قومى كه ره به عالم تحقيق مي برندچيزى كه هيچ گونه وفايى نمي كنداين جامها چه فايده؟ چون بر كند اجلكمتر ز مار و مور شناس آن گروه راخواهى گذشت بي شك ازين آستانه تودست زمانه بر سر مردم كند به صبرروزى امير تخت نشين را نگه كنىارباب ظلم را به ستم دست روزگارگرگ اجل يكايك ازين گله مي برداكسير صدق در دل آنها كه كار كرداى اوحدي، مرو پي مرغان دانه چينبا طالبان دنيى دون دوستى مكنبا طالبان دنيى دون دوستى مكن
مشكل به ترهات جهان سر بر آورندمن در تعجبم كه غم او چرا خورند؟وين پردها چه سود؟ كه بر ما همي درندكز بهر مار و مور تن خود بپرورندو آنان كه از پى تو بيايند بگذرنداين خاك را كه مردمش امروز برسرندكز تخت برگرفته، به تابوت مي برنداز بيخ بر كند، كه درختان بي برندوين گله را ببين كه چه آسوده مي چرنداندامشان به خاك نپوسد، كه چون زرندگر در پى هواى عرش ببينى كه مي چرندكز روى عقل دشمن خود را مسخرندكز روى عقل دشمن خود را مسخرند