قصاید
محمد بن محمد اوحد الدین انوری
نسخه متنی -صفحه : 463/ 309
نمايش فراداده
در مدح رضيةالدين مريم
-
اى فخر همه نژاد آدم
روح القدس از پى تفاخر
سلطانت كريمةالنسا خواند
راضى ز تو اى رضيةالدين
در خدمت طالع تو دارد
بر خستگى نيازمندان
اسبى كه عنان كش تو باشد
عمرت ندب هزار گردد
روح الله اگر چه بود عيسى
موجود شداز تو جود و احسان
اقبال تو بر فزون به هر روز
آن پادشهى كه خسروان را
از ورد و تضرعت سحرگاه
با خاك در تو ز ايران راست
در مدح و نات شاعران راست
ارواح ملك به ناله آمد
جز بر تو نا و مدح گفتن
احباب ترا به زير رانست
اعداى ترا زه گريبان از قربت تو سرور و شادى
از قربت تو سرور و شادى
-
اى سيده ى زنان عالم
مهر تو نهاد مهر خاتم
شد ذات شريف تو مكرم
جبار تو ذوالجلال اكرم
سعد فلكى دو دست برهم
پيوسته ز لطف تست مرهم
زاقبال شود چو رخش رستم
نراد فلك اگر زند دم
تو راحت روح و آن دل هم
چونان كه مسيح شد ز مريم
در دولت خسرو معظم
از هيبت او فرو شود دم
بنياد بقاى اوست محكم
بر چهره صفاى آب زمزم
تشريف و صلات خز معلم
صوت تو گرفت چون ترنم
باشد چو تيمم و لب يم
ز اقبال توبارگى و ادهم
طوقيست بسان مار ارقم وز فرقت تو مراست ماتم
وز فرقت تو مراست ماتم