انقلاب اسلامی و ادبیات مقاومت در پرتو رهبری امام (ره) (2)

یدالله محمدی

نسخه متنی
نمايش فراداده

انقلاب اسلامي و ادبيات مقاومت در پرتو رهبري امام«ره» (2)

يداللّه محمدي عضو هيأت علمي دانشگاه امام حسين(ع)

چكيده

اين مقاله قسمت دوم مقاله سه قسمتي با عنوان «انقلاب اسلامي و ادبيات مقاومت در پرتو سيادت و رهبري امام(ره)» است. بحث كلي مقاله، تقابل قدرت و رويارويي دو اراده سخت افزاري و نرم افزاري قدرت است كه هر كدام خاستگاهي متفاوت دارد و در موقعيتي كاملاً نابرابر قرار گرفته است. در يك سو رژيم پهلوي با تمام ابزارهاي قدرت اعم از حمايتهاي سياسي و معنوي خارجي، سازمانهاي اطلاعاتي و تبليغاتي، ارتش و نيروهاي مسلح كاملاً مجهز و وفادار و اقتصاد نفتي قرار گرفته و استبداد مدرن نفتي به وجود آورده كه كاملاً بر اوضاع مسلط است و كوچكترين تهديد داخلي و خارجي متوجه او نيست. در سوي ديگر رهبري معنوي قرار گرفته كه جز اتكال به خدا، اعتماد به نفس و اعتقاد به مردم چيزي ندارد. او در جهت تحقق حاكميت اسلام و استقرار نظام جمهوري اسلامي، كه با نفي سلطنت مرادف است به گونه اي حركت كرد كه ابزارهاي قدرت را يكي بعد از ديگري از دست رژيم خارج ساخت و توانست به آرمانها و اهداف الهي خود جامه عمل بپوشاند. تبيين عدم مشروعيت نهاد سلطنت به لحاظ ماهيت و عملكرد و تجويز مبارزه با آن، بهره گيري از فرصتهاي زماني در بيداري مردم، تبيين و ترسيم عملكرد نامشروع سلطه خارجي و تجويز مبارزه با آن در بخش قبلي اين مقاله بررسي شد. در اين شماره اهتمام امام در «تلازم نظري و عملي دين و سياست»، دعوت به مبارزه و قيام، ايستادگي و شهادت»، «تأكيد بر اسلام و احياء هويت اسلامي» و «تبيين اسطوره هاي تاريخي ـ مذهبي به منظور تقويت روح مبارزه و مقاومت» مورد بحث و بررسي قرار گرفته است.

اهتمام نظري و عملي در تلازم دين و سياست

امام در عرصه سياست، همانند ساير عرصه هاي ديگر، نظريات بديع و نوي داشتند. قلب و محور نظريات سياسي امام، تلازم سياست و ديانت است. تلازمي كه برگرفته از نظريات فقهي ايشان است. در پرتو همين انديشه بود كه امام به نفي و انكار نظام سلطنتي و تأسيس نظام جمهوري اسلامي ايران همت گماشتند. نگاه سياسي ـ فقهي امام به مسائل ايران و جهان در وضعيتي مطرح شد كه ورود علما به سياست بسيار مذموم شناخته مي شد و حتي جريان غالب فكري اين بود كه نه تنها مبارزه سياسي با رژيم پهلوي را غيرممكن مي دانستند بلكه پيشاپيش، سرنوشت آن را محتوم به شكست قلمداد مي كردند.

جريان غالب فكري بر اين باور بود كه هرگونه تلاش در برپايي حكومت اسلامي قبل از ظهور حضرت مهدي (عج) محكوم به شكست است و سياست را بايد به سياستمداران و سياست بازان واگذار كرد.

امام با درك موقعيت زماني و علل انحطاط و عقب ماندگي جوامع اسلامي بويژه ايران با هدف محو و نابودي ظلم و رهايي مسلمانان از يوغ استبداد و سلطه استعمار، احياي اسلام و تأسيس حكومت اسلامي را سرلوحه مبارزه خود قرار دادند. «عدم انفكاك ديانت و سياست» و يا «پيوند و همبستگي ديانت و سياست» از اركان اساسي تفكر اجتماعي ايشان بود. به همين مناسبت ايشان در مبحث فقه سياسي، ورود به سياست را براي همه بويژه براي علما تجويز مي كردند و آن را وظيفه اي شرعي مي دانستند. لذا براي شكستن اين روال غلط و جا افتاده (جدايي سياست از ديانت) بود كه امام مبارزه با رژيم پهلوي را آغاز و توصيه كردند و به تحريم «تقيه» پرداختند.

از نظر جامعه شناسي، جامعه به عنوان سيستم كلي و كامل مطرح است. اين سيستم متشكل از تعداد زيادي سيستمهاي كوچكتر و فرعي تر ( Sub - System ) همچون فرهنگ، سياست، اقتصاد، نيروي نظامي و... است. هرگونه تغيير و يا اختلال در سيستمهاي فرعي تر باعث مي شود كه اين اختلال و ناهنجاري در ديگر بخشها تأثير گذارد و سرانجام در سيستم اصلي بحران ايجاد كند؛ به عبارت ديگر، ثبات كلي سيستم تابعي از ثبات و هماهنگي سيستمهاي فرعي تر است.

از سوي ديگر بين اين زيرسيستمها برخي سيستمهاي فرعي تر نقش حساستر و مهمتري را در ثبات و يا بي ثبات سيستم اصلي به عهده دارد؛ به تعبير ديگر با ديد سيستمي و علمي مي توان بدين نتيجه رسيد كه بازخور و خروجي سرنوشت جامعه تابعي از ام المسائل جامعه يعني سيستم سياسي است. با توجه به نقش و جايگاه سياست و مسائل سياسي در سرنوشت هر جامعه است كه امام (ره) به مبارزه سياسي روي آوردند و آن را در راستاي اصلاح جامعه بطور بنيادين تشخيص دادند.

حركت سيدالشهدا در براندازي حكومت يزيد به رغم كمي ياران و پيروان به منظور اصلاح وضع جامعه و تغيير ساختار سياسي فاسد آن و تلاش در تأسيس حكومتي الهي، كه امام خميني بدان اشاره دارند، در راستاي تلازم سياست و ديانت است. اين خود مي توانست الگوي امام خميني در عرصه مبارزات سياسي شان بوده باشد. امام در اين رابطه فرمودند كه: «سيد الشهدا... اين جور نبوده كه آمده ببينند، بلكه آمده بود حكومت را هم مي خواست بگيرد، اصلاً براي اين معنا آمده بود... آنهايي كه خيال مي كنند حضرت سيد الشهدا براي حكومت نيامده، خير، براي حكومت آمدند، براي اينكه بايد حكومت دست سيد الشهدا باشد.»1

طرح آشتي دين و سياست و ايجاد پيوند و همبستگي ميان آنها نقطه عطفي در تاريخ مبارزات علما و تاريخ معاصر است كه توانست منشأ بركاتي براي جامعه ايران و ديگر جوامع اسلامي باشد. «اين هماني دين و سياست از قويترين نقاط هر جامعه ديني و در عين حال پاشنه آشيل هر جامعه ديني بويژه در عصر جديد به شمار مي آيد. ساده ترين و بهترين وضعيت براي هر جامعه ديني، پذيرش اين نكته است كه دين و سياست را جفتي توأمان بدانند و حتي پيش از آن حالتي «اين هماني» ميانشان برقرار سازند. در چنين وضعيتي نقاط قوت دين و سياست با هم رابطه تعاطي را تشكيل مي دهد. سياست به هنگام، منسجم و قوي مي تواند پشتوانه لازم براي اعتبار و شكوه دين باشد و متقابلاً دين مقبول و مطلوب و جاي گرفته در اعماق ذهن و قلب اعضاي جامعه تكيه گاهي مناسب براي سياست شمرده مي شود.»2

كشانيدن پاي سياست به دين و يا ورود عنصر ديانت به عرصه سياست ابتكاري نو و اقدامي بديع بود كه توسط حضرت امام صورت پذيرفت و باعث ويژگي و طراوت خاصي براي انقلاب اسلامي ايران شد. اين امر توجه جامعه شناس پست مدرن فرانسوي يعني ميشل فوكو را به خود جلب كرد. «معنويت گرايي سياسي» اصطلاحي است كه فوكو به عنوان ويژگي برجسته و بارز انقلاب اسلامي ايران از آن ياد مي كند و قلب تحليل او را از انقلاب اسلامي تشكيل مي دهد. او تصريح دارد كه: «با وارد كردن يك بعد معنوي در زندگي سياسي، كاري كردند كه اين زندگي سياسي برخلاف هميشه به جاي اينكه مانعي در مقابل معنويت باشد ظرف آن طغيان باشد.»3 لذا او اعتقاد دارد كه سخن مشهور ماركس، مبني بر اينكه دين افيون توده هاست با پيدايش و ظهور انقلاب اسلامي بر هم خورد و بلكه تحت تأثير اين انقلاب «اميدي براي جهان نااميد» شده است.

در دنياي امروز، كه سكولاريسم و جدايي دين از سياست اصلي پذيرفته شده و انكارناپذير است، ايجاد پيوند و همبستگي اين دو عنصر از سوي امام(ره) مفهوم و پديده اي غريب و نامأنوس مي نمود. در نگرش و رويكرد اسلامي تفكيك مشخص و مرزبندي دقيقي بين سياست و ديانت، يا ديانت با اخلاق، اقتصاد، فرهنگ و... وجود ندارد بلكه دين مفهومي كلي است كه همه اين ابعاد را در خود دارد و همه اين ابعاد در ارتباط ارگانيك و همبسته با يكديگر قرار دارد. از اين جهت بايد يادآور شد كه تفكيك سياست از ديانت عارضي است نه ماهوي؛ به تعبير ديگر، دين هم كاركرد دنيوي و هم كاركرد فرادنيوي دارد. در كاركرد دنيوي، دين رهايي بخش است و نافي هرگونه سلطه و سلطه گري، ظلم و ستمگري و ستم پذيري است. لذا هرگونه مانع و رادعي را، كه بر سر راه كمال و سعادت و نجات انسانهاست به عنوان مانع بيروني مي بيند و سعي در رفع آن دارد. اينجاست كه ارتباط بين دين و سياست را آشكارا مي بينيم. براي رهايي از سلطه و ستمگري دين وارد عمل مي شود و تجويز به شورش و سلطه ستيزي و ستم ستيزي دارد. فقط در كاركرد فرا دنيوي دين است كه حالت تعالي بخشي مطرح مي شود؛ يعني پاي عرفان و حركت تعالي جويانه و كمال خواهانه به جلو كشيده مي شود.

آشتي اين دو عنصر بيگانه از يكديگر (ديانت و سياست) توسط امام (ره) همزمان با آغاز مبارزات سياسي ايشان بعد از رحلت مرحوم آيت اللّه بروجردي و تحريم اصل تقيه در حوزه هاي علميه يكي از نكات برجسته انديشه و تفكر امام بوده است. امام (ره) جدايي سياست از ديانت را بسيار مذموم مي داند و آن را اقدام و حركتي استعماري در جهت اهداف استعمارگرانه آنان دانسته اند؛ چنانكه در اثر معروف خود، حكومت اسلامي، اين چنين اشاره دارند كه: «اين را كه ديانت بايد از سياست جدا باشد و علماي اسلام در امور اجتماعي و سياسي دخالت نكنند، استعمارگران گفته اند و شايع كرده اند. اين را بي دينها مي گويند. مگر زمان پيامبر اكرم(ص) سياست از ديانت جدا بود؟»4 در قسمتي ديگر، امام مقصود و غرض انقلاب را تغيير مبناي سياست ذكر كرده اند؛ يعني بعد از احياي نظريه همبستگي دين و سياست، ماهيت و شكل اين سياست را روشن مي كنند؛ سياستي برخلاف سياستهاي رايج گذشته اعم از نوع استبدادي و يا متأثر از دمكراسي غربي، بلكه تغيير مبناي سياست و استخراج سياست از متن مكتب حياتبخش اسلام: «ما انقلاب نكرديم كه صرفا به فلان يا بهمان مقصود و غرض سياسي و اجتماعي برسيم. ما انقلاب كرديم كه مبناي سياست را تغيير دهيم... ما در سياست نه از دمكراسي غربي تقليد مي كنيم، نه به هيچ يك از انواع استبداد و ديكتاتوري تعلق داريم؛ زيرا اگر استبداد بيايد اسلام مي رود.»5

يا تعابير مشابه ديگري چون: «[اسلام] سياستش در عبادتش... و عبادتش در سياستش مدغم است»6 و «احكام اخلاقيش هم سياسي است»7 يا «اسلام تمامش سياست است... سياست مدن از اسلام سرچشمه مي گيرد.»8

همبستگي «دين و سياست» در جهان معاصر، مفهوم نويني از دين بود كه توسط امام(ره) طرح، و يكي از محورها و اصول اعتقادي انقلاب اسلامي شد. همبستگي و اين هماني دين و سياست باعث شد كه دين از انزوا خارج گردد و در اتحاد و پيوند با سياست با معيارها و ضوابط ديني و اسلامي به سياستگذاريهاي داخلي و خارجي بپردازد. يكي ديگر از تأثيرات همبستگي دين و سياست اين است كه مسلمانان در جوامع اسلامي از بي حسي سياسي خارج شدند و نسبت به وضع موجود جوامع خود، ديدي انتقادي يافتند. اين نگرش و ديد انتقادي براي جوامع اسلامي كه نوعا گرفتار حكام جور بوده و هستند، مي تواند در درازمدت آثار و پيامدهاي مثبت و سازنده اي را براي اصلاح و تغيير نظامهاي سياسي آنها داشته باشد. ديويد مناشري در اين زمينه چنين مي نويسد: «ايدئولوژي خميني، مخالفت را تجويز مي كرد: جدايي مذهب و دولت كه از بين رفته بود. قدرت معنوي و مادي در ولايت فقيه جمع مي شود... ايدئولوژي اسلامي خميني وجود مرزهاي سياسي فيمابين جوامع اسلامي را به رسميت نمي شناسد... عرصه انقلاب اسلامي، جهان اسلام بود، وحدت اسلامي هدف جوهري انقلاب است.»9

امام در آشتي و پيوند «سياست و ديانت» راه ميانه رو و اعتدال را انتخاب كردند. مشي و سياست وي در مبارزاتشان برخلاف پاره اي گروه هاي سياسي و ملي گرا و يا برخي علما و روحانيون بريده از سياست نبود كه دسته اول ديانت گريز و دسته دوم سياست گريز بودند. امام به عنوان نظريه پردازي كه برخلاف جريان رايج در تاريخ سياسي معاصر توانستند «سياست» را به عرصه ديانت بكشند، افراط در سياسي كاري و بازيهاي سياسي را يكي از موانع پيروزي تحولات سياسي معاصر دانسته اند. ايشان در ارتباط با شكست جريان ملي شدن صنعت نفت چنين فرمودند كه: «قضيه نفت چون اسلامي نبود و به اسلام كاري نداشتند، نتوانستند كاري انجام دهند.»10 انتقاد امام به مرحوم آيت اللّه كاشاني در همين جهت بود؛ چنانكه فرموده اند كه: «در خلال نهضت كاشاني و دكتر مصدق كه جنبه سياسي نفت قوي تر بود در نامه اي به كاشاني نوشتم كه لازم است براي جنبه ديني نهضت اهميت قائل شود. او به جاي اينكه جنبه مذهبي را تقويت كند و بر جنبه سياسي چيرگي دهد به عكس رفتار كرد؛ به گونه اي كه رئيس مجلس شوراي ملي شد و اين اشتباه بود. من از او خواستم كه براي دين كار كند نه اينكه سياستمدار شود.»11 تبلور برجسته آشتي سياست و ديانت توسط امام را مي توان در طرح پديده ولايت فقيه و حكومت اسلامي ديد؛ يعني كاري استثنايي كه امام انجام دادند و هيچ فقيهي نكرد و آن استخراج ولايت فقيه از درون منبع دين بود. كاري كه مرحوم علامه ناييني نتوانستند انجام دهند. حتي محقق كركي هم نتوانست و فقط سخن از سلطان مأذون راند. اما امام يكباره با طرح انقلاب و ردّ سلطان مأذون، سلطنت و نظارت فقيه را مانعة الجمع دانستند و بر نظريه واگذاري كار قيصر به قيصر و كار مسيح به مسيح خط بطلان كشيدند.

دعوت به مبارزه و قيام، ايستادگي و شهادت

امام در راستاي سياستهاي مبارزاتي خود با تبيين و ترسيم چهره رنج ديده و ستم كشيده ملت مسلمان ايران و بيان عملكردهاي ظالمانه رژيم پهلوي و به موازات آن تشريح سياستهاي غاصبانه و سلطه گرانه آمريكا و صهيونيسم در ايران، پيشاپيش ذهنيت مردم مسلمان را براي قيام و طغيان عليه وضع موجود فرا خواندند.

امام بارها براي ملت مسلمان ايران تشريح كردند كه با حاكميت استبداد داخلي و استعمار خارجي هويت ايران اسلامي مخدوش شده و از اساس، اسلام در خطر است.

نكته مهم و حساس در دعوت مردم به ايستادگي و مقاومت اين بود كه وي خود جلوتر از همه پرچمدار مبارزه با استبداد حاكم و استعمار آمريكا و صهيونيسم بود. عناصر شجاعت و «عمل به تكليف» باعث شد كه وي در ادامه مبارزه خود و ايستادگي و مقاومت، لحظه اي ترديد به خود راه ندهد و جز از خدا از هيچ نترسد. در اين راستا وي صراحتا مطرح كرد كه «من اكنون قلب خود را براي سر نيزه هاي مأمورين شما حاضر كردم ولي براي قبول زورگويي و خضوع در مقابل جباريهاي شما حاضر نخواهم بود.»12 جمله دقيقا تداعي كننده فرمايش گهربار سيدالشهدا (ع) است كه كه فرمودند: «ان كان دين محمد لم يستقم الا بقتلي فيا سيوف خذيني»13 اگر دين محمد(ص)، جز با كشته شدن من پابرجا نمي ماند پس اي شمشيرها مرا دربر گيريد. «اتكا به خدا» و «عمل به تكليف» از امام چهره اي فولادين و شكست ناپذير ساخته بود به گونه اي كه چهره خشن و سخت افزاري رژيم پهلوي كوچكترين تأثيري بر مبارزه و مقاومت امام نداشت بلكه در اين تقابل اراده، اين چهره خشن و سخت افزاري بود كه بسرعت منفعل و نفوذناپذير مي شد. در اين جهت بود كه امام جمله اي به اين مضمون را فرمودند كه واللّه قسم كه در برخورد با رژيم پهلوي من يك لحظه نترسيدم بلكه آنها مي ترسيدند و من آنها را دلداري مي دادم.

سيره عملي و مبارزاتي حضرت امام(ره) از يك سو و عنصر حق طلبي و مردم داري او از سوي ديگر، مردم را بسيار تحت تأثير قرار داد و به دنبال حضرت امام به صحنه مبارزه و قيام و شهادت فرا خواند؛ خصوصا اينكه امام(ره) انگيزه قيام خود را خدايي جلوه گر ساختند. امام در اين زمينه چنين فرمودند: «ما براي خدا قيام كرديم و قيام براي خدا شكست ندارد.»14

امام به منظور عمق بخشيدن به حركت مبارزاتي مردم و جاانداختن بيشتر عناصر «جهاد و شهادت» كه در جامعه آن روز واژه هاي نامأنوسي مي نمودند در بهره برداري از ابعاد حماسي و حركت زا و تاريخ آفرين عاشورا كوشيدند. ايشان با تطبيق وضعيت زماني و تشبيه حركت مبارزاتي و قيام خود به حركت و قيام سيدالشهدا، مردم را به انتخاب يكي از دو راه حق و باطل فرا خواندند. بديهي بود كه شيفتگان راه حسيني، كه آرزومند حضور در عصر و صحنه كربلا و عاشورا بودند، اينك امام(ره) را در عاشوراي ايران تنها نگذارند. بعد از اينكه امام(ره) شور و حال مردم مسلمان ايران را در حمايت از مبارزه و مقاومت لمس كردند با ترسيم راه سيدالشهدا و اقتدا به او چنين فرمودند كه: «ما مثل حسين(ع) وارد جنگ شديم و مثل حسين(ع) نيز بايد به شهادت برسيم.»15 يا در بخشي ديگر چنين يادآور شدند كه: «مولاي شما حسين بن علي فداكاري كرد و همه چيزش را در راه اسلام فدا كرد، شما هم كه شيعيان او هستيد، محبان او هستيد، بايد به او اقتدا كنيد»16 يا اينكه «آن روزي كه افراد درك مي كنند و احتمال هم بدهند كه اسلام در خطر است آن روز همان كاري كه امام حسين(ع) كردند بايد بكنند.»17

تعميق حركت مبارزاتي مردم مسلمان ايران توسط امام(ره) از طريق تداعي خاطره عاشورا و تطبيق آن با وضع موجود ايران در آن زمان، رژيم پهلوي را گرفتار بحران هويت و مشروعيت ساخت بويژه اينكه امام در مواردي عملكرد يزيد را بدتر از شاه دانستند. ضريب آسيب پذيري رژيم پهلوي با احياي خاطره كربلا توسط امام(ره) آن چنان زياد بود كه برخي از انديشمندان سياسي ايران بدان اشاره كردند. مرحوم حميد عنايت يكي از انديشمندان سياسي و صاحب نام در اين زمينه چنين آورده اند كه: «امام خميني شايد بيش از هر متأله شيعه كه داراي منزلتي قابل قياس با وي باشد خاطره كربلا را با احساس جاري از ضرورت سياسي به كار گرفت.»18

توفندگي و بالندگي حركت و قيام حضرت امام در پرتو تشريح اهميت، نقش و جايگاه عناصري چون «شهادت»، «صبر»، «مقاومت» و «استقامت»، «جهاد» و «مجاهدت» و... براي ملت مسلمان ايران و بهره گيري عملي از اين عناصر بوده است. در واقع، امام با احياي اين عناصر ـ كه در مكتب حياتبخش اسلام نقش و جايگاه والايي دارد ـ در جامعه اي كه چنين عناصر و ارزشهايي نامأنوس مي نمود، توانستند طراوت و تازگي خاصي به حركت انقلابي خود بدهند و توده تاريخ ساز و تحول آفرين مردم مسلمان را به صحنه سياسي و مبارزه بكشانند. امام با طرح اين عناصر كليدي و سرنوشت ساز نه تنها توانستند رژيم شكست ناپذير پهلوي را به شكست بكشانند بلكه بعد از پيروزي انقلاب اسلامي توانستند كشتي انقلاب را از گردابهاي هلاكت بار ديگر برهانند؛ به تعبير ديگر پشت سر گذاردن توطئه هاي مختلف داخلي و خارجي بويژه رويارويي با رژيم جاه طلب و قدرتمند بعثي كه مجهز به حمايت مادي و معنوي شرق و غرب و كشورهاي منطقه بود، در پرتو احياي اين عناصر در جامعه ايران اسلامي امكانپذير شد. امام در اين زمينه چنين اشاره دارند: «يك ملتي كه شهادت را مي طلبند و دعا مي خوانند براي شهادت، آيا اينها از دخالت نظامي مي ترسند؟!»19

«ملتي كه بخواهد شرافت خودش را حفظ كند، اسلام را كه مبدأ شرافتهاست بخواهد حفظ كند اين ملت بايد علاوه بر جهاد، استقامت در جهاد داشته باشد... .»20

موارد متعددي از بيان امام در ارتباط با عناصر مقاومت، جهاد، شهادت، صبر و استقامت و... وجود دارد كه همگي برگرفته از مكتب حياتبخش اسلام است و هر كدام جايگاه و موقعيت خاصي در آيات و روايات دارد. امام(ره) پيوسته رمز موفقيت مردم مسلمان ايران و انقلاب اسلامي را در تمسك به اين ارزشها دانسته و به ديگر مسلمانان جهان رهنمودهايي را در ارتباط با بهره گيري از اين ارزشها به منظور رهايي از استبداد و استعمار توصيه كرده اند؛ به عبارتي امام ضمن برشمردن ابعاد اثباتي اين عناصر به وجه سلبي آنها نيز اشاره داشته و وضعيت ناهنجار حاكم بر جوامع اسلامي را ناشي از فراموشي و ناديده انگاشتن اين ارزشهاي محوري تلقي كرده اند: «خودخواهي و ترك قيام براي خدا ما را به روزگار سياه رساند و همه جهانيان را بر ما چيره كرده و كشورهاي اسلامي را زير نفوذ ديگران درآورد.»21

امام خميني(ره) به عنوان رهبري پاكباخته و به تعبير آبراهاميان به عنوان تجسم سجاياي امام علي(ع)، در حفظ اسلام و پياده كردن حكومت اسلامي و تحقق ارزشهاي والاي اسلامي اداي تكليف را وظيفه خود دانسته و چنانكه دشمنان همانند دوستان معترفند نه تنها در پيشبرد و تحقق اين اهداف ترسي از مرگ به دل راه نداده بلكه خود همواره عاشق و شيفته شهادت بودند. همين خصوصيت باعث مي شد كه او قدرت والايي كسب كند و در مقابل هيچ قدرت مادي با هر عظمت كوچكترين ترسي به دل راه ندهد. جان دي، استمپل نويسنده معروف آمريكايي در كتاب خود تحت عنوان «درون انقلاب ايران» به اين خصوصيت برجسته امام اين گونه اشاره دارد: «بخشي از قدرت [امام] خميني از علاقه مشهور او به شهادت در راه انقلاب اسلامي ناشي مي شد. اگر مرگ [امام] خميني به سرنگوني شاه كمك مي كرد، او از مردن بيم نداشت. تصميم [امام] خميني به عدم سازش تا آخر با نظام سلطنتي سرانجام موجب شد تا به عنوان يك رهبر پيامبرگونه و منشأ بر حق نظام انقلابي، امروز پيشاپيش نهضت انقلابي قرار گيرد.»22 نويسنده در ادامه به دعوت امام از مردم به ايثار و گذشت و شهادت براي رويارويي با رژيم ستمشاهي اين گونه اشاره دارد: «در آغاز ماه اكتبر او [امام خميني] از مردم دعوت به عمل آورد تا «خودتان را براي شهادت به نام اللّه براي نابود كردن شاه بي رحم و ستمگر آماده كنيد.»23

جهاد و شهادت به عنوان دو اصل اساسي در اسلام پيوند عميق و ارتباط تنگاتنگي با يكديگر دارد. در اسلام در مقام تجليل از جهاد و شهادت آيات و روايات گوناگوني هست و خداوند تبارك و تعالي مقام و منزلت والايي براي مجاهدان و شهيدان قائل شده كه در اينجا فرصت پرداختن بدان نيست. نتيجه طبيعي و وضعي اعتقاد به اين جايگاه است كه موجب افزايش روحيه مجاهدان و اعتماد به نفس آنها مي شود. نقش تحول آفرين و تاريخ ساز اعتقاد به عناصر جهاد و شهادت را پيوسته در همه مراحل قبل و بعد از پيروزي انقلاب اسلامي به پرچمداري امام(ره) آشكارا مشاهده مي كنيم. نقش عناصر تحول آفرين و تاريخ ساز اين دو عنصر در وضعيت حاد و بحران جنگ تحميلي، برخي از نويسندگان غربي را شگفت زده، و وادار به اعتراف كرد. جيمز بيل در مقاله اي تحت عنوان «جنگ، انقلاب و روحيه؛ قدرت ايران در جنگ خليج فارس» چنين مي نويسد: «خمير مايه روحيه بالا كه پشتوانه تلاشهاي جنگي ايران است در مفاهيم جهاد و شهادت نهفته است. مبارزه مقدس، جهاد ناميده مي شود؛ واژه اي كه بخوبي در غرب درك نشده است. ليكن هر مسلمان معتقد ذاتا آن را درك مي كند... نظام اعتقادي اسلامي، كه مفاهيم جهاد و شهادت اساس آن است تأثيرات بسياري بر روحيه و شادابي جمهوري اسلامي ايران دارد. اين نظام اعتقادي اشكال قدرتمندي از شهامت و بيباكي را مي آفريند كه براي پيروزي در صحنه نبرد حياتي است.»24

رمز تداوم و بالندگي انقلاب اسلامي همين دو عنصر حماسه آفرين جهاد و شهادت است. در عنصري كه ريشه در تاريخ صدر اسلام داشته و به عنوان دو اصل اساسي تعيين كننده سرنوشت ملتهاست؛ به تعبير ديگر عزت و ذلت مسلمانان تابعي از وجود يا عدم وجود اين دو عنصر در صحنه سياسي آن جوامع است؛ چيزي كه مورد اعتراف حتي دشمنان اسلام است، هر چند كه با ديد عقلانيت ابزاري آنها در تعارض و غيرقابل هضم مي نمايد. پير بلانشه نيز همانند جيمز بيل به نقش تحول آفرين و تاريخ ساز شهادت در پيروزي انقلاب اسلامي اين گونه اشاره دارد: «ملت ايران با فرياد بي پايان شهيد، شهيد از شر شاه خلاصي يافتند، در سرتاسر تاريخ اين يك رخداد باور ناكردني، بي نظير و بي سابقه است.»25

روحيه يكي از عناصر اساسي و تعيين كننده در تقابل و رويارويي اراده دو خصم است. اين عنصر حساس و تعيين كننده در جنگها و درگيريهاي داخلي و خارجي نقش فراواني داشته است. از اين رو استراتژيستهاي نظامي در نظريه پردازيهاي خود نقش برجسته اي براي اين عامل قدرت در جنگها قائل بوده اند تا جايي كه ناپلئون نسبت روحيه به عوامل مادي قدرت را در سرنوشت جنگها سه به يك دانسته است.»26

حال كه نقش و اهميت روحيه را در رويارويي اراده دو خصم ديديم، بي مناسبت نيست كه به نقش امام در اين رويارويي نابرابر با رژيم پهلوي و چگونگي بهره گيري امام از عنصر روحيه اشاره اي كنيم. امام در حفظ و تقويت روحيه انقلابيون و پيروان خود، پيوسته به عوامل معنوي و معنويات ديني توجه داشتند. ايشان با بهره گيري از قيام شجاعانه و حماسه آفرين كربلا و تأكيد بر استراتژي «پيروزي خون بر شمشير» و شعار «كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا» و تبيين نقش و جايگاه والاي مجاهدان و شهيدان به لحاظ ذهني، انقلابيون مسلمان را آماده پذيرش هر نوع ايثار و از جان گذشتگي كردند. اين امر انقلابيون مسلمان را در سطح بالايي از نظر روحيه قرار مي داد؛ به تعبير ديگر امام به تجهيز و بازسازي روحيه انقلابيون در مقابل قدرت مادي، سياسي و نظامي شاه پرداختند. خون، نماد شهادت طلبي و ايثار و فداكاري است كه خاستگاهش در انقلاب اسلامي ايران مكتب سرخ شهادت است و شمشير، نماد چهره خشن و مادي قدرت است. در تقابل و رويارويي اين دو نماد يعني «خون» و «شمشير» قدرتي كه خاستگاهش توده مردم مسلمان بود، توانست بر قدرت سخت افزاري رژيم شاه پيروز شود. آندره گلوكمان فيلسوف معاصر فرانسوي در مقاله اي در مجله «نوول ابسرواتور» مورخ ژوئن 1979 به گونه بسيار زيبايي به سرّ اصلي سقوط شاه و نقش شهادت در پيروزي انقلاب اشاره دارد كه: «... برخلاف باور عمومي، قدرت برتر از لوله تفنگ نمي آيد، بلكه اين قدرت به كسي تعلق دارد كه براي كشته شدن آماده باشد... .»27

تأكيد بر اسلام و احياي هويت اسلامي

امام خميني(ره) به عنوان مرجعي مصلح و برخوردار از موقعيت بالا در عالم تشيع و با برداشتي عميق از اسلام و موقعيت عصر حاضر توانستند با ارائه مفهومي نوين از اسلام، هويت اسلامي از دست رفته را به جوامع مسلمين باز گردانند. جان، دي. استمبل نويسنده آمريكايي با اشاره به نقش امام در انقلاب اسلامي و بينش ناب ايشان چنين مي نويسد: «سهم عمده آية اللّه خميني در مسير انقلاب ناشي از درك دقيق او از اسلام ناب بود.»28 امام در گفتمان انقلابي خود كه خاستگاهش آيات و روايات است به طور همزمان، وضعيت ناهنجار و تحميلي بر ايران و جهان اسلام را نتيجه حاكميت استبداد داخلي و استعمار خارجي و ارتباط انداموار اين دو بر جهان اسلام مي دانستند. از اين رو مبارزه اي جدي و آشتي ناپذير در سيره عملي و نظري حضرت امام با اين دو جريان غاصب و نامشروع به چشم مي خورد؛ به عبارتي ديگر امام به عنوان مصلحي بزرگ كه درد دين داشت مهمترين درد حاكم بر كشور ايران و جوامع اسلامي را ناشي از حاكميت استبداد و استعمار مي دانستند كه نتيجه طبيعي و قهري آن از دست رفتن اسلام بود. امام در عاشوراي 1342 كه نقطه عطفي در تاريخ مبارزات ايشان و ملت مسلمان ايران محسوب مي شد و قيام خونين 15 خرداد را به همراه داشت، اين چنين مي فرمودند: «امروز به من خبر دادند كه عده اي از وعاظ و خطباي تهران را برده اند سازمان امنيت و تهديد كرده اند كه از سه موضوع حرف نزنند: 1ـ از شاه بدگويي نكنند. 2ـ به اسرائيل حمله نكنند. 3ـ نگويند كه اسلام در خطر است و ديگر هرچه بگويند آزادند، تمام گرفتاريها و اختلافات ما در همين سه موضوع نهفته است. اگر از اين سه موضوع بگذريم، ديگر اختلافي نداريم و بايد ديد كه اگر ما نگوييم اسلام در معرض خطر است، آيا در معرض خطر نيست؟ اگر ما نگوييم اسرائيل براي اسلام و مسلمين خطرناك است، آيا خطرناك نيست و اصولاً چه ارتباطي و تناسبي بين شاه و اسرائيل است. سازمان امنيت مي گويد از شاه صحبت نكنيد؟ آيا به نظر سازمان امنيت شاه اسرائيلي است؟ آيا به نظر سازمان امنيت شاه يهودي است.»29

نتيجه طبيعي و وضعي اتحاد و همبستگي سلطه خارجي و استبداد داخلي از بين رفتن هويت اسلامي و ملي ايران بود. شناخت فرهنگ ايران و بي هويت سازي آن از طريق ايجاد شبهات و تحقير آن و تزريق روحيه خودباختگي و از بين بردن روحيه خودباوري باعث شد كه فرهنگ و ارزشهاي غربي به عنوان فرهنگ و ارزشهاي برتر و مسلط در جامعه مطرح گردد. (مرحله بي هويت سازي)

از بين رفتن هويت اسلامي و ملي ايران نتيجه تلاشهاي مستمر استعمار و همسويي تمايلات و خواستهاي او با تمايلات و خواسته هاي استبداد داخلي بوده است. از دست رفتن هويت فرهنگي ايران نيز پيروي از قاعده كلي دارد كه استعمار در تحميل سلطه خويش بر كشورهاي جهان سوم، دنبال مي كرد؛ يعني پشت سر گذاردن سه مرحله شناسايي، بي هويت سازي و تحميل سلطه فرهنگي خود. نفوذ و سلطه فرهنگي استعمار، كارآمدترين نوع نفوذ سلطه است كه در پرتو آن، سلطه به ساير عرصه هاي سياسي، نظامي و اقتصادي يك كشور نيز تسري مي يابد ؛ به عبارت ديگر اعمال سياسي، اجتماعي و نظامي در بستر سلطه فرهنگي عمدتا صورت پذيرفته است. سلطه فرهنگي خود به عنوان برنده ترين نوع سلطه استعماري با شيوه ها و شگردهاي مختلفي صورت مي گيرد كه در اين مقال جاي پرداختن بدان نيست، ليكن در پرتو اعمال همين نوع سلطه است كه كشوري كه هويت فرهنگي و ديني خود را از دست داده است، مرعوب و مفتون فرهنگ به «اصطلاح برتر استعماري» مي شود.30 دقيقا در همين نقطه است كه هر نوع فرهنگ و ارزش بومي، ضدارزش مي شود و با ملاك و معيار فرهنگ استعماري محك مي خورد؛ يعني ارزش و ضدارزش بودن آن تابعي از همسويي يا عدم همسويي و تطابق با فرهنگ استعماري غرب است. نكته مهم اينكه تحميل فرهنگ استعماري و ترويج آن، كه مرادف با بي هويت سازي فرهنگ بومي صورت گرفته، نتيجه غفلت و خواب رفتگي كشورهاي جهان سوم است.

لذا بي جهت نيست كه امام در راه احيا و بازيابي هويت اسلامي كشورهاي مسلمان به طور اعم و كشور ايران به طور اخص، مسأله «بيداري ملتها و يقظه» را مطرح ساختند و آن را قدم اول دانستند. امام در ارتباط با وضعيت ناهنجار حاكم بر ملتهاي جهان سوم و تلاشهاي استعماري در بي هويت سازي فرهنگي در كشورهاي جهان سوم به طور اعم و ايران به طور اخص در مقاطع زماني مختلف چنين فرموده اند: «در اين سده اخير كوشش شده است كه ملتهاي جهان سوم خواب باشند، غافل باشند و توجهي به شخصيت خودشان نباشد و شخصيت خودشان را اصلاً وابسته به غير بدانند.»31 در جايي ديگر در مورد ايران فرمودند: مَثَل كشور ما، مَثَل بيماري است كه لااقل پنجاه و چند سال بيماري كشيده است و همه قشرها به بيماري او دامن زده اند... ابتداي هر چيز مهم اين است كه گرفتاري چيست؟ در اين پنجاه سال ما از اينكه بفهميم گرفتاري ما چيست؟ اغفال كرده بودند.»32 در جايي ديگر امام اشاره به بي هويت سازي استعمار و تحقير فرهنگي آنها داشته و فرمودند كه: «حتي تزريق كرده بودند كه شما نمي توانيد حكومت كنيد.»33

امام(ره) در بازيابي و احياي هويت ديني و اسلامي ايران و كشورهاي مسلمان سعي در افشاي ماهيت و چهره استبداد و استعماري كردند و آنها را باعث و باني وضعيت ناهنجار حاكم بر ايران و كشورهاي مسلمان دانستند. در اين راستا در تضعيف پايه هاي قدرت استبدادي و استعماري از طريق بيداري ملتها و قيام و حركت آنها تلاش جدي كردند. بهره گيري از عنصر دين و ارزشهاي ديني گام مهم ديگري بود كه امام از آن بهره جستند. يكي ديگر از نكات مهمي كه بايد بدان توجه كرد اين است كه امام در جهت احياي هويت فرهنگي و اسلامي ملتها سعي وافر در تزريق عنصر «اعتماد به نفس»، «خوديابي»، «خودباوري» ملتها داشتند و اين اعتماد به نفس و خودباوري را اساس استقلال فرهنگي تلقي كردند. كمي تأمل در اين امر ما را به اين نتيجه مي رساند كه خاستگاه اين نگرش امام، ديني و اسلامي است؛ يعني آنجا كه در قرآن كريم مي فرمايد: «و للّه العزّة و لرسوله و للمؤمنين»34 يعني عزت از آن خدا و رسولش و مؤمنين است كه خود تزريق كننده بهترين نوع اعتماد به نفس و پرهيز از خودباختگي است و يا در آيه نفي سبيل كه مي فرمايد: «لن يجعل اللّه للكافرين علي المؤمنين سبيلاً»35 با نفي سلطه كفار در هر نوع و شكل آن، زمينه و بستر تحميل سلطه فرهنگي استعمار را مسدود مي سازد.

تأكيدات مكرر امام بر «خودباوري»، «اعتماد به نفس» و «خوديابي» و تأكيدات مؤكد ايشان بر نقش تاريخ ساز ملتها و اعتماد و باور به ايشان و شخصيت دادن به آنها خود بهترين بستري بود كه زمينه ساز محو و نابودي فرهنگ استعماري و بازيابي فرهنگ بومي و ديني آنها شد. در راستاي اهميت خودباوري و نقش آن در بازيابي هويت فرهنگي و ديني ملتها به چند بخش از سخنان امام(ره) اشاره مي كنيم: «اساس همه شكستها و پيروزيها از خود آدم شروع مي شود. انسان اساس پيروزيها و اساس شكست است. باور انسان اساس تمام امور است.»36

«باور كنيم كه خودمان مي توانيم، اول هر چيز اين باور است كه ما مي توانيم اين كار را انجام بدهيم، وقتي اين باور آمد، اراده مي كنيم، وقتي اراده در ملتي پيدا شد، همه به كار وامي ايستند، دنبال كار مي روند.»37 هر كاري را كه انسان باورش اين است كه ضعيف است نسبت به آن كار، نمي تواند آن كار را انجام دهد.»38 «عمده اين است كه شما دو جهت را در نظر بگيريد كه من كرارا عرض كردم: يكي اعتماد به خداي تبارك و تعالي كه وقتي براي او بخواهيد كار بكنيد به شما كمك مي كند و راه ها را براي شما باز مي كند، در هر رشته كه هستيد راه هاي هدايت را به شما الهام مي كند و يكي اتكال به نفس، اعتماد به خودتان، شما خودتان جوانهايي هستيد كه مي توانيد كارها را انجام بدهيد... به شرط اينكه اعتماد به نفس خودشان را داشته باشند و معتقد بشوند به اينكه «مي توانيم». در رژيم سابق «نمي توانيم» را در بين همه قشرها شايع كردند و مجددا تأكيد مي كنم كه لازم است كه با اين دو خصيصه، اتكال به خداي تبارك و تعالي، اطمينان به نفس، به پيش برويد و بعد از مدتي خواهيد ديد كه راه هاي سعادت بر شما باز مي شود.»39

امام كه همراهي و همبستگي استبداد و استعمار را زمينه ساز امحاي هويت ديني تشخيص داده بودند درصدد احياي انديشه هاي ديني و بازيابي هويت ديني و اسلامي ايران برآمدند. اين امر مقدور نبود مگر با نفي ارزشهاي فرنگي و غربي حاكم بر جامعه ايران و آبياري و غرس نهال انديشه ناب اسلامي و شيعي. امام حضور فرهنگ غربي را در جهان اسلام و شرق، عامل همه مشكلات و بدبختيها دانستند و با مذموم دانستن چهره پررنگ فرهنگ غربي در مظاهر مختلف زندگي اجتماعي، شرط استقلال و عزت مسلمانان را كناره گيري از اين فرهنگ ناسالم دانستند. هنري پائولوكسي40 در اثر خود تحت عنوان «ايران، اسرائيل و ايالات متحده» با اشاره به سخنان امام در محو مظاهر اجتماعي فرهنگ غرب چنين مي نويسد: «البته اولين خطابه آيت اللّه [امام] خميني متوجه تخريب و حذف همه چيزهاي غربي در دنياي اسلامي ايرانيان بود. در مدرسه فيضيه قم در 8 سپتامبر 1979 كمتر از دو ماه مانده به اشغال سفارت آمريكا در تهران در قالب جملاتي افراد وفادار به خود را اين گونه نصيحت كرد: «همه مشكلات شرقيها و در بين آنها مشكلات و بدبختيهاي ما توسط خودباختگيمان ناشي مي شود، حتي يك داروخانه بايد نام غربي داشته باشد. پارچه هاي بافته شده در كارخانه هايمان بايد در لبه هايش خط لاتين و بر روي آن يك نام غربي باشد. خيابانهايمان بايد نام غربي داشته باشند، هر چيزي بايد رنگ غربي در آن باشد و... نويسندگان نيز يك نام غربي روي تأليفاتشان مي گذارند... چنانچه كتابهايمان اين عناوين را نداشته باشند يا روي كالاهايمان اين دست خط نباشد يا چنانچه داروخانه هايمان آن نامها را نداشته باشد ما كمتر بدانها توجه مي كنيم... دانشگاه هايمان آن موقع غربي بودند، اقتصادمان، فرهنگمان غربي شدند، ما به طور كلي خودمان را فراموش كرديم... مادامي كه شما اين تقليدها را دور نريختيد، شما نمي توانيد يك انسان واقعي و مستقل باشيد... مادامي كه اين نامها در خيابانهايمان يا داروخانه هايمان و كتابخانه هايمان، پاركهايمان و همه چيزمان به چشم مي خورد ما مستقل نخواهيم شد، تنها مساجد هستند كه نامهاي غربي ندارند و آن بدان جهت است كه تا به حال روحانيتمان تسليم نشده اند.»41

در راستاي اهتمام امام به منظور احيا و بازيابي هويت اسلامي ايران و جوامع اسلامي، امام قطع سلطه فرهنگي و نگرش و تفكر غربي را براي نجات شرق و جوامع اسلامي ضروري و انكارناپذير مي دانستند. امام اساس استقلال كشورهاي جهان سوم و مسلمان را در حفظ هويت فرهنگي آنها مي دانستند و تلاش براي استقلال و موجوديت هر جامعه را درگرو حفظ استقلال فرهنگي آن كشور ارزيابي مي كردن د؛ به تعبير ديگر امام از يك سو اساس استقلال، اصلاح جامعه و خوشبختي هر كشوري را در گرو حفظ هويت فرهنگي آن جامعه تلقي مي كردند و از سوي ديگر بر اين باور بودند كه اتفاقا قدرتهاي سلطه گر و استعماري غرب همين نقطه را مورد هدف قرار داده اند؛ يعني امحاي هويت فرهنگي كشورهاي مسلمان و جهان سوم را مترادف با تحقق و دستيابي به خواسته هاي استعماري خود مي دانستند. در اينجا براي نشان دادن اهميت و جايگاه فرهنگ از نظر امام خميني(ره) به چند بخش از بيان آن امام همام اشاره مي كنيم:

«بي شك بالاترين و والاترين عنصري كه در موجوديت هر جامعه اي دخالت اساسي دارد، فرهنگ آن جامعه است. اساسا فرهنگ هر جامعه هويت و موجوديت آن جامعه را تشكيل مي دهد.»42

«فرهنگ مبدأ همه خوشبختيها و بدبختيهاي يك ملت است.»43

«فرهنگ بزرگترين مؤسسه اي است كه ملت را يا به تباهي مي كشد و يا به اوج عظمت و قدرت مي كشد.»44

«رأس همه اصلاحات، اصلاح فرهنگ است.»45

«فرهنگ اساس ملت است، اساس مليت يك ملت است، اساس استقلال يك ملت است.»46

«راه اصلاح يك مملكت، فرهنگ آن مملكت است. اصلاح بايد از فرهنگ شروع شود... اگر فرهنگ درست بشود يك مكتب اصلاح مي شود.»47

«استقلال و موجوديت هر جامعه از استقلال فرهنگ آن نشأت مي گيرد و ساده انديشي است كه گمان شود با وابستگي فرهنگي استقلال در ابعاد ديگر يا يكي از آنها امكانپذير است. بي جهت و من باب اتفاق نيست كه هدف اصلي استعمارگران كه در رأس تمام اهداف آنان است هجوم به فرهنگ جوامع زير سلطه است.»48

«اگر مشكلات فرهنگي و آموزشي به صورتي كه مصالح كشور اقتضا مي كند حل شود ديگر مسائل به آساني حل مي گردد.»49

امام به عنوان متفكري عميق و آگاه به سياستهاي استعماري قدرتهاي سلطه گر آسيب پذيري كشورهاي ضعيفتر را ناشي از بي تفاوتي ملتهاي آنها از يك سو و هجوم فرهنگي غرب و سلطه گران از سوي ديگر دانسته و رهنمودهايي را به ملتها بويژه ملتهاي مسلمان داده اند. يك بررسي اجمالي در مورد نظريات امام ما را به اين سمت و سو رهنمون مي سازد كه از نظر ايشان برنده ترين ابزار سلطه گران و استعمارگران، استعمار فرهنگي بوده است. در پرتو استعمار فرهنگي است كه آنان توانسته اند به مسخ و بي هويتي ملتها اقدام، و با «بي حسي فرهنگي» آنها اهداف نامشروع استعماري خود را بر آنان بار كنند. در اينجا به چند بخش برجسته ديگر از نظريات امام خطاب به ملتها و ملت مسلمان ايران اشاره مي كنيم:

«يك كشور وقتي آسيب مي بيند كه ملتش بي تفاوت باشد. راجع به آسيبها، آن وقت كه مملكت شما را آنها مي آمدند و همه آن كارهاي خلاف مصالح شما را مي كردند، براي اينكه ملت يك ملتي بود كه خوابش كرده بودند، مخمورش كرده بودند، تهي كرده بودند ملت را از خودش، خودش را اصلاً نمي شناخت، هر چه مي ديد غرب مي ديد... .»50

«مسلمانها بايد خودشان را پيدا كنند يعني بفهمند كه خودشان يك فرهنگي دارند، خودشان يك كشوري دارند، خودشان يك شخصيتي دارند... آنها [ابرقدرتها] يك همچو فرهنگي را براي ما درست كردند كه ما از خودمان بي خود بشويم و آنها تمام چيزهايي كه ما داريم و حيثيتي كه ما داريم ببرند.»51

«نكته مهمي كه ما بايد به آن توجه كنيم و آن را اصل و اساس سياست خود با بيگانگان قرار دهيم، اين است كه دشمنان ما و جهانخواران تا كي و كجا ما را تحمل مي كنند و تا چه مرزي استقلال و آزادي ما را قبول دارند. به يقين آنان مرزي جز عدول از همه هويتها و ارزشهاي معنوي و الهي مان نمي شناسند. به گفته قرآن كريم هرگز دست از مقاتله و ستيز با شما برنمي دارند مگر اينكه شما را از دين تان برگردانند.»52

امام به عنوان مصلحي بزرگ و جامعه شناسي آگاه و متفكري دورانديش به زيبايي درد عقب ماندگي كشورهاي جهان سوم را تشخيص داده بودند. ريشه اصلي اين درد كه باعث عقب ماندگي، ذلت و تحقير آنها شده بود در بي هويتي فرهنگي آنها و «بحران هويت» آنها بود كه ناشي از غفلت، خواب رفتگي و مخمور شدگي ملتهاي آن جوامع بود. شركاي اصلي اين وضعيت ناهنجاري استبداد داخلي و استعمار خارجي بوده اند كه در ارتباطي انداموار و وابسته به يكديگر قرار گرفته بودند. امام به منظور اصلاح اين وضعيت اسفناك و نجات كشورها و ملتها، داروي بيداري ملتها را تجويز كردند. اعتقاد عميق امام به ملتها و نقش تحول آفرين و تاريخ ساز آنها و تأكيد بر ارتباط و آگاهي بخشي ملتها، تنها و تنها درمان درد بوده است. تأكيد امام بر ارتباط با ملتها و آگاهي بخشي به آنها و اهميتي كه ايشان به بيان و كلام و تأثير شگرف آن بر توده هاي بافطرت پاك داشتند، يادآور استراتژي و حركت انبيا در برخورد با مردم زمانشان بوده است.

تأكيد بر بيداري ملتها به عنوان اولين قدم مورد توجه جدي امام بوده است. سيره و سنت عملي امام(ره) را در ارتباط با مردم مسلمان ايران اسلامي نيز در قبل و بعد از پيروزي انقلاب اسلامي آشكارا مي توان مشاهده كرد و همين امر سبب پيروزي انقلاب اسلامي، تداوم و بالندگي آن بوده است. امام در ارتباط با بيداري ملتها به منظور بازيابي هويت فرهنگي و اسلامي خودشان چنين مي فرمايند: «ملتي كه بخواهد سر پاي خود بايستد و اداره خودش را خودش بكند لازم است كه اول بيدار بشود. در سير الي اللّه هم اهل معرفت گفته اند كه يقظه «بيداري»، منزل اول است. در طول تاريخ در اين سده هاي آخر، كوشش شده است كه ملتهاي جهان سوم خواب باشند، غافل باشند و توجه شان به شخصيت خودشان نباشد و شخصيت خودشان را اصلاً وابسته به غير بدانند.»53 در جايي ديگر مشابه همين فرمايش را دارند كه: «بيداري اول قدم است. اول قدم يقظه است، در سير عرفاني هم يقظه اول قدم است. در اين سير، اين هم سير الهي و عرفاني است، بيداري اول قدم است و كشورهاي اسلامي، ملتهاي مسلم، ملتهاي مستضعف در سرتاسر جهان، اينها بيدار شده اند و سياه هاي آمريكايي كتك اين بيداري را مي خورند و ان شاء اللّه پيروز خواهند شد.»54

امام به عنوان متفكر و انديشمندي جامع نگر و واقع بين با تبيين وضعيت ناهنجار حاكم بر جهان اسلام و كشورهاي مستضعف در پي بيداري ملتها و احياي هويت ديني و اسلامي آنها برآمده است. اين استراتژي امام در حالي دنبال مي شود كه بسياري از روشنفكران و انديشمندان و سياستمداران كشورهاي مسلمان و جهان سوم مرعوب و مفتون فرهنگ و تمدن غرب بوده اند. روند پرشتاب غربگرايي، غرب خواهي و غربزدگي بر ايران در پيش از انقلاب اسلامي و بسياري از كشورهاي مسلمان ديگر چنان بود كه كوچكترين تأملي و تعمقي نسبت به توقف اين روند و بازيابي خويشتن خويش نمي رفت. اگر تعداد انگشت شماري هم از روشنفكران مسلمان و دلسوخته سخن از بازگشت به خويشتن و احياي هويت ديني و ملي مي راندند در مقابل جريان كلي و توفنده غربگرايي ناچيز مي نمود. اهتمام امام در اين دوران و قبل و بعد از آن حفظ ارتباط با مردم و بيداري آنها بوده است تا جايي كه استعاره انقلاب «نوار ـ كاست» اشاره به ارتباط مستمر امام با توده مردم ايران و هدايت فكري و انقلابي آنها دارد؛ به تعبير ديگر، امام هر چند به لحاظ مكاني از مردم ايران فاصله داشت، ليكن از طريق سخنرانيهاي خود در قالب «نوار ـ كاست» و پخش آن در ميان مردم ايران ارتباط و پيوستگي خود را با توده ها حفظ كردند.

بيداري ملتها از طريق ارتباط با آنها و تبيين وضعيت حاكم بر جهان و كشورهاي آنها به مثابه تضعيف نفوذ و سلطه فرهنگي غرب و كشورهاي سلطه گر بر فرهنگ و هويت فرهنگي كشورهاي مسلمان و جهان سوم محسوب مي شد. امام در هدايت اين حركت فرهنگي و بنيادين در ترسيم سيماي سلطه گرانه غرب براي مردم مسلمان ايران و ديگر مسلمانان اهتمام زيادي ورزيدند. تبيين نيات و اهداف استعمارگرانه غرب با همه جنبه هاي مثبت تمدن غربي از سوي امام در واقع ضربه و شوكي به حركت و جريان غرب خواهانه اي بود كه در ايران و جهان اسلام به پيش مي تاخت. در راستاي محو و نابودي نفوذ فرهنگي غرب و احياي هويت فرهنگي و ديني امام در قالب جمله بسيار زيبا و موجزي فرمودند كه: «ما اگر بتوانيم ديواري مثل ديوار چين بين ممالك اسلامي و غرب (منظور هر دو بلوك است) يعني غرب فكري نه جغرافيايي بكشيم كه رابطه زميني و هوايي ما قطع مي شد و حتي عذر ترقيشان را هم مي خواستيم بيشتر به نفعمان بود و به صلاحمان بود. زيرا اين رابطه مثل رابطه بره و گرگ است.»55

در راستاي احياي هويت اسلامي از دست رفته و بازگشت به خويشتن خويش، امام به نكوهش آن دسته از روشنفكران و مسلماناني اشاره كردند كه با روي آوردن به ايدئولوژي و ايسمهاي غربي درپي سراب سعادت و خوشبختي براي خود در جامعه شان بوده اند. «ديويد مناشري» با اشاره و استناد به فرمايش امام(ره) چنين نوشته است: « [امام] خميني با اظهار تأسف از تلاشهاي بيهوده جهان اسلام كه براي حل مشكلاتش به ايدئولوژيهاي بيگانه (همچون كمونيسم، پان عربيسم، ملي گرايي و غيره) روي آورده است و قصد داشته آن را به جاي ايدئولوژي بومي و آشناي اسلام آزموده و بيازمايد، راه حل را در بازگشت به اسلام در كاملترين شكل آن دانسته اند.»56

هر چند ثقل مبارزات امام خميني(ره) با رژيم شاه و سلطه گريهاي آمريكا و صهيونيسم در قلمرو كشور ايران صورت گرفت، ديدگاه جامع و كلان نگر حضرت امام به مرزهاي سياسي ـ جغرافيايي ايران محدود نشد. اهتمام ايشان در احياي هويت اسلامي و ايراني از طريق بيداري ملت مسلمان ايران به پيروزي انقلاب اسلامي ايران منجر شد؛ انقلابي كه كانون الهام و تحرك و اميد براي ديگر مسلمانان به شمار مي رود. بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، امام از پايگاه و قلمرو جمهوري اسلامي ايران به عنوان ام القراي جهان اسلام به هدايت و رهبري جهان اسلام پرداختند. در پرتو اين هدايت و رهبري بود كه بيداري مسلمانان زمينه ساز تضعيف نفوذ فرهنگي غرب و ارزشها و باورهاي مسلط آن در جهان اسلام شد. امام از يك سو برخلاف سنت گرايان متحجر و غيرآشنا به وضعيت و مقتضيات زماني و از سوي ديگر برخلاف متجددان مسلماني كه رويكرد ملي گرايانه و ناسيوناليستي داشتند، ارائه مفاهيم نوين ديني خالص و تأكيد بر ابعاد فرامليتي و فرامذهبي توانستند توجه مسلمانان جهان را به خود و انقلاب اسلامي معطوف سازند. دكتر فولر با اشاره به اين امر چنين يادآور شده است كه: «نام [امام] خميني از ايران و تشيع جدايي ناپذير است، اما يكي از جنبه هاي انقلابي پيام او آن است كه اين پيام از محدوده آيين تشيع فراتر مي رود و مدعي جامعيتي است كه كل جهان اسلام را دربر مي گيرد. در واقع اغلب متفكران اسلامي تندرو جديد، وجود هرگونه تفاوت معناداري ميان تعاليم سني و شيعه را مردود مي شمارند و اين تفاوتها را بازمانده هاي فاقد موضوعيت يك رويداد تاريخي مي دانند كه تأثيري بر مشكلات مسلمانان معاصر ندارد.»57 امام اين مصلح احياگر به قدري زيبا و ظريف عمل كردند كه ديگر نه تنها دشمنان اسلام نتوانستند از عوامل اختلاف زاي شيعه و سني و عرب و عجم بهره برداري كنند، بلكه با خنثي ساختن سياست كهنه و پوسيده استعمار يعني «تفرقه بينداز و حكومت كن»، توانستند توجه همگان را به سمت ايران اسلامي جلب كنند. ايراني كه با تجديد و احياي هويت ديني و اسلامي خود اكنون مورد اقتدا و توجه ديگر مسلمانان قرار دارد.

ايولا كست چنين اعتقاد دارد كه: «انقلاب ايران تنها حدّت گروه هاي مختلف شيعه (بويژه در لبنان) را برنينگيخته است بلكه نهضتهاي مختلف سني اسلامگرا را نيز تهييج كرده است.»58 يا در جايي ديگر مي نويسد كه: «البته نمي توان علل و ويژگيهاي انقلاب ايران را به تنها مذهب شيعي محدود دانست، ليكن انقلاب ايران با اين همه از آيين شيعه قابل تفكيك نيست.»59 در بين نويسندگان و جامعه شناسان و مورخان، مي توان از جان ال.اسپوزيتو كه آثار و مطالعاتي در مورد ايران و انقلاب اسلامي ايران به رشته تحرير درآورده است، نام برد. اسپوزيتو كه انقلاب ايران را نقطه عطفي براي مسلمانان شيعه و سني مي داند، بازگشت به اسلام و هويت مذهبي در انقلاب ايران را اثبات مدعاي اسلامگرايان مبني بر اينكه بازگشت به اسلام استقلال آفرين و اطمينان بخش مي داند: «انقلاب 79ـ1978 ايرانيان نقطه عطفي براي مسلمانان سني همانند مسلمانان شيعه است. برتري و امتياز ايدئولوژي اسلامي و رهبري اين انقلاب آن را به عنوان انقلابي، اسلامي ارائه كرده است. به رغم اتحاد نظامي رژيم و اتحادش با غرب، موفقيت مؤثر انقلاب در بسيج ايرانيان عليه شاهي ظاهرا شكست ناپذير، اعتبار ادعاي اسلامگرايان تندرو مبني بر اينكه بازگشت به اسلام، اعاده كننده، هويت مذهبي، اعتبار و توانايي مسلمانان تحت تأثير هدايت خداوندي براي كسب استقلال بيشتر و روش زندگي متكي به خود است را به اثبات رسانيد.»60 تلاش و اهتمام حضرت امام(ره) در احياي هويت ديني و فرهنگي ايران بالاخص و در ارتباط با جهان اسلام به طور اعم بر كسي پوشيده نيست. در پرتو اين بازيابي هويت ديني بود كه كشور ايران از مدار فرهنگي غرب خارج، و كانون اميد و هويت بخشي به جهان اسلام شد. تأكيد امام بر بازيابي هويت اسلامي و ديني مسلمانان و تأكيد بر ابعاد اسلامي انقلاب باعث شد تا مسلمانان صرف نظر از نژاد، قوميت و مليت و مذهب خود اين انقلاب را سمبل رويارويي اسلام و كفر بدانند و بدان عميقا عشق ورزند. علامه اقبال لاهوري كه «فلسفه خودي» را نقطه اتكاي مسلمانان در عصر جديد مي انگارد با شگفتي پيش بيني مي كند كه تهران در آينده قرارگاه مسلمانان و ژنو شرق خواهد شد. او در اين باره مي گويد:

آب در سرپنجه قدرت است، هوا نيز مسخر است

چه مي شد كه اگر نگاه روزگار دگرگون مي گشت؟

خوابي كه سلطه فرنگ ديده است

ممكن است تعبير آن خواب دگرگون گردد

تهران اگر ژنو شرق شود

سرنوشت زمين شايد تغيير يابد...61

احيا و بازيابي هويت اسلامي كه توسط مصلح بزرگ معاصر جهان اسلام يعني حضرت امام خميني(ره) از ايران اسلامي شروع شد به كل نقاط جهان اسلام تسري پيدا كرد به گونه اي كه بسياري از مسلمانان و غيرمسلمانان را مجذوب و شيفته انقلاب اسلامي و امام ساخت و بسياري از انديشمندان و جامعه شناسان و متفكران را وادار به اعتراف به ظهور نگرش و رويكرد نوين ديني ـ فرهنگي جديد كرد. احمدبن بلا اولين رئيس جمهور الجزاير پس از استقلال آن كشور چنين اعتقاد داشت كه: «انقلاب اسلامي ايران روحيه انسان را از بن دگرگون كرد. انقلاب اسلامي ايران حيثيت اسلامي را به او بازگرداند... ملل عرب بايد زنده شدن اسلام را در قرن بيستم مديون انقلاب اسلامي ايران باشند. اين اسلامي كه دنياي عرب را به اجبار دگرگون خواهد ساخت... امروز آواي نهضت خميني در دور افتاده ترين نقاط اسلام به گوش مي رسد. در دور افتاده ترين قبايل صحاري آفريقا سخن از روحي تازه است كه انقلاب ايران در قرن بيستم به اسلام داده است.»62 حسين الموسوي رهبر امل اسلامي لبنان از اين جلوتر رفته، هويت اسلامي و ديني خود را تابعي از هويت اسلامي و ديني انقلاب اسلامي ايران دانسته، عنوان داشت كه: «ما به جهان اعلام مي كنيم كه جمهوري اسلامي، مادر ما، دين ما، قبله ما، خون ما و شريان حيات ماست... مبارزات حزب اللّه بخش جدايي ناپذير از استراتژي جهان اسلام در رويارويي بزرگ و جامع با تجاوز صهيونيستها، جنگ طلبان و جهان نخوت و تكبر است. حزب اللّه فقط «نوك پيكان» اين مبارزه اي است كه به طور همزمان در جبهه هاي مختلف به كارگرفته مي شود.»بر طبق گفته سيدعباس الموسوي»* ما همه *نويسنده احتمالاً به گونه اشتباه نام عباس را به جاي «حسين» به كار برده است؛ چرا كه در چند سطر بالاتر از نام حسين الموسوي رهبر امل اسلامي ياد كرده است.

برادر هستيم و براي يك هدف مي جنگيم.» هر تلاشي براي جدا كردن ما از برادران ايرانيمان يا از مسلمانان به طور كلي يك جنايت محسوب مي شود.»63

احيا و بازيافت هويت اسلامي مسلمانان كه نتيجه اهتمام و مبارزات طاقت فرساي حضرت امام به منظور بيداري مسلمانان صورت پذيرفت، نگرش تحقيرآميز غرب و جهان نخوب و تكبر را نسبت به ايران اسلامي و جهان اسلام عوض كرد، بلكه آنها را در موضع انفعال قرار داد. اين تغيير نگرش و ديدگاه را مي توان در نوشتارها و گفتارهاي بسياري از مورخان، انديشمندان، جامعه شناسان و سياستمداران آنها آشكارا مشاهده كرد. براي پرهيز از اطاله كلام فقط به يك مورد از اين تغيير نگرش در دو مقطع زماني اشاره مي كنيم: آندره مالرو متفكر و انديشمند برجسته فرانسوي در زماني كه جهان اسلام در حالت ركود و رخوت قرار داشت چنين نوشت كه: «در جواني، شرق را عرب پيري ديدم كه بر گرده خر خود در خواب بي پايان اسلام فرو رفته است.»64 اما با پيروزي انقلاب اسلامي ايران به عنوان كانون الهام و حركت و بيداري مسلمانان جهان و بازيابي هويت اسلامي شان اين نگرش بشدت دگرگون مي شود، بلكه هم اينان خواب از چشمان بدخواهان و دشمنان اسلام ربوده و آنان را در نگراني تمام قرار داده اند. آندره مالرو بعدها چنين تغيير موضع داده با ترس توأم با خصومت مي گويد كه: «قرن بيست و يكم قرن مذهب است، اما مذهبي كه منحصرا از غرب انتقام مي كشد.»65

تبيين اسطوره هاي تاريخي ـ مذهبي به منظور تقويت روح مبارزه و مقاومت

امام(ره) همزمان با زيرسؤال بردن مباني نظري نهاد سلطنت و مشروعيت آن در نتيجه آسيب پذير ساختن آن به بهره گيري از اسطوره تاريخي ـ مذهبي عاشورا و قيام سيدالشهدا و تطبيق آن با وضع زماني عصر خود اقدام كردند. در نگرش و رويكرد تاريخي ـ مذهبي شيعه ناسازگاري با وضع موجود يعني حكومت حكام جور و تجويز شورش عليه آنها از موارد متعددي مي توان نام برد. يكي از اين موارد حديثي است از اميرمؤمنان علي(ع) درباره كسي كه عليه سلطان ستمگر و پيشواي جائر، سخن حق مي گويد: «... و افضل من ذلك كلمة عدل عند امام جائر» يعني بالاترين اجر و پاداش گفتن سخن بحق در برابر پيشواي ستمگر است. اوج ستيز و ناسازگاري با حكومت جور و نهاد ولايتعهدي و سلطنت را در تاريخ شيعه مي توان در حادثه غمناك و حماسه آفرين كربلا و قيام سيدالشهدا مشاهده كرد.

امام خميني با بهره گيري از روح انقلابي و حركت زاي اسلام و مذهب شيعه، بدون كوچكترين ترديدي مبارزه اي بي امان را با رژيم پهلوي در پيش گرفتند. در اين راستا قيام سيدالشهدا به عنوان الگوي انقلابي و اسطوره اي تاريخي، نقش حركت زا و تحول آفرين را براي توده هاي مسلمان ايران به عهده گرفت. در نگرش و رويكرد تاريخي شيعه، دو اسطوره بيش از بقيه در ادبيات مذهبي قبل از انقلاب كاربرد داشته،66 به عنوان مظهر بالندگي و تحرك به حساب مي آيند. توجه دادن مردم به سنت و سيره عملي اين اسطوره تاريخي از يك سو معيار حق و باطل بودن حكومتهارا در هر مقطع زماني نشان مي دهد. از سوي ديگر با تهييج مردم و تقويت روحيه انقلابي و ايجاد همبستگي بين آنان، زمينه طغيان و قيام عليه آنها را فراهم مي سازد. دو اسطوره اي كه امام توانستند با بهره گيري از آن حكومت پهلوي را بيش از پيش زيرسؤال ببرند و بسيج توده اي را عليه آن راه اندازي كنند، مقام والاي امامت و رهبري حضرت امير(ع) و حضرت سيدالشهدا بود. حضرت امير(ع) به عنوان رهبر حكومت اسلامي مظهر و اسطوره شجاعت، عدالت، ساده زيستي و بي اعتنايي به قدرت طلبي و امور دنيوي، فروتني، مردم داري، صداقت و جوانمردي است.

ما در تاريخ سياسي اسلام نمونه عيني و برحق رهبري در يك جامعه اسلامي را داريم كه مي توان از آن به عنوان ميزان و معيار حقانيت رهبري در جوامع بشري به طور اعم و در جوامع اسلامي به طور اخص ياد كرد؛ يعني نتيجه بازخور طبيعي اين است كه او معياري براي تشخيص حكومت و رهبري صالح و تمييز آن از رهبري و حكومت ناصالح در هر مقطعي از زمان است. از سوي ديگر امام حسين(ع) به عنوان يك اسطوره انقلابي و مكمل اسطوره اول مطرح است كه الگوي واكنش و ستيز در برابر حكومتهاي ظالم و فاجر را به ما نشان مي دهد. اسطوره انقلابي امام حسين(ع) الهامبخش شكل و نوع مبارزه در برابر حكومتهاي ناصالح است. امام با بهره گيري از اسطوره اول و نشان دادن خوي و خصلت رهبر اسلامي و طرز حكومت داري او از يك سو و نشان دادن و ترسيم چهره ظالمانه، دنياطلبانه، بيگانه پرستانه و خداستيزانه رژيم پهلوي اين تضاد و ناسازگاري حاكمان ايران را با سيره و سنت معصومين(ع) و اسلام نشان دادند. از سوي ديگر امام با تطبيق وضعيت زماني، حكومت پهلوي را همرديف حكومت يزيد دانسته، مردم را به قيام و شورش عليه وي فرا خواندند. مقايسه حكومت پهلوي با حكومت يزيد با برشمردن تشابهات و تطبيق وضعيت زماني رژيم پهلوي را در بحران مشروعيت قرار داد و پايه هاي حكومت او را لرزان ساخت. لذا امام در پيامي به مناسبت هفتمين روز كشتار هفدهم شهريور خطاب به ملت ايران فرمودند: «قيام شما در مقابل ديكتاتور اصلي كه تمام شعائر ملي و مذهبي را زير پا گذاشته چون [قيام[ اميرالمؤمنين در مقابل معاويه مي باشد كه عملي بيش از اعمال آن ديكتاتور مرتكب نشده بود.»67 يا در پيامي ديگر به مناسبت كشتار محرم سال 1356 به ملت ايران اعلام كرد: «نهضت دوازده محرم و پانزده خرداد در مقابل كاخ ظلم شاه و اجانب به پيروي از نهضت مقدس حسيني... [بود].»68

امام خميني(ره) با بهره گيري از درسهاي عاشورا و اسطوره كربلا، حضرت سيدالشهدا (ع) را به عنوان مصلحي بزرگ و انقلابيگر سازش ناپذيري يافته بود كه هدف اصلي و مهم وي برچيدن حكومت فاسد يزيد و ولايتعهدي و سلطنت بود. سيدالشهدا تلاش و اهتمام به تحصيل قدرت و تأسيس حكومت اسلامي و پي ريزي اصلاحات بنيادين داشت؛ يعني نفي سلطنت و ولايتعهدي و اثبات و تأسيس حكومت اسلامي كه در جاي ديگر بدان خواهيم پرداخت. زمينه سازي معاويه براي انتقال قدرت به فرزند فاجرش يزيد، يكي ديگر از انحرافات مهم در انديشه سياسي اسلام است؛ چرا كه در نظام سياسي اسلام امامت و خلافت داريم و حتي در بحث خلافت، خلفاي قبل از معاويه هيچ كدام مترصد انتقال قدرت به فرزندان خود نبودند. لذا انتقال موروثي قدرت تنها از زمان معاويه مطرح شد و اين خود بدعتي بزرگ در اسلام به شمار مي رفت.

بدين مناسبت سيدالشهدا(ع) در مقابل بدعت و انحراف دستگاه بني اميه قيام كرد. امام خميني(ره) با اشاره به اين مطلب چنين فرمودند: «سلطنت و ولايتعهدي همان طرز حكومت شوم و باطل است كه حضرت سيدالشهدا براي جلوگيري از برقراري آن قيام فرمود و شهيد شد. براي اينكه زيربار ولايتعهدي يزيد نرود و سلطنت او را به رسميت نشناسد. قيام فرمود و همه مسلمانان را به قيام دعوت كرد و گوشزد كرد كه اينها از اسلام نيست، اسلام ولايتعهدي ندارد.»69

امام حسين(ع) بدعت سلطنت و ولايتعهدي در اسلام را آنقدر خطرناك و بزرگ مي دانست كه شايد غصب خلافت آن اندازه خطرناك نبوده است؛ چنانكه امام خميني(ره) اشاره دارند كه: «خطري كه معاويه و يزيد بر اسلام داشتند اين نبود كه غضب خلافت كردند. اين يك خطر كمتر از آن بود. خطري كه اينها داشتند اين بود كه اسلام را به صورت سلطنت مي خواستند دربياورند.»70

حضرت سيدالشهدا(ع) در نامه خود در ارتباط با انگيزه قيامش اشاره دارد كه: «اني اريد ان امر بالمعروف و انهي عن المنكر» كه اشاره به اراده حضرت در انجام امر به معروف و نهي از منكر دارد. اين امر يعني امر به معروف و نهي از منكر خود ذاتا نافي ظلم و استبداد است. در آيات و روايات متعددي به آثار و پيامدهاي آن در جامعه اسلامي اشاره شده است و در روايات متعدد ارتباط مستقيمي بين روي كار آمدن اشرار و ستمگران با فراموشي امر به معروف و نهي از منكر دارد. لذا سيدالشهدا علاوه بر مبارزه با بدعت سلطنت و ولايتعهدي يزيد، خود به خود با استبداد و حكومت جور مبارزه اي آشتي ناپذير داشتند. امام خميني(ره) در اين راستا اشاره دارند كه: «سيدالشهدا قيامش نهي از منكر بود كه هر منكري بايد از بين برود، من جمله حكومت جور، حكومت جور بايد از بين برود.»71 خلاصه اينكه مبارزه با بدعت، مخالفت با سلطنت، عدم بيعت با حكام جور و قيام در مقابل آنها و... همه درسهايي است كه از اسطوره عاشورا گرفته، و توسط امام براي جامعه ايران اسلامي تبيين شد.

1ـ قيام عاشورا در كلام و پيام امام خميني(ره)، ص 39

2ـ حاتم قادري، انديشه هايي ديگر، ص 194

3ـ رنتزو كوئولو، معنويت سياسي در ميشل فوكو؛ يادداشتهاي ايران

4ـ امام خميني(ره)، ولايت فقيه، ص 23

5ـ رضا داوري اردكاني، انقلاب اسلامي و وضع كنوني عالم، تهران، واحد مطالعات و تحقيقات فرهنگي و تاريخي، 1361، ص 137

6ـ امام خميني(ره)، صحيفه نور، ج 3، ص 120

7ـ همان منبع، ج 13، ص 23

8ـ همان منبع، ج 1، ص 65

9- David menashri, the Iranian Revolution and the muslem world, p:49

10ـ كاظم، قاضي زاده، انديشه هاي سياسي فقهي امام خميني(ره)، ص 27، به نقل از «در جستجوي راه امام از كلام امام» دفتر يازدهم، ص 17

11ـ همان منبع به نقل از «در جستجوي راه امام از كلام امام» دفتر پنجم، ص 23

12ـ امام خميني(ره)، صحيفه نور، ج 1، ص 39

13ـ علامه محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، بيروت، مؤسسه انتشاراتي دار احياء التراث العربي، 1403، ج سوم، ج 45، ص 50

14ـ رضا داوري اردكاني، انقلاب اسلامي و وضع كنوني عالم، ص 101

15ـ پيام امام به مناسبت فرا رسيدن محرم 13/7/1362، صحيفه نور، ج 18، ص 168

16ـ صحيفه نور، ج 18، ص 177

17ـ حميد عنايت، انديشه سياسي در اسلام معاصر، تهران، خوارزمي، 1361، ص 245

18ـ امام خميني(ره)، صحيفه نور، ج ص

19ـ امام(ره)، صحيفه نور، ج 13 ،ص 1، ج 3، (8/10/59)، بيانات امام در جمع اعضاي خانواده شهدا

20ـ امام خميني(ره)، صحيفه نور، ج 1، ص 165

21ـ جان دي استمپل، درون انقلاب ايران، ترجمه دكتر منوچهر شجاعي، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگي رسا، 1377، ص 370

22ـ همان منبع، 193

23ـ جيمز بيل، جنگ، انقلاب و روحيه؛ قدرت ايران در جنگ خليج فارس، بازشناسي جنبه هاي تجاوز و دفاع، ج 2، تهران، دبيرخانه كنفرانس بين المللي تجاوز و دفاع، 1368، ص 420ـ423

24ـ كلربرير پيربلانشه، ايران

25ـ عليرضا ازغندي و جليل روشندل، مسائل نظامي و استراتژي معاصر، تهران، انتشارات سمت، 1374، ص 33

26ـ فريدون هويدا، سقوط شاه، ص 110

27ـ جان دي استمپل، درون انقلاب ايران، ص 372

28ـ جلال الدين مدني، تاريخ سياسي معاصر ايران، ج 2، ص 40

29ـ جهت اطلاع از نقش و عملكرد استعمار فرهنگي در كشورهاي جهان سوم رجوع كنيد به فصلنامه مصباح، شماره 24، زمستان 1376، مقاله «مناسبات يك سويه فرهنگي ميان قدرتهاي سلطه گر و جهان سوم» از همين نويسنده (كاتب سطور)

30ـ امام خميني(ره)، صحيفه نور، ج 14، ص 1، مورخ 28/10/59

31ـ همان منبع، ج 11، ص 74، مورخ 7/8/58

32ـ همان منبع، ج 14، ص 2

33ـ قرآن كريم، سوره منافقون، آيه 63

34ـ همان منبع، سوره نساء، آيه 141

35ـ امام خميني(ره)، صحيفه نور، ج 14، ص 193، مورخ 31/1/60

37ـ همان منبع، ج 14، ص 193

36ـ همان منبع، ج 14، ص 78، مورخ 26/11/59

38ـ همان منبع، ج18، ص190

39- Henry Paolucci

40- Henry paolucci, Iran, Israel and the United states, New york, Griffon House publication, 1991, pp.24-25

41ـ امام خميني(ره)، صحيفه نور، ج 15، ص 2ـ160، (31/6/60)، پيام امام به مناسبت آغاز سال تحصيلي

42ـ امام خميني(ره)، صحيفه نور، ج 15، ص160

43ـ همان، ج 1، ص 273

44ـ همان، ج 6، ص 252

45ـ همان، ج 10، ص 55

46ـ همان، ج 6، ص 40

47ـ همان، ج 1، ص 97

48ـ همان، ج 15، ص 16

49ـ همان، ج 13، ص 43

50ـ همان، ج 6، ص 220

51ـ همان، ج 20، ص 8ـ237

52ـ همان، ج 14، ص 1

53ـ همان، ج 12، ص 141

54ـ سخنراني امام در بيمارستان قلب

55- David menashri, the Iranian Revolution and the muslem world, p:43

56ـ گراهام فولر، «قبله عالم ـ ژئو پلتيك ايران» × ترجمه عباس مخبر، تهران، نشر مركز، 1373، ص 111

57ـ ايولاكست، مسائل ژئو پلتيك؛ اسلام، دريا، افريقا، ترجمه عباس آگاهي، تهران، نشر فرهنگ اسلامي، 1368، ص 64

58ـ همان منبع، ص 71

59- John.L.Esposito, Islam the straight path, New York, Oxford University press, 1991, p.161

60ـ عطاء اللّه مهاجراني، مقاله تمدن اسلامي، فصلنامه راهبرد، ش به نقل از اقبال لاهوري، كليات اردو، لاهور، شيخ نياز احمد، 1984، ص 609 61ـ جميله كديور، رويارويي انقلاب اسلامي ايران و آمريكا، ص123

62- David menashri, the Iranian Revolution and the muslem world, p:117

63ـ آندره مالرو، ضد خاطرات، ترجمه ابوالحسن نجفي و رضا سيدحسيني، تهران، خوارزمي، 1365، ص 21

64ـ مجله اطلاعات سياسي ـ اقتصادي، ض 74ـ73، ص 82

65ـ ابوالفضل شكوري، فقه سياسي، ج 1، بي نا، 1361، ص 191، به نقل از نهج البلاغه، حكمت، 366

66ـ حسين حسيني، مقاله فرهنگ شيعي و كاريزما در انقلاب اسلامي ايران، 57ـ1356، مجله اطلاعات سياسي، اقتصادي، ص 8ـ137

68ـ همان منبع، ص 449

67ـ امام خميني(ره)، صحيفه نور، ج 1، ص 480

69ـ قيام عاشورا در كلام و پيام امام خميني(ره)، ص 31

70ـ همان، ص 32

71ـ همان، ص 39