قصاید

خاقانی شروانی

نسخه متنی -صفحه : 529/ 432
نمايش فراداده

در مدح جلال الدين شروان شاه اخستان بن منوچهر

  • خورشيد كسرى تاج بين ايوان نو پرداخته عيسى كده خرگاه او وز دلو يوسف چاه او اين علت جان بين همي، علت زداى عالمى ابر از هوا بر گل چكان ماند به زنگى دايگان برده به چارم منظره، مهره برون از ششدره هان شاخ دولت بنگرش كامسال نيك آمد برش شاه فلك بر گاه نو داده جهان را جاه نو هان النار اى قوم هان جان مژده خواهيد از مهان بنموده اخترتان هنر، بخشيده افسرتان ظفر خسرو جلال الدين سزد داراى شروان اين سزد قصرش گلستان ارم، صدرش دبستان كرم ايوانش را كز كعبه بيش، احسانش زمزم رانده پيش محراب خضر ايوان او، به ز آب حيوان خان او فراش صدرش هر شهي، بهر چنين ميدان گهى گردون چو طاقى از برش، بسته نطاقى بر درش هر خاك پايش قبله اي، هر آب دستش دجله اى اشكال دولت كرده حل، بر تيرش از روى محل كلكش ابد را قهرمان بهر دواتش هر زمان چون از لعاب شير نر، دندان گاو است آب خور باد از بقا حصن تنش، وز گرز البرز افكنش باد از بقا حصن تنش، وز گرز البرز افكنش
  • يك اسبه بر گوى فلك ميدان نو پرداخته در حوت يونس گاه او برسان نوپرداخته سرسام وى را هردمى درمان نو پرداخته در كام رومى بچگان پستان نو پرداخته نزل جهان را از بره، صد خوان نو پرداخته چون باربد مرغ از برش دستان نو پرداخته چون حصن دين را شاه نو بنيان نو پرداخته كاينك سر شروان شهان ايوان نو پرداخته اقبال خسروتان ز فر، كيهان نو پرداخته بزمش سپهر آئين سزد دوران نو پرداخته در هر شبستان از نعم بستان نو پرداخته از بوقبيس حلم خويش اركان نو پرداخته در هر شكارستان او، حيوان نو پرداخته چرخ از مه نو هر مهى چوگان نو پرداخته در هر رواقى از زرش، برهان نو پرداخته هر بذل او در بذله اي، صد كان نو پرداخته اين سبز پنگان از زحل، پيكان نو پرداخته هست از فم الحوت آسمان دندان نو پرداخته تيغش بر اعدا از سقر، زندان نو پرداخته بر حصن جان دشمنش، غضبان نو پرداخته بر حصن جان دشمنش، غضبان نو پرداخته