قصاید

محمد بن محمد اوحد الدین انوری

نسخه متنی -صفحه : 463/ 132
نمايش فراداده

تقاضاى تشريف از مخدوم

  • اى خداوندى كه هركه از طاعتت سربركشد گر سموم قعر تو بر موج دريا بگذرد ور نسيم لطف تو بر شعله ى دوزخ وزد رونق عالم تصرفهاى كلكت مي دهد بر مسير كلك تو ترتيب عالم واجبست تير گردون كيست بارى در همه روى زمين گر ز بهر تير شه گلبن كند پيكان رواست صاحبا گر بنده را تشريف خاصت آرزوست كيست آخر كو نخواهد كز پى تشريف تو آسمان را گر نويد جامه ى سگبان دهى تا عروس بوستان را دست انصاف بهار رونق بستان عمرت باد تا اين شعر هست رونق بستان عمرت باد تا اين شعر هست
  • روزگارش خط خذلان تا ابد بر سر كشد جاودان از قهر دريا باد خاكستر كشد دلو چرخ از دوزخ آب زمزم و كور كشد ورنه تاير حواد خط به عالم دركشد تا به استحقاقش اندر سلك نفع و ضر كشد كو به ديوان قدر يك حرف بر دفتر كشد بيد بارى كيست كاندر باغ شه خنجر كشد تا بدان دامن ز جيب آسمان برتر كشد ذيل تاريخ شرف در عرصه ى محشر كشد در زمان ذراعه ى پيروزه از سر بركشد از ره مشاطگى در حيله و زيور كشد كابر آذارى همى در بوستان لشكر كشد كابر آذارى همى در بوستان لشكر كشد