در شكايت و عزلت و تخلص به نعت پيامبر بزرگوار
-
زبان مار من يعنى سر كلك
كشد چون مور بر كژدم دلان خيل
نبينى جز مرا نظمى محقق
نيازد جز درخت هند كافور
نه نظم من به بيت كس مزور
نه پيش من دواوين است و دفتر
ضمير من امير آب حيوان
كبوتر خانه ى روحانيان را
سفال نو شود گردون چو باشد
براى قحط سال اهل معنى
اگر ناهيد در عشرتگه چرخ
ببخشد مشترى دستار و مصحف
ازين نورند غافل چند اعمى
ازين مشتى سماعيلى ايام
همه قلب وجود و شوله ى عصر
همه چون ديگ بي سر زاده اول
چون موسيجه همه سر بر هواكش
همه بي مغز و از بن يافته قدر
عمود رخش را سازند قبله حدي كوفيان تلقين گرفته
حدي كوفيان تلقين گرفته
-
كزو شد مهره ى حكمت معين
كه خيل مور، كژدم راست دشمن
نيابى جز مرا نرى مبرهن
نيريزد جز درخت مصر روغن
نه عقد من به در كس مزين
نه عيسى را عقاقير است و هاون
زبان من شبان واد ايمن
نقط هاى سر كلك من ارزن
عروس خاطرم را وقت زادن
همى بارم ز خاطر سلوى و من
سرايد شعر من بر ساز ارغن
دهد مريخ حالى تيغ و جوشن
بر اين نطقند منكر چند الكن
وزاين جوقى سرابيلى برزن
نعايم وار آتش خوار و ريمن
كنون سر يافته يعنى نهنبن
چو دمسيجه همه دم بر زمين زن
كه از سوراخ قيمت يافت سوزن
نهند آنگاه تهمت بر تهمتن به اسناد و بقال و قيل و عن عن
به اسناد و بقال و قيل و عن عن