دكتر محمدرحيم عيوضى (1)
در اين مقاله، نويسنده سعى دارد تا با تعمق در مفهوم ادب و ادبيات، به موضوع ادبيات انقلاب اسلامى بپردازد و نقش ادبيات را بعد از انقلاب، با توجه به شكلگيرى خاص آن، در محتوا و صورت اشعار و نيز در متون بررسى و تحليل نمايد.
وى در اين نوشتار، به شاعران انقلابى و اشعار آنان نيز اشاراتى مختصر نموده و معتقد است؛ اشعارى كه از درون انقلاب زاده شدهاند، تنها به لفظ و معانى زمينى نمىپردازد و شاعر تنها براى دل خود و خوشايند عموم شعرى نمىسرايد، بلكه از سرودن اشعار و بيان متون ادبى، پيامى دارد كه در پس آن معنا نهفته است. پس لازمه چنين معانى پربار و غنى، قوت و استحكام در صناعات لفظى و معنوى بوده كه در اين دوران نيز بسيار شكوفا گرديده است.
همچنين در بخشهايى از اين مقاله، مؤلف به غزلياتى نغز و پر مغز از امام(ره) اشاره نموده كه در نوع خود به لحاظ شخصيت والاى آن بزرگوار، درخور تأمل و تعمق بيشتر است.
در پايان نويسنده اين گونه نتيجه گرفته است كه ادبيات انقلاب اسلامى، با توجه به ويژگيهاى مبرهن و خاص خود، ادبياتى است متعهد، از مردم، براى مردم و در راستاى بيان مسائل مردم. بنابراين، چنين ادبياتى نمىتواند براى تفنن و عارى از پيام و رسالت باشد، و پويايى اين نوع ادبيات، آن را در خدمت تعالى انسان اجتماعى و انسان متعالى در مىآورد.
تقريبا حدود بيست ماه پس از پيروزى انقلاب اسلامى ايران، كشور ما درگير جنگى شد كه از لحاظ طول زمان و كيفيت، كم نظير بود. سلحشورى، جانبازى، ايثار در راه خدا و در يك كلام جهاد با مال و جان، حقايقى است كه همگان آنها را با چشم ديده و با تمام وجود لمس كردهاند. پيداست كه انقلابى با اين كيفيت، ادبياتى هم فراخور خود نيز خواهد داشت.
محال است ملتى با چنان سابقهاى از ادبيات و با چنين فرهنگ پربار دينى، انقلابى بدين سان عظيم بنمايد و به پيروزى برساند و همچنين مقاومت تحسين برانگيزى در طول جنگ و بعد از جنگ داشته باشد، اما شعر و شعار، نثر و سرود، فرهنگ و كتابت و پيام برخاسته و تبلور يافته از آن را نداشته باشد! روشن است كه از جويبار زلال اين انقلاب دينى ـ كه در سراسر كشور جارى بوده است ـ ادبياتى با همان گستردگى و عمق و صفا و پاكيزگى، نشأت گرفته و به بار نشسته است و چنين ادبياتى مايه تداوم انقلاب نيز شده است.
ادبيات از واژه ادب اخذ شده و به نوشتههايى اطلاق مىشود كه «ادبى» باشند. پس براى روشن شدن مفهوم ادبيات، مىبايست معناى ادب را مشخص كرد.
پژوهشگران زبان فارسى، ادب را از دو ديدگاه مورد بررسى قرار دادهاند. برخى معتقدند كه ادب كلمهاى است فارسى كه از ريشه «دو» يا «اديپ»، در زبان پهلوى اخذ شده است. «دو» يا «ديپ» به معنى نوشته است و هر آنچه با آن مرتبط باشد. به طورى كه واژگانى چون دبير، ديوان، دبستان، دبيرستان و حتى دوات و شايد دفتر نيز از اين ريشه باشند و دى پى ( dipi ) در زبان پهلوى، به معنى نوشته است.
خوب است بدانيم اين مفهوم با مفهوم كلمه ( Literature ) در زبان انگليسى مطابقت مىكند و ادبيات به اين مفهوم؛ در هر دو زبان فارسى و انگليسى، به كليه آثار مكتوب و حتى روايات شفاهى اطلاق مىشود كه در حوزهاى بسيار گسترده، تمام آثار ادبى و غير ادبى را نيز در بر مىگيرد، به طورى كه بر اين مبنا هر نوشتهاى كه محصول قلم تلقى گردد مىتواند در محدوده ادبيات قابل طرح و بررسى باشد، از طرف ديگر، عدهاى را عقيده بر اين است كه (ادب) ريشه عربى دارد و مفهوم ادبيات را بايد در معنى اين ريشه و در حوزه زبان عربى جستوجو كرد. بر اين اساس؛ ادب به معنى تعليم و تعلم و داراى مفهوم تربيت كردن و رام نمودن است.
چنانكه در حديث نبوى آمده است: «أدَّبنى رَبّى فَأحْسَنَ تَأديبي»
اما درباره مفهوم ادبيات، بايد اذعان داشت كه هر مكتبى از زاويه خاصى به مقوله ادبيات مىنگرد و بر اساس جهانبينى و تلقى خاص خود به تبيين و تعريف آن مىپردازد.
در اينجا چند تعريف از مفهوم ادبيات را كه كليت و اشتراك معنايى بيشترى دارند، ذكر مىكنيم:
(الف) ادبيات آميزهاى است از قال و حال،يعنى آميزش و تلفيق احساس و انديشه.
(ب) ادبيات آئينه تمام نماى روح يك ملت يا يك قوم است كه مواريث ذوقى و ذخاير فكرى جامعه را مشخص مىكند، به طورى كه از يك طرف تاريخ و فرهنگ را شامل مىشود، و از طرف ديگر راهنماى تكاملى بشر است.
(ج) ادبيات مجموعه آثار مكتوبى است كه بلندى افكار و تخيلات را در عاليترين و بهترين صورت نمايش مىدهد.
(د) ادبيات سخنان برترى است كه از حد سخنان عادى فراتر مىرود و مردم نيز براى آن سخنان ارزش قائل شده و آنها را جمع آورى، تدوين و ترويج مىكنند.
در ادامه بايد ديد ادبيات ـ در مجموع ـ قادر به ايفاى چه فوايد و نقشهاى مثبتى است.
در اين خصوص بايد گفت: ادبيات در مرحله اول به مثابه يك مقوله هنرى در تأمين نيازهاى روانى و تلطيف روح انسان و به هنجار نمودن ناهنجاريهاى روحى، نقش و كاربرد مهمى دارد و اين عامل، خود از انگيزههايى است كه انسان را به گونهاى ناخودآگاه مجذوب ادبيات مىكند و حتى اخيرا در درمان بيماران روانى از شيوه ( Poemtrapy )(شعر درمانى) استفاده مىشود. چون ادبيات با خصوصيت ويژه و لطافت آرام بخش خود رنجهاى روحى را تقليل مىدهد و خشونتهاى روانى را از ميان برمىدارد.
خلق آثارى كه در طبيعت موجود نيست، باعث آرامش و رضايت روح انسان مىشود و خلاقيت نيز در عرصه ادبيات، براى تقويت مبانى روحى، موثر و كارساز است. در مرحله دوم چنان كه مشاهده مىشود، ادبيات بخش عظيمى از تلاشها و كوششهاى جدى بشرى براى حفظ و گسترش و انتقال فرهنگ را تشكيل مىدهد. فرهنگ هر مرز و بوم نه تنها توانسته است به وسيله ادبيات، بسيارى از مسائل علمى، اجتماعى، فكرى، تاريخى و ذوقى خود را حفظ نمايد، بلكه امكان آن را داشته تا به وسيله آثار ادبى در گسترش و تكامل خويش، نهايت استفاده را از آن ببرد. به طورى كه ادبيات جزء جدايىناپذير فرهنگ هر ملتى به حساب مىآيد. در مرحله سوم بايد گفت تكامل يافتن هر دانش و فنى، نيازمند ادبيات مىباشد. حتى در خوشنويسى و نقاشى و فراتر از آن در علوم تجربى محض نيز، بىنياز از ادبيات نيستيم؛ چرا كه ادبيات انديشه و تفكر را عمق مىبخشد و با گسترش بينش، ديدگاههاى گوناگونى را در افق ديد ما مىگشايد.
تاريخ علم و فرهنگ گواهى مىدهد كه بزرگان علوم و فنون مختلف از ذوقى ادبى و دانشهاى مربوط به اين فن نيز، بهرهمند بودهاند، به خصوص انديشمندان و سياستمداران موفق گذشته و امروز ما كه با شناخت و علاقهمندى و همچنين با توجه به علوم و فنون ادبى و به كارگيرى آنها در آثار خود، جلوهاى خاص به شخصيت خويش بخشيدهاند، چنانكه مقام ادبى امام راحل (ره) و همچنين تسلط استادانه و اديبانه مقام معظم رهبرى به متون مختلف ادبى، بر صاحب نظران پوشيده نيست، و تنها از خطابهها و مقالههاى ايشان مىشود استنباط كرد كه ادبيات چه نقش مهمى در اين مقوله داشته است.
همانگونه كه با ظهور انقلاب اسلامى، ملت ما در تمامى شئون زندگى خود، با بازگشت به خويشتن خويش، به سوى سرچشمه زلال فرهنگ اسلامى روى آوردند، شاعرى هم كه برخاسته از درون جامعه بوده است، بنا به مقتضيات انقلاب، اشعارش را متحول ساخت. ارزشها و معيارهاى گذشته، با جايگزين شدن ارزشهاى اصيل اسلامى، يا به طور كلى متروك گرديد و يا مفاهيم تازهاى به خود گرفت. با شروع جنگ تحميلى و پديد آمدن انگيزههاى جديد، جهشى بزرگ در ادبيات فارسى بوجود آمد.
«تأثيرپذيرى شاعران از معارف و فرهنگ اسلامى، نمود صبغهها و جلوههاى اسلامى و مذهبى در عناصر و واژگان شعرى به حدى است كه بايد گفت: دوره انقلاب از اين حيث يكى از بارورترين و غنىترين دورههاى شعرى است.» (2)
بارزترين ويژگىهاى سبك شعر انقلاب اسلامى از لحاظ طرز سخن و اداى مقصود به قرار ذيل است: (3)
1ـ تمامى قالبهاى شعرى گذشتگان مورد توجه شاعران انقلاب اسلامى است و با استفاده از تجربيات يك هزار و صد و چند ساله ادب فارسى، سعى گويندگان بر اين است كه همه زيبايىها را چه از جهت قالب و چه از جهت محتوا در يك جا جمع كنند.
2ـ شعر نو و كهن هر دو وجود دارد و هيچ گروهى بىدليل و از روى تعصب بر شعر كهن يا نو ـ به صرف آن كه خودش يكى از آن دو را ترجيح مىدهد ـ نمىتازد.
3ـ شاعر در صورت لزوم مديحه سرايى مىكند، ولى نه براى خود شخص ممدوح، بلكه به سبب روح اسلام و عقيده و شخصيت والاى كسى كه مورد مدح او قرار مىگيرد. به همين سبب، موسوى گرمارودى خطاب به حضرت امام مىسرايد:
4ـ شاعر نيز مانند بيشتر مردم، يك بسيجى است كه در سنگر سخن، خود را در حال جهاد احساس مىكند. اگر چه گاه و بيگاه تفنگ به دست مىگيرد، تا در كنار ديگر رزمندگان اسلام از حريم دين خدا پاسدارى كند، برّندهترين سلاح او همان قلم و زبان است كه از نيام بركشيده بر دشمن دين و انقلاب مىتازد و چنين مىگويد:
منافق! گر تو پندارى بدين رفتار و اين شيوه
توانى راه سرخ انقلاب ما بگردانى
تو نتوانى، تو نتوانى، ره اين ملت پر خشم و جوشان را، كنى سدّ
تا مسير انقلابش را بگردانى،
كه اين نور فروزان، نيست از شمع و چراغى
يا ستاره، يا كه نور ماه،
خورشيد است و خورشيد است،
و تو خفاش شرمت باد كز خورشيد مىترسى
5 ـ صلابت سخن و استوارى لفظ نيز يكى ديگر از محسنات شعر انقلاب است، بنابراين شاعران در به كار بردن قافيهها بشدت سختگيرند و از تكرار آن بيزار، در عين حال سخن آنان روان است و سليس.
6ـ زبان شاعر و اصطلاحاتى كه بكار مىگيرد براى مردم مأنوس و آشناست و در عين حال عالىترين مفاهيم فرهنگ اسلامى را در بر دارد.
7ـ شاعر از رواج واژهها و اصطلاحاتى كه مهجور و دور از ذهن و يا نشانه لاابالىگرى غرب و موجب تكلف خود و ديگران است، به شدت دورى مىكند و مىكوشد كلام امروزش هم از جهت لفظ و هم از لحاظ معنى و محتوى بهتر از سخن ديروز او باشد.
8ـ شعر اين دوره، از لحاظ صناعات لفظى و معنوى بىنهايت غنى و پربار است، هم طرز سخنسرايى فردوسى و فرخى و عنصرى را داراست و هم شيوه كلام سعدى و مولوى و حافظ را دربرمىگيرد، به علاوه ظرافت و باريكانديشى و نازكخيالى صائب را به ياد مىآورد و سرشار از گونههاى مختلف ايهام، تشبيه، تضاد، و مراعات النظير است، بىآنكه زيادهروى يا تكلف و پيچيدگى در كار باشد.
(زكريا اخلاقى)
كاربرد كلمه اشارات از بار معنايى ايهامى برخوردار است، زيرا هم به اشارتهاى عرفانى و سلوك برمىگردد و هم به اشارات، كه نام كتاب بوعلى سيناست.
قادر طهماسبى (فريد)
شكست سروهاى لب جوى وفا، تشبيهى است براى مردم.
سروها: مردم (مشبه)؛ شكست: شهيد شده، مجروح شده (مشبه به)؛ سبزى و راست قامتى: سرو قامتان جاودانه؛
تاريخ از جهت ايمان و اعتقاد به اسلام و انقلاب (وجه شبه)؛ ادات تشبيه: مثل، مانند، چون و... كه حذف شده است.
(سلمان هراتى)
بين كلمات شوق و اندوه، بيدارى و خواب، تضاد بهكار رفته است.
بين كلمات اختر، روشنى و آفتاب، مراعات النظير بهكار رفته است.
9ـ قصيده به وسيله افرادى نظير «حميد» و «اوستا» و «جذبه» و ديگر شاعران شور و حالى خاص يافته است و از نظر تعداد ابيات، قصايد بلندى (نظير سرودههاى محمد على مردانى) كه بىسابقه مىباشد، ساخته شده است.
10ـ اقتباس از قرآن نيز، چون مزين به آيات الهى است، از عظمتى خاص برخوردار است. اينك نمونهاى از آن:
11ـ رباعى فراوان است، ولى در آن، سخن از پوچى و بىاعتبارى دنيا و يا از مستى آب انگور نيست، بلكه سخن از جاودانگى و حيات و ثبت لحظات تاريخ است، اينك نمونهاى از آن:
(قيصر امين پور)
12ـ غزل از محدوده شناخت شده خود مىگذرد و با حماسه در هم مىآميزد و از آن گذشته با ناشناختهاى فراتر از مرز انديشه همراه مىشود، لذا هم عاشقانه است، و هم عارفانه، هم حماسى، هم سياسى، هم اجتماعى و هم تعليمى.
13ـ بيشتر شعراى اين طرز سخن، از تكبر و فخر فروشى بيزارند و براى خودسازى و صفاى بيشتر در تلاش. آنان بر اين عقيدهاند كه كارشان در دستگاه عظيم آفرينش، براى هميشه ثبت و ضبط است.
14ـ زنان شاعره در انقلاب اسلامى با عشقى عميق به اسلام و انقلاب، سخن مىگويند،
مانند:
(سپيده كاشانى)
15ـ در ادبيات انقلاب اسلامى، كلام جوانان از حكمت پيرانه برخوردار است. ترجيع بند زيباى زير از «افشين علاء» كه هنگام سرودن آن هنوز هجده بهار از عمرش نگذشته بود، به خوبى بيانگر آن است كه چه خوب حضرت امام(ره) را شناخته است.
«قطره و اقيانوس»
16ـ شاعر وقتى از بزرگان دين ياد مىكند، حريم آنان را نگر مىدارد، لذا در مرثيه شعرى نمىسرايد كه با روح اسلام و عظمت مقام معصوم منافات داشته باشد، سخنى نمىگويد كه دون شأن رفيع آن بزرگان باشد و از بىكسى و ذلت حكايت كند، بلكه چيزى را مىگويد، كه بايد گفت و مرثيه را با حق گويى به صورت حماسهاى جاودانه در مىآرود. مانند اين شعر:
17ـ شاعر، روح انقلاب را به خوبى درك كرده است و مىداند چرا در مقابل تجاوز بايد پايدارى كرد و حيات واقعى را چه پايگاهى است، لذا مىگويد:
(فريد اصفهانى)
18ـ اگر حافظ با مأنوس بودن با قرآن و نماز شب، سخنش تلفيقى است از كلام سعدى و مولوى، و ناشناختهاى از ظرافتهاى دنياى ادب، شاعران سحرخيز و شبزندهدار سلاح به دست انقلاب اسلامى نيز، همان راه را مىپيمايند.
19ـ در شعر انقلاب اسلامى، حماسه، جايگاه خود را داراست، با اين تفاوت كه در اينجا؛ از كاه، كوهى ساخته نمىشود بلكه؛ سخن شاعر تجسم واقعيتى است كه كلام و قلم از بيان آن عاجز است و اين حقيقت تاريخى نه سينه به سينه به او رسيده و نه ساخته و پرداخته خيال اوست، بلكه از واقعيتى سخن به ميان مىآورد كه در زمان حيات وى اتفاق افتاده و احتمالاً به چشم خويش شاهد آن بوده است و آنچه مىگويد، از ژرفاى درونش برخاسته است.
20ـ شاعر براى گروهى خاص و به منظور دست يافتن به ديگدان نقره و ظروف طلا شعر نمىگويد، چرا كه چنين اهداف ناچيزى، از همتى ناچيز ناشى مىشود. شاعر از چيزى سخن مىگويد كه مردم زمانش شيفته آن هستند.از اين جهت، جامعه سحر بيان شاعر را در تجسم واقعيتهاى عينى زمان تحسين مىكند و چون بلنداى همت شاعر مافوق زمان و مكان است و به وسعت فرهنگ اسلامى كرانه ناپيداست، عظمت شعر او نيز چونان اسلام فراتر از مرز زمان و مكان است.
21ـ تنوع شعر نيز از ويژگىهاى ديگر اين سبك است و سرودههاى انقلابى گفته شده در تاريخ ادبيات ما نيز، بىسابقه است.
22ـ واژگان در سبك شعر انقلاب اسلامى، داراى مفاهيم معنوى و بار فرهنگى خاصى هستند كه از ژرفاى اسلام ناب محمدى ( صلىاللهعليهوآلهوسلم ) و تشيع سرخ علوى ( عليهاالسلام ) سرچشمه مىگيرد، همين طور است اصطلاحات و حتى استعارهها و كنايهها. به عنوان مثال:
(حميد سبزوارى)
23ـ شاعر در سايه بيد و كنار گل و سبزه و مست از آب انگور و يا خمار افيون، به سرودن شعر نمىپردازد:
بلكه زير رگبار آتش دشمن و در كنار پيكر زخمى يا بيجان همسنگران خويش شعر مىسرايد و تاريخ را ثبت مىكند، بنابراين هم فضاى شعر او فضايى متفاوت است، و هم سخنش تا اعماق روح آدمى اثر مىكند، زيرا «سخن كز دل برآيد، لاجرم بر دل نشيند»
24ـ در هيچ دورهاى از ادوار تاريخ ادبيات فارسى، جوانان مؤمن و متدين و خودساخته به اين اندازه به شعر روى نياوردهاند، جالب توجه اين كه همه اين جوانان، طرفدار انقلاب و فدايى آن هستند و به دور از تنگ چشمى و حسادت، در فكر اصلاح خود و ديگرانند.
25ـ شاعران انقلاب اسلامى، براى خدا از نظام جمهورى اسلامى خويش دفاع مىكنند و زمامداران نيز مشوق صادق استعدادهايند. در طول تاريخ بشر، تا اين لحظه چنين پيوندى، صادقانه بين حكومت و شاعران وجود نداشته است و اين تعداد شعر خوانىها و كنگرههاى ادبى را تاريخ جهان سراغ ندارد.
يكى از ويژگىهاى بارز ادبيات انقلاب، بروز معانى جديد در قالبهاى كهن و نيز ظهور واژگان بديع در زبان جديد است. يعنى بهرهگيرى از سنت ديرين ادبيات به نحو خلاق، و همچنين آفرينش معانى تازه در همان قالبها. علت موفقيت اين زبان آزمايى و كارآمدى سنتى ادبيات در تركيبهاى جديد، بيش از هر علتى، در اثر زنده بودن مضامين ادبى و حضور فعال و كاربردى در آثار است، به عبارت ديگر، شاعر و اديب امروز نه تنها نيازمند اسطوره و روايت تاريخى ادب خويش نيست، بلكه حتى متعالىترين مضامين ـ ادب عاشورايى ـ خويش را به گونهاى حاضر و زنده مشاهده مىكند و خود نيز در متن حادثه قرار دارد و بنابراين، پيش از آن كه بخواهد با استعاره و كنايه و به زبان نمادين احساس خويش را با مضمون و اسوه ادب پيوند زند، همان واقعيت را تصوير مىكند، گويا نمادها را تجسم بخشيده و مضمونها را در عرصه بيرونى اثر خويش حاضر ساخته است. در زير نمونههايى از واژگان و تركيبهاى جديدى را كه غالبا نماينده واقعگرايى و مردمى بودن ادبيات انقلاب اسلامى است و قبلاً كاربرد اندكى داشته و يا به كلى مهجور بودهاند، ذكر مىكنيم:
تركيباتى چون؛ عطر تكبير، سجاده گلبرگ، نماز ياران، جام أكملت لكم، دست جبرئيل، سوره سوگ، عطش مزرعه، تاوان عشق، گل آفتاب... و واژگانى چون: بسيج، لاله، عطر، نسيم، زلال، ستاره، آئينه، شهادت، تشهد، سلام، سنگر، كوير، شقايق، زمزم، خاك، تشنه، دريا و... مثلاً در شيوه سخنورى حضرت امام، گاه با واژگان و تركيباتى مواجه مىشويم كه پيش از آن سابقه نداشته و يا اندك بوده است. براى نمونه با واژهها و تركيبات: خم خم، دك، مندك و... آشنا مىشويم و اين نشاندهنده آن است كه در پديد آوردن اين واژگان نه تنها تصنعى در كار نبوده، بلكه بارقه روانى و سادگى از ظاهر كلمات به خوبى نمايان است:
تارى ز زلف خم خم خود در رهم بنه
فارغ ز علم و مسجد و درس و نماز كن(4) پيوسته خطاب لن ترانى شنوى فانى شو تا خود از تو منفك نكند(5)
بگذار چراغ، صبح گرديدخورشيد جهانمدار آمد (6)
خرقه درويش همچون تاج شاهنشاهى استتاجدار و خرقهدار از رنگ و بو افتاده نيست (7)
عاقلان از سرّ سودايى ما بىخبرندما ز بيهودگى هوشوران بىخبريم (8)
ورود واژگان عربى و رواج آن در زبان فارسى، از ويژگىهاى سبك عراقى به شمار مىرود و بىشك سرودههاى حضرت امام نيز مشمول اين قاعده است و ما در شعر معظم له تركيباتى از قبيل دارالجنون، رب الارباب و... و لغاتى همچون جيش، طير، نمله و... را مىبينيم كه ذيلاً به ابياتى در اين باره اشاره مىشود:
بساط چون تو سليمان و كلبه درويش
نعوذ باللّه گويى ز اشتباه تو شد(9) دار السلام روى سلامت نشان ندادبگذشت جان از آن و به دارالعجب رسيد(10)
همه خوبان بر زيباييت اى مايه حسنفىالمثل در بر درياىخروشان چو خس است (11)
به مىبرند راه عقل را از خانقاه دل كه اين دارالجنون هرگز نباشد جاى عاقلها (12)
چشم تو و خورشيد جهان تاب كجاياد رخ دلدار و دل خواب كجا
با اين تن خاكى ملكوتى نشوىاى دوست تراب و ربالارباب كجا (13)
حاش للّه كه جز اين ره ره ديگر پويم عشق روى تو، سرشته به گل و آب من است (14)
پاره كن سبحه و بشكن در اين دير خوابگر كه خواهى شوى آگاه ز سرالاسرار (15)
ذرهاى نيست به عالم كه در آن عشقى نيستبارك اللّه كه كران تا به كران حاكم اوست (16)
الا يا ايهاالساقى برون بر حسرت دلهاكه جامت حل نمايد يكسره اسرار مشكلها (17)
در جرگه طير آسمانمدر حلقه نمله زمينم (18)
واژهها و مضامين قرآنى و احاديث نيز فراوان در كلام امام به چشم مىخورد.
زاده اسماء را با جنةالمأوى چه كارى
در چم فردوس مىماندم اگر شيطان نبودى(19) هجرت از خويش كنم، خانه به محبوب دهمتا به اسماء معلم شوم اما نشدم(20)
قدسيان را نرسد تا كه به ما فخر كنندقصه علّم الاسماء به زبان است هنوز (21)
گر تو آدمزاده هستى علمالأسماء چه شدقاب قوسينت كجا رفته است و اَوْاَدنى چه شد (22)
سوره بقره آيه 31:
«وَعَلَّمَ آدَمَ الاَسْماءَ كَلَّهاثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَىَ الْمَلئِكَةَ فَقالَ انْبِؤُنى بِاَسْماءِ هآؤْلآءِ اِنْ كُنْتُم صادِقين»
دل درويش بدست آر كه از سرّ الست
پرده برداشته، آگاه ز تقديرم كرد(23) عشق جانان ريشه دارد در دل از زور الستعشق را انجام نبود چون ورا آغاز نيست
اين پريشان حالى از جام «بلى» نوشيدهاماين «بلى» تا وصل دلبر بىبلا دمساز نيست (24)
هوشيارى من بگير و مستم بنماسرمست زباده الستم بنما (25)
سوره اعراف آيه 172
«و اِذ اخَذُ رَبُّك من بَنى آدَمَ ظهورِهِم ذُرَّيَتِهِم وَ اَشْهدَهُم على اَنْفُسِهِم اَلَسْت بِربّكُم قالوا بلى شَهْدِنا ان تقولُوا يوم القيامَة اِنّا كُنّا عن هذا غافلين»
ايمنى نيست در اين وادى ايمن ما را
من در اين وادى ايمن شجرى مىجويم(26) موسى اگر نديد به شاخ شجر رخشبىشك درخت معرفتش را ثمر نبود(27)
اى اصل شجر ظهورى از تودر پرتو سر سرمدانى (28)
سوره قصص آيه 30:
«فلمّا اتيهانُودِىَ مِن شطىء الْوادِ الايْمَنِ فى البُقعَة المبارَكَةِ من الشَجَرة اَنْ يا موسى اِنّى انا اللّهُ ربُّ العالَمين»
خور با رخ آشكار آمد(29) اى دوست هر آنچه هست تور رخ توستفريادرس دل نظر فرخ توست
طى شد شب هجر و مطلع فجر نشديا را دل مرده تشنه پاسخ توست (30)
سوره قدر: «اِنّا انزَلناهُ فى ليلةِ الْقَدر، وَ ما ادريكَ مْا لَيْلَةُ الْقَدر، لَيلَةُ القَدْر خَيْرٌ مِنْ الف شَهر، تَنَزَّلُ الملائِكةُ و الروح فيها بأذْنِ ربِّهم مِنْ كلّ اَمرٍ، سلامٌ هِىَ حتّى مطْلَعِ الْفَجْر».
مضامين قرآنى
هر طرف روكنم تو اى قبله
قبله قبله نما نمىخواهم(31) بر در ميكده و مسجد و ديرسجده آرم كه تو شايد نظرى بنمايى(32)
سوره بقره، آيه 115: «وللّه اَلْمَشْرِق وَ المَغْرب فَأيْنَما تولّوا فثَمَّ وجه اللّه اِنَّ اللّه واسِعٌ عَليم»
سوره طارق، آيه 9: «يوم تبلى السرائر»
سوره كافرون، آيه 6: «لكم دينكم ولى دين»
سوره زمر، آيه 46: «قُل اللّهم فاطر اَلْسماواتِ وَ الارْضِ عالِمَ الغَيْبَ وَ الشَهادَة انتَ تَحْكُمُ بَيْنَ عبادِكَ فى ماكانوا فيهِ يَختَلِفون».
سوره بقره، آيه 7: «خَتَمَ اللّه على قلوبِهِم وَ على سَمْعِهِم وَ على اَبْصارِهِم غِشاوَة وَ لهم عذابٌ عظيمٌ»
سوره اعراف، آيه 11ـ12: «وَ لَقَد خَلقناكُم ثُمَّ صَوَّرنا كُم ثُمَّ قُلنا للملائِكَةِ اسجُدُوا لآدَمَ فسجُدوا إلا اِبليس لَم يَكُن مِن الساجدين» و «قالَ ما مَنعك اذْ اَمَرتكَ قالَ انا خيرٌ منهُ خلقتني من نارٍ وَ خلْقتهُ من طين».
احاديث:
حضرت على(ع):
«لايُدْركَهُ بعد الْهِمَمِ و لايَناله غَوْصَ الفِطَن» (39)
فقر فخر است، اگر فارغ از عالم باشد
آن كه از خويش گذر كرد، چهاش غم باشد(40) كشكول فقر شد سبب افتخار مااى يار دلفريب بيفزاى افتخار(41)
پيامبر اكرم(ص) :
«الفَقْر فَخْرى وَ اَنا اَفْتَخرُ بِه» (42)
حضرت على (ع):
«اِن قوما عَبدوااللّهَ رَغْبَة فَتِلْكَ عبادَة الْتُّجار وَ اِنَّ قوما عبدوااللّه رهبةً فَتِلْكَ عبادَة الْعَبيد وَ اِنَّ قوما عبدوااللّه شُكرا فَتِلْكَ عبادَة الأحرار» (44)
عرفان در شعر پس از انقلاب اسلامى:
يكى از موضوعات شعرى انقلاب اسلامى ايران (عرفان اسلامى) است. و آثار بزرگانى همچون امام خمينى(ره)، علامه طباطبايى رحمةاللّه عليه، مرحوم اميرى فيروزكوهى، مرحوم شهريار، مرحوم مهرداد اوستا، استاد حسنزاده آملى، و امثال آنان از صبغه خاص و چاشنى عرفان برخوردار هستند. در آثار ديگر شاعران نيز، كم و بيش همين ويژگى به چشم مىخورد.
امام خمينى(ره) در جوانى اشعار و قصايد جالب و زيبايى در امور ادبى، اخلاقى، اجتماعى و نيز سياسى سروده است كه مورد تمجيد و تحسين و شگفتى كسانى كه آن را خوانده يا شنيدهاند قرار گرفت. مسمطى از ايشان در مدح امام زمان (عج) كه سراسر ذوق و عرفان است و در آن منتهاى فن و هنر شعر سازى و ترانه نوازى بكار رفته است، در مجلد دوم كتاب آثارالحجة به چاپ رسيده است كه بند اول اين مسمط از اين قرار است.
بر جهان و هر چه اندر اوست يكسر حكمران شد
در غزلهاى امام(ره)، واژهها و تركيبات عرفانى فراوانى وجود دارد از قبيل: صومعه، درويش، خرقه، رهرو، منزل، صوفى، عرفان، خرابات، پيرصومعه، خلوتگه رندان، شيخ، شاهد، ميكده و...
نمونهاى از غزلهاى حضرت امام (ره): (45)
فيلسوف و عارف فرزانه، علامه طباطبايى (رضوان الله تعالى عليه) در اشعار عارفانه خود به مسائل و اصطلاحات عرفانى اشارات فراوانى دارند، از قبيل: مستى، جام، ميخواره، مهر، دلدار و مانند اينها. نمونهاى از اشعار عرفانى ايشان غزل بلند «هنر عشق» است:
شاعر فقيد استاد محمد حسين شهريار پيش از پيروزى انقلاب اسلامى و پس از آن در اشعار خود به عرفان توجه خاص مبذول داشته و در ضمنِ توحيديهها، غزلها، قطعات و مثنوىهاى خويش، به دقايق عرفان اسلامى، اشاراتى نيز نموده است. در ذيل چند بيت از قصيده توحيديه وى نقل مىشود:
اگر در حادثه خونبار عاشورا، جان انسانهاى آزاده به درد آمد و در سوگ سالار شهيدان اشك ريختند، و اگر گويندگان و شاعران آگاه و ژرف انديش، در رثاى حسين (ع) و مظلوميت او و ياران شهيدش آثار ارزشمندى نگاشتند و سرودند و فرياد اين مظلومان هميشه تاريخ را به گوش جهانيان رسانيد، امروز نيز شاعران و نويسندگان دردآشنا، هوشمند و آگاه، ظلم و ستم بيداد طاغوتيان و مقاومت مردانه و جاودانه امت اسلامى و رهبرى بىنظير امام خمينى(ره) را در قالب شعر و سرود و كلماتى آهنگين و اديبانه با بيانى شيوا به گوش تمام انسانهاى آزاده مىرسانند.
مشتركات دو حادثه عظيم عاشورا و انقلاب اسلامى ايران فراوان است و شاعران و گويندگان نيز، از اين همانندىها به خوبى استفاده كردند و تأثيرپذيرى امت حقيقت جوى ايران اسلامى را در قالب شعر بيان نمودند و در اين راه به توفيقهاى بزرگى دست يافتند.
فرهنگ ايثار و شهادت، مضمون متعالى ديگرى است كه ارمغان مكتب ادب عاشوراست. فرهنگ ايثار و سيره شهادت است كه در ادب انقلاب اسلامى نيز انديشههاى لطيف شاعران و نويسندگان و عزمهاى استوار پروردگان مكتب مبارزه را به خود جذب كرده است. شهيد و شهادت البته مضمون جديدى در ادبيات ما نيست، اما حضور و وفور آن در عصر انقلاب و به ويژه در دوران جنگ، احساس تازهاى ايجاد كرد و الفتى نزديك با عواطف عاشقان برقرار ساخت؛ چنانكه بلند آوازهترين شعر زندگى بوده و مضمون پردازترين قالبهاى انديشه نيز گشت.
(عليرضا قزوه)
و اينك نمونههايى از اشعار شعراى متعهد انقلاب اسلامى كه درباره حماسه مقدس حسينى سروده شده است.
ـ على معلم دامغانى: يكى از شاعران پيشكسوت و صاحب سبك انقلاب اسلامى است كه اهميت و شهرتش به خاطر مثنوىهاى استوار، فخيم و جذابى است كه تاكنون سروده است. به كارگيرى بحور سنگين عروضى از شاخصهاى بارز اين مثنويهاست. براى مثال؛ يكى از مثنوىها كه شهرت بيشترى دارد درباره (غروب عاشورا) است. اين مثنوى زيبا و حماسى با وزن دل انگيزى كه دارد مورد استقبال و تقليد بسيارى از شاعران معاصر قرار گرفت. از ويژگىهاى اين مثنوى، آوردن تصاوير بكر حماسى و شكوهمند از حادثه كربلا و غروب عاشوراست، همچنين بار عاطفى قوى، زبان فخيم، انديشه ناب شيعى، آهنگ و وزن محرك و سيلابهاى پر كشش و تپنده و پيام و بيان تعميم و اندوه، توأم با خشمى مقدس، از ويژگىهاى بارز اين مثنوى است.
و اينك ابياتى از اين مثنوى:
ـ سيد حسن حسينى: يكى ديگر از محققان و مترجمان و شاعران بنام انقلاب اسلامى است، كه در شعر نو و غزل و به ويژه در رباعى شهرت دارد. شايد بتوان گفت: نامبرده يكى از بنيانگذاران رباعى به سبك جديد است، روح حماسى و در عين حال توأم با احساس و عاطفه، از ويژگىهاى اشعار وى، به ويژه رباعيات اوست براى نمونه به دو رباعى ذيل كه درباره تشنگى و شهادت امام حسين (ع) است، اشاره مىشود:
همانطور كه ملاحظه گرديد، نگرشى نو و حماسى به مظلوميت، تنهايى و زخمهاى جسمى و روحى و عطش و تشنگى حضرت سيد الشهدا(ع) را، در اين ابيات مىتوان ديد. در رباعى دوم نيز شاعر با توجه به شعارها و سخنان حماسى حضرت مانند: (هَيْهات مِنّا الذِلّه) (اِنّى لا أرَى الموتَ أِلاّ سَعادة) نشان داده است كه آن حضرت و يارانش با اشتياق به مرگ و عشق به شهادت و پاكباختگى در راه حق، ابهت و هيبت مرگ را كه به هر حال براى عموم انسانها چون ما بسيار عظيم است، از بين بردهاند.
ـ مرحوم سلمان هراتى: عندليبى ديگر در گلزار ادبيات انقلاب اسلامى است كه متأسفانه شعله و آوازش فرو كشيد، اما هميشه عطر خوش طنين آوازش كه بوى درد و حماسه را مىدهد در لالهزار ادبيات انقلاب خواهد ماند. و اينك دو رباعى عاشورايى از او:
شاعر در اين رباعى، حضرت زينب را به خورشيد تشبيه كرده كه از پس زخم عميق روحى خود طلوع كرده و در گودال قتلگاه پس از غيبت خورشيد يعنى شهادت حضرت ابا عبدالله، مانند صاعقه، با صلابت و درخشش، در آسمان سياه ابرهاى فتنه ظاهر مىشود.
در رباعى اول نيز به شهادت و قطع شدن دستان حضرت ابوالفضل العباس؛ پرچمدار كربلا، اشارت دارد و قطع شدن دستان سردار كربلا را، به افتادن پرندهاى بىقرار تشبيه كرده است كه مىتوان گفت: اشارهاى نيز دارد به اين حديث كه: خداوند در بهشت دو بال به آن سردار شهيد مىدهد كه مىتواند با آن به هر جاى بهشت كه بخواهد، پرواز كند.
ـ استاد محمود شاهرخى: در رباعى محكم و استوار خود درباره علمدار عشق، با بيان درس وفادارى، مروت و حماسه غيرت و سخاوت از علمدار عشق، اشارت تلميحى نيز به بابالحوايج بودن آن حضرت در دنيا و شفيع بودن آن شهيد بىدست در عالم ديگر دارد:
ـ سعيد بيابانكى: يكى از شاعران جوان انقلاب است كه در غزلى زيبا، توانسته است با زبانى صميمى و تصويرى بكر، اندوه و خشم و مرثيه و حماسه را در هم آميزد. گرچه خورشيد كه رديف اين غزل دلنشين مىباشد، استعارهاى تكرارى براى امام حسين (ع) است، ولى در مجموع به كارگيرى اين استعاره در بعضى از ابيات اين غزل، تصاوير بديع و شكوهمندى را ارائه داده است. هر بيت از اين غزل اشارت به حادثهاى در غروب عاشورا دارد و در مجموع يادآور اين فراز از زيارت عاشورا است كه :
«يا ابا عبداللّه، لَقَد عَظُمَتِ الرَّزيَّة وَ جلَّت وَ عَظُمَت الْمُصيبةُ بِكَ عَلَينا وَ على جميعِ اَهلِ الاسلام...».
و اينك گزيدهاى از ابيات اين غزل:
ـ على موسوى گرمارودى: يكى از پيشگامان شعر انقلاب اسلامى است كه به سبك كهنه و نو شعر مىسرايد. بعضى از سرودههايش در مدح و مرثيت خاندان نبوت (ع) و حادثه عاشوراست.
اينك فرازهايى از شعر «خط خون» كه در مدح و رثاى حضرت اباعبدالله (ع) مىباشد و به راستى از حيث انديشه و پيام و مايهورى و اسلوب و استحكام و احساس و عاطفه و حماسه در نوع خود كم نظير است و شايد بتوان گفت: يكى از شعرهايى است كه شاخص سبك شاعرى اوست و نگرش تازه و مضمون بديع درباره حماسه مقدس حسينى؛ از بارزترين ويژگى اين شعر است:
ـ درختان را دوست مىدارم
كه به احترام تو قيام كردهاند
ـخون تو شرف را سرخگون كرده استو آب را
شفق آينهدار نجابتت كه مهر مادر توست
ـ در فكر آن گودالم و فلق محرابى
كه خون تو را مكيده است
كه تو در آن نماز صبح شهادت گزاردهاى
ـ شمشيرى كه بر گلوى تو آمد
هيچ گودالى را چنين رفيع نديده بودم
هر چيز و همه چيز را در كائنات
در حضيض هم مىتوان عزيز بود، از گودال بپرس
به دوپاره كرده:
هرچه در سوى تو حسينى شد
و ديگر سوى يزيدى.
انقلاب اسلامى با شكوه و اصيل ايران را بايد از حوادث و جريانات بىنظيرى دانست كه با تكيه بر آرمانهاى معنوى و الهى، بيشترين تغيير و دگرگونى را در بنيادهاى فرهنگى و فكرى جامعه تحت تأثير خود به وجود آورده و حتى فراتر از آن نيز تأثيرات جهانى هم داشته است.
اين تحول بنيادين كه خود متأثر از يك انقلاب درونى و فرهنگى عميق بوده است، در تاريخ چند صد ساله فرهنگ اسلامى اين مرز و بوم، كه از ادبياتى غنى بهرهمند است، ريشه دارد. ادبيات به عنوان يك شاخه مهم از درخت تناور فرهنگ ما و به مثابه يك شعبه مهم، گسترده و فراگير هنر يك سرزمين، نقش عمدهاى در حفظ گسترش، و انتقال فرهنگ دارد و همواره حربهاى موثر براى ترويج افكار و عقايد بوده است. ادبيات از موارد مهمى است كه تحت تأثير شديد ابعاد مختلف انقلاب واقع شده و اساسا، مسير و روال قبلى خود را تغيير داده است. به طورى كه هم اكنون پديده «ادبيات انقلاب اسلامى» با ويژگىها و كيفيت خاص خود مطرح و تا حد زيادى تثبيت شده است.
ادبيات انقلاب اسلامى، گذشته از زمينههاى فكرى و جريانهاى سياسى، كه مطمئنا از سالها پيش آغاز شده بود، در دوران انقلاب با «شعار» وارد ميدان مىشود، شعارى كه از مذهب و راه و روش دينى و الهى الهام گرفته بود. در اين زمان، شعار ارتباط اسلام با مظاهر اجتماعى و مسائل سياسى را نمودار ساخت. شعارها مبين جهتگيرىها بودند و برآمده از دل و جان و همراه با احساسات خالصانه و بىپيرايه مردم. هيچ عنصر ساختگى و تحميلى در آنها نبود و همين مسأله باعث تأثير شگرف آنها در مردم شد.
«ادبيات انقلاب اسلام» ادبياتى است در خدمت تعهد، از مردم و براى مردم و بيان مسائل مردم. اين نوع ادبيات؛ تفنّنى، روشنفكر مآبانه و خالى از وظيفه و رسالت نيست، براى بيان آرزوهاى نفسانى و نيازهاى آنچنانى هم نيست كه نويسنده و شاعر براى دل خود و خوشايند ديگران بنويسد و بسرايد، بلكه بيان خشم و طوفان روحى شاعران و نويسندگانى است كه از ميان تودهها برخاسته و در كوره داغ حماسهآفرينىها و ايثارها صيقل يافتهاند. لذا پيامى نو و سخنى دگرگونه دارند. هدف آنان ابلاغ ارزشهاى والاى انسانى و برخوردار از مكتب اسلامى است.» به بيانى ديگر:
ادبيات انقلاب اسلامى چون شمشير دو سرى است كه با يك سوى آن به جنگ كفر و نفاق و ارتداد بايد رفت و با سوى ديگر آن به جنگ با شيطان درون. (46)
طوفان انقلاب و سيل خروشان ادبيات پويا، ادبيات فريادگر، ادبيات مقاومت، ادبيات شيعى و عاشورايى و كربلايى، انديشههايى چون هنر براى هنر را به كنارى نهاد و ادبيات را در خدمت تعالى انسان اجتماعى و انسان متعالى درآورد، به شعر آبرو بخشيد و آن را از حد يك وسيله براى ابراز صرف احساسهاى عاشقانه و توصيفهاى شهوانى و... فراتر برد و در كوثرى از قداست و طهارت نهاد.
1. مجموعه مقالههاى سمينار بررسى ادبيات انقلاب اسلامى، انتشارات سمت، سال 1373
2. مجله حضور، سخنرانى دكتر اسماعيل حاكمى در سمينار جمعيت زنان، شماره پنجم و ششم.
3. مصاحبه با آقاى عبدالجبار كاكائى.
4. مصاحبه با آقاى دكتر منوچهر اكبرى.
5 . مصاحبه با آقاى دكتر جليل تجليل.
6 . كيهان فرهنگى، سال نهم، خرداد 1370،
7. پژوهشى در شيوههاى ادبى آثار امام خمينى (قدس سره)، تأليف محمدرضا اسدى.
1. عضو هيئت علمى دانشگاه بينالمللى امام خمينى(ره) 2. اكبرى، منوچهرى. نگاهى به شعر انقلاب نور. مجموعه مقالههاى سمينار بررسى ادبيات انقلاب اسلامى. انتشارات سمت، سال 1370. 3. محموعه مقالههاى سمينار بررسى ادبيات انقلاب، ص 44 تا ص 57. انتشارات سمت، سال 70. 4. ديوان امام، ص 171. 5. ديوان امام، ص 210. 6. ديوان امام، ص 95. 7. ديوان امام، ص 70. 8. ديوان امام، ص 165. 9. ديوان امام، ص 92. 10. ديوان امام، ص 119. 11. ديوان امام، ص 53. 12. ديوان امام، ص 46. 13. ديوان امام، ص 191. 14. ديوان امام، ص 57. 15. ديوان امام، ص 124. 16. ديوان امام، ص 62. 17. ديوان امام، ص 46. 18. ديوان امام، ص 287. 19. ديوان امام، ص 180. 20. ديوان امام، ص 145. 21. ديوان امام، ص 127. 22. ديوان امام، ص 94. 23. ديوان امام، ص 83. 24. ديوان امام، ص 65. 25. ديوان امام، ص 192. 26. همان منبع، ص 169. 27. همان منبع، ص 107. 28. همان منبع، ص 289. 29. همان منبع، ص 95. 30. همان منبع، ص 196. 31. ديوان امام، ص 160. 32. ديوان امام، ص 186. 33. همان منبع،ص 52. 34. همان منبع،ص 132. 35. همان منبع،ص 62. 36. همان منبع،ص 52. 37. ديوان امام، ص 254. 38. ديوان امام، ص 127. 39. نهج البلاغه (فيض الاسلام) ص 22. 40. ديوان امام، ص 86. 41. ديوان امام ص 122. 42 سفينة البحار، ج 2 ص 378. 43. ديوان امام، ص 94. 44. نهج البلاغه (فيض الاسلام) ص 1192. 45. ديوان امام، ص 104. 46. مجموعه مقالههاى سمينار بررسى ادبيات انقلاب اسلامى. انتشارات سمت ـ سال 70. ص 184