قصاید
محمد بن محمد اوحد الدین انوری
نسخه متنی -صفحه : 463/ 119
نمايش فراداده
در مدح صاحب صدر طاهربن مظفر
-
ناصر دين كه شاخ دولت و دين
طاهربن المظفر آنكه خداى
آنكه گيتى ز شكر هستى او
وانكه از عشق نام و صورت او
رايش اندر نظام كار جهان
كلكش اندر بيان باطل و حق
دستش ار واهب حيات نشد
ارى بيش از اين بود كه درو
كسوت قدر اوست آن كسوت
در نه اقليم آسمان حكمش
زاتش باس اوست اينكه هواش
زده ى پشت پاى همت اوست
سعد اكبر كه از سعادت عام
هنرش زاسمان بپرسيدم
گفت شاگرد راى دستورست
اى به جايى كه رايت ار خواهد
نايد اندر كرشمه ى نظرت
كلبه اى از جهان جاه تو نيست
چشم بخت تو در جهان بانى فتنه زان سوى خوابگاه فنا
فتنه زان سوى خوابگاه فنا
-
از معاليش برگ و بر دارد
همه وقتيش با ظفر دارد
يك دهان سر به سر شكر دارد
خاك سمع و هوا بصر دارد
از قضا سعى بيشتر دارد
كمترين مستمع قدر دارد
در جمادات چون ار دارد
كلك نطق و نگين نظر دارد
كز نهم چرخ آستر دارد
كارداران خير و شر دارد
روز و شب شعله و شرر دارد
هرچه ايام خشك و تر دارد
خويشتن در جهان سمر دارد
كز چه اين اختصاص و فر دارد
بس بود گر همين هنر دارد
رسم شب از زمانه بردارد
هرچه تقدير منتظر دارد
فوق و تحتى كه جانور دارد
سال و مه سرمه ى سهر دارد روز و شب شيوه ى حذر دارد
روز و شب شيوه ى حذر دارد