فقیران ثروتمند و ثروتمندان فقیر

علیرضا سربازی

نسخه متنی
نمايش فراداده

فقيران ثروتمند و ثروتمندان فقير

فقيران ثروتمند و ثروتمندان فقير

ميزان درک عمومي از فقر حداقل دويست سال در پس ذهن اقتصاددانان قرار دارد. ثروت يک کميت ثابت نيست و ميزان موفقيت هاي اقتصادي افراد با ميزان هزينه آنها ارتباط مستقيم ندارد. اما هيچ عاملي به جز ثروت نمي تواند فقر را ريشه کن کند. اگر مي خواهيم که همه افراد دنيا همواره بي نياز باشند، هيچ راهي جز دوست داشتن ثروت نداريم. کميتي که از آن بعنوان ثروت ياد مي شود، يک کميت جهان گستر از ربايش پول افراد توسط هر فرد ديگر نيست، زيرا عواملي که باعث ثروتمند شدن برخي مي شوند، لزوماً همان هايي نيستند که باعث بروز فقر در افراد مقابل مي گردند. بدون افزايش توليد، هيچ فاکتور اقتصادي و حتي هيچ تفکر اقتصادي، خوب يا بد، موجوديت نخواهد داشت. ما نمي توانيم روز خود را صرف خيره شدن به مناظر زيباي طبيعي کنيم و انتظار داشته باشيم که شب هنگام غذاي مناسبي براي خوردن در سفره ما حاضر باشد.

به جز افزايش شاخص سلامت در بين نيروهاي توليد کننده در دويست سال اخير که در پي انقلاب صنعتي حاصل شد، توزيع دوباره منابع بين همه افراد اجتماع از ثروتمند گرفته تا فقير نيز از پيامد هاي ديگر اين دگرگوني بود.شواهد نشان مي دهد که دليل اصلي فقر در جهان سوم، طمع کشورهاي شمال نيست، بلکه مسأله اساسي، موانع اقتصادي، اجتماعي و سياسي است که خود کشورهاي در حال رشد، عامل اصلي پيدايش آنها هستند. همين امر را به راحتي مي توان براي توجيه عوامل پيدايش فقر در برخي طبقات کشورهاي ثروتمند تعميم داد. در اين موارد نيز خود اين افراد بيش از تمام رخدادهاي اطراف، مسؤول پيدايش فقر در اطراف خويش هستند.

آقاي «انوس بانکز» نمونه يکي از افرادي است که در يک جامعه ثروتمند در دام فقر گرفتار شده است. او خاطره مضحکي در مورد سس گوجه فرنگي، تعريف مي کند. روزي او قطره اي سس گوجه فرنگي را بر روي لباسش ريخت، سپس صرفاً براي تفريح از باجناقش خواست تا با عصبانيت فرياد زده و گلوله اي به سمت بيرون پنجره شليک کند. هنگامي که همسران آنها با عجله به درون اتاق آمدند، آقاي بانکز بر روي زمين دراز کشيده بود و لکه سس روي لباسش همانند لکه اي خون به نظر مي رسيد. او مي گويد: در حالي که من با دهان بسته مشغول خنديدن بودم، همسرم بيهوش شد و خواهرش نيز چنان با شدت باجناقم را تکان مي داد که دندانهايش بهم مي خورد.

آقاي بانکز در داخل يک تريلر در ميان کوههاي پوشيده از جنگل «آپالاچي» در شرق کنتاکي زندگي مي کند. او که در گذشته بعنوان يک راننده براي يک معدن زغال سنگ کار مي کرده است ، ?? سال پيش بر اثر يک حمله قلبي بيکار شد و اکنون در اوايل دهه ششم زندگي به سر مي برد . او کلاه گاوچران ها را به سر مي گذارد و با لهجه اي صحبت مي کند که براي خارجي ها غير قابل فهم است. او همچنين از دستان چابکي همانند گاوچران ها برخوردار است . هنگامي که قيمت بنزين در سال گذشته اوج گرفت، او با به خرج دادن کمي ابتکار، يک موتور اره برقي را بر روي دوچرخه اش سوار کرد و آن را به شکل يک موتور گازي در آورد.او يک مرد خوشگذران و بلند آوا اما مشکوک به نسل جواني است که در نزديکي او زندگي مي کنند. دسترسي به دارو در منطقه کوهستاني که او زندگي مي کند، همواره مشکل است و آقاي بانکزاخيراً به خاطر قرص هاي مسکني که براي کمر درد و پا دردش مصرف مي کند، مورد دستبرد قرار گرفته است. او براي راه رفتن از تفنگي استفاده مي کند که به مثابه چوب زير بغل او نيز است، و هرگاه کسي به او حمله کند، آمادگي دارد تا مقداري سرب را در پيشاني او به جاي گذارد. از آن گذشته هنگامي که گلوله آقاي بانکز تمام شود، او از چاقويي که با نوار به لوله تفنگش بسته شده نيز، همانند سرنيزه استفاده خواهد کرد.

وقتي که واژه هاي «فقير» و «سفيد پوست» به گوش يک آمريکايي برسد، مي تواند چيزي شبيه آقاي بانکز را در ذهن تداعي کند. او صاحب شش اتومبيل اسقاطي در اطراف تريلر خود بوده، به علاوه مقداري ابزار اتومبيل و يک توده بزرگ از قوطي هاي مصرف شده پپسي را نيز در تملک خود دارد.

درآمد او ماهيانه ??? دلار است که آن را از مؤسسات تأمين اجتماعي دريافت مي کند. او از اين امر که پس از بردن ???? دلار پول از ماشين شرط بندي، دولت ?? دلار از حقوق ماهيانه او را کم کرده است، متأسف و دلخور است.او مي پرسد که چرا دولت براي پول هايي که او پيشتر در شرط بندي ها از دست داده است، مبلغي به او پرداخت نمي کند؟ اين پرسش منصفانه اي است. اگر طبقه متوسط آمريکا با مشکلي شبيه به اين رو در رو مي شد، حسابداران مطمئناً راه حلي براي آن پيدا مي کردند. همچنين آقاي بانکز شکايت مي کند که او قادر به تهيه کوپن غذا نيست. زيرا به منظور واجد شرايط شدن براي دريافت کمک هزينه غذا، او مجبور است که کاميون خود را به فروش برساند، ماشيني که او از ديدگاه احساسي قادر به دور شدن از آن نيست. شايد اگر آقاي بانکز بداند که در فاصله اي به اندازه هزاران مايل دورتر از او در آفريقاي مرکزي يک جراح برجسته با درآمد ماهيانه اي همانند او به زندگي مشغول است، شگفت زده شود. «مبوبوه کابامبا» رئيس بخش اورژانس بيمارستان مرکزي «کينشاسا» در جمهوري دموکراتيک کنگو است. حقوق او پس از ?? سال طبابت، تنها ??? دلار در ماه است، که او مي تواند با انجام عمل هاي جراحي چند ساعته در بيمارستان هاي خصوصي اين درآمد را به ششصد تا هفتصد دلار در ماه برساند. با احتساب هزينه هاي پايين تر زندگي در کنگو ممکن است تصور کنيم که اوضاع آقاي دکتر از وضعيت آقاي بانکز کمي بهتر است،اما آقاي کابامبا مجبور است تا يک خانواده دوازده نفري را اداره کند، و اين در حالي است که همسر قبلي آقاي بانکز و سه پسر او مدعي دريافت کمک هاي اجتماعي هستند. آقاي بانکز اعتراف مي کند که جدا شدن او از همسرش به خاطر اين است که آنها هر کدام بطور جداگانه مي توانند کمک هاي بيشتري را دريافت کنند ، همسر او هنوز در همان تريلر، منتهي در اتاق مجاور زندگي مي کند !

هدف از مقايسه اجتماعي يک فقير در يک کشور ثروتمند و يک مرد ثروتمند در يک کشور فقير چيست؟ اين امر دو فايده دارد. نخست اينکه چگونگي توزيع ثروت در کشورهاي ثروتمند را مشخص مي کند. يک فرد کنگويي که بسياري او را به عنوان يک فرد ثروتمند در کشورش مي شناسند، داراي استاندارد هاي زندگي پايين تر از يک فرد فقير در آمريکا است. اين مطلب به خودي خود جالب توجه است.

دومين هدف اين مقايسه، روشن کردن پاسخ برخي پرسش هاي حساس است. چه ارتباطي ميان ميزان ثروت و رضايتمندي برقرار است ؟ مفهوم فقر نسبي چيست؟

آقاي بانکز در کشوري که متوسط درآمد ماهانه آن براي مردها ???? دلار است، ماهيانه ??? دلار درآمد دارد. دکتر کابامبا در کشوري که مردم خود غذاي خويش را توليد مي کنند و بيشتر آنان تا کنون يک برگ اسکناس را به چشمان خود نديده اند ، داراي ماهيانه ??? دلار در آمد است. تجربيات اين دونفر چندان به هم شبيه نيست، اما کداميک از اين دو نفر مي تواند خوشبخت تر باشد؟

پيش از تلاش براي پرداختن به اين پرسش ها، بهتر است نگاهي به کشورهايي که اين دو تن در آن زندگي مي کنند، بيندازيم. «شرق کنتاکي» محلي بود که رئيس جمهور«ليندون جانسون» در???? مبارزه خود عليه فقر را از آنجا آغاز کرد. از آن پس «آپالاچيا» شاهد پيشرفت هاي حقيقي در استانداردهاي زندگي ساکنانش بوده است. اما هنوز محنت و تنگدستي در اين منطقه به چشم مي خورد. آقاي بانکز يکي از همين افراد است. تريلراو در يک گودال در کنار يک معدن زغال سنگ متروک، در يک منطقه زيبا قرار دارد.جايي که نرخ رسمي فقر در آن در حدود ??‎/? درصد است.فقر نسبي اين منطقه به علت پرت و دور افتاده بودن اين منطقه است. شيب هاي شديد و باران هاي سنگين در منطقه دسترسي به آن را مشکل کرده است.«جولي زيمرمن» استاد جامعه شناسي دانشگاه کنتاکي، اشاره مي کند که بوميان آپالاچي برخي اوقات قرار ملاقات هايشان را با جمله شرطي، «اگر خدا بخواهد و رودخانه طغيان نکند» مي گذارند. مسأله ديگر، اين است که ثروت هاي معدني منطقه سياستمداران محلي را به فساد کشانده است. «ميل دانکن» جامعه شناس ديگري است که ادعا مي کند، براي دهه ها، رئيسان بخش زغال سنگ از قدرت نفوذ خود سوء استفاده نموده و سياستمداران از حمايت هاي آنها برخوردار شده اند. رئيس «انجمن کوهستان براي توسعه اقتصادي جامعه» که يک گروه اقتصادي محلي است، اشاره مي کند که سيزده منطقه توليد زغال سنگ از بقيه مناطق در اين ايالت فقير نشين تر مي باشند. او اضافه مي کند: «فساد صاحب منصبان اجتماعي عامل اصلي گسترش فقر در منطقه بوده است.»کنگو نيز کشور دور افتاده اي است که سياستمداران آن با ثروت معادن فاسد شده اند. اما فساد در ايالت کنتاکي شامل شرکت هاي متکي به صاحب منصبان زغال سنگ براي دور زدن قوانين زيست محيطي است. اما فساد در کنگو به معني درگيري هاي نظامي داخلي بوسيله منابع طلا و الماس در بين سالهاي ???? تا ???? است که سه ميليون کشته بر جاي گذاشت. هنوز هم درگيري هاي گاه و بي گاه در شرق کشور ادامه دارد، هرچند اين رويداد ها بر روي زندگي دکتر کابامبا که در غرب کشور ساکن است تأثير چنداني ندارد. در کينشاسا ، جايي که او مشغول کار است، سربازان يک تهديد محسوب مي شوند، زيرا آنها اموال غير نظاميان را سرقت کرده و به عنوان دستمزد تصرف مي کنند. خود آقاي کابامبا تقريباً دوبار در هر ماه مورد تهاجم اين سربازان قرار مي گيرد.

اکنون شرايط بيمارستان آقاي کابامبا از دوران جنگ يا زمان حکومت «موبوتو سه سه سکو» بهتر است. بااين وجود در اين بيمارستان بدون پرداخت پول هيچ گونه دارويي ارائه نمي شود و بسياري از بيماران در جاي جاي بيمارستان بر روي زمين قرار گرفته اند.اما پيشتر، اوضاع از اين هم بدتر بود. در اوايل دهه ،?? بيماراني که قادر به پرداخت پول نبودند، از طرف بيمارستان به عنوان گروگان نگاه داشته مي شدند تا خانواده ها بتوانند پول درمان و رها سازي آنها را بپردازند.

درآمد آقاي کابامبا با اوضاع کشورش نوسان مي يابد. درآمد ??? دلاري ماهيانه او از سال ???? پنج برابر شده است. اما حقيقت اين است که اين حقوق تنها دوماه يکبار پرداخت مي شود و اين عقب افتادگي در حال بيشتر شدن است. با بهتر شدن اوضاع اقتصادي کنگو پس از خاتمه جنگ پرداخت بدهي توسط کشور در سال ???? امکان پذير شد. اما بايد ديد که قدرت خريد آقاي کابامبا با اين ميزان درآمد چقدر است؟ او داراي يک خانه چهار اتاق خوابه به همراه يک آشپزخانه و يک اتاق پذيرايي است، که در صورتي که اعضاي خانواده کمتر از دوازده نفر بودند، مي توانست براي آنها کافي باشد. چنين خانه اي در آمريکا، يک خانه واقعاً پر جمعيت محسوب مي شود. حتي در بين ?? ميليون نفر از اعضاي طبقه فقير آمريکا تنها ? درصد آنها در خانه هايي زندگي مي کنند که تعداد اتاق هاي آن از تعداد افراد خانواده کمتر است.

خانواده دکتر مجبور به آوردن آب در کوزه و پارچ بوده و برق تنها هفته اي دوبار متصل است. سيستم هاي تهويه بسيار ضروري هستند اما به نظر آقاي دکتر«اين گونه وسايل تنها مختص افراد بسيار مهم است.» در حاليکه در آمريکا سه چهارم فقرا از چنين امکاناتي برخوردارند. دکتر کابامبا به اندازه اي درآمد دارد که بتواند غذاي کودکانش را تأمين کند اما نه با کيفيتي که او انتظار دارد. نوعي تغذيه که آقاي کابامبا آن را «تغذيه لوکس» مي نامد، براي او و خانواده اش شامل دوبار خوردن گوشت در هر ماه است. در آمريکا کودکان فقير بيش از سايرين گوشت مصرف مي کنند. در حقيقت آنها بيش از دو برابر مقداري که دولت به عنوان شاخص تعيين کرده است پروتئين دريافت مي کنند، به همين خاطر است که فروشگاه«وال مارت» در نزديکي محل زندگي آقاي بانکز مجبور است تا لباس هايي با سايزهاي بسيار بزرگ به فروش برساند.

« فقر» به دو پديده کاملاً مجزا اشاره مي کند: پديده اول فقر مطلق است يعني آنگونه که ميلياردها نفر با درآمد روزانه کمتر از يک دلار به آن دچار هستند. و پديده دوم موقعيت ديگري که فقراي کشورهاي ثروتمند در مقايسه با هم ميهنان خود به آن دچار هستند ، است .براي دسته اول پيدا کردن غذاي روزانه يک تلاش و تقلاي سنگين بوده و پيدا کردن شغلي با درآمد روزانه دو دلار، يک شانس واقعي است. مدت کوتاهي پيش از پيدا کردن دکتر کابامبا گزارشگران به مقداري از معدنچيان کنگويي برخوردند که از پيدا کردن چنين شغل تجملي بسيار خوشحال بودند.کشورهاي اروپايي تمايل دارند تا براي سنجش ميزان فقر از اندازه هاي نسبي آن استفاده کنند. هر خانواده که داراي درآمد ?? تا ?? درصد کمتر از ميانگين ملي درآمد باشد، فقير محسوب مي شود. اين يک پيامد ناخوشايند است که هر چه سطح درآمد کشوري بالاتر رود، به موازات افزايش درآمد هاي طبقات بالا و متوسط جامعه، نرخ فقر نيز افزايش مي يابد.

?آمارهاي گمراه کننده فقر

آمريکا براي سنجش فقر از معيارهاي منطقي تر که مطلق هستند، استفاده مي کند. اصطلاح «آستانه فقر» که در اواسط دهه ?? به کار گرفته شد، از حاصل ضرب عدد«?» در مقدار هزينه يک رژيم غذايي مناسب به دست مي آيد. اين مدل هر ساله براي همسازي با نرخ تورم تنظيم مي شود، اما از ديدگاه ديگر همواره ثابت است. شايد بينديشيم که، افزايش نسبت فقر در آمريکا بين سالهاي ????-???? از ??‎/? درصد به ??‎/? درصد بايد موجب شرمساري آنها باشد.

اما حقيقت جز اين است، زيرا آمار فقر در آمريکا گمراه کننده است. در بين سالهاي ???? تا ???? تنها ? درصد از آمريکايي ها در طول هر ماه در يک دوره چهار ساله کامل در زمره طبقه فقرا قرار داشتند. بيشتر سنجش ها نشان مي دهد که استانداردهاي زندگي در حال افزايش است. امروزه فقراي آمريکا طول عمر بيشتري دارند هزينه بيشتري را براي آموزش صرف مي کنند و شغل هاي بهتري مي يابند. تعداد کمي ازآنها در خانه هاي زير سطح استاندارد زندگي مي کنند، بيشتر آنها داراي اتومبيل، يخچال و ساير لوازم ضروري هستند که براي دو نسل قبل لوازمي لوکس محسوب مي شدند.پس مفهوم اين افزايش ظاهري فقر چيست؟ اين تا اندازه اي به چگونگي درک ما از فقر باز مي گردد. برخي مزاياي غير نقدي مانند کوپن هاي غذا، همياري براي مسکن و دارو مورد محاسبه قرار نمي گيرد. و داده هاي خام نيز نادرست است.

« نيکولاس ابرشتاد» از « انستيتو سرمايه گذاري آمريکا » که يک مؤسسه محافظه کار است به اين نکته اشاره مي کند، درحالي که گزارش درآمد ساليانه براي برخي از فقيرترين خانواده ها در سال ???? تقريباً ???? دلار بوده است، هزينه ساليانه آنها ???? دلار گزارش شده که علت چنين اختلافي به هيچ وجه روشن نيست.

تنها مي توان مشاهده کرد که، درحالي که فقرا در کينشاسا از گراني قيمت نان شکايت دارند، فقراي کنتاکي از ميزان بيمه موتور سيکلت هاي خود، ناراضي هستند.در واقع آنها نگران چگونگي وضع وسيله نقليه خود، براي رفتن به سر کار هستند.به هر روي فقرا در آمريکا در قحطي به سر نمي برند. اما فقر نسبي آنها مي تواند به شکلهاي ديگري به اجتماع صدمه برساند. فقير بودن در سيستم شايسته سالار، نشان دهنده قصور و کوتاهي خود فرد است. کنتاکي شرقي يکي از مناطق کمتر شايسته سالار در آمريکا است. اما حتي چنين شرايطي نيز کوتاهي فردي، هنوز مي تواند لکه ننگي بر پيشاني افراد باشد. حتي بسياري از فقرا نيز خود، اين مثل آمريکايي را که فقرا تنها بايد خود را سرزنش کنند، باور دارند.

براي يک روستايي کنگويي زندگي در يک آلونک حصيري موجب شرمساري نيست. زيرا همگان در چنين شرايطي زندگي مي کنند. در جايگاه مقايسه، واژه«تريلر» در آمريکا داراي معني بيش از يک خانه متحرک است که ساکنان آن به آن معني واقف هستند. آنها همچنين از چگونگي زندگي طبقه ثروتمند آگاهند. زيرا به تمام برنامه هاي تلويزيون دسترسي دارند. يک خانواده فقير در آمريکا داراي دو دستگاه تلويزيون و تجهيزات دريافت از ماهواره بعلاوه يک دستگاه Vcd يا Dvd است.

به جاي آن دکتر کابامبا با احترامي که پزشکان در همه جوامع از آن برخوردارند، دلخوش است. او ادامه کار بيمارستان خود را پس از سالها جنگ، فساد، رکود اقتصادي وحملات گاه و بي گاه سربازان دستمزدنگرفته، يک « معجزه» مي نامد. هم ميهنان او نيز عدم مهاجرت دکتر کابامبا را يک معجزه مي دانند.حتي چگونگي رفتار دکتر کابامبا با آنها برايشان مهم است. هنگامي که خبرنگار ما توسط پليس به اتهام دزديدن يک کيف پول مورد شک واقع شد، تنها يک تلفن از طرف آقاي دکتر کافي بود تا موضوع حل شده و حتي پليس مجبوربه عذر خواهي شود.

در عوض آقاي بانکز مي داند بقيه آمريکايي ها نسبت به افرادي همچون او ديدگاه مثبتي ندارند. او مي گويد:« برخي از مأموريني که چک هاي اعانه ماهيانه اورا به دستش مي رسانند رفتاري معمولي دارند، اما برخي به گونه اي برخورد مي کنند که انگار، اين مبلغ را از حساب شخصي خود مي پردازند.» برادرزاده بزرگ او « رزي وولام » داستاني در مورد کودکي نااميدکننده خود تعريف مي کند. او در نوجواني سر دسته تشويق کنندگان تيم ورزشي مدرسه اي بود که در آن درس مي خواند. در آن هنگام او قدرت کافي براي خريدن يک جفت کفش را نداشت. او به ياد مي آورد که يکي از معلمين او که در همسايگي آنها زندگي مي کرد، مي توانست پس از تمرين اورا با اتومبيل به منزلش برساند، اما هيچگاه چنين لطفي به او نکرد. بنابر اين او مجبور بود دو ساعت را در انتظار رسيدن مادرش سپري کند. در آن زمان او نمي فهميد که چرا همسايه ثروتمندترش از او دوري مي کند. او اکنون شغل خوبي دارد. ( مسؤول اجراي يک پروژه کمک رساني پزشکي به بي خانمان ها ) اما هنوز نمي داند که چرا برخي، هم اکنون نيز همين گونه رفتار مي کنند.

يافتن معياري براي سنجش درد فقر نسبي مشکل است، زيرا ما نمي دانيم که چگونه بايد مقدار شادي را اندازه گرفت. اگر بخواهيم بسادگي از افراد بپرسيم که « آيا شما از وضع کنوني خود راضي هستيد؟» به بيراهه خواهيم رفت. زيرا، پاسخ افراد به شرايط فرهنگي آنها بستگي دارد. تعداد کمي از انگليسي ها و ژاپني ها در پاسخ چنين پرسشي، چيزي بيش از يک غرولند و گله تحويل خواهند داد، اما اين لزوماً بدان معني نيست که آنها به آن اندازه که نشان مي دهند ، افسرده هستند. ?? درصد آمريکايي ها که در سال گذشته مورد آمارگيري قرار گرفتند، «کاملاً» يا «بطور نسبي» از شغل هاي خود راضي بودند. جمع آوري شواهد غير مستقيم ناشي از نارضايتي هاي اجتماعي بسيار مشکل است. زيرا بسياري از اين شواهد، از جمله مصرف مواد مخدر و يا کتک زدن همسران بطور خاموش رخ مي دهند. با اين حال هنگامي که گزارشگر ما از خانم «وولام» و سه تن از همکاران او در خواست کرد تا داستان زندگي خود را تعريف کنند، نکات مشابهي در هر چهار سرگذشت به چشم مي خورد.هر چهار نفر آنها توسط شوهران و نامزدهايشان که آنها نيز به نوبه خود مشکلات اعتياد به مواد مخدر و الکل را داشته اند، مورد ضرب و شتم قرار گرفته بودند. يکي از آنها به ياد مي آورد که چگونه وحشيانه با مشت و لگد مورد حمله قرار گرفته است و ديگري بر روي بدن جاي زخم هاي چاقو دارد. همه اين بانوان مدعي هستند که نا اميدي ناشي از فقر باعث ايجاد چنين رفتارهايي شده است. خوشبحتانه، هر چهارنفر اين بانوان توانستند از دست همسران خود رهايي يابند. خانم وولام معتقد است که اصلاحات در سيستم تأمين اجتماعي در دهه ?? بطور غير مستقيم، زنان اين ناحيه را مستقل کرده است. او مي گويد:« کارهاي خيريه بسيار نيرو طلب هستند، بنابراين مجبور هستيم از خانه بيرون آمده و با دنياي متفاوتي روبرو شويم.»

هم دکتر کابامبا و هم آقاي بانکز در مورد سياست هاي کشورهاي متبوع خود، احساس خوبي ندارند. به نظر دکتر، کنگو در حال حاضر از سوي يک سري اوباش جنگ افروز که منتخب مردم نيز نيستند اداره مي شود. آنها به اين دليل اوضاع کشور را سروسامان نمي دهند، که بتوانند از وام دهندگان غربي، پول بيشتري دريافت کنند. پيشتر وعده برگزاري انتخابات در ژوئن امسال در کنگو ارائه شده بود، اما دولت تاکنون هيچ اقدامي در اين زمينه نکرده است. آقاي کابامبا نسبت به صداقت سياستمداران کنگو به هيچ وجه خوش بين نيست و به همين دليل يک بار نيز پيشنهاد شغلي را در کابينه رد کرده است. او در اوقات فراغت خود، رهبر يکي از احزاب اپوزيسيون در کنگو است، اما هيچ کس به عنوان رئيس جمهور بعدي بر روي او حساب نمي کند. زيرا او نه به اندازه کافي ثروتمند و نه به قدر لازم ظالم است.

آقا بانکز نيز نارضايتي شديد خود را از رئيس جمهوري «جرج دبليو بوش» ابراز مي کند. او مي گويد: «اگر کسي به اين حرامزاده شليک کند من بسيار از او سپاسگزار مي شوم.» برخي شکايت هاي او تکرار برخي نظرات روشنفکران آمريکا در لزوم اشتغال زايي بيشتر است. اما برخي دريافت هاي او، از نوع تفسيرهايي است که به ندرت در « نيويورک تايمز» يافت مي شود.

براي مثال او آقاي بوش را به جهت صدور اجازه ورود تعداد بسياري از پزشک هاي خارجي سرزنش مي کند. در کنتاکي شرقي نيز همانند کنگو، کساني که داراي مهارتهاي قابل عرضه در بازار باشند، به محض فارغ التحصيلي منطقه را ترک مي کنند. اما تفاوت در اينست که بر خلاف کنگو، کنتاکي مي تواند پزشکان را از مناطق فقير دنيا از جمله جنوب آسيا به سوي خود جلب کند. آقاي بانکز به قدرت علمي اين مهاجرين اعت