ديگر براى آن ايجاد مى‏كنند. اگر اين چالش‏ها داراى ماهيت ايدئولوژيك هم باشد، شدت تهديد و مقابله جدى‏تر و عميق‏تر خواهد بود. اگر درگيرى و تعارض منافع و سلطه علاوه بر جنبه‏ى ايدئولوژيك زمينه‏هاى ژئواستراتژيك داشته باشد، آنچنان كه در مورد ايران وجود دارد، قطعا شدت تضاد و چالش امنيتى به مراتب بيشتر خواهد شد.

در تعاملات و برخوردهاى جمهورى اسلامى ايران و امريكا طيف گسترده‏اى از تهديدات - كه شامل مؤلفه‏هاى فرهنگى، اقتصادى، سياسى و بين‏المللى مى‏باشد - نقش دارد. لذا سطح تهديدات و چالش‏هاى امنيتى برضد ج.ا.ا. رو به افزايش است.

امريكا و سياست دشمن سازى

وجود دشمن و تهديد جدى خارجى براى سياست داخلى و جلب پشتيبانى و حمايت از دولت در سياست خارجى، يكى از شگردهايى است كه بعضى دولت‏ها براى انسجام داخلى و اهداف خارجى به كار مى‏گيرند. ايالات متحده به دلائل متعددى - از جمله نداشتن هويت مشترك و قابل اتكا - به شدت نيازمند و مجرى اين سياست بوده و مى‏باشد. پس از جنگ جهانى دوم، خطر غول كمونيسم، فرصتى براى سركوب حركت‏هاى ضد امريكايى، سلطه، استثمارگر و خلاصه هر ظلم و تجاوزى در جهان بود. (4) سياست ضدكمونيستى ايالات متحده منافع فوق العاده‏اى براى دولت و ملت امريكا در داخل و خارج داشت. به گونه‏اى كه زمينه ساز قدرت بلامنازع جهانى آن شد.

پس از فروپاشى شوروى، براى آينده‏ى ايالات متحده يكى از سه احتمال متصور بود.

1. نظام سرمايه دارى و سلطه‏ى جهانى امريكا نيز همانند شوروى متلاشى شود.

2. نظام دو قطبى به نظام چند قطبى تغيير وضعيت دهد و امريكا يكى از چند قدرت بزرگ شود.

3. امريكا به صورت «تك ابرقدرت» و «حاكم بلامنازع» جهان شود.

دولت امريكا و غول‏هاى عظيم سرمايه سالار اين كشور، طبعا به هيچ وجه حاضر به قبول وضعيتى غير از وضعيت سوم نمى‏باشند. لذا در يك پروسه‏ى مطالعاتى و سياستگذارى براى قرن بيست و يكم، استراتژى «مبارزه با تروريسم!» را جايگزين كمونيسم كردند. ماهيت و محتواى استراتژى جديد، اهداف كلان و منطقه‏اى، سياست‏هاى بلندمدت و كوتاه مدت آن بحث جداگانه و مفصلى را مى‏طلبد.

ايالات متحده سياست مبارزه با تروريسم را با چاشنى مقابله با سلاح‏هاى كشتار جمعى، عرصه‏ى جديدى براى چالش و تقابل با جريان‏ها، گروه‏ها و دولت‏هاى معارض كرد. تمامى دستگاه‏ها، رسانه‏ها و امكانات براى اجراى سياست‏هاى جديد با شيوه‏ها، واژه‏ها و ابزار جديد به خدمت گرفته شد. فضاسازى‏هاى لازم و مؤثر براى جدال گرايى، خودمحورى، بى‏اعتنايى به ساختارهاى حقوقى و بين‏المللى، براى تداوم چنين فرآيندى، سياست جديد دولت در دوران محافظه كاران جديد، در قالب جمهورى خواهان به رهبرى «جرج دبليو بوش» شد.

در رويكردهاى جديد، چالش‏هاى گسترده‏ترى با متهم كردن ديگران - از جمله جمهورى اسلامى ايران و چندين كشور ديگر - به وجود آمد.

در چنين شرايطى ايران به عنوان عضو اصلى «محور شرارت» معرفى و امكانات دستگاه‏هاى حكومتى و رسانه‏ها براى نهادينه كردن اين تفكرات و ضرورت متمركز شدن در مقابل دشمن و غول تروريسم! تبليغ مى‏شود، به اين ترتيب مى‏توان گفت جنگ عليه ايران و چالش‏هاى امنيتى، سياسى، اقتصادى ابعاد و دامنه وسيع‏ترى نسبت به گذشته به خود گرفته است.

محورهاى چالش امنيتى ايران - امريكا

اگرچه نظريه‏اى مبتنى بر «توهم توطئه»، «دشمن تراشى خيالى»، «پيروى از نظريه‏ى ساختگى امپرياليسم» پيرامون تضاد دو كشور وجود دارد، اما واقعيت‏هاى موجود به اندازه‏اى زياد و آشكار است كه عمل منكران را جز انكار واقعيت‏ها و تجاهل و يا احيانا عامل دشمن بودن و توجيه گر نظام نمى‏توان تحليل نمود.

اعتراف بسيارى از مقامات و نويسندگان اروپا و امريكا، به دخالت و نفوذ و سلطه، بر ايران در گذشته و توطئه چينى و تحريك و تبليغ بر ضد ايران، بعد از پيروزى انقلاب اسلامى، تمامى ترديدها را در اين زمينه از بين برده است.

از طرف ديگر در حوزه‏ى سياست خارجى و در روابط بين الملل، اهداف از پيش تنظيم شده به معناى عملى شدن در صحنه‏ى سياسى نيست. همه‏ى بازيگران صحنه‏ى بين الملل از جمله ايران و امريكا داراى اهداف و منافعى هستند كه نه تنها همگام و هماهنگ نيستند، بلكه در تقابل و تعارض با يكديگر قرار دارند. در عين حال دولت‏ها هر چند ضعيف و محدود باشند، از نقش خود غفلت نمى‏كنند و تلاش براى به حداكثر رساندن منافع و حفظ هويت و تماميت ارضى خود را به هر قيمت ادامه مى‏دهند. پيشبرد اهداف و برنامه‏هاى سياست خارجى هر كشورى بستگى به قدرت و توانايى آن كشور و در عين حال توانمندى «دولتمردان» در استفاده از ديپلماسى و بهره‏گيرى از امكانات رسانه‏اى و تبليغى و بهره بردارى بهينه از شرايط بين الملل دارد. به اين ترتيب براى جمهورى اسلامى ايران با توجه به رسالت منطقه‏اى و بين المللى و موقعيت حساس در مواجهه‏ى با بزرگترين قدرت استكبارى قرن، شناخت و تحليل واقعيت‏ها و اتخاذ سياست‏هاى اصولى براساس سه اصل مكتبى عزت، حكمت و مصلحت (5) و برخوردهاى سنجيده، يك ضرورت و مسئوليت بزرگ است. مهمترين زمينه‏هاى درگيرى و چالش امنيتى و سياسى ايران و امريكا عبارتند از:

1. نفت

وجود ذخاير عظيم نفت و منافع مرتبط با آن به حدى است كه در صد سال گذشته يكى از مهمترين فاكتورهاى تأثير گذار در روابط قدرت‏هاى بزرگ و رقابت آنها براى تسلط بر خاورميانه از جمله ايران بوده است. از آنجا كه امريكا و جهان غرب مصرف كننده‏ى عمده‏ى توليدات نفتى مى‏باشند، كشورهاى صادركننده‏ى نفت منطقه در معرض چالش امنيتى و سياسى دائمى هستند. اگرچه نفت مى‏تواند يكى از عوامل فشار بر كشورهاى بزرگ و سرمايه سالار باشد، ولى به علت ضعف دولت‏هاى صادر كننده و اختلافات آنها و وابستگى به درآمد نفت، عملاً نتوانسته‏اند از اين فرصت بزرگ به نفع اهداف ملى و منطقه‏اى به روش‏هاى زير بهره‏گيرى نمايند.

1. افزايش قيمت و برقرارى رابطه‏ى قيمت با معدل قيمت كالاهاى توليدى در سطح بين المللى

2. كاهش توليد به گونه‏اى كه هميشه تعادل عرضه و تقاضا وجود داشته باشد.

3. تحريم نفتى كشورهاى سلطه جو استعمارگر.

با استقلال كشورهاى آسياى مركزى و قفقاز، دامنه‏ى ژئوپولتيك ايران در شمال گسترش پيدا كرد، و قرار گرفتن بين دو منطقه نفت خيز و مسأله‏ى انتقال انرژى، اهميت ايران را براى غرب به ويژه امريكا دو چندان كرده است. به طورى كه ناديده گرفتن اين كشور در نظام آينده‏ى جهانى امرى غيرممكن خواهد بود.

«وجود موقعيت گذرگاهى كه به گفته‏ى بسيارى از كارشناسان ارزانترين و كوتاه‏ترين مسير براى انتقال منابع انرژى حوزه‏ى درياى خزر مى‏باشد، قرار گرفتن در منطقه‏اى نفت خيز و همچنين داشتن 7/89 ميليارد بشكه ذخيره‏ى نفتى - كه جزء بزرگترين حوزه‏هاى ذخاير اثبات شده‏ى دنيا مى‏باشد - و حداقل 12% گاز جهان، داراى مقام ويژه‏اى در عرصه‏ى سياست و اقتصاد بين الملل است. اين موضوعات عواملى هستند كه تأثير عمده‏اى بر مسائل امنيتى ايران مى‏توانند داشته باشند.

با تبديل شدن حوزه‏ى درياى خزر به گذرگاه انرژى و پى‏آمدهاى سياسى و اقتصادى كه از اين بابت نصيب ايران مى‏شود، مى‏توان جايگاه ايران را به عنوان قدرت منطقه‏اى حتى فرامنطقه‏اى تحليل كرد. در ايران با همه تلاش‏هاى صورت گرفته بعد از انقلاب، هنوز نفت و گاز حرف اول را در بسيارى از سياست‏هاى داخلى و خارجى و امنيت و منافع ملى و وابستگى‏هاى ناشى از آن مى‏زند. متأسفانه حدود 80% درآمدهاى ارزى و 40% درآمد دولت، ازمحل درآمدهاى نفتى تأمين مى‏شود. و اين وابستگى مورد سوء استفاده‏ى شديد اروپا و امريكا شد، به گونه‏اى كه ثبات اقتصادى، سياسى و امنيتى كشور دچار چالش گرديد (6) ».

اگر ريشه‏ها و دلايل كودتاى 28 مرداد سال 1332 بررسى شود، وابستگى امنيت و حكومت و ثبات اقتصادى و سياسى به نفت بيشتر روشن مى‏شود. لذا مى‏بايست نفت و درآمدهاى ناشى از آن را صرفا يك مقوله‏ى داخلى و اقتصادى تلقى نكرد، بلكه كالايى استراتژيك كه مستقيما با امنيت و منافع ملى و از چالش‏هاى ج.ا.ا. با دنياى سرمايه دارى خصوصا امريكا در نظر گرفت. همچنانكه هر گونه تغيير و تحولى در وضعيت توليد، قيمت و تحولات كشورهاى صادركننده‏ى نفت، اخبار مهم سياسى و بين المللى را تحت‏الشعاع خود قرار مى‏دهد.

2. موقعيت استراتژيك

خاورميانه از ديرباز به علت موقعيت استراتژيك محل رقابت قدرت‏هاى مختلف و همچنين كانون اديان بزرگ جهان بوده است. خليج فارس به ويژه ايران بارها مورد تعرض و تجاوز قدرت‏هاى استعمارى براى تسلط و استثمار قرار گرفت. در كرانه‏هاى خليج فارس، جهان اسلام به دو نيمه تقسيم مى‏شود. نيمه‏ى غربى كه به سمت باختر تا اقيانوس اطلس گسترش يافته و نيمه‏ى خاورى از هند و ايران شروع و با گذر از شبه قاره تا اندونزى و فيليپين پيش مى‏رود. هر قدرتى كه در ايران استقرار يابد از اين موقعيت استراتژيك مى‏تواند در برابر روسيه و براى فشار بر كشورهاى خاورميانه و مصر و شمال افريقا بهره‏گيرى كند. گسترش روابط و كمك مالى و فنى در چهارچوب اصل چهار ترومن، كودتاى 28 مرداد 32، تأسيس پيمان بغداد و سنتو، تأسيس ساواك و سركوب مبارزات ضداستعمارى و استقلال طلبانه، اجراى رفرم انقلاب سفيد، تحميل قرارداد كاپيتولاسيون و برقرارى روابط ويژه با اسرائيل، بخشى از اقداماتى است كه امريكا براى مقابله با تهديد شوروى و غول كمونيسم و انقلاب از پايين و در واقع انقلاب اسلامى انجام داد.

در قرن بيستم و بيش از آن در قرن 21 كشورهاى بزرگ به جاى توجه به ژئوپولتيك بيشتر به ژئواكونوميك روى آورده و سعى مى‏كنند به مناطق حساس جهان براى كسب امتيازات نظامى، سياسى به موقعيت اقتصادى (ژئواكونوميك) تسلط بيشترى داشته باشند. بنابراين سلطه بر ايران در محور سياست‏هاى خاورميانه‏اى اروپا و امريكا قرار دارد و از اينرو در جريان مبارزات انقلاب اسلامى نهايت تلاش خود را براى ممانعت از پيروزى آن به كار گرفتند.

با پيروزى انقلاب اسلامى و سقوط رژيم وابسته‏ى پهلوى و قطع سلطه و منافع امريكا از ايران، بسيارى از معادلات داخلى، منطقه‏اى و بعضا بين‏المللى متحول و مقولات جديد و مسائل پيچيده‏اى شكل گرفت كه همچنان تداوم دارد. موقعيت استراتژيك ايران يكى از علل اصلى شدت بحران و تعميق چالش‏هاى امنيتى ايران و امريكا بوده است. فروپاشى شوروى و اشغال افغانستان و عراق، حساسيت و اهميت استراتژيك و ژئواستراتژيك ايران را افزايش داد، به گونه‏اى كه ايران محور چالش‏ها و اقدامات امنيتى قرار گرفت و از اينرو بخشى از «محور شرارت» و شايد اساس آن شد! سقوط بغداد اين توهم را براى مقامات امريكايى ايجاد كرد كه شرايط براى تشديد فشار و زمينه سازى براى سقوط نظام جمهورى اسلامى فراهم شده است.

«جرج تنت رئيس سازمان سيا ( CIA ) در برابر جمعى از نمايندگان كنگره اظهار داشت: «بسيارى از تندروها خواستار به وقوع پيوستن يك انقلاب در ايران هستند، غافل از اينكه اينها همه آرزو و رؤيايى شيرين اما تحقق نيافتنى است...»

وزير دفاع امريكا (براى توجيه حمله نظامى به ايران)... در شوراى روابط خارجى امريكا در نيويورك بدون اشاره به اشغال نظامى يك كشور مستقل(عراق) گفت: «اگر ايران براى روى كار آوردن يك رژيم مذهبى [در عراق] تلاش كند با اقدامات خصمانه‏ى امريكا رو به رو مى‏شود... ايران بايد آگاه باشد تلاش آنها براى ترسيم چهره‏ى عراق همانند ايران، با اقدامات خصمانه! عقيم گذارده مى‏شود (7) ».

3. اسلام انقلابى

بدون ترديد در استراتژى بلند مدت امريكا جنگ با اسلام به عنوان مكتبى سازش‏ناپذير و ضدسلطه اصل استراتژيك و تعيين كننده است. جنگ اسلام و كفر و دشمنى پايدار غرب خصوصا يهوديان حاكم در دستگاه‏هاى حكومتى، در چند قرن گذشته محور سياستگذارى‏هاى دولت‏هاى استعمارى بوده است. هر گونه تحليل بدون توجه به اين واقعيت، انحراف و تحريف در شناخت و تحليل پديده‏هاى سياسى و تحولات فرهنگى و امنيتى است. اين امر در اعمال نظريه‏ى «برخورد تمدنها» و تقويت نگرانى جوامع غيراسلامى به علت گسترش موج گرايش به اسلام مى‏باشد.

از طرف ديگر مهمترين چالش‏ها براى امريكايى‏ها و به ويژه اسرائيل موضوع بيدارى اسلامى و بازگشت به اسلام و آمادگى براى ايثار و شهادت است. تحليل گران و سياستمداران تغيير جغرافياى فرهنگى، سياسى و امنيتى منطقه را با پيروزى انقلاب اسلامى و اتخاذ سياست مستقلانه و ضداستكبارى جمهورى اسلامى كاملاً مرتبط مى‏دانند.

قدرت واقعى در جهان اسلام بر ضد امريكا و اروپا و منافع منطقه‏اى آن‏ها، ايمان و اعتقاد اسلامى مى‏باشد. آنچه كه در لبنان، فلسطين، افغانستان و عراق مى‏گذرد و امريكا را دچار سرگردانى و حتى انفعال كرده است، متأثر از فرهنگ انقلاب اسلامى ايران است.

ساختن فيلم‏هاى منفى و غيرواقعى از وضعيت مسلمانان، معرفى اسلام به عنوان يك دين و مكتب خشن، ضد توسعه و آزادى، با هدف زمينه سازى براى اجراى عمليات ويرانگر بر ضد مسلمانان و جلب حمايت شهروندان از سياست‏هاى جنگ طلبانه و تهاجمى، بخشى از اقدامات بر ضد مسلمانان به ويژه ايران است.

4. امنيت و منافع اسرائيل

تأسيس كشور اسرائيل به روشى غيرمعمول و بى‏سابقه توسط اروپا و پيوند آن با امريكا با اهداف خاصى صورت گرفت كه ربطى به دين يهود و يهوديان سرگردان و بازگشت آنان به سرزمين موعود نداشت. آنچه به عنوان توجيه براى تأسيس اسرائيل گفته شد نه منطقى و نه در عرف بين المللى شناخته شده بود.

سرزمين مسلمين غصب، تعداد زيادى كشته، آواره و تعدادى مجبور به اطاعت از حكومت تحميلى و سركوبگر شدند. داستان تشكيل دولت اسرائيل و اقدامات آن در طول بيش از نيم قرن بسيار غم‏انگيز و زيان بار بوده است.

واقعيت اين است كه صهيونيسم در تمام ساختار سياسى، اقتصادى و اجتماعى امريكا ريشه دوانده، و نبض حياتى اين كشور در دست صهيونيست‏ها قرار دارد.

تمامى رؤساى جمهور ايالات متحده خود را ملزم به حمايت و تأمين منافع نامشروع و امنيت رژيم اسرائيل مى‏دانند، و اين مسأله در سياست‏ها و اقدامات مسئولان امريكا به وضوح ديده مى‏شود.

حمايت بى‏چون و چرا از اسرائيل، چشم پوشى از جنايات اين رژيم، كمك‏هاى نظامى، اقتصادى و فنى، فشار و تهديد بر ضد كشورهاى حامى ملت مظلوم فلسطين، وتو قطعنامه‏هاى سازمان ملل بر ضد تل‏آويو، از جمله موارد تحميلى صهيونيسم بر دولت ايالات متحده در رابطه با اسرائيل است.

تهديد كشورهايى نظير ايران، سوريه و لبنان به حمله نظامى، تحريم اقتصاد، جنگ تبليغاتى و سياسى و به راه انداختن جنگ داخلى، جزيى از سياست‏هاى اسرائيل محور امريكا در خاورميانه مى‏باشد.

«در اكتبر 2002 روزنامه‏ى نيويورك تايمز اخبارى را در مورد «پل ولفوويتز» (معاون وزير دفاع امريكا) و دار و دسته‏ى وى منتشر كرد، كه در آن از فشار اين افراد بر دولت بوش براى آغاز جنگ فورى عليه عراق سخن گفته شده است، زيرا حمله به افغانستان (سرزمين خشك و فقير) نمى‏تواند جنگ جهانى كه آنان در صدد شعله ور كردن آن هستند، آغاز كند. از نظر آنان عراق پله‏ى ديگرى براى جنگ بر ضد تروريسم و «برخورد تمدنها» است. در اين طرح دين اسلام دشمن معرفى شده است و بايد «جنگى صدساله» بر ضد آن آغاز شود. پس از انتشار اين طرح، اين افراد «گروه ولفوويتز» لقب گرفتند.

اين گروه در حال حاضر ايالات متحده را در همان مسيرى هدايت مى‏كنند كه سياست تندرو و افراطى و بسيار خطرناك صهيونيستها به آن سو در حال حركت است. در اين تفكر همه‏ى دولت‏هاى اسلامى كه اسرائيل از آنها مى‏ترسد، دشمن تلقى شده‏اند، و شايد اگر دولت بوش نبود، اين ايده‏هاى ولفوويتز تنها يك رؤيا باقى مى‏ماند.

... گروه ولفوويتز به شدت تلاش مى‏كند كه ايالات متحده را به حركت در مسير سياست‏هاى جناح راست تندروى اسرائيلى كه از مهمترين هدف‏هاى آن حمايت از «تهاجم هسته‏اى احتمالى رژيم صهيونيستى به كشورهاى عرب» است، سوق دهد. «پل ولفوويتز» يكى از 23 شخصيت يهودى حاضر در دولت بوش پسر محسوب مى‏شود (8) .

موضع جمهورى اسلامى ايران در قبال قضيه‏ى فلسطين و ايستادگى بر اصول مكتبى و ارزشى خود، از محورهاى مهم چالش امنيتى در داخل و خارج مى‏باشد. دولت اسرائيل با استفاده از تمامى امكانات سازمان‏هاى يهودى و صهيونيستى و عوامل مؤثر و ذينفوذ در كشورهاى اروپايى و امريكايى و با بكارگيرى ابزارها و شيوه‏هاى موجود، سعى در افزايش مشكلات امنيتى و سياسى ايران دارد.

گسترش و تداوم نهضت مقاومت ملت فلسطين و ناتوانى اسرائيل در سركوب حركت اسلامى - انقلابى مردم، زمينه ساز و اهرم فشار بيشتر بر ايران شده است. زيرا بر اساس تحليل‏هاى موجود، ايران الهام بخش و حمايت كننده‏ى اينگونه حركت‏ها مى‏باشد. لذا براى قطع خطوط ارتباطى و حمايتى مى‏بايست چالش‏ها و گرفتارى‏هاى داخلى و خارجى را براى بالا بردن هزينه‏ى پشتيبانى ملت فلسطين را افزايش داد، به گونه‏اى كه ادامه‏ى حركت به سادگى مقدور نباشد.

استراتژى امريكا در مقابله با ايران

در اواسط دهه‏ى 60، با وجود اجراى توطئه‏هاى متعدد براى براندازى جمهورى اسلامى و گذشت قريب به 7 سال از آغاز جنگ تحميلى، استراتژى تؤامان «تغيير رژيم» و «تغيير رفتار» اتخاذ و بر اين اساس برنامه ريزى و اجراى آن آغاز شد. آنچه در پانزده سال گذشته انجام گرفته در راستاى تحقق اهداف استراتژى مذكور بوده است. اگر چه تاكنون نتيجه‏ى مشخصى در اين زمينه براى ايالات متحده نبوده، ولى دولت جديد و به اصطلاح محافظه كاران جديد بار ديگر تجربه‏ى شكست خورده‏ى بيش از دو دهه درگيرى و مقابله با ايران را با شدت بيشترى آغاز كردند. سئوال اساسى اين است كه چرا امريكا از خصومت با ايران دست نمى‏كشد و يا چرا تجربه‏ى گذشته را تكرار مى‏كند؟ دلايل متعددى وجود دارد كه از جمله مى‏توان گفت:

1. اعتقاد به برترى ذاتى و نژادى امريكا و حق اين دولت و ملت براى تسلط بر ديگران، آنچنان در ذهنيت مقامات اين كشور ريشه دوانده است كه گمان مى‏كنند حكومت بر دنيا حق آنان است و ديگران حق زندگى كردن براساس معيارها و ارزش‏ها و منافع خود را ندارند.

2. هر تحول و حركتى اعم از اصولى يا انقلابى، ايدئولوژيك يا اجتماعى اگر با منافع و موقعيت امريكا در تعارض باشد حتما موجوديت، هويت، امنيت و منافع آن ملت و كشور آنچنان به چالش كشيده و آنچنان رفتارى با آن مى‏شود كه يا تسليم يا از بين برود.

3. امكانات مادى و موقعيت جغرافيايى اين كشور و تسليم‏طلبى و سازش كارى بسيارى از كشورهاى ديگر، تفكر و شيوه‏ى استكبارى را در مقامات و مسئولين آن به شدت افزايش داده است.

4. جريان افراطى صهيونيستى ـ مسيحى و ايدئولوژيك كردن سياست‏هاى خارجى، عنصر ديگرى است كه اخيرا به عناصر قبلى افزوده شد و بسيارى از مسائل داخلى و خارجى اين كشور تحت‏الشعاع اثرات خود قرار داده است.

اين نگرش در استراتژى سياست خارجى و برخورد با ملتها و فرهنگ‏ها به سنت تبديل شده و در حال حاضر نيز سياست خارجى بر پايه اين چهار عنصر اداره مى‏شود.

استراتژى تهديدات

بازشناسى استراتژى امريكا در مقابله با ايران را مى‏توان به عنوان اولين گام براى مقابله به مثل و «مقابله‏ى متوازن» تلقى كرد. در چنين روندى مى‏توان الگوهاى ذيل را به عنوان مكانيسم و فرايند عملى تهديدات و چالش‏هاى امنيتى از طرف ايالات متحده مورد توجه قرار داد.

جمهورى اسلامى به دلايل متعددى مطلوب و مقبول دستگاه حاكمه‏ى امريكا نمى‏باشد، لذا تغيير شكل يا محتوا و يا هر دو از اهداف اساسى و خط مشى (استراتژى) كوتاه مدت و بلند مدت آن از ابتدا تاكنون بوده است. در 25 سال گذشته شكست‏هاى زيادى را در مقابله با ايران در اشكال متعدد تجربه كرده است، ولى همچنان به تلاش براى «تغيير رژيم» و يا حداقل «تغيير رفتار» ادامه مى‏دهد. مسأله‏ى ايران يكى از مسائل ثابت و پيچيده‏ى هيأت حاكمه ايالات متحده در 25 سال گذشته بوده است. در اين مدت سه رويكرد متفاوت براى تغيير رژيم ديده شد.

1. رويكرد براندازى از بيرون

از ابتداى پيروزى انقلاب اقدامات زيادى در جهت عملى كردن رويكرد مقابله‏ى سخت‏افزارى و براندازى از طريق حمله نظامى كرد، تا جنگ تحميلى انجام شد. پس از وقايع 20 شهريور 80 (11 سپتامبر 2001) چندين مرتبه با شدت بيشترى اعلام اجراى اين سياست شد كه مهمترين آن سخنرانى معروف بوش در كنگره‏ى امريكا و در حضور نظاميان ارشد در تاريخ 10/11/80 بود.

بوش در اين سخنرانى صراحتا با تكرار شعارها و ادعاهاى قبلى، ايران را به عنوان عضو اصلى «محور شرارت» نام برد و آن را تهديد به حمله‏ى نظامى كرد. حتى چندى بعد ايران را در مجموعه‏ى هفت كشورى نام برد كه مورد حملات اتمى قرار خواهد داد. بازخورد منفى «گفتمان محور شرارت» در ابعاد داخلى و بين‏المللى به حدى بود كه بعدها نويسنده‏ى متن سخنرانى توبيخ و از سمت خود بركنار شد.

اگر چه تهديدات براى براندازى از بيرون همچنان ادامه دارد و هر چند وقت يكبار از جمله بعد از سقوط صدام و اشغال عراق موضوعاتى نظير تروريسم، كشتار جمعى، نقض قوانين آژانس بين المللى انرژى و قرارداد NPT و الزام به امضاى پروتكل الحاقى، مقابله با روند صلح خاورميانه، نقض مقررات مربوط به حقوق بشر، بهانه‏اى براى طرح مجدد براندازى مى‏شود، اما در مجموع دستگاه‏هاى امريكايى در موفقيت اين رويكرد اتفاق نظر ندارند.

2. رويكرد براندازى از درون

امريكا در سياست براندازى حكومت ايران از بيرون با شكست‏هاى پى‏درپى مواجه شد، لذا در برخورد با قضاياى ايران بسيار محتاطانه عمل مى‏كند. به همين دليل پروژه‏ى نرم‏افزارى بى‏ثبات سازى و فروپاشى از درون نظير آنچه در شوروى به اجرا درآمد، رويكرد اساسى و جدى قرار گرفت. اگر چه اين رويكرد نيز در اجرا با شكست و ترديدهايى روبرو شد.

رويكرد نرم‏افزارى با استفاده از اختلافات داخلى و تعميق شكاف در حاكميت، حمايت از اصلاح طلبان و به كارگيرى ديپلماسى عمومى، به تدريج طرفداران بيشترى در دستگاه حاكمه‏ى ايالات متحده پيدا كرد.

«ريچارد پرل» از مشاوران سياست خارجى بوش و از مشاورين وزير دفاع و از طراحان جنگ برق‏آسا بر ضد عراق كه از طرفداران براندازى از بيرون بود، پس از تحولات در عراق و شكست و بن بست طرح‏هاى امريكا در آن كشور تغيير نظر داد و طرفدار رويكرد اخير شد.

«صحبت از تغيير رژيم ايران در كابينه‏ى بوش، به خصوص بعد از بمب گذارى تابستان اخير در سعودى كه ممكن است توسط يك شاخه از القاعده كه در ايران مستقر است صورت گرفته باشد، گسترش يافته است. اما كابينه‏ى بوش به طور احمقانه‏اى اشتباهات گذشته ايالات متحده را در قبال ايران - اگر در پى توصيه‏هاى آنانى كه بلندتر از همه خواهان مداخله امريكا در ايران هستند برآيد- كسانى كه روابطشان با خانواده‏ى شاه مخلوع براى ايرانيان به جاى دموكراسى نمايانگر استبداد و خودكامگى مى‏باشد، دوباره تكرار خواهد كرد.

مدتها قبل از بمب گذارى‏هاى 12 مى، رياض، گروه‏هاى فشار ذى نفوذ و نو محافظه كاران در پشت صحنه واشنگتن با يكديگر هم‏آوا شده تا مجادلات در مورد ايران را به سوى يك مسير ستيزه جويانه و خصمانه‏تر سوق دهند.

شكل ديگرى از حكومت در ايران هم به نفع مردم و هم به نفع دنيا خواهد بود. اما امريكا بايد در مورد چگونگى تلاش هايش براى تأثير بر اين تغيير كاملاً مواظب بوده و حساب شده عمل نمايد. بسيارى از ايرانيان هنوز خاطره‏ى تلخ كودتاى «سيا» در سال 1953 را كه دولت منتخب «محمد مصدق» را سرنگون كرد و رژيم ديكتاتورى محمدرضا پهلوى را بر سر كار آورد به خاطر دارند.

شاه هرگز از اين تصور در ميان ايرانيان كه قدرت و مشروعيتش ساخته شده و تحميل شده از خارج است خلاصى نيافت و سرانجام سرنگون شد. مداخله‏ى امريكا در سال 1953 بذرهاى وقوع انقلاب اسلامى در 26 سال بعد را پاشيد. متأسفانه آنانى كه در حال حاضر هياهوى تغيير رژيم در ايران را مطرح مى‏كنند، دقيقا گام در همان مسير مصيبت بار مى‏گذارند. اتحاد بر دموكراسى در ايران ارتباط تنگاتنگى با پسر شاه معدوم، رضا پهلوى دارد كه در تبعيد به سر مى‏برد، و قانون دموكراسى براى ايران عموما براى گروه‏هاى مخالفى كه در پى احياى سلطنت هستند تأمين بودجه مى‏نمايد.

رضا پهلوى به عنوان يك نماد سلطنت در ايران بلافاصله خاطره‏ى كودتاى 1953 سيا را براى بسيارى از ايرانيان زنده مى‏كند و موجب گريزان شدن آنها خواهد شد (9) ». سه موضع صريح بوش در سال 81 دقيقا رويكرد براندازى از درون و به كارگيرى ديپلماسى عمومى را نشان مى‏دهد. اولين موضع در بيانيه‏اى در بيست تير 81 مى‏باشد و در آن بين مردم و دولت ايران تفكيك قائل و حمايت خود را از مردم ايران اعلام كرد. دومين موضع به مناسبت راه اندازى راديو فردا خطاب به مردم و سومين موضع در اجلاس سالانه‏ى كنگره در بهمن 81 بود.

«زلمى خليل زاد» (مشاور رئيس جمهور امريكا در مورد ايران و عراق و افغانستان) در مصاحبه با «بى.بى.سى.» در تبيين بيانيه‏ى بوش گفت:«در عمل نيروهاى خواهان تغيير در ايران قادر به پيشبرد خواسته‏هاى خود نيستند و بنابر اين كاخ سفيد در سياست‏هاى خود در قبال ايران تغييراتى را ايجاد كرده است»... ايران در معرض خطر اختلافات داخلى است و بايد همه‏ى تلاش‏ها براى «بى‏ثبات كردن ايران» صورت گيرد (10) ».

براه انداختن آشوب‏ها و اغتشاشات از طريق رسانه‏ها و در زمينه‏هاى مختلف در داخل و خارج از كشور، رواج ابتذال و فرهنگ غربى و فساد اخلاقى، ناكارآمدسازى اقتصادى و ادارى براى افزايش نارضايتى‏هاى مردمى و ايجاد فاصله بين مردم و نظام، بخشى از اقداماتى است كه در راستاى فروپاشى و براندازى از درون توسط امريكا صورت مى‏گيرد.

3. رويكرد «بى‏ثباتى از درون و فشار از بيرون»

مقامات امريكايى به دنبال عدم موفقيت دو رويكرد متفاوت، طرحى تركيبى را به اجرا آوردند. استراتژى «جنگ روانى» با هدف تضعيف مقاومت و از بين بردن انسجام و بى ثبات سازى داخلى و زمينه سازى براى پيروزى نظامى در زمان حمله و تهاجم، به كار گرفته شد.

در اين رويكرد هدف اوليه «تغيير رفتار» با «تغيير مديران» و روى كار آوردن اصلاح طلبان مى‏باشد. به عبارت ديگر ابتدا مى‏بايست «استحاله‏ى فكرى نظام» به وجود آيد و سپس در فرصت مناسب براى تسلط كامل با استفاده از مديران وابسته يا مرعوب و با توجه به عدم انسجام نيروها، نارضايتى عمومى ناشى از تحريم اقتصادى و ضعف كارآمدى نظام، در يك حركت نمايشى - نظير آنچه كه در افغانستان و عراق واقع شد - حكومت را به دست گيرند و به اين ترتيب «تغيير رژيم» تحقق خواهد يافت!

اما آنچه پس از 25 سال، عليرغم طراحى استراتژى‏هاى گوناگون و اجراى برنامه‏هاى متعدد ملاحظه مى‏شود اين است كه، طيف معروف به «پراگماتيست» كه از هر دو حزب هيأت حاكمه مى‏باشند معتقدند، هر چند براندازى نظام ايران و بازگرداندن آن به درون قلمرو استراتژيك ايالات متحده يك ايده آل محسوب مى‏شود. اما ايران در مقابل همه‏ى راه‏هاى رفته‏ى امريكا مقاومت كرده است، لذا بايد آن را به عنوان يك واقعيت پذيرفت. در واقع قضاياى امروز منطقه نشان مى‏دهد كه جمهورى اسلامى ايران با عزت مواضع خود را حفظ كرده و با گذشته زمان دولت‏ها و ملت‏هاى ديگرى در خاورميانه موافق مواضع ايران خواهند شد. تجربه‏اى كه از اين شرايط به دست مى‏آيد، آن است كه در آينده بايد همچنان اصول انقلابى را در رابطه با امريكا به كار گرفت. زيرا مقاومت نتايج بهترى براى منافع و امنيت ملى به دنبال دارد.

استراتژى ايران در مقابله با امريكا

آنچه تاكنون به اختصار بررسى شد ديدگاه‏ها، استراتژى و تاكتيك‏هاى ايالات متحده در مقابله با اهداف، اصول و سياست‏هاى داخلى و خارجى ايران بوده و در اين قسمت استراتژى و سياست‏هاى ايران با توجه به تحولات اخير و تغييرات احتمالى آينده مورد بررسى قرار مى‏گيرد.

پيش بينى و آينده نگرى تحولات سياسى در صحنه‏ى داخلى، منطقه‏اى و بين المللى با توجه به فاكتورهاى تأثيرگذار بسيارى كه وجود دارد، حساس، دقيق و پيچيده و در عين حال براى جلوگيرى از عقب ماندگى از تحولات و آثار سوء آن بر اوضاع و احوال كشور، شناخت و تجربه و تحليل آن لازم و ضرورى است.

جمهورى اسلامى ايران به علت ويژگى‏هاى اسلامى و مستقل بودن طبعا نمى‏تواند رفتارى مشابه بسيارى از كشورهاى ديگر داشته باشد، بنابراين راهكارهاى متفاوتى ارائه مى‏كند. در ارائه‏ى پيشنهادها و راهكارها، به راهبردهايى پرداخته مى‏شود كه احتمال موفقيت و پيشرفت بيشترى داشته باشد و تا آنجا كه مقدور است فعالانه در دفاع از موجوديت، هويت، امنيت، منافع ملى و تماميت ارضى عمل كند و هيچ فرصتى را از دست ندهد، حتى اگر شانس چندان زياد نباشد.

سرعت عمل و بهره بردارى از فرصت‏ها و امكانات لازمه‏ى هرگونه اقدام و مقابله است. اتخاذ سياست مقاومت و ايستادگى را مى‏توان به عنوان يكى از موضوعات اصلى اين استراتژى تلقى نمود، زيرا در استراتژى امريكا ـ سياست نظامى گرى و تهاجم ـ جهان اسلام مورد هدف قرار گرفته و ايران به عنوان اصلى‏ترين عضو «محور شرارت» مطرح گرديده است. با توجه به اينكه ايران آماج اين حملات مى‏باشد، طبيعتا نمى‏تواند خود را از صحنه كنار كشانده و نسبت به حوادث و وقايعى كه در اين راستا اتفاق مى‏افتد نقش فعال نداشته باشد. تنها دو راه در پيش روى ايران قرار دارد، يا اينكه تسليم خواسته‏هاى زورگويانه و سلطه طلبانه امريكا شود و يا اينكه با قوت و قدرت در مقابل زياده خواهى‏ها و سلطه جويى‏ها مقاومت نمايد.

در طرح سياست ايستادگى و تقابل با سياست نظاميگرى امريكا ضرورتا برخورد نظامى يا اعلام جنگ نمى‏باشد، بلكه تلاش دولتمردان بايد در اين جهت باشد كه با افزايش موانع، اين سياست را با ناكامى و شكست مواجه نمايد. اتخاذ سياست مقاومت متكى بر اين اصل است كه هر گونه نرمش در قبال امريكا هيأت حاكمه‏ى آن را در افزايش توقعات و خواسته‏هاى خود گستاخ‏تر و به پيروزى اميدوارتر مى‏كند و لذا بر فشارهاى آنان خواهد افزود.

وعده‏ى الهى حق است كه فرمود: «ان تنصروالله ينصركم و يثبت اقدامكم»

اگر خدا را - با ايستادگى در مقابل كفار و دشمنان - يارى كنيد، خداوند شما را يارى مى‏كند و وضعيت شما را نيرومندتر و باثبات مى‏گرداند.)

اگرچه دشمنان طرحها و توطئه‏هاى بسيار بر ضد شما داشته باشند، زيرا كه سنت الهى است كه «و مكروا و مكرالله و الله خير الماكرين» (دشمنان نقشه‏ها و توطئه‏ها طراحى مى‏كنند و خداوند نيز در مقابل نقشه‏هاى آنان را خنثى مى‏نمايد، در حاليكه خداوند بهترين طراح و خنثى كننده‏ى توطئه‏ها مى‏باشد.) همچنان كه تا كنون در موارد زيادى به ظهور رسيده است.

1. استاد دانشگاه و مشاور وزير امور خارجه

2. «زونيس، ماروين»؛ «شكست شاهانه»، انتشارات طرح نو، ص 396، چاپ اوّل

3. ر.ك. واعظى، حسن، «ايران - امريكا»، انتشارات سروش

4. همر، همان

5. سه اصلى كه مقام معظم رهبرى اصول كليدى و اساسى در سياست خارجى تبيين كرده‏اند.

6. روزنامه كيهان، مقاله‏ى «اهميت جغرافياى سياسى خاورميانه و خليج فارس»،در 8/3/82، ص 12. نوشته: مرضيه كاظمى.

7. روزنامه كيهان، 7/3/82، ص 14.

8. روزنامه كيهان، پنجشنبه 13/6/82، ص 12، به نقل از نشريه‏ى «صداى فلسطين اسلامى»

9. روزنامه «اينترنشنال هرالدتريبون»، شماره 6، ژوئن 2003

10. ويژه نامه‏ى «صبح صادق»، مرداد 82، ص 25.