كردن در مورد جريانات راست مذكور، دست به شناسايى و احتمالا بكارگيرى عناصرى در ميان روحاينت بزند و در صورت امكان بتواند با نفوذ يا پرورش فردى به عنوان مرجعيت اين ستون عظيم تشيع را در خدم مصالح خويش بكار گيرد.
همسانى نيازهاى عملياتى ساواك و سيا و هماهنگى آنها با هم در اجراى طرحهايشان، آنها را بسمت فردى بنام سيدكاظم شريعتمدارى سوق داد.
ديدگاه شريعتمدارى در مورد آمريكا همچون ديگر هم سنخانش مبتى بر اين مگرش بود كه غدم حضور آمريكا در ايران برابر با نابودى استقلال اين مملكت است و علت پناه بردن بدامن كفر امپرياليسم را مترسك سر خرمن آمريكا يعنى كفر كمونيسم و شوروى مى دانستند و اعتقاد به اين عقيده كافى بود تا آمريكا براى ايشان حساب باز كند، بهر صورت شريعتمدارى تا قبل از انقلاب در لباس شامخ مرجعيت و تحت حمايت ساواك در ظاهر و سيا در باطن به رشد بادكنكى خويش ادامه داد تا در روز مبادا بتواند منافع امپرياليسم را برآورد كند.
عليرغم تلاشهاى آمريكا از كانال عناصر خط ميانه براى جلوگيرى از سقوط شاه و سرنگونى رژيم سلطنتى، از دولت آشتى ملى و نخست وزيرى بختيارى گرفته تا اعلاميه هاى آرامش بخش و حمايتهاى پنهانى از نظاميان از سوى روحانى نمايان، آمريكا نتوانست در مقابل توفندگى و عظمت انقلاب تاب مقاومت بياورد و توان تحليل و مقابله با آن را از دست داد و در نهايت انقلاب اسلامى با پيروزى خويش استقلال، آزادى و جمهورى اسلامى را نويد داد.
علتهاى عمده اى كه آمريكا به خاطر آن نتوانست در مقابله با انقلاب اسلانى به موفقيت دست يابد يكى اعتماد بيش از حد آمريكا به رژيم شاه و عواملش در دروم اين رژيم و اعتماد به تثبيت نظام شاهتشاهى بود و ديگرى يكسان دانستن و همتراز كردن ميارزات مذهبى با جنب و جوشهاى برخاسته ا ز گرايشات ملى گرايانه و التقاطى، كه با توحه به شناختى كه از آنان داشت و با توجه به طرز فكر و وابستگيهاى سران و گردانندگان جريانات فوق تصور مى كرد مى تواند مانع از روى كار آمدن رژيم بشود كه منافعش را تهديد نمايد.