كار من بالا نمي گيرد در اين شيب بلامي كنم جهدى كزين خضراى خذلان بر پرمصبح آخر ديده ى بختم چنان شد پرده دربا كه گيرم انس كز اهل وفا بي روزيمدر همه شروان مرا حاصل نيامد نيم دوستمن حسين وقت و نااهلان يزيد و شمر مناى عراق الله جارك نيك مشعوفم به توگرچه جان از روزن چشم از شما بي روزى استعذر من دانيد كاينجا پاى بست مادرمتشنه ى دل تفته ام از دجله آريدم شراببوى راحت چون توان برد از مزاج اين ديارپيش ما بينى كريمانى كه گاه مائدهگر براى شوربائى بر در اينها شوىمردم اى خاقانى اهريمن شدند از خشم و ظلممردم اى خاقانى اهريمن شدند از خشم و ظلم
در مضيق حاداتم بسته ى بند عناحبذا روزى كه اين توفيق يابم حبذاصبح اول ديده ى عمرم چنان شد كم بقامن چنين بي روزيم يا نيست در عالم وفادوست خود ناممكن است ايكاش بودى آشناروزگارم جمله عاشورا و شروان كربلاوى خراسان عمرك الله سخت مشتاقم تو رااز دريچه ى گوش مي بيند شعاعات شماهديه ى جانم روان داريد بر دست صبادردمند زارم از بغداد سازيدم دوانوشدارو چون توان جست از دهان اژدهاماكيان بر در كنند و گربه در زندان سرااولت سكبا دهند از چهره آنگه شوربادر عدم نه روي، كانجا بينى انصاف و رضادر عدم نه روي، كانجا بينى انصاف و رضا