روايح كرمت با ستيزه رويى طبعحرارت سخطت با گران ركابى سنگدو مفتي اند كه فتوى امر و نهى دهندبهر چه مفتى رايت قلم به دست گرفتتبارك الله معيار راى عالى توهر آن مال كه توقيع تو بر آن نبودز غايت كرم اندر كلام تو نى نيستبه هيچ لفظ تو نون هم به يى نپيونددبه بارگاه تو دايم به يك شكم زايدوجود بي كف تو ننگ عيش بود چنانوجود جود تو رايج فتاد اگرنه وجودزهى روايح جودت ز راه استعدادچو روز جلوه ى انشاد راوى شعرمبه رقص دركشد اندر هواى بارگهتاگرچه طايفه اى در حريم كعبه ى ملكبه پنج روز ترقى به سقف او بردندشكوه مصطفويت آخر از طريق نفاذطريق خدمت اگر نسپرند باكى نيستز چرخ چشمه ى تيغ تو داشتن پر آبز باس كلك تو شمشير فتنه باد چنانز باس كلك تو شمشير فتنه باد چنان
خواص نيشكر آرد مزاح كسنى راذبول كاه دهد كوههاى فربى راقضا و راى تو ملك ملك تعالى راقضا چو آب نويسد جواب فتوى راچو واجبست مقادير امر شورى رازمانه طى نكند جز براى حنى رادر اعتقاد تو ضد است نون مگر يى راوجود نيست مگر در ضمير تو نى رازمانه صوت سال و صداى آرى راكه امن و سلوت مي خواند من و سلوى رابه نيمه باز قضا مي فروخت اجرى رااميد شركت احيا فكنده موتى رابه بارگاه درآرد عروس انشى راهواى مدح تو جان جرير و اعشى راوراى پايه ى خود ساختند ماوى راچو لات و عزى اطراف تاج و مدرى راز طاقهاش درافكند لات و عزى رازمانه نيك شناسد طريق اولى راز خصم نايژه ى حلق بهر مجرى راكه تيغ بيد نمايد به چشم خنى راكه تيغ بيد نمايد به چشم خنى را