احمد لقمانى
حيات و هستى انسان را داراى دو جلوه «پيدا» و «ناپيدا» دانستيم كه در اولى، همه موجودات ويژگىهاى مشترك از نظر خوردن و خوابيدن و پوشيدن و نوشيدن دارند، اما در جلوه ناپيدا، انسان با ديگر آفريدهها تفاوت مىيابد؛ با بينشها و ارزشهاى الهى به رشد و بالندگى و پايندگى جاودان دست مىيابد و برتر از ساير موجودات مىشود.
اما در اين مسير سعادتآفرين، «جهالت» و «غفلت»، چونان راهزنانى هستند كه آدمى را از صعود به قله «قداست» و «عظمت»، به «زبونى» و «ذلّت» سقوط مىدهند و او را به پديدههاى ناپايدار ظاهرى زندگى سرگرم مىسازند.
«ارزشهاى جاودان زندگى»، دفتر معرفتى است كه آشنايى دل و ديده با يكايك آموزههاى آن، هر يك از ما را از «منيّت و ماديّت» به «معنويت و ابديت» راهنمايى مىكند و فردايى پرنور، نويد مىدهد. بخش گذشته اين نوشتار به «ارزشهاى عبادى» در نگاه زهراى مرضيه(ع) اختصاص يافت. در اين قسمت «ارزشهاى اجتماعى» در بينشهاى ناب آن پاكبانوى آفرينش را پى مىگيريم.
بينشها و باورهاى تابناك صالحان و معصومان(ع) يادآور اين ارزش است كه انسان كامل بايد «در مردم»، «با مردم» و «براى مردم» باشد و حضور جدى در جامعه خويش و در كنار تودههاى مختلف، از خود نشان دهد. از اينرو، «انزوا از دنيا» درست و بجاست اما «انزوا از جامعه» نادرست و غلط است؛ زيرا «سير الى الحق» هميشه و هر حال از «خلق به حق» است و تنظيم هندسه فكرى و حضور زنده و شاداب در بين مثلث «خود»، «خلق» و «خدا» كارى شايسته، بلكه بايسته است.
زهراى مرضيه(ع) در ارائه سيره و سخن خويش در باره «ارزشهاى اجتماعى»، «انفاق» را در گفتار و رفتار خويش نمايان مىساخت و «بخل» را ناپسند مىشمرد. او به شيعيان و پيروان خويش مىآموخت كه براى رسيدن به «خوبىها» بايد از «خوشىها» گذشت كه:
«لن تنالوا البرّ حتّى تنفقوا ممّا تحبّون و ما تنفقوا من شىء فان اللَّه به عليم؛(2)
هرگز به نيكوكارى نمىرسيد تا از آنچه دوست داريد انفاق كنيد و از هر چه انفاق كنيد، خدا بدان داناست.»
او در شيوه خود، اين حقيقت را براى همه شكوفا ساخت كه ملاك انفاق، «دارايىها» نيست بلكه «توانايىها»ست و با انفاق، اموال انسان «از دست نمىرود»، بلكه «به دست مىآيد»؛ از اينرو هيچ خوف و ترسى در كيفيت و كميّت انفاق وجود نخواهد داشت. چنانكه خداوند به دورماندگان از روشناى آموزههاى آسمانى مىفرمايد:
«اگر شما تمامى گنجينههاى آسمان و زمين را هم داشتيد، باز هم بخل مىورزيديد، نه به اين خاطر كه نداريد - كه داريد - بلكه از انفاق هراس داريد.»(3)
دخت رسول خدا(ص) به انسانها آموخت كه با دارايى اندك، باز هم مىتوان با گذشتن از پيراهن عروسى(4) و يا بخشش گلوبند(5) و يا طعام و قرص نان مورد نياز، دلها و ديدههايى را به سوى آئين خود هدايت كرد و با معارف الهى پيوند زد. از اينرو، روزى آنچه از غنايم سهم على(ع) شده بود، براى رسول خدا(ص) فرستاد و پيام داد:
«تقرأ عليك ابنتك السّلام و تقول اجعل هذا فى سبيل اللَّه؛
دخترت به تو سلام مىرساند و مىگويد اينها را در راه خدا انفاق كن.»
و پيامبر(ص) با مشاهده اين بخشش كريمانه، سه بار فرمود:
«فداها، ابوها؛(6) فداى فاطمه، پدر فاطمه!»
شيوه عرشى زهراى عزيز با وصيت آن حضرت تا پس از حيات او نيز ادامه يافت، زيرا در وصيت خود به امام على(ع) از او خواست تا اموالى از وى را بين افراد عبدالمطلب و بنىهاشم تقسيم كند(7) و آن حضرت مقدارى افزونتر از دارايى همسر عزيز خويش با سخاوت خود و دارايى شخصى خويش، به مستمندان بخشيد.
بىشك آنان كه اهل «كوثر» باشند، شيوهاى چنين مىيابند و كسانى كه هماره اهل «تكاثر»، فزونخواهى و زيادهطلبىاند، تنها به اندوختهسازى و ذخيره كردن و افزايش ارقام دارايى دلخوش مىشوند و گويى بر شاخهاى از درخت دوزخ، خود را در دنيا آويزان كردهاند، چنانكه فاطمه اطهر(س) به حسين خود مىفرمود:
««بخل»، ننگى است كه در انسان بزرگوار و كريم وجود ندارد، درختى است كه در آتش است و شاخههاى آن در دنيا وجود دارد، هر كس به شاخهاى از شاخههاى آن خود را بياويزد او را در آتش مىافكند و «سخاوت»، درختى از درختان بهشت است كه شاخههاى آن به زمين سرازير گشته و هر كس شاخهاى از آن را بگيرد، همان شاخه، او را به بهشت مىكشاند.»(8) آرى، آزادگان از اسارتهاى زندگى و پاكان و صالحان در بندگى:
افزون بر «سخاوت»، «ايثار» كه ترجيح ديگران بر خود در عرصههاى مختلف اجتماعى، شيوه هميشه دخت آفتاب بود، از اينرو آياتى چون:
«و يؤثرون على انفسهم و لو كان بهم خصاصة؛(10)
هر چند خود به چيزى نيازمند باشند، ديگران را بر خويش ترجيح مىدهند.»
و «و يطعمون الطعام على حُبّه مسكيناً و يتيماً و اسيراً؛(11)
براى رضاى خدا [و هر چند خود نياز شديدى به خوراك دارند] طعام خويش را به نادار و بىسرپرست و دربند مىدهند.»
در شأن شخصيت و عظمت آنان نازل گرديد. اين در حالى بود كه چون از آن بانو سؤال مىشد: آيا غذايى در منزل داريد؟ پاسخ مىداد:
«ما عندنا الّا قوت الصّبية و لكنّا نؤثر به ضيفنا؛(12)
در خانه ما غذايى نيست مگر به اندازه خوراك دختربچه، اما امشب آن را ايثار مىكنيم و گرسنگى را تحمل مىنماييم و همين غذا را هم به ميهمان مىبخشيم.»
بينش والاى فاطمه(ع) چنان بود كه دست نياز و صداى احتياج مستمند را «نيكى و نيكوكارى» مىناميد و براى آنكه اين توفيق خداداد را از خود دور نكند، با آنكه سه روز خود، شوهر و حسن و حسين او گرسنه بودند و كودكان وى از شدت ضعف بىقرارى مىكردند و خسته و مانده به خواب مىرفتند، پيراهن خود را به سلمان داد تا در مغازه شمعون يهودى گرو گذاشته، مقدارى جو و خرما قرض گيرد.
وقتى سلمان، چون هر يك از ما اين سخن يا پيشنهاد را كه مقدارى از اين غذاها را براى فرزندان گرسنهات بردار، مطرح كرد، آن بانوى بصير و ايثارگر پاسخ داد:
«يا سلمان! هذا شىءٌ امضيناه للَّه عزّ و جلّ لسنا نأخذ منه شيئاً؛(13)
اى سلمان! اين كار را فقط براى خداى بزرگ انجام داديم و هرگز چيزى از آن برنخواهيم داشت.»
داستان ايثار گردنبند اهدايى دخترعموى حضرت، ماجرايى درسآموز براى همه دوستداران فاطمه(ع) است و تا هستى هست، پرفروغ و روشن در افق تاريخ انسانيت، روشنگرى مىكند؛ روزى كه پيرى فرتوت با لباسى ژنده به مسجد آمد، پيامبر(ص) با شنيدن گرسنگى، فقر و برهنگى او، توان كمك به وى نداشت، اما با اشاره خود، بلال را راهنماى وى نمود تا او را به درِ خانه فاطمه هدايت كند.
دخت دلبند رسول خدا(ص) تكه پوستى كه فرش حسن(ع) و حسين(ع) بود به پيرمرد داد. اما او اين مقدار كمك را ناكافى دانست، زهراى مرضيه(ع)، بىهيچ معطلى، گردنبندى كه دختر حمزه به او هديده داده بود به وى داد و فرمود: اى مرد! آن را بفروش تا ان شاءاللَّه امور زندگىات سامان يابد.
او برگشت و داستان ايثار فاطمه(ع) را براى رسول اكرم(ص) بيان كرد. هنوز سخن وى پايان نيافته بود كه ديدگان پيامبر(ص) به اشك نشست و فرمود:
آن را بفروش تا خداوند به بركت فاطمه به تو گشايشى دهد.
عمار ياسر كه گردنبند زهرا(س) را سند بهشت و خرسندى او را برتر از تمامى هستى مىدانست، تمام دارايى خود را با پير مستمند به معامله گذارد، آنگاه گردنبند را معطر كرد و در پارچهاى يمنى پيچيد و با غلام خود، هر دو را به رسولاللَّه(ص) بخشيد، آن حضرت نيز هر دو را به فاطمه(ع) بخشيد.
زهراى اطهر(ع) با ابتكارى آسمانى، نخست بنده را آزاد كرد تا دل او را شاد و رضايت خداوند را به دست آورد. سپس گردنبند را براى گرهگشايى ديگرى و استمرار خوبىها و خيرات بعدى نگاه داشت. غلامِ آزادشده، لبخندى معنادار زد و رو به بانوى ايثارگر و سخاوتمند، زهراى مرضيه(ع) كرد و گفت: «چه گلوبند بابركتى!! گرسنهاى را سير، برهنهاى را پوشيده، فقيرى را بى نياز و بندهاى را آزاد كرد و آخر هم به دست صاحب خود رسيد!!».(14)
اين بينش و شيوهها برگرفته از نوع نگاه آن بانوى بزرگ به جهان هستى است. هرگز با محور قرار دادن خود، زيادهطلبى براى خانواده خويش و فزونخواهى براى اطرافيان سازگار نبود، از اينرو روش روشن آن حضرت با منطق دنياطلبان ناسازگار بود كه «خوردن را براى دويدن و دويدن را براى خوردن» مىبينند بلكه سخن هميشه فاطمه(ع)، گفتار گرانسنگ پدر او بود كه فرمود:
«برترين امّت من كسانى هستند كه از نعمتهاى فراوان، تغذيه مىكنند، غذاهاى رنگارنگ مىخورند، جامههاى رنگارنگ مىپوشند و بىپروا و بىتعهد سخن مىگويند.»(15)
در نگاه به نورنشسته آن نگار خداوندى، «حجاب» و «عفاف»، دو ارزش اجتماعىِ برگرفته از باورهاى پاك الهى است كه يكى «پوشش ظاهرى» است و ديگرى «كوشش باطنى»؛ يكى «نماد بيرونى» در ديدگان افراد جامعه دارد و چون شعارى روشنگر، همگان را به پاكى و تابناكى فرا مىخواند و ديگرى «نمود درونى» در مديريت اعضا و سازماندهى چشم و گوش و دل و ديده دارد تا هر يك را در عرصه صحيح خود به كار گيرد و در مرزهاى ممنوع الهى، متوقف سازد.
در بينش ناب فاطمى(س) افزون بر «حقُالناس»بودن، اين دو ارزش اجتماعى، «حقُاللَّه» نيز محسوب مىشود و فرد، خانواده و جامعه را از گزند نگاههاى مسموم و هدفدار و حوادث تلخ و دهشتناك مصون مىسازد،(17) بدين خاطر پروردگار حكيم حكمت حجاب و پوشش را «محدوديت» ندانسته، بلكه «مصونيّت» مىداند كه در پرتو آن زنان از اذيت و آزار نااهلان و خطرات گوناگون هر دوره و زمان ايمن خواهند بود. (ذلك ادنى ان يعرفن فلا يؤذين)(18)
از اينرو همين بانوى عفيف و دقيق در امور ارزشى فردى و خانوادگى، در هنگامههاى مختلف كه طبقه مسلمانان، حضور فعال، مؤثر و مفيد زنان را مىطلبد، نه تنها در عرصه خدمات ساده اجتماعى، بلكه در جبهه جنگ و جهاد حضور مىيابد، به درمان زخميان مىپردازد و براى پشتيبانى رزمندگان به پخت نان و بردن نزد آنان مشغول مىشود.(19) ارزندهتر از آن، روحيهاى رشادتآفرين در وجود اوست كه با نگرشى بيرون از احساس و عاطفه و سرشار از خرد و انديشه، جهاد در راه خدا را چنين توصيف مىفرمايد:
«... و الجهاد عزّاً للاسلام؛(20)
خداوند جهاد را باعث عزّت و عظمت اسلام قرار داد.»
امامت و اطاعت از پيشواى راستين جامعه يعنى معصومان(ع) را باعث نظام، يكپارچگى(21) و بركات بىپايان جامعه مىناميد؛ امامِ معرفى شده از سوى پيامبر اسلام(ص) را «بهترين انسانها»،(22) «پدر امت اسلامى»(23) و «جانشين شايسته رسول خدا(ص)»(24) مىدانست و همگان را به يادآورى حماسه غدير خم و پاسدارى از ارزشهاى الهى آن روز(25) دعوت مىكرد. سير ارتجاعى و هلاكتبار مردم را به سوى ضلالت و گمراهى(26) تحليل مىكرد و علل غصب خلافت(27) را بازگو مىنمود.
آنجا كه حضور در جمع مسلمانان را به مصلحت جامعه مىديد به خطبه و خطابه مىپرداخت و گاه در مسجد، زمانى در كوچه و بازار و موقعى در جمع زنان مهاجر و انصار، مهاجمان، غاصبان و بيعتشكنان را نكوهش مىكرد و عوامل رويگردانى از حق و ستم بىحدّ آنان را بيان مىنمود.(28)
آنجا كه صراحت و شفافيت در سخن را ضرورى مىشمرد، دست به افشاى خط نفاق و شرك مىزد و در گفتار و رفتار خويش، شيوههايى شايسته براى پيكار با منحرفان از خط ولايت و امامت را ترسيم مىنمود تا امروز و فرداى جامعه خود را هوشيار و بيدار سازد.
فاطمه(س) يكى از عوامل دستيابى به بهشت الهى را در عرصههاى اجتماعى، «حُسن خُلق»، «خوشرويى» و «برخورد شيرين و دلنشين» مىدانست و بر اين باور بود كه:
«پاداش خوشرويى در برابر مؤمن، بهشت است و حُسن خُلق و گشادهرويى با انسانهاى ستيزهجو و كينهتوز، انسان را از عذاب آتش باز مىدارد.»(29)
از اينرو هرگز نسبت به مراجعهكنندگان، ترشرويى نمىكرد و گاه كه آنان از زيادى زحمت خويش شرمنده مىشدند، مىفرمود:
«باز هم بيا و آنچه سؤال دارى بپرس. آيا اگر كسى را اجير كنند كه بار سنگينى را به بالاى بام ببرد و در مقابل، يكصد هزار دينار طلا مزد بگيرد، چنين كارى بر او دشوار است؟!»(30)
اين شيوه ارزشمند اخلاقى - اجتماعى، امسلمه را وادار به اعتراف حقيقتى چشمگير كرد و آن اين سخن وى بود كه:
«پس از ازدواج با رسول خدا(ص)، من عهدهدار امور دختر آن حضرت شدم، اما به خدا سوگند! فاطمه(ع) در آداب اجتماعى، شيوههاى اخلاقى و آگاهىهاى زندگانى، آگاهتر از من به همه مسائل بود.»(31)
توجه به آداب بهداشتى - اجتماعى از سوى فاطمه زهرا(ع)، جلوهاى ديگر از كتاب كامل شخصيت آن حضرت است. اهميت اين نكات در نگاه دخت رسول خدا(ص) از آنرو بود كه مؤمنان و شيعيان، خواسته يا ناخواسته هماره در نشست و برخاستهاى اجتماعى، مورد توجه ديگران هستند و بىتوجهى به كمترين اصول و آداب رفتارى - بويژه در مجامع مختلف - به شخصيت عموم خداجويان ضربه وارد مىكند كه خاطره تلخ آن تا زمانهاى زيادى باقى خواهد بود! سخن نخست آن بانوى بصير كه در باره بهداشت دست است، چنين است:
«اَلا لا يَلُومَنَّ إمرؤ اِلّا نفسه يبيتُ و فى يده ريحُ غَمَزٍ؛(32)
كسى كه پس از خوردن غذا با دستى آلوده و چرب به خواب رود، [و مبتلا به آثار سوئى شود ]هيچ كس جز خود را سرزنش ننمايد.»
در گفتارى ديگر، آداب غذا خوردن و بهداشت عمومى و اجتماعى در نگاه آن بزرگبانوى بصير ترسيم شده است.
در سر سفره دوازده دستورالعمل ارزشمند وجود دارد كه سزاوار است هر مسلمانى آنها را بشناسد.
چهار تاى آن لازم؛ چهار تاى آن مستحب و چهار تاى آن نشانه ادب و بزرگوارى است.
1- شناخت پروردگار و معرفت نسبت به آفريننده نعمتها،
2- راضى بودن به نعمتهاى الهى،
3- گفتن «بسماللَّه الرحمن الرحيم» در آغاز غذا،
4- شكر و سپاسگزارى خداوند در آغاز و پايان غذا.
1- وضو گرفتن قبل از غذا،
2- نشستن به طرف چپ،
3- در حال نشسته غذا خوردن،
4- خوردن غذا با سه انگشت.
1- از آنچه پيش روى شماست، غذا بخوريد،
2- لقمهها را كوچك برداريد،
3- غذا را بجويد و با شدت نرم كنيد،
4- كمتر به صورت ديگران به هنگام غذا خوردن نگاه كنيد.(33)
«ارزش غذايى خرما»، سخن ديگرى از آن حضرت است كه نشان آگاهى دخت رسول خدا(ص) نسبت به نعمتهاى خدادادى به بندگان، جهت تأمين نيروى مورد نياز در زندگى است. آن حضرت در باره خرما فرمود:
«نعم تحفةُ المؤمن التّمر؛(34)
براى مؤمن، خرما هديه خوبى است.»
ادامه دارد.
1) محتشم كاشانى. 2) آلعمران، 92؛ ر.ك: تفسير ابنكثير، ج2، ص583 و ج4، ص15 و 477؛ احسنالحديث، ج1، ص517؛ تفسير البيان، ج2، ص96. 3) اسراء، 100؛ ر.ك: تفسير التحرير، ج3، ص44 و 45 و ج4، ص7؛ تفسير جامعالبيان، ج2، ص364. 4) اهلالبيت، توفيق ابوعلم، ص138؛ نزهةالمجالس، ص576. 5) بحارالانوار، ج43، ص20 و 22؛ اهلالبيت، ص139؛ ر.ك: بحارالانوار، ج43، ص26، 81، 83 و 86؛ الجعفريات، ص182؛ مكارمالاخلاق، ص95. 6) بحارالانوار، ج43، ص20 و 86. 7) بحارالانوار، ج43، ص218 (اِنَّ فاطمة تصدّقت بمالها على بنىهاشم و بنىعبدالمطلب ...). 8) اهلالبيت، ص131 - 130. 9) صائب تبريزى. 10) حشر، 9؛ ر.ك: تفسير نمونه، ج23، ص519؛ تفسير مجمعالبيان، ج10، ص611؛ تفسير المنير، ج28، ص78. 11) دهر، 8؛ ر.ك: تفسير ابنكثير، ج2، ص143؛ تفسير احسنالحديث، ج12، ص236؛ تفسير نمونه، ج25، ص357. 12) بحارالانوار، ج36، ص59 و ج41، ص38. 13) همان، ج43، ص73. 14) همان، ص56. 15) اهلالبيت(ع)، ص131. 16) اوحدى مراغهاى. 17) زن در آينه جلال و جمال، آيتاللَّه جوادى آملى، ص425. 18) احزاب، 59؛ ر.ك: همسران، زندگى، الگوى بالندگى (صفات همسران در خانواده فاطمه زهرا(ع) و امير مؤمنان(ع))، به همين قلم. 19) طبقاتالكبرى، ج1، ص400؛ ذخائرالعقبى، ص47؛ احقاقالحق، ج10، ص285؛ ينابيعالموده، ص199. 20) كتاب الشافى، ص231؛ كتاب طرائف، ص263؛ مروجالذهب، ج2، ص311؛ كتاب القدس، ص393. 21) كتاب مناقب، ج2، ص206؛ دلائلالامامه، ص40 و 41؛ نهايه ابناثير، ج4، ص273. 22) فتحالبارى، ج8، ص97؛ فضائلالخمسه، ج3، ص21. 23) تفسير البرهان، ج3، ص245؛ تفسير الامام العسكرى، ص330. 24) كفايةالاثر، ص26؛ عوالمالمعارف، ج11، ص228؛ احقاقالحق، ج21، ص26 و 27. 25) دلائلالامامه، ص38؛ احتجاج طبرسى، ج1، ص146؛ معانىالاخبار، ص354. 26) احقاقالحق، ج217 ص26 و 27؛ البدرالطالع، ج2، ص297. 27) مناقب، ج2، ص205؛ كتاب عوالم، ج11، ص478 و 605؛ رياحينالشريعه، ج2، ص40. 28) اعيانالشيعه، ج1، ص317؛ رياحينالشريعه، ج1، ص337؛ احتجاج طبرسى، ص106. 29) كتاب عوالم، ج11، ص628؛ بحارالانوار، ج72، ص401. 30) بحارالانوار، ج2، ص3. 31) بحارالانوار، ج43، ص10. 32) مسند فاطمه(ع)، ص100؛ كتاب عوالمالعلوم، ج11، ص628؛ كنزالعمال، ج15، ص242، ح40759. 33) كتاب عوالم، ج11، ص629؛ نقاشىاللباب، ج3، ص124. 34) كنزالعمال، ج12، ص339، ح35305. ماهنامه پيام زن ـ شماره 136ـ تير 1382